لوح «عدل مظفر» تابلویی بر سردر ساختمان مجلس شورا بود که مطابق حروف ابجد، برابر میشود با ۱۳۲۴، سال قمری صدور فرمان مشروطیت که در اصل فرمان تشکیل مجلس شوراست که مظفرالدینشاه قاجار در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ خطاب به صدراعظم صادر کرد و خلاصهاش چنین است: در این موقع که اراده ما بر این تعلق گرفت که برای رفاهیّت و امنیت اهالی ایران و تشیید مبانی دولت، اصلاحات مقتضیه بهمرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود، مصمم شدیم مجلس شورای ملی تشکیل شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه، مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده، به هیأت وزرا کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت، به عرض برساند که به موقع اجرا گذارده شود. نظامنامه و ترتیبات این مجلس را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که بعونالله تعالی مجلس شورای مرقوم که نگهبان عدل است، افتتاح و به اصلاحات لازمهٔ امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید.
این اتفاق مهم پس از آن روی داد که هزاران تن به رهبری سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی نخست خواهان برکناری حاکم تهران، عزل نوز بلژیکی، اجرای شریعت و تأسیس عدالتخانه شدند؛ اما در ادامه بر خواستههایشان افزوده شد و جنبش فراگیری در سطح کشور پدید آمد که برخی محققان منشأ آن را وقوف ایرانیان به عقبماندگی و ضعف کشور در برابر ممالک پیشرفته و اعتراض به حکومت استبدادی قاجار میدانند. اگرچه در آن عصر اصلاحاتی به دست برخی نخستوزیران مانند قائممقام، امیرکبیر و سپهسالار شروع شد، اما این اصلاحات با برکناری آنها راه به جایی نبرد. در مرحلهٔ بعد متفکرانی مانند سید جمالالدین اسدآبادی به روشنگری پرداختند و بالاخره جنبشهایی مانند جنبش تنباکو به عنوان اولین نشانههای بیداری ایرانیان پدیدار شد. چاپ روزنامهها و نشریات، توسعهٔ مدرسهها و علاقهمندی مردم به رویدادهای جهان نشانههای این تحول فکری بودند که نهایتاً به جنبش مشروطیت انجامید. در نوشتار زیر، استاد دادبه از منظر دیگری به عدالتخواهی ایرانیان نگریستهاند.
**
تعریفی را که قدما در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی از عدالت به دست دادهاند، گویاتر از گویاست: «عدالت، نهادن هر چیز است در جای خود» و لاجرم «ظلم، نهادن چیزهاست نه در جای خود». وقتی آزادی کسی سلب میشود، وقتی مال مردم ربوده میآید، وقتی کسی را که شایسته مقامی نیست در آن مقام قرار میگیرد، وقتی بیشتر از آنکه باید، یا کمتر از آنکه باید به کسی امکانات داده میشود، جملگی نهادن چیزهاست، نه در جای خود و ظلم است و پایمال شدن عدالت و اگر عکس آن تحقق یابد، عدالت است؛ بنابراین عدالت، بنیاد تمام ارزشهای انسانی است که در اعلامیه حقوق بشر بدانها توصیه و بر آنها تأکید شده است. جنگهای خانمانسوز هم که به نام تحقق عدالت صورت می پذیرد، غالب آنها یکسره بیعدالتی است و مردمآزاری. اصطلاحی در فرهنگ و ادب فارسی هست به نام «کم آزاری». «کم» در این ترکیب، در برابر «بیش» نیست، بلکه پیشوند منفیکننده است، یعنی «بیآزاری» و نیازردن مردم که من در جایی گفتهام و نشان دادهام، اساس اخلاق ایرانی است (سخنرانی یادروز سعدی، شیراز، اول اردیبهشت ۱۳۸۸) و توصیه به آن، توصیه به تحقق و گسترش عدالت است و تحقق تمام حقوق انسانی. در سلسلهالذهب جامی میخوانیم به امر هرمز پور کسری منادی ندا میکرد که:
عنان در کف هوس منهید
پای در کشتزار کس منهید
فیالمثل هر که خوشهای شکند
پر کاهی ز خرمنی بکند
همچو خوشه به تیر دوزندش
خرمن از برق تیغ سوزندش
و چون لشکر از کنار تاکستان گذر میکرد و غفلت یکی از آنان موجب شد تا اسبش خوشه غورهای از تاک برکند یا شاخهای را بشکند،
صاحب باغ برگرفت فغان
کای برافتاده از تو کیش مغان
اصل دین مغان کم آزاری است
جستی آزارم، این چه دینداری است؟
بنیاد اخلاق ایرانی
اصل «کم آزاری» که اساس اخلاق در فرهنگ ایرانی است، در یکی از غزلهای کممانند حافظ به مطلع:
بنال بلبل، اگر با منت سر یاری است
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری است
این گونه بیان شده است:
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاری است
و در غزلی دیگر به مطلع: «جز آستان توام در جهان پناهی نیستر سر مرا به جز این در، حواله گاهی نیست»، این سان هنرمندانه گزارش شده است:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کنر که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست!
در نگاه حافظ و دیگر فرهیختگان و سخنگویان فرهنگ ایران، کلید گنج سعادت و عدالت، همانا کمآزاری است و اگر این امر تحقق یابد، عدالت تحقق می یابد و با تحقق عدالت، هر کس چنانکه باید، به حق خود میرسد. از حق آزادی و انتخاب باور گرفته تا حق مالکیت و سایر حقوق. به همین سبب که حافظ مصراعی بلند از استاد سخن و حکمت، سعدی، در گلستان وام می کند تا از بابت نداشتن زور مردمآزاری، خدای را سپاس گوید.
بیت سعدی که خود نظریات اخلاقیاش را بر بنیاد اصل «کم آزاری» پرداخته است، چنین است:
چگونه شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
و بیت حافظ چنین است:
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
دنیای آرمانی در فرهنگ ایرانی
تأکید حافظ در بیت «دلش به ناله میازار…» بر این معنا که هر گونه آزردن، حتی آزردن دل کسی با ناله و زاری، کم آزاری و مردم آزاری است و رستگاری جاوید در گرو پرهیز از هر گونه آزردن و آزار دادن است، نشان می دهد که دنیای آرمانی حافظ که همانا دنیای آرمانی در فرهنگ ایرانی است، دنیایی است آکنده از عدل و داد و تهی از ظلم و بیداد که در آن هر کس به حق خود می رسد. لازمه کم آزاری، مهرورزی است. اساس فرهنگ ایرانی و فلسفه ایرانی، که فلسفه اشراقی و عرفانی است، عشق و مهرورزی است؛ عشق، هم بنیاد هستی است، هم ابزار معرفت و هم مادر فضایل. با مهرورزی و عشق میتوان به معرفت و به کمال رسید. کسی که عاشقی کند و مهر بورزد و به دیگران به چشم مهر بنگرد، مردمآزار نیست، کمآزار است، نسبت به خود و نسبت به دیگران مهربانانه و مهرورزانه رفتار می کند و به فضایلی دست مییابد که لازمه سعادت فرد و جامعه است، فضایلی که لازمه تحقق پیامهای انسانی است که در تمام بیانیههای انسانی در طول تاریخ و از جمله در اعلامیه حقوق بشر آمده است. «جنگ هفتاد و دو ملت» که به گفته حافظ حاصل ندیدن حقیقت و نتیجه کج اندیشی است، پایان می گیرد و آیین مهر و مذهب عشق بر روابط مردم سایه می افکند؛ چرا که:
آنجا که کار صومعه را جلوه می دهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست، پرتو روی حبیب هست
در چنین حال و هوایی است که ارزشهایی چون نوعدوستی و تساهل و تسامح و مدارا و … حاکمیت مییابند؛ ارزشهایی که جای جای در سخن حافظ شاهد آن توانیم بود، مثل:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آید
نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار آید
اصغر دادبه
منبع: روزنامه اطلاعات