میراث مکتوب – در باب تذکرههای ادبی در دانشنامه جهان اسلام مدخلهای خوبی توسط دکتر قربانی و خانم منفرد نوشته شده است و تقریباً اولین کار جدی بر روی تقسیمبندی تذکرهها بوده است. با این همه بستر پژوهش بنده در این باب کتاب تاریخ تذکره های مرحوم گلچین معانی است. بنده سعی میکنم تا در این فرصت مجمل گزارشی از نوع طبقه بندیام در باب تذکره ها ارایه کنم.پس از آن اشاره به اوحدی و عرفات میکنم و بخش سوم سخنم به عرفات العاشقین و جایگاه آن در میان تذکره های ادبی و چاپ های عرفات اختصاص خواهد یافت.می دانیم که دو چاپ از عرفات موجود است. چاپی که خیلی زودتر و با عجله درآمد چاپ اساطیر و چاپی که سالها روی دست مانده بود و با همکاری دو مؤسسه مهم به چاپ رسید.
بخش اول صحبتم را روی این سه قسمت تعریف کردم. بحث تعریف خود تذکره، چرا که ما بخش مهمی از پریشانیهای مسائل علمی مان تعریف دادن از چیزی است و برای اینکه کاری را خوب بتوانیم تعریف کنیم لازمهاش شناختی است که باید در مورد آن حاصل کنیم اینکه تذکره میتواند به عنوان یک گونه ادبی به حساب آید و پیش فرمهای آن چیست. طبعاً وقتی صحبت از گونه و خرده گونه می شود، بحث طبقه بندیاش هم مطرح می شود. من با وضعیت موجودی که از منابع دارم یعنی از تاریخ تذکره گلچین و کارهایی که دیگران کردهاند، اینچنین دستهبندیای انجام دادم. پس اگر اشکالاتی در این متون وجود داشته باشد و تذکرههایی را اشتباه معرفی کرده باشند، به کار من هم تسری پیدا کرده است.
تذکرههای ادبی منابعیاند که با لحن و نگاهی غالباً ادیبانه به ارائه مرتب شرح حال شاعران حرفهای یا متفنن میپردازند و همراه آن نمونهای از آثار ایشان را به نمایش میگذارند. در این میان طبعاً وضع اجتماعی ادبی زمان مورد نظر خود را نیز مستقیماً یا تلویحاً به تصویر میکشند. لحن و نگاه غالباً ادیبانه یکی از مشخصههای اصلی این جنس آثار است که آنها را در رسته آثار ادبی مطرح میکند. ارائه مرتب هم، این آثار را نزدیک آثاری شبیه مدخل نامهها میکند که بر اساس حروف الفبایی تدوین یافتهاند؛ یعنی از سنخ جُنگ بیرون میآیند. در واقع ذکر احوال نقطه تمایز بین بیاض و تذکره است. دوره اوج تذکرهنویسی از قرن هشتم به بعد است. ورود شعر به طبقات مختلف جامعه باعث میشود تا متفننان هم به عرصه بیایند. صحیفه آخر تحفه سامی به متفننان و مسخرگان اختصاص یافته است.
اما برای بررسی کردن اثر به عنوان گونه دو ساحت را لحاظ میکنند. یکی از لحاظ شکل بیرونی و یکی از لحاظ محتوا. چنانکه مثلاً شاهنامه فردوسی از لحاظ شکل بیرونی مثنوی است، و از منظر درونی منظومه حماسی است.
در واقع تذکرههای شعری یکی از گونههای ادبی فارسی به شمار میآیند که به نظر میرسد خود منشعب است از سنت تاریخ نویسی و طبقات نگاری و تذکره نویسی غیر ادبی . مثل طبقات الفقها، تذکره الحفاظ. اما بسیار زود با به کارگیری از اصول شکلی و محتوایی و نیز قرار گرفتن ممتد در روز بازار آثار ادبی و جریان پویای عرضه و تقاضا به فرم ممتاز خود دست یافتهاند. یکی از مسائلی که در گونهشناسی خیلی لحاظ نشده، بحث عرضه و تقاضا است . یعنی گاهی وقتها خردهگونههایی در جریانهای ادبی پیدا میشوند ،ولی به دلایلی مهجور میمانند و هنوز به فرم نرسیده، مکتوم میشوند و بعد در یک دورهای دوباره زنده میشوند. بعضی از این ژانرهایی که من روی آن کار کردم مثل سراپاها مشمول این قاعدهاند. سراپا ژانری است که از دل توصیف شعرا در مورد معشوق گرفته شده؛ البته زمینههای قبلی در ادبیات هند و جاهای دیگر داشته و بعد آرام آرام راه خود را پیدا کرده و موسع شده و نهایتاً در این داد و ستد و تولید و انتشار به فرم و قالب خودش رسیده.از سایر نمونهها میتوان به ساقی نامهها، دهنامهها اشاره کرد. پس در پیدا شدن یک ژانر بحث عرضه و تقاضا خیلی مهم است. مطلب دیگری که در بحث گونهشناسی میتوان مطرح کرد، بحث عنصر غالب است. همان طور که در سبک میگوییم یک سری مشخصههایی برجسته تعیین کننده آنند. در شاهنامه فردوسی داستان عشق زال و رودابه هست و بحث نصیحت و تعلیم ولی عنصر غالب و فضای محسوس حماسه است. گاهی ژانر بعض آثار پاشان است مثلا غزل حافظ چیزی است بین غزل عرفانی، اجتماعی،عشقی. معیار دیگری که در تشخیص گونه خیلی مهم است قابلیت نقیضهای اثر است. نقیضهها اثری را که دارای اصول و سازه است می گیرند و همان را در جهت فضای طنز در ضد آن فضای جدی به کار می گیرند. این نشان میدهد که بستر اصلی یک ژانر است و یک سری اصول دارد که می شود نقضش کرد. از این باب است که ما یک سری تذکرههای نقیضه ای داریم مثل تذکره آش کشکیان و یخچالیه. این دو گواه ما را در شناخت حداقلی ژانر از نمونه های اصلی یاری میکند. در یک ژانر همه آثار الزاماً از مشخصه گونهای برخوردار نیستند. چنانکه سبکها هم همین طورند. در سبک خراسانی شعرایی هستند که کاملاً به معیارهای آن سبک وفادارند و بعضیها کمی فاصله می گیرند.پس این مسأله نافی این نیست که ما بگوییم در ژانر تذکره، تذکرههایی داریم که هیچ اصول و قاعدهای ندارند. در واقع ما یک کف و سقفی را طرح میکنیم. این همان بحث بود که دست و پا شکسته من را به این نتیجه رساند که می تواند تذکره یک ژانر باشد. دیگران گفتهاند که نوعی از سرگذشتنامه نویسی، زندگینامه نویسی هم است.
بر اساس شکل و محتوا یک تقسیم بندی می توان بین تذکره ها انجام داد. تقسیم بندی که تا به امروز بین تذکرهها شده است خیلی کلی است مثل تذکره عمومی ، خصوصی یا جزیی . تذکره محلی و تذکره ممدوحی. تقسیمبندیای که تمامی تذکرههایی را که در تاریخ تذکره ذکر شده است، شامل نمی شود. البته ذات هر تقسیمبندی حالت منشوری دارد؛ مثلا شاهنامه فردوسی از لحاظ قالب مثنوی است، از لحاظ روایت و قالب منظومه است، ازلحاظ عاطفه و مضمون، حماسی است. طبیعی است که زاویه دید که عوض می شود جای آن هم در تقسیم بندی عوض می شود.تذکرهها از نظر شکل یعنی ساختمان بیرونی اثر مثل حجم و استقلال شکلی یک نوع طبقه بندی میشوند. از نظر محتوا هم بر اساس مسائل عاطفی، موضوعی، روش نگارش، نوع لحن و صداقت و اصالت یک نوع طبقه بندی میشوند.
تفصیل این قضایا در این مجمل نمیگنجد تنها بر این اساس میتوان تذکره عرفات العاشقین را یک تذکره عمومی مفصل تحقیقی اصیل ادبی نامید که پس از خلاصه الاشعار بزرگترین تذکره فارسی است.آنقدر که مؤلف و دیگر نویسندگان به فاصله کمی ناچار به تهیه منتخبی از آن شدهاند.
ویژگی جالب دیگر آن این است که تذکرهای طرزی است یعنی سبک، معیار نوشتن تذکره است.اوحدی این اثر را به سه قسمت تقسیم می کند: متقدمین، متوسطین، متأخرین. من برای کار او چنین سابقهای در تذکرهنویسی ادبی در ایران ندیدم.البته بعد از آن بعضی ها حتی مثلا رضا قلی خان هدایت در مجمع الفصحاء کتابشان را به قسمتهایی نظیر متأخرین و متقدمین بخش بندی کردهاند. اوحدی این سه معیار بظاهر تاریخی ولی در عمل سبکی را در عرفات قرار داده . شعرایی را که از ابتدای شعر فارسی پدیدار شدهاند تا اوایل دوره تیموری مثل حافظ ،جزو متقدمان آورده است. یک بخش از دوره تیموری تا زمان شاه طهماسب را شعرای متوسط خوانده است و یک بخشی هم به شعرای متأخر اختصاص داده است.البته میدانیم که این نوع تقسیم بندی بلحاظ سبکی خیلی تسامحی و کلی است اما میخواهیم بگوییم دید حاکم بر تألیف اثر دید طرزشناسانه است.برای مثال یکی از اولین مواردی که من در کار زلالی به آن برخورد کردم این بود که قدما به زلالی اتهام زده بودند که اشعار قطران را دزدیده و حتی در هفت اقلیم امیر احمد رازی شعرهای شعله دیدار زلالی در ضمن شواهد ترجمه قطران آمده بوده است.در حالی که او هم در ترجمه زلالی و هم در ترجمه قطران مشخصا نقل می کند که اولا من با این آدم زندگی کردم و شعرش را می شناسم دوم اینکه میان سبک و طرز قطران و زلالی تفاوت از زمین تا آسمان است.
خوب شما بقیه تذکرههای عمومی را که نگاه کنید هر شواهدی که تذکره قبلی و سلفشان نوشته باشد، می آورند بدون اینکه اطلاعات تاریخی آن یا اطلاعات شواهد و سبکیاش را بررسی کنند. یک بخش ارزشمند دیگر عرفات ابهاماتی است که ما امروز در مورد سبک هندی داریم. در مورد سبک هندی نظرات مختلفی در واقع طرح شده و خیلی هم منسجم و کلیشهای شده و یک نوع تابو در تحقیقات ادبی ما تا همین چند سال پیش بود که عملا سبک منحطی است و شاعرانش بی سوادند و به شعر گذشتگان توجه ندارند. در تذکره عرفات ما کاملا شاهد این مسئله هستیم که سبک هندی در واقع دو دوره است یک دوره ای است که میراث دار دورههای گذشته است وتنها در اواخر دورهاش آنهم بیشتر در شبه قاره گرفتار نوعی انحطاط میشود که طبیعت هر سبکی است. اوحدی نقل می کند که من با شاپور تهرانی نشستیم دیوان سنایی را چندین بار استنساخ کردیم از نسخههای مختلف و تصحیح کردیم، یا فلان شاعر را می ستاید به اعتبار اینکه ریاضی می داند و دیوان خاقانی را از حفظ است. در واقع معیارهای گذشته و ادبیات کلاسیک را خیلی محترم میداند .نکته دیگر بحث رواج شعر در دوره صفوی است.این که میدانهای مختلفی را در اصفهان نقل میکند که مرکز شعر فروشی بود ، یا در مطب حکیم شفایی فلانی شعری خواند یا نشستیم هجوی برای فلانی سرودیم یا در دکان عرفی در شیراز چه شد و اینها نشان می دهد که شعر در این دوره چقدر ابررسانه است.
اما لغزشهایی که عرفات دارد بخشیش همان اغراق های شاعرانه و لفاظیها و صنعتپردازیهاست.منتها بخش عمده آن بخش پریشانی ها و شوریدگیهایش است. یکی از مشکلاتی که این تذکره داشته، بحث استنساخ آن بوده و سه چهار تا نسخه بیشتر از آن نداریم و در اصفهان شناخته شده نبود. یعنی نصرآبادی را وقتی میخوانیم میگوید اوحدی تذکره ای نوشت ولی معروف نشد حتی به نظر می رسد نسخه هایی که امروز در ملک هست از هند به دست رضاقلی خان هدایت و دیگران رسیده بنابراین تذکره بسیار حجیمی است. در واقع قدیمی ترین نسخه ای که از عرفات داریم، نسخه پتنا یا کتابخانه بانکی پور است که خیلی مغلوط است . با این همه خود صاحب اثر هم، خیلی پریشان کاری کرده. چون کار طولانی بوده یک جا با کنیه یک شاعر را معرفی کرده و بعد با تخلص هم معرفی کرده و اینها دو شاعر مختلف دانسته شدند در حوزه تاریخ ادبیات یا مثلا شواهد را نقل نمیکند.یکی از ضعف های اوحدی این است که او شاعر کثیر السفری است و زیاد این کتابها در دسترس او نبوده است. ما این ضعف را در تقی کاشی نمی بینیم، تقی کاشی آدمی است که در کاشان مستقر است، همه آن را می شناسند و از آنها می خواهد که دیوان هایشان را برایش بفرستند، و اگر کسی نمی فرستاد خودش به دنبال نسخه میرفته است. البته در آن هم مقداری اغراق و لفاظی وجود دارد ولی به لحاظ منتخبات اشعار ،بسیار قوی تر از اوحدی است.
اما ویژگی های چاپ عرفات: دو چاپ از عرفات داریم یکی چاپ اساطیر و تصحیح محسن ناجی نصر آبادی در ۱۳۸۸ و چاپ میراث تصحیح ذبیح الله صاحب کار در ۱۳۹۰ است. همه این چاپ ها از دو سه تا نسخه بیشتر نتوانستند استفاده کنند. نسخه ملک و نسخه پتنا و نسخه علیگر. نسخه ملک در چاپ میراث نسخه اساس بوده و در چاپ نصر آبادی چاپ پتنا نسخه اساس بوده. نسخه پتنا کمی کاملتر است . نسخه ملک برخی ابواب را ندارد. آقای ناجی شاید به این اعتبار که این نسخه کامل تر و قدیمی تر بوده آن را اساس قرار داده اند و خوب اغلاط آن نسخه را خیلی متوجه نشدند و استفاده کردند. از نسخه های کمکی که در این تصحیح استفاده کردند هم نسخه کعبه عرفان و هم منتخبی در کتابخانه ملک است ولی از دواوین دیگران هم استفاده کردند. چاپ آقای ناجی به اعتبار اینکه فهرست های خیلی خوبی دارد قابل اعتناست مثلا فهرست اشعارش بر اساس مصرع هاست ولی در کتاب آقای صاحب کار فهرست بر اساس ابیات است اما به لحاظ شکل چاپ و صحت ضبط چاپ بدی است و من نمونههایش را پیشتر در جایی ذکر کردهام. در این چاپ میراث هم البته مشکلاتی هست.خصوصا آنکه مسیر مستقیمی را در طی کار نپیموده است و پاره پاره زیر نظر مرحوم صاحب کار و آقای قهرمان و چندتن محققان میراث مکتوب صورت نهایی یافته است.امری که هر چند موجب چند دستی آن شده است ولی از کار یک تنهآقای ناجی به مراتب بهتر است .بویژه که به نظر میرسد در مواردی مانند مهارتهای ادبی و توان علمی، آقای ناجی ضعفهای آشکاری داشتهاند.چنانکه بناچار در بست پیرو ضبط نسخهها بودهاند. مصححی که نتواند مچ کاتب و نسخه نویس را بگیرد در واقع فقط یک سیاهه بردار است.
اشکالاتی که در این تصحیح است اعم است از ۱٫ پریشانی در صفحه بندی و حروف چینی کتاب است که گاهی اوقات صفحه ها روی هم افتاده.۲٫ بحث مشکول کردن به اشتباه کلمه ها ۳٫ اغلاط مطبعی ۴٫ سکوت بیوجه؛ یعنی ابهامی در این متن برای ایشان آنچنان که باید وجود نداشته است. مثلا دیوان ناصر خسرو چاپ استاد مینوی پر از سؤال است و مصحح مطرح کرده و گفته که من این را نمی دانم. چاپ آقای ناجی ابیات مورد دار را به سادگی گذاشته. ۵٫بحث ارجاعات که مثلا بر کلمهای تک زده و بعد در حاشیه همان ضبط متن را آورده است.
بی روشی و نااستواری در نقل نسخ و بدخوانی
خلاصه کلام آنکه چاپ میراث نسبت به چاپ اساطیر علمیتر و قابل اطمینانتر است و در کارهای تحقیقی قابل استناد است.
بخش اول صحبتم را روی این سه قسمت تعریف کردم. بحث تعریف خود تذکره، چرا که ما بخش مهمی از پریشانیهای مسائل علمی مان تعریف دادن از چیزی است و برای اینکه کاری را خوب بتوانیم تعریف کنیم لازمهاش شناختی است که باید در مورد آن حاصل کنیم اینکه تذکره میتواند به عنوان یک گونه ادبی به حساب آید و پیش فرمهای آن چیست. طبعاً وقتی صحبت از گونه و خرده گونه می شود، بحث طبقه بندیاش هم مطرح می شود. من با وضعیت موجودی که از منابع دارم یعنی از تاریخ تذکره گلچین و کارهایی که دیگران کردهاند، اینچنین دستهبندیای انجام دادم. پس اگر اشکالاتی در این متون وجود داشته باشد و تذکرههایی را اشتباه معرفی کرده باشند، به کار من هم تسری پیدا کرده است.
تذکرههای ادبی منابعیاند که با لحن و نگاهی غالباً ادیبانه به ارائه مرتب شرح حال شاعران حرفهای یا متفنن میپردازند و همراه آن نمونهای از آثار ایشان را به نمایش میگذارند. در این میان طبعاً وضع اجتماعی ادبی زمان مورد نظر خود را نیز مستقیماً یا تلویحاً به تصویر میکشند. لحن و نگاه غالباً ادیبانه یکی از مشخصههای اصلی این جنس آثار است که آنها را در رسته آثار ادبی مطرح میکند. ارائه مرتب هم، این آثار را نزدیک آثاری شبیه مدخل نامهها میکند که بر اساس حروف الفبایی تدوین یافتهاند؛ یعنی از سنخ جُنگ بیرون میآیند. در واقع ذکر احوال نقطه تمایز بین بیاض و تذکره است. دوره اوج تذکرهنویسی از قرن هشتم به بعد است. ورود شعر به طبقات مختلف جامعه باعث میشود تا متفننان هم به عرصه بیایند. صحیفه آخر تحفه سامی به متفننان و مسخرگان اختصاص یافته است.
اما برای بررسی کردن اثر به عنوان گونه دو ساحت را لحاظ میکنند. یکی از لحاظ شکل بیرونی و یکی از لحاظ محتوا. چنانکه مثلاً شاهنامه فردوسی از لحاظ شکل بیرونی مثنوی است، و از منظر درونی منظومه حماسی است.
در واقع تذکرههای شعری یکی از گونههای ادبی فارسی به شمار میآیند که به نظر میرسد خود منشعب است از سنت تاریخ نویسی و طبقات نگاری و تذکره نویسی غیر ادبی . مثل طبقات الفقها، تذکره الحفاظ. اما بسیار زود با به کارگیری از اصول شکلی و محتوایی و نیز قرار گرفتن ممتد در روز بازار آثار ادبی و جریان پویای عرضه و تقاضا به فرم ممتاز خود دست یافتهاند. یکی از مسائلی که در گونهشناسی خیلی لحاظ نشده، بحث عرضه و تقاضا است . یعنی گاهی وقتها خردهگونههایی در جریانهای ادبی پیدا میشوند ،ولی به دلایلی مهجور میمانند و هنوز به فرم نرسیده، مکتوم میشوند و بعد در یک دورهای دوباره زنده میشوند. بعضی از این ژانرهایی که من روی آن کار کردم مثل سراپاها مشمول این قاعدهاند. سراپا ژانری است که از دل توصیف شعرا در مورد معشوق گرفته شده؛ البته زمینههای قبلی در ادبیات هند و جاهای دیگر داشته و بعد آرام آرام راه خود را پیدا کرده و موسع شده و نهایتاً در این داد و ستد و تولید و انتشار به فرم و قالب خودش رسیده.از سایر نمونهها میتوان به ساقی نامهها، دهنامهها اشاره کرد. پس در پیدا شدن یک ژانر بحث عرضه و تقاضا خیلی مهم است. مطلب دیگری که در بحث گونهشناسی میتوان مطرح کرد، بحث عنصر غالب است. همان طور که در سبک میگوییم یک سری مشخصههایی برجسته تعیین کننده آنند. در شاهنامه فردوسی داستان عشق زال و رودابه هست و بحث نصیحت و تعلیم ولی عنصر غالب و فضای محسوس حماسه است. گاهی ژانر بعض آثار پاشان است مثلا غزل حافظ چیزی است بین غزل عرفانی، اجتماعی،عشقی. معیار دیگری که در تشخیص گونه خیلی مهم است قابلیت نقیضهای اثر است. نقیضهها اثری را که دارای اصول و سازه است می گیرند و همان را در جهت فضای طنز در ضد آن فضای جدی به کار می گیرند. این نشان میدهد که بستر اصلی یک ژانر است و یک سری اصول دارد که می شود نقضش کرد. از این باب است که ما یک سری تذکرههای نقیضه ای داریم مثل تذکره آش کشکیان و یخچالیه. این دو گواه ما را در شناخت حداقلی ژانر از نمونه های اصلی یاری میکند. در یک ژانر همه آثار الزاماً از مشخصه گونهای برخوردار نیستند. چنانکه سبکها هم همین طورند. در سبک خراسانی شعرایی هستند که کاملاً به معیارهای آن سبک وفادارند و بعضیها کمی فاصله می گیرند.پس این مسأله نافی این نیست که ما بگوییم در ژانر تذکره، تذکرههایی داریم که هیچ اصول و قاعدهای ندارند. در واقع ما یک کف و سقفی را طرح میکنیم. این همان بحث بود که دست و پا شکسته من را به این نتیجه رساند که می تواند تذکره یک ژانر باشد. دیگران گفتهاند که نوعی از سرگذشتنامه نویسی، زندگینامه نویسی هم است.
بر اساس شکل و محتوا یک تقسیم بندی می توان بین تذکره ها انجام داد. تقسیم بندی که تا به امروز بین تذکرهها شده است خیلی کلی است مثل تذکره عمومی ، خصوصی یا جزیی . تذکره محلی و تذکره ممدوحی. تقسیمبندیای که تمامی تذکرههایی را که در تاریخ تذکره ذکر شده است، شامل نمی شود. البته ذات هر تقسیمبندی حالت منشوری دارد؛ مثلا شاهنامه فردوسی از لحاظ قالب مثنوی است، از لحاظ روایت و قالب منظومه است، ازلحاظ عاطفه و مضمون، حماسی است. طبیعی است که زاویه دید که عوض می شود جای آن هم در تقسیم بندی عوض می شود.تذکرهها از نظر شکل یعنی ساختمان بیرونی اثر مثل حجم و استقلال شکلی یک نوع طبقه بندی میشوند. از نظر محتوا هم بر اساس مسائل عاطفی، موضوعی، روش نگارش، نوع لحن و صداقت و اصالت یک نوع طبقه بندی میشوند.
تفصیل این قضایا در این مجمل نمیگنجد تنها بر این اساس میتوان تذکره عرفات العاشقین را یک تذکره عمومی مفصل تحقیقی اصیل ادبی نامید که پس از خلاصه الاشعار بزرگترین تذکره فارسی است.آنقدر که مؤلف و دیگر نویسندگان به فاصله کمی ناچار به تهیه منتخبی از آن شدهاند.
ویژگی جالب دیگر آن این است که تذکرهای طرزی است یعنی سبک، معیار نوشتن تذکره است.اوحدی این اثر را به سه قسمت تقسیم می کند: متقدمین، متوسطین، متأخرین. من برای کار او چنین سابقهای در تذکرهنویسی ادبی در ایران ندیدم.البته بعد از آن بعضی ها حتی مثلا رضا قلی خان هدایت در مجمع الفصحاء کتابشان را به قسمتهایی نظیر متأخرین و متقدمین بخش بندی کردهاند. اوحدی این سه معیار بظاهر تاریخی ولی در عمل سبکی را در عرفات قرار داده . شعرایی را که از ابتدای شعر فارسی پدیدار شدهاند تا اوایل دوره تیموری مثل حافظ ،جزو متقدمان آورده است. یک بخش از دوره تیموری تا زمان شاه طهماسب را شعرای متوسط خوانده است و یک بخشی هم به شعرای متأخر اختصاص داده است.البته میدانیم که این نوع تقسیم بندی بلحاظ سبکی خیلی تسامحی و کلی است اما میخواهیم بگوییم دید حاکم بر تألیف اثر دید طرزشناسانه است.برای مثال یکی از اولین مواردی که من در کار زلالی به آن برخورد کردم این بود که قدما به زلالی اتهام زده بودند که اشعار قطران را دزدیده و حتی در هفت اقلیم امیر احمد رازی شعرهای شعله دیدار زلالی در ضمن شواهد ترجمه قطران آمده بوده است.در حالی که او هم در ترجمه زلالی و هم در ترجمه قطران مشخصا نقل می کند که اولا من با این آدم زندگی کردم و شعرش را می شناسم دوم اینکه میان سبک و طرز قطران و زلالی تفاوت از زمین تا آسمان است.
خوب شما بقیه تذکرههای عمومی را که نگاه کنید هر شواهدی که تذکره قبلی و سلفشان نوشته باشد، می آورند بدون اینکه اطلاعات تاریخی آن یا اطلاعات شواهد و سبکیاش را بررسی کنند. یک بخش ارزشمند دیگر عرفات ابهاماتی است که ما امروز در مورد سبک هندی داریم. در مورد سبک هندی نظرات مختلفی در واقع طرح شده و خیلی هم منسجم و کلیشهای شده و یک نوع تابو در تحقیقات ادبی ما تا همین چند سال پیش بود که عملا سبک منحطی است و شاعرانش بی سوادند و به شعر گذشتگان توجه ندارند. در تذکره عرفات ما کاملا شاهد این مسئله هستیم که سبک هندی در واقع دو دوره است یک دوره ای است که میراث دار دورههای گذشته است وتنها در اواخر دورهاش آنهم بیشتر در شبه قاره گرفتار نوعی انحطاط میشود که طبیعت هر سبکی است. اوحدی نقل می کند که من با شاپور تهرانی نشستیم دیوان سنایی را چندین بار استنساخ کردیم از نسخههای مختلف و تصحیح کردیم، یا فلان شاعر را می ستاید به اعتبار اینکه ریاضی می داند و دیوان خاقانی را از حفظ است. در واقع معیارهای گذشته و ادبیات کلاسیک را خیلی محترم میداند .نکته دیگر بحث رواج شعر در دوره صفوی است.این که میدانهای مختلفی را در اصفهان نقل میکند که مرکز شعر فروشی بود ، یا در مطب حکیم شفایی فلانی شعری خواند یا نشستیم هجوی برای فلانی سرودیم یا در دکان عرفی در شیراز چه شد و اینها نشان می دهد که شعر در این دوره چقدر ابررسانه است.
اما لغزشهایی که عرفات دارد بخشیش همان اغراق های شاعرانه و لفاظیها و صنعتپردازیهاست.منتها بخش عمده آن بخش پریشانی ها و شوریدگیهایش است. یکی از مشکلاتی که این تذکره داشته، بحث استنساخ آن بوده و سه چهار تا نسخه بیشتر از آن نداریم و در اصفهان شناخته شده نبود. یعنی نصرآبادی را وقتی میخوانیم میگوید اوحدی تذکره ای نوشت ولی معروف نشد حتی به نظر می رسد نسخه هایی که امروز در ملک هست از هند به دست رضاقلی خان هدایت و دیگران رسیده بنابراین تذکره بسیار حجیمی است. در واقع قدیمی ترین نسخه ای که از عرفات داریم، نسخه پتنا یا کتابخانه بانکی پور است که خیلی مغلوط است . با این همه خود صاحب اثر هم، خیلی پریشان کاری کرده. چون کار طولانی بوده یک جا با کنیه یک شاعر را معرفی کرده و بعد با تخلص هم معرفی کرده و اینها دو شاعر مختلف دانسته شدند در حوزه تاریخ ادبیات یا مثلا شواهد را نقل نمیکند.یکی از ضعف های اوحدی این است که او شاعر کثیر السفری است و زیاد این کتابها در دسترس او نبوده است. ما این ضعف را در تقی کاشی نمی بینیم، تقی کاشی آدمی است که در کاشان مستقر است، همه آن را می شناسند و از آنها می خواهد که دیوان هایشان را برایش بفرستند، و اگر کسی نمی فرستاد خودش به دنبال نسخه میرفته است. البته در آن هم مقداری اغراق و لفاظی وجود دارد ولی به لحاظ منتخبات اشعار ،بسیار قوی تر از اوحدی است.
اما ویژگی های چاپ عرفات: دو چاپ از عرفات داریم یکی چاپ اساطیر و تصحیح محسن ناجی نصر آبادی در ۱۳۸۸ و چاپ میراث تصحیح ذبیح الله صاحب کار در ۱۳۹۰ است. همه این چاپ ها از دو سه تا نسخه بیشتر نتوانستند استفاده کنند. نسخه ملک و نسخه پتنا و نسخه علیگر. نسخه ملک در چاپ میراث نسخه اساس بوده و در چاپ نصر آبادی چاپ پتنا نسخه اساس بوده. نسخه پتنا کمی کاملتر است . نسخه ملک برخی ابواب را ندارد. آقای ناجی شاید به این اعتبار که این نسخه کامل تر و قدیمی تر بوده آن را اساس قرار داده اند و خوب اغلاط آن نسخه را خیلی متوجه نشدند و استفاده کردند. از نسخه های کمکی که در این تصحیح استفاده کردند هم نسخه کعبه عرفان و هم منتخبی در کتابخانه ملک است ولی از دواوین دیگران هم استفاده کردند. چاپ آقای ناجی به اعتبار اینکه فهرست های خیلی خوبی دارد قابل اعتناست مثلا فهرست اشعارش بر اساس مصرع هاست ولی در کتاب آقای صاحب کار فهرست بر اساس ابیات است اما به لحاظ شکل چاپ و صحت ضبط چاپ بدی است و من نمونههایش را پیشتر در جایی ذکر کردهام. در این چاپ میراث هم البته مشکلاتی هست.خصوصا آنکه مسیر مستقیمی را در طی کار نپیموده است و پاره پاره زیر نظر مرحوم صاحب کار و آقای قهرمان و چندتن محققان میراث مکتوب صورت نهایی یافته است.امری که هر چند موجب چند دستی آن شده است ولی از کار یک تنهآقای ناجی به مراتب بهتر است .بویژه که به نظر میرسد در مواردی مانند مهارتهای ادبی و توان علمی، آقای ناجی ضعفهای آشکاری داشتهاند.چنانکه بناچار در بست پیرو ضبط نسخهها بودهاند. مصححی که نتواند مچ کاتب و نسخه نویس را بگیرد در واقع فقط یک سیاهه بردار است.
اشکالاتی که در این تصحیح است اعم است از ۱٫ پریشانی در صفحه بندی و حروف چینی کتاب است که گاهی اوقات صفحه ها روی هم افتاده.۲٫ بحث مشکول کردن به اشتباه کلمه ها ۳٫ اغلاط مطبعی ۴٫ سکوت بیوجه؛ یعنی ابهامی در این متن برای ایشان آنچنان که باید وجود نداشته است. مثلا دیوان ناصر خسرو چاپ استاد مینوی پر از سؤال است و مصحح مطرح کرده و گفته که من این را نمی دانم. چاپ آقای ناجی ابیات مورد دار را به سادگی گذاشته. ۵٫بحث ارجاعات که مثلا بر کلمهای تک زده و بعد در حاشیه همان ضبط متن را آورده است.
بی روشی و نااستواری در نقل نسخ و بدخوانی
خلاصه کلام آنکه چاپ میراث نسبت به چاپ اساطیر علمیتر و قابل اطمینانتر است و در کارهای تحقیقی قابل استناد است.
آنچه در بالا مطالعه کردید چهاردهمین جلسه سخنرانی های نقد ماه در بنیاد دایره المعارف اسلامی بود