میراث مکتوب – این مضمون که کسی به غار، چاه، گودال، قبر، زیر زمین و… می رود و در آنجا عروج می کند و غایب می شود یا زندگانی ابدی می یابد و تا رستاخیز زنده می ماند/ می خوابد تا در آخرالزمان ظاهر شود، نمونه های مختلفی در روایات حماسی- اساطیری، آیینی- اعتقادی و تاریخی دارد.
بهرام پنجم ساسانی (ملقّب به بهرام گور) هم- که ظاهراً به مرگ طبیعی درگذشته- در داستانهای متعدّدِ پایانِ کارش در غار یا گنبدی ناپدید می شود و یا به چاه و مرداب یا شوره زار می افتد و پیکرش را نمی یابند. احتمالاً این روایات نیز مبتنی بر بن مایۀ مذکور است و ایرانیان که می پنداشتند بهرام گور پس از اتمامِ شهریاری دادگرانه اش غایب شده و زنده به آسمان رفته است تا در روز رستاخیز باز گردد و برای پیروزی فرجامینِ نیکی بستیزد، افسانه هایی پرداخته اند که در آنها بهرام همچون کیخسرو و دیگر همتایانِ منجی و جاویدانش در غار یا چاه ناپدید می شود. شاید تصوّرِ چنین سرنوشتِ داستانی و آیینی برای او به دو دلیل بوده است. نخست تبدیلِ شخصیّتِ تاریخی بهرام گور به شاه- پهلوانی حماسی- اساطیری و محبوب در روایات و معتقدات ایرانیان که هم دلیر بوده است و هم رعیّت پرور و دیگر، هم نامی او با یکی از نجات بخشانِ رستاخیزی زرتشتی یعنی بهرام ورجاوند و جابه جایی برخی خویشکاری های بهرام های نامدار در سنّتِ داستانی و تاریخی ایران که موجبِ انتقالِ نقشِ آخرالزمانی بهرام ورجاوند به بهرام گور شده است.
متن کامل این مقاله نوشتۀ سجاد آیدنلو که در شمارۀ جدید مجلۀ بوستان ادب (دورۀ 8، شمارۀ 2، تابستان 1395) منتشر شده است اینجا بخوانید.