میراث مکتوب – نوشتاری که در ادامه می خوانید به قلم فرهاد طاهری در بخش «یاد درگذشتگان» نخستین شمارۀ نشریۀ ایرانشهر امروز (سال اول، شمارۀ اول: فروردین، اردیبهشت، خرداد 1395) منتشر شده است.
سالِ پست
سال ِدرد
سال عزا
سال اشکِ «پوری »
سال خون مرتضا
(احمدشاملو، «نگاه کن» ، هوای تازه )
شاید بندرت کسی این بخت نیک را داشته باشد که در «زنده بودنِ» خود ، جاودانگی اش را درشعر معاصر ایران ، آن هم درشعر شاعری چون شاملو به چشم خویشتن ببیند. پوری سلطانی این «بخت» را داشت . تصورمی کنم بسیاری چون من پیش آنکه بدانند ، کتابداری عاشق به نام پوری سلطانی در کتابخانۀ ملی است ، یا از نزدیک درجایی او را دیده یا به توفیق هم سخنی اش نائل آمده باشند در «شعر» شاملو اول بار او را شناخته اند. پوری سلطانی در طی زندگانی هشتاد و چند سالۀ خود ، بیش از شصت سال آن را در کانون توجه و در معرض احترام بسیار عمیقِ قلبی شماری از اهل فرهنگ و بزرگان عرصۀ کتابداری ایران یا محبوب بی جانشین درنزد اجلۀ تجربه دیدگان استخواندار سیاست پیشۀ عضو حزب تودۀ ایران بود . گره خوردگی نام «پوری » و « کیوان» در سخن ها و نوشته های سیاسی و ادبی شصت سال اخیر آنچنان درهم تنیده شده ، که برزبان راندن ودرسطر نشاندن یکی از آن ، ناخودآگاه تداعی گرآن دیگری بوده است . گویی این «دونام همیاد آورانه» در تاریخ مبارزات سیاسی چپ ، برمجموعۀ عاشقانِ نمادینِ ناکام ماندۀ عشق دراین سرزمین (از فرهاد و شیرین گرفته تا لیلی ومجنون و….) دو عاشقی دیگر هم افزوده است . عاشقانی که البته باید گفت روایتگر عشقشان ، نه خلاقیت ها و سخنوری های گرانمایه ای از شاعران بزرگ غنایی ایران، بلکه حافظه ها و یادکردهای پرتأسفِ آگاه و ناخودآگاه ِجماعتی از کوشندگانِ فرهیختۀ کج مدار چپ اندیش ِ قلم در دست ، پردازنذۀ حکایت این عشق ونقش زنندۀ آن در صفحاتی از تاریخ معاصرایران بوده است . کسانی که همواره ، شعله های یاد و خاطرۀ همیشه ماندگار «کیوان» و «پوری » را در ذهن و آثارشان نگه داشته ،گویی به نوعی درصدد تاوان گرفتن از شکست مبارزات چپ بوده و جبران خاموشی شعله های آرزوی خود را درروشن نگه داشتن ِفروغ حکایت عشق «پوری و کیوان » جسته اند. درعین حال پوری سلطانی ، بامنش رفتاری و تأثیرگذاری شخصت خود ، ضمن آنکه از یاد وخاطرۀ «کیوان » هیچ گاه نکاسته ، همواره هم از «درسایه شدگی» شخصیت کیوان خودرا برکنارداشته است . در تمام این سال ها، «پوری» هم با «کیوان» بوده ، هم اورا به یاد دیگران آورده و هم بی «او» در عرصۀ فرهنگ و کتاب در چشم و دل اصحاب قلم و طایفۀ علم خوش نشسته است . اینکه این جذابیت و حسن شهرت او تاچه حد به واقع از اصالت رفتار ومنش اخلاقی واوصاف فرزانگی و فرهیختگی اش برخاسته ( آن گونه که از هرزبان می شنوم نامکرر است ) وآیا زمینه ها واسبابی دیگر درآن بی تأثیر نبوده است ؟( از جمله اسطوره پردازی های متعاقب شکست کوشندگان حزب توده ) واقعِ ماجرا را واقعا نمی دانم و نمی توانم دراین باره قضاوت کنم .
من هیچ حشرونشر نزدیکی با زنده یاد پوری سلطانی نداشته ام . هربار هم که نام او را در جایی خوانده یا ذکر خیرش را ازبزرگی شنیده ام همواره از فرهنگ دوستی ودلسوزیش برای شکوفایی زمینه های مستعد عرصۀ کتابداری و دستگیری های بی دریغش درحرفه ای که بدان بود وهرکه کارش به او می افتاد سخن ها درمیان بوده است . چندباری اورا ، آن هم ازسراتفاق ، درکتابخانه ملی دیدم . یک بارش را دقیق یادم هست که به دیدن استاد عزیزو دوست فرزانه ام جناب کامران فانی به کتابخانۀ ملی رفته بودم . پوری سلطانی هم دراتاقش بود. بیشتر از چند کلمه احوالپرسی میانمان رد وبدل نشد . درهمان دیدار دوویژگی ازشخصیت او به چشمم آمد . نخست اینکه به نظرم آمد چندان به اطراف خود توجهی نداشت . نه اینکه به دیگران بی اعتنا باشد . نه ! منظورم این است کسی که این همه شنیده و خوانده بودم دیگران از او این قدر گفته اند قاعدتا به توجهات دیگران ، در رفتار وسخنان او می باید نشانه ای دید . من این نشانه را مطلقا ندیدم . دیگر اینکه غمناکی بسیار ریشه دار وسالخورد درچهره اش بود . در چشمان او می شد دنیای غم فروخورده را کاملاً حس کرد. غمی که بی تردید مخاطب او را ( اگر از گذشتۀ او می دانست ) به فکرفرومی برد .شاید همین در« خویش افتادگی » و «غم دیدگی »شخصیت او ( که به نظرمن این گونه آمد) مهمترین عاملی شد که هیچ وقت به او نزدیک نشوم . هیچ وقت هم نشدم . شایدهم اشتباه کردم . چه بسا اگر رشتۀ صمیمیتی میانمان تنیده می شد امروز درباره اش به گونه ای دیگر می نوشتم ….
مروری برزندگی وآثار
پوراندخت سلطانی شیرازی ( معروف به پوری سلطانی ) درخانواده ای که قبیله اش ازعالمان وپرهیزکاران بود به دنیا آمد . به نوشتۀ یکی از دوستان نزدیک او ، پدرش ، مهدی سلطانی ، ازقضات دادگستری جدید ایران بود و مادرپوری ، دخترشیخ عبدالله مازندرانی ، عارف و قطب دراویش سلسلۀ نعمت اللهی گنابادی واز خاندان حائری مازندرانی بود . ( نورالله مرادی ، «به یاد پیشکسوت کتابداری » ، نقدوبررسی کتاب تهران ، شمارۀ 49 ، 1394، ص 50) . تحصیلات ابتدایی ومتوسطه را در تهران گذراند و تحصیلات دانشگاهی خود را دررشتۀ زبان وادبیات فارسی ِدانشسرای عالی ودانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران در 1331 به پایان برد ودرهمان سال دروزارت فرهنگ ( آموزش وپرورش ) بارتبۀ دبیری استخدام وبه ساری اعزام شد . در27خرداد 1333 با مرتضی کیوان ازدواج کرد . کیوان نیزمانند پوری ،تبار از«تصوف وطریقت داشت » . پدرکیوان ازراه اجارۀ دکان سقط فروشی دراصفهان روزگارمی گذرانید . اما پدربزرگ کیوان ، حاج ملاعباسعلی کیوان قزوینی از شیوخ تصوف ونامبردار به آزادگی وفضیلت و مجالس وعظش برسرزبان ها بود ( «مردی که شب به سلام آفتاب رفت » ، پوراندخت سلطانی ، بخارا ، شمارۀ 106 ، خرداد وتیر1394، ص 142) . پوری و مرتضی در 3شهریور 1333 به جرم فعالیت درحزب تودۀ ایران وارتکاب اعمال خرابکارانۀ دستگیر وزندانی شدند . کیوان در 27 مهر 1333 اعدام ، وپوری نیز پنج ماه بعد آزادشد .چندماهی را درنهایت افسردگی ورنجوری به سربرد تا اینکه به صلاحدید پزشکان در1335 به لندن رفت تاشاید هم حال وهوایش دگرگون وهم زمینۀ ادامه تحصیلش فراهم شود . در لندن ، به توصیه دکترمحجوب وزیر نظر پروفسوروالترهنینگ (دانشمند نابغۀ ایران شناس ) چندی به فراگیری زبان های آرامی پرداخت اما مشکلات مالی مانع ادامۀ تحصیل او شدوبه ناچار مدتی را به فراگیری زبان انگلیسی وتبحردر آن سپری کرد وبا اخذ دیپلم کیمبریج در 1343 به ایران بازگشت و مدتی معلم زبان انگلیسی در کلاس های شبانۀ مدرسۀهدف بود . ( او پس ازبازگشت به ایران همچنان به دستورساواک ممنوع التدریس درمدارس دولتی وروزانه بود .) در 1344 به راهنمایی مهرداد بهار ، به استخدام کتابخانه بانک مرکزی درآمد ، در 1345 دانشجوی دورۀ کارشناسی ارشد گروه جدید التأسیس کتابداری دانشگاه تهران و در 1347 یکی از سیزده فارغ التحصیل نخستین دوره کارشناسی ارشد این رشته درایران شد . پوری سلطانی از کوشندگان پرتوان و مؤثر درتأسیس مرکز مدارک علمی ومرکز خدمات کتابداری واطلاع رسانی (مؤسسه ای که دوران اولین وزیر ِعلوم وآموزش عالی مجید رهنما بنیان نهاده شد ) و اولین مدیربخش تحقیقات آن مرکز بود . مرکزی که در 1362 با کتابخانه ملی ( مرکزاسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ) ادغام وموجب شد پوری سلطانی به مجموعه کتابخانه ملی پیوست وتا زمان بازنشستگی اش ( 1380ش ) همواره در ارتقای شأن کتاب ، کتابداری ، وکتابخانۀ ملی ازاعماق جان کوشید و دل سوزاند . ازدیگر دغدغه ها و کوشندگی های آن بانوی پیوسته نگران عرصۀ کتابداری ایران بود : مدیر کمیته انتشارات در انجمن کتابداری ایران ونظارت کننده برانتشار مجله های نامه انجمن کتابداران وخبرنامه داخلی انجمن ( 1349- 1357)، سرپرست گروه علوم کتابداری وبخش تحقیقات ( 1349)؛ ازمشاوران اصلی طرح تأسیس کتابخانۀ ملی پهلوی ( 1352- 1357)؛تدریس درمقطع کارشناسی ارشد رشته کتابداری دانشگاه تهران (1348- 1358)؛ تدریس در کلاسهای کارآموزی مرکزخدمات کتابداری ( 1349- 1362) ؛ تدریس سازماندهی مواد سمعی وبصری درصدا وسیمای جمهوری اسلامی ( 1361)؛ تدریس شیوۀ سازماندهی مواد دیداری وشنیداری درکتابخانۀ ملی ( 1362- 1369).
بعضی ازآثار او : هنرعشق ورزیدن ، نوشته اریک فروم ، (ترجمه پوری سلطانی ) ؛ فرصت حضور ( مجموعه مقاله های کتابداری ، تالیف ، 1383؛ نشانه مؤلف ( برای استفاده در رده بندی کتابخانه کنگره ) ، تألیف باهمکاربی زهره علوی ، 1375؛ سرعنوان های موضوعی فارسی ( زیرنظر پوری سلطانی وکامران فانی ) ، 1375؛ اصطلاحنامۀ کتابداری ( فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی ) ، تألیف باهمکاری فروردین راستین ، 1372و….( همچنین برای اطلاع از مجموعۀ آثاروزندگانی او نک :« زندگی وآثار پوری سلطانی »، زهرا اعلمی ، بخارا ، شمارۀ 106 ، خرداد وتیر1394، ص 74- 90 ؛ «عشق سربلند » گفت وگو با پوری سلطانی ، میلاد عظیمی ، بخارا ، همان ، ص 196- 217).
یادداشت های پیشین
محقق مستغنی از «طبیب ِادیب» – به یاد دکترسیروس غنی
شیفته ای در کمند اعتدال – به یاد استاد ابوالحسن نجفی
ابن ندیم منزوی – به یاد استاد احمد منزوی
گرمگفتارباغ موقوفات – به یاد کریم اصفهانیان
یاردیرین آدمیت (تاریخ نگارِ جزء نگر) – به یاد دکتر هما ناطق