میراث مکتوب- شیراز، خطه تمدن خیز و ادب پرور، زادگاه و مدفن گاه دو شاعر شیرین سخن و اندیشمند، سعدی شیرین گفتار و حافظ شکر مقال جایگاه ممتازی در ادب فارسی دارد که تاجیکان این شهر را کعبه شعر و ادب تلقی می کنند و زیارت مرقد این دو سخنور شهیر آرزوی هر تاجیک است.
در باور تاجیکان روایتی است که در آخرالزمان با امر خداوند با توجه به اینکه کلام عندلیب بینظیر بوستان شیراز، حافظ از مضامین و معانی قرآنی سرشار و مملو است، مردم با غزل های ملکوتی او نماز می گذارند که خود لسانالغیب میگوید: «هر چه دارم همه از دولت قرآن دارم» و بدون اغراق تاجیکی را نمیتوان پیدا کرد که دیوان حافظ را بر دست نگرفته باشد و حداقل ۱۰ یا۲۰ غزل او را از حفظ نباشد. تفأل زدن بر دیوان شعرا نیز تنها نصیب حافظ بوده است و بس.
استاد روانشاد لایق شیرعلی(۱۹۴۱-۲۰۰۰)، شاعر مردمی تاجیکستان که برحق ملکالشعرای آسیای میانه بود، در مورد حافظ چندین شعر و غزل و رباعی سروده و در آنها بر مقام شامخ و رفیع حافظ اشاره میکند. با توجه به اینکه لسانالغیب باری هم به خارج از شیراز سفری نداشته و تنها با دعوت حاکم بنغاله عزم سفر میکند و آن انجام نمی شود و با ارسال غزلی که بیت معروف: «شکرشکن شوند همه طوطیان هند/زین قند پارسی که به بنغاله می رود» اکتفا میکند.
استاد لایق با اشاره به همین موضوع در شعری میگوید: «نرفت او یک قدم بیرون ز شیراز/جهان از بهر او شیراز بوده/کنار آب رکنآباد عمری/ورا جای نیاز و ناز بوده/بسا از تنگی اللهاکبر/نکوتر دید پهنای جهان را/چو سیّاحی جهان را درنوشت او/فقط از طرف گلگشت مصلاّ/بسا در آب رکنآباد رو شست/که یابد آبروی جاودانه/که باشد شعر چون آیینه آب/چو دریا لب زند شعر و ترانه/بسا بنشست او اندر لب جو/که نخل شعر باشد ریشه در آب/که شعرش دائما تر باشد و سبز/به مثل سبزههای ترّ و شاداب/بسا بنشست با یاری لب کشت/که پاشد در جهان تخم سخن را/کند یادی ز کشت و حاصل عمر/در این دنیا، در این دنیای زیبا/لب کشت و لب آب و دم خوش/لب جام و لب یار گلاندام/همین بودست نقد زندگانی/ورا از این جهان بیسرانجام/نرفت او یک قدم بیرون ز شیراز/ولی عالم به شیراز آید امروز/طواف خاک پاک حافظ رند/همه آدم به شیراز آید امروز»
لایق که خود تا اندازهای جایگاه حافظ را همچنان که در ایران بیشتر مشهور است، در میان فارسیگویان ورارود کسب نموده بود و آن شیرینی کلام و روانی سخن را از حافظ، استاد غزل به ارث برد در یک رباعی به خواننده اشعارش تاکید میکند که نباید با افتخارات پوچ و بیپایه مغرور شد و با خیال راحت نشست. بلکه امروز و فردا نیز در پی آن بود بزرگانی را مثل آنها پرورش داد:
«تا چند تو با گذشتگان مینازی؟
با رودکی و به حافظ شیرازی
وقت است سر منبر آزاد سخن
خیام دگر، حافظ دیگر سازی»
شاعر روانشاد در غزلی باز به این مضمون اشاره دارد و بر این است که دیوان حافظ از جمیع بلا و آفات نگهدارش باشد چون تاجیکان به خاطر احترامی که بر این عارف دارند و با توجه بر اینکه حافظ قرآن را با چهارده روایت میخواند:
«عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ/قرآن ز بر بخوانی بر چارده روایت»، در زیر سر طفل نوزاد، دیوان او را میگذارند که نگهبان او باشد و امید میکنند روح این عارف بزرگ مددکار فرزندان باشد. لایق میگوید: «الا دیوان حافظ/حافظم باشی ز هر مرگی/الا دیوان مولانا/ مرا تو زنده خواهی داشت»
یعنی شاعر بی مرگی و جاویدانگی را در سخن ماندگار و والا می داند که تنها سخن است که از آدمی باقی میماند و قول معروف «سخن بفکند منبر و دار را/ز سوراخ بیرون کند مار را»
لایق که خود از پیشکسوتان غزل در ادبیات معاصر تاجیکستان بود، علیه آنانی که غزل را به عنوان نوع شعری که سنتی است و عمرش پایان یافته، همواره میستیزید و با سرودن غزلهای پر محتوا و بلند مضمون و روان ثابت کرد که تا بشر نیاز به سخن دارد، غزل هست و باقی خواهد ماند و نیز در غزلی در هوای غزل معروف حافظ:
«روز وصل دوست داران یاد باد/یاد باد آن روزگاران یاد باد» غزل آبداری سروده است که بیتی از آن را به عنوان مشت نمونه خروارمیآورم: «در جهان مرگ افزای مخوف/روزهایی که نمردم یاد باد»
خلاصه کلام آن که سخنوران تاجیک قدر گوهر را میشناسند و هرگز «خرمهره را با درّ برابر نمیکنند» و ارزش شعر تر را می دانند و به آن احترام قایل هستند که این مختصر دلیل این امر است.
* ادب پژوه تاجیک و کارشناس موسسه فرهنگی اکو
شاه منصور شاه میرزا
منبع: صدای میراث