برگزاری چهار رویداد فرهنگی در دو ماه
در برگزاری رویدادهای بزرگ فرهنگی در سالهای متمادی همواره تجربههای تلخ و شیرین داشتهام. میدانیم که اصولاً شهرداریها بیش از استانداریها و فرمانداریها درآمد دارند، مفروض این است که از برگزاری جشنوارههای موسیقی، نمایشگاههای فرهنگی و هنری، همایشهای ملی و بزرگداشت مفاخر شهرشان حمایت کنند.
در اروپا این سنت نیکو وجود دارد و قوانینی برای کمکهای مالی بلاعوض (Grants) تصویب شده است. در طول ۲۰ سال گذشته در اغلب رویدادهای علمی و فرهنگی که در اروپا شرکت کردهام، هزینههای بلیط و اقامت را برگزارکنندگان پرداخت میکردهاند.
بههرروی، اغلب شهرداری کشورهای اروپایی بودجهای اختصاصی برای اعطای گرنت به هنرمندان، گروههای تئاتر، موسیقیدانان و گالریداران و حمایت از همایشهای علمی و فرهنگی دارند، مثلاً شهرهایی مانند برلین و هامبورگ، در آلمان، برنامههای “گرنت” سالانه برای حمایت از هنرمندان مستقل و پروژههای فرهنگی دارند و در قالب حامیگری (Sponsorship) عمل میکنند.
مروری بر چند رویداد:
یزد و بافق
به لطف خدا، پس از جنگ ۱۲ روزه، از پانزدهم مهر تاکنون در چهار رویداد مهم فرهنگی مشارکت و نقش اساسی داشتهایم. در بزرگداشت یکصدمین زادروز زندهیاد ایرج افشار، در یزد، همکاری علمی با سازمان اسناد ملی و دعوت از استادان را عهدهدار بودیم؛ پوستر و بنر و کارت دعوت را هم طراحی و آماده کردیم. انصافاً در یزد و بخصوص در بافق فرماندار محترم نهایت ادب و احترام را ادا کرد.
تبریز
سپس، در هفتم و هشتم آبان، همایش ملی “آذربایجان، دیپلماسی و تمامیّت ارضیِ ایران” را با همکاری دانشگاه تبریز، مرکز مطالعات سیاسی وزارت امورخارجه و بیشتر با کمک مردمی برگزار و یکی از مفاخر گمنام آذربایجان به نام “میرزا محبعلیخان ناظمالملک مرندی یکانلو” را در تبریز و مرند معرفی کردیم. در آن همایش، ۳۰ مقاله ارائه و از سه کتاب رونمایی شد. آنجا هم، برخلاف مذاکرات، به وعدهها درست عمل نشد؛ شیوۀ اسکان و پذیرایی و… مطلوب نبود و هیچ مشارکت و حمایتی در هزینههای دبیرخانۀ علمی و چاپ سه کتاب و حقالزحمۀ مقالات نکردند. به وزارت ارشاد هم برای حمایت از کتابها نامه نوشتم؛ جوابی ندادند و ما ماندهایم زیر بار قرض. اما به وقت رونمایی و اهدای تندیسهایی که با هزینۀ مؤسسه و البته با درج لوگوی استانداری(!) آماده کرده بودیم، بهرغم میلما، از نمایندۀ شهر(!) و… دعوت شد تا بیاید روی سن و به برگزیدگان همایشی ملی، که برایش بیش از ششماه خون دلها خورده بودیم، شرکت کند؛ و همین هم شد اسباب گلایۀ دیگران از ما، بیآنکه دخالتی داشته باشیم. بحمدالله، با حضور دکتر عراقچی، برای اختتامیه و اقدام به دستبوسی ایشان از استادش دکتر رسول خیراندیش که به دعوت ما به تبریز آمده بود، صحنهای از فروتنی ایشان در شبکههای داخلی و خارجی به نمایش گذاشته شد که بر اعتبار و احترام ایشان افزود، بااین حال، ایشان نه در سخنرانی از میراث مکتوب تشکر کردند و نه بعد از اتمام همایش، کسی تلفنی کرد و نه نامۀ دستمریزادی فرستاد.
همدان
در اردیبهشت امسال هم، در برپایی آیین اعطای نخستین جایزۀ زندهیاد پرویز اذکایی، این داستان را تجربه کرده بودیم. آنجا، هم بهوقت تأمین هزینههای برنامه، متولیان استان غایب و هنگام اهدای جوایز و افتتاحیه حاضر بودند!
مرحوم پرویز اذکایی، دوسه سال قبل از پایان عمرش، از این خدمتگزار دعوت کرد که رئیس هیأت امنای موقوفۀ فرهنگیاش باشم. در سالگرد درگذشت ایشان، مراسم با شکوه نخستین جایزه در دانشگاه همدان برگزار شد. پیش از آن هم در جلساتی با استانداری و اتاق بازرگانی شرکت کرده بودم، اما همه به وعده و تحسین و تشویق گذشت و به قول حافظ “وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک”؛ سر وقت آمدند و در افتتاحیۀ مراسم در ردیف اول نشستند و سخنرانی کردند و از زحمات و خدمات خود گفتند و به وقت دادن جوایز هم، بهرغم میل ما، از نمایندۀ شهر دعوت شد و بعد رفتند و هرچه پیگیری کردیم، خبری نشد و ثمری نبخشید؛ باز ماندیم زیر بار قرض.
رشت
باافتخار پذیرفتم که ناظر موقوفۀ دکتر سیدحسین میرمجلسی باشم. پس از انتقال 30 هزار جلد کتاب ارزشمند به کتابخانۀ مرکزی رشت، با زحمات بسیار زیاد کتابداران و مسئولان کتابخانه، کتابخانه آمادۀ بهرهبرداری شد. چندباری تنها و دوبار هم با خود واقف محترم به رشت رفتیم و مراحل آمادهسازی را از نظر گذراندیم. قرار بود در هفتۀ کتاب سال 1403 کل کتابخانه افتتاح شود که هنوز هم نشده. اصرار داشتم که افتتاح کتابخانۀ دکتر میرمجلسی با افتتاح کتابخانۀ مرکزی تلاقی نکند و همزمان نباشد تا ما بتوانیم کتابخانۀ شخصی و وقفی دکتر میرمجلسی را با حضور بزرگان علم و فرهنگ افتتاح کنیم.
قرار شد همزمان دو رویداد فرهنگی برگزار کنیم؛ یکی بزرگداشت دکتر محمدباقری، متخصص تاریخ علم و سردبیر مجلۀ میراث علمی(میراث مکتوب)، کوشیارشناس، جلساتی برای هر دو در تهران و رشت برگزار کردیم. یک بار هم با هزینۀ شخصی به رشت رفتم و جلسهای با استاندار گیلان برگزار کردم. سین و کنداکتور هر دو برنامه را تهیه کردیم و بههمراه تفاهمنامهای برای نمایندۀ استانداری فرستادیم. دوسه بار زمان برنامه تغییر کرد. هرچه پیگیر امضای تفاهمنامه شدم، احساس کردم امکان همکاری وجود ندارد. دوسه شب قبل از سفر به رشت، دکتر باقری پوستری را فرستاد که «بنیاد نخبگان استان گیلان» با عنوان عجیب «مراسم تکریم ملی و الگوسازی دکتر محمد باقری» رشت با چندین غلط فاحش طراحی و در اینترنت پخش کرده بود. نام «بنیاد نخبگان استان گیلان» هم از همۀ اطلاعات دیگر پوستر، حتی نام دکتر باقری، درشتتر بود. گفتم اینهمه ما زحمت کشیدیم تا شما را برای قبول مراسم بزرگداشت راضی کنیم و خودمان برای طراحی پوستری مناسب با شما مشورت کنیم؛ این بنیاد از کجا پیدا شد که مدعی شده میخواهد این همایش بزرگداشت را برگزار کند؟! ایشان بسیار ناراحت شد و شبانه یادداشتی نوشت و برای من فرستاد و از بنده عذرخواهی کرد و گفت من راضی به این بزرگداشت نیستم؛ به همه اعلام کنید. به اینترتیب، همایش بزرگداشت دکتر محمد باقری منتفی و به وقتی نامعلوم موکول شد.
مصوبۀ کارگروه استانداری گیلان را که فرستادند، دیدم میهمانسرای تربیت بدنی را برای میهمانان مراسم افتتاح کتابخانه دکتر میرمجلسی تصویب و تعیین کردهاند. با نگاهی به آن میهمانسرا، درخواست محل دیگری کردم. گفتند امکانات استانداری در همین حد است. در آستانۀ سفر، با روانی مشوش، به چارهجویی با واقف محترم نشستیم. با چند خیّر و نیکوکار تماس گرفتم. حاصلی نداشت به آقای مسجدجامعی هم اطلاع دادم. قرار شد هر میهمان با وسیلۀ نقلیۀ خودش بیاید و هزینۀ هتلش را هم خودش بدهد و هزینههای پذیرایی هم بشود دانگی دانگی. من هم هزینههای خود و همکاران را بدهم، اما واقفِ 30 هزارجلد کتاب، خودش، هتلی در لاهیجان یافت و اعلام کرد هزینههای آیین بزرگداشت و افتتاح کتابخانهاش را هم خودش تقبل میکند!
حدود 30 نفر با شش اتومبیل عازم رشت شدیم. نخست، با هماهنگی قبلی با دکتر باقری، به روستای کچا معروف به دستخط، که زمانی قرآنی منسوب به خط امام علی(ع) آنجا نگهداری میشده، رفتیم و با هیأت همراه از آن بقعه بازدیدی کردیم و اهالی محل هم موضوع را زود خبری کردند. سپس راهی لاهیجان شدیم. شام آنشب را آقای جلال رنجبر پویا، معروف به «عموجلال»، از مؤسسان خانۀ فرهنگ گیلان و از نیکوکاران فرهنگدوست رشت، با بنر خوشامدگویی آمد و در رستوران زیبا، در مجاورت استخر بزرگ لاهیجان، از میهمانان بهخوبی پذیرایی کرد. من هم شمّهای از خدمات ایشان را بیان و از همراهی هموارۀ ایشان در امور فرهنگی و هنری قدردانی کردم. صبح، ساعت هشت، همه عازم رشت شدیم. به لطف دوستان و مدیران کتابخانه، تالار اجتماعات کتابخانه، نخستین رویداد فرهنگی را در خود دید. مراسم با قرآن و سرود ملی و سرود میراث مکتوب آغاز شد. نخست، مشاور وزیر محترم فرهنگ و ارشاد، دکتر حسینیپور، پیام وزیر را قرائت کرد. سپس پیام رئیس بنیاد ایرانشناسی و بعد از آن پیام وزیر محترم بهداشت خوانده شد. آنگاه نوبت به حقیر رسید و، بدون اشاره به وقایع تلخ پیشآمده، از اقدام ارزشمند دکتر میرمجلسی و احیای سنت وقف کتاب و تلاش جمعی برای تکریم این واقف و پزشک فرهنگدوست، گفتم. فیلم 15 دقیقهای که منتخب فیلم مستند پرترۀ ایشان است، به کارگردانی ابوالفضل معماریان و تهیهکنندگی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، زینتبخش مراسم شد؛ کوتاه بود اما تأثیرگذار، شمّهای از داستان شکلگیری آن کتابخانه تا وداع واقف با حاصل عمر.
حضور استادان بزرگی چون دکتر علیاشرف صادقی، دکتر یوسف ثبوتی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، دکتر نصرالله پورجوادی، دکتر اصغر دادبه، دکترحمیدرضا نمازی، دکتر محمدباقری، استاد محمد روشن و جناب مسجدجامعی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی، و چند تن از پزشکان زبده که روزگاری دانشجوی دکتر میرمجلسی بودند، و بسیاری دیگر از بزرگان رشت و لاهیجان، برشکوه این جلسۀ بهیادماندنی افزود. استاندار محترم و همراهان هم در پایان جلسه رسیدند. هنگام اعطای لوح تقدیر و تکریم دکتر میرمجلسی، مجری محترم، دکتر الوند بهاری، که انصافاً خوش درخشید و به نحو احسن جلسه را اداره کرد، مطابق فهرستی که به ایشان داده بودم، میهمانانی را که از تهران آمده بودند دعوت کرد، به علاوۀ استاندار و نمایندۀ محترم شهر. نخست، لوح قدردانی بنده از دکتر میرمجلسی به دست استاد شفیعی کدکنی به دکتر میرمجلسی تقدیم شد.
سپس لوحی که برای تقدیر از زحمات مهندس جلال رنجبر تهیه کرده بودم به ایشان اهدا شد و لوحی هم به آقای معماریان، بابت کارگردانی مستند «میرِ مجلس انس»، تقدیم کردیم. نهاد کتابخانهها هم لوح سپاس رئیس نهاد را اهدا کرد. سپس برای بازدید از کتابخانۀ دکتر میرمجلسی به طبقۀ اول رفتیم و عکس دستهجمعی گرفتیم و ناهار هم در رستوران شاهماهی میهمان استاندار محترم بودیم. سپس به تهران بازگشتیم و تصمیم گرفتم تا اطلاع ثانویی هیچ همایش و بزرگداشتی برگزار نکنم.
سخن پایانی
آیا سازمان یا انجمن دولتی دیگری نمیتوانست پا پیش نهد و برای این مفاخر و بزرگانی که یاد شد، مراسمی درخور شأن آنان برگزار کند؟ پاسخ روشن است. بهلطف خدا و همراهی اهل دل و خرد، میراث مکتوب توانسته است در طول سی و دو سال گذشته، از چنان اعتبار و آبرویی برخوردار شود که به حلقۀ واصل با نخبگان علمی بدل شود، کسانی که اغلب یا در مراسمی شرکت نمیکنند و یا به کمتر دعوتی لبیک میگویند. میراث مکتوب توانسته به عنوان «نخ تسبیح» نقش ایفا کند. با خواندن آنچه گذشت، دیدید که بهجای آنکه کار و کوشش و اقدامش را ارج نهند و قدر شناسند، این مؤسسه را ملزم به قبول هزینههای مادی و معنوی کارهایش کردهاند و میکنند. این یادداشتها را برای آن دسته از جوانان علاقهمند مینویسم تا بدانند این مطالبی که در این یادداشت نوشتم مشت نمونۀ خروار بیش از سی سال کار و کوشش برای حفظ و بقای میراث مکتوب و اعتلای نام ایران بوده است و زمانی خواهد رسید که «نامهخوانان نامه خوانند» که چگونه این مؤسسه، با این بودجۀ اندک، این حجم وسیع ارتباطات داخلی و خارجی با قریب به «ده هزار نفر و مؤسسۀ علمی» برقرار کرده است. میراث مکتوب تنها مؤسسهای است در ایران که بریل (Brill)، معتبرترین مؤسسۀ انتشاراتی و پخش کتاب اروپایی با 330 سال سابقه، پخش و توزیع منشوراتش را بهرغم تحریمهای ظالمانه پذیرفته است. بودجههای دولتی صرف جاهایی میشود که خروجی و بروندادی برای اعتبار و اعتلای فرهنگ ایران ندارند و به هیچ سازمان بازرسی و… پاسخگو نیستند و نتیجۀ عملکرد سالانهشان را «شفافسازی» نمیکنند.
گاهی برخی جوانان عزیز از رمز و راز موفقیت میراث مکتوب میپرسند. میگویم بدانید که جز تلاش مستمر، شیفتگی، هزینهدادنهای پیاپی، صبر تلخ، بیمزد بودن و منّت کار کردن، توقع قدردانی و تشکر و همکاری نداشتن و… نبوده است.
حسن ختام این خاطرات تلخ و شیرین نیز کلام گوهربار استاد محمدعلی موحد است که دوسه روز پیش از همایش رشت، تلفن کردند و، از اینکه بهرغم اشتیاق به حضور در مجلس بزرگداشت دکتر میرمجلسی نمیتوانند به رشت سفر کنند، فرمودند: “خبردار شدم که قرار شده هزینههای سفر به رشت، اقامت و پذیرایی را خود میهمانان تقبل کنند، خب چرا کاری که اول باید میکردید آخر کردید؟ این کارهای بزرگ را از اول با مردم در میان بگذارید و…” بهطنز گفتم: استاد عزیز! من جواب حافظ را چه بدهم که گفته:
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صدبار توبه کردم و دیگر نمیکنم
اکبر ایرانی
مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب







