میراث مکتوب- در اولین روزهای سال نو، انتشار بخشی از سخنان رجب طیب اردوغان درباره تعلق نوروز به کشورهای ترک زبان، موجب برخاستن موجی از واکنشهای مردم، مسئولان و پژوهشگران و صاحب نظران شد. سخنان بعدی او درباره شهر تبریز و جعل تاریخ نیز این واکنشها را تشدید کرد. در همین رابطه مهدی نورمحمدی پژوهشگر تاریخ و نویسنده کتابهای متعدد درباره عارف قزوینی شاعر پیشروی عصر مشروطه، یادداشتی نوشته و این مسئله را از منظر تاریخی و با توجه به مستندات موجود از عملکرد عارف قزوینی بررسی کرده است. این یادداشت را در ادامه میخوانیم:
دفاع جانانۀ عارف قزوینی از تبریز همیشه ایرانی
در دوره صفوی، با وجود جنگهای دیرینه و اختلافات مذهبی و عقیدتی عمیقی که بین ایران و عثمانی وجود داشت، موضوع تفاوت زبانی عامل نزاع و جدال بین آنان نبود، به طوری که پادشاهان صفوی به ترکی شعر میسرودند و امپراتوران عثمانی نیز مکاتبات رسمی دربارشان به زبان فارسی بود.
اما از یکصد و اندی سال قبل که پانترکیسم با هدف اتحاد فرهنگی و سیاسیِ تمام اقوام ترکزبان تحت رهبری دولتی واحد رواج یافت، موضوع زبان ترکی دستمایه جدالی تازه بین دو دولت شد و قدرتهای استعماری نیز از این ایدئولوژیِ نوبنیاد به بهترین وجه ممکن برای رسیدن به مقاصد خود بهرهبرداری کردند.
یکی از اهداف مهمی که مروجین پانترکیسم، یعنی ادبا، نویسندگان و روشنفکران ترک به دنبال دستیابی به آن بودند، انضمام آذربایجان و تبریز به قلمرو عثمانی به بهانه ترکزبان بودن مردم این سرزمین بودند که با شدت و حرارت هرچه تمامتر این موضوع را همزمان با جنگ جهانی اول مطرح کردند.
عارف قزوینی شاعر ملی ایران که آذربایجان را زادگاه زردشت پیغمبر ایران باستان میدانست و به آن عشق و ارادت فراوانی میورزید، در طول زندگی خود بیش از دیگر شخصیتهای ادبی و حتی سیاسی ایران با تجزیهطلبان و مروجین پانترکیسم مبارزه کرد و با سرودن اشعار و تصانیف شیوا و شورانگیز و اجرای کنسرت، به سهم خود موفق شد تا حدود زیادی اقدامات آنان را بیاثر نماید.
در آغاز جنگ جهانی اول که رجال سیاسی و فرهنگی عثمانی با نقشهای ماهرانه، تحت پوشش «اتحاد دنیای اسلام» به ترویج اتحاد اقوام ترکزبان و ضمیمه نمودن آذربایجان به عثمانی میپرداختند، عارف که از این نقشه بیاطلاع بود، تحت تأثیر تبلیغات آنها، تصنیف «اتحاد اسلام» را در تهران ساخت و در آن چنین گفت:
کعبه یک، خدا یک، کتاب یک
این همه دوئیت کجا رواست
بگذر از عناد، باید اینکه داد، دست اتحاد
کز لحد برون، دست مصطفی است
اما این خوشبینی دیری نپایید و چند سال بعد که عارف به همراه عدهای از رجال سیاسی ایران به استانبول مهاجرت کرد. (در جنگ جهانی اول، گروهی از رجال سیاسی ایران که به دلیل نفرت از مداخلات دائمی روس و انگلیس، معتقد بودند ایران باید به نفع متحدین (آلمان و عثمانی) وارد جنگ شود، به استانبول مهاجرت کردند. این عده، که عارف نیز در میان آنان بود، به «مهاجرین» معروف شدند. مهاجرین حدود ۳ سال و نیم در استانبول اقامت داشتند.) پس از اشغال تبریز توسط ارتش عثمانی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی که روزنامههای استانبول تیتر زده بودند: «تبریز را گرفتیم و مانند یک عروس زیبا به عقد دولت خود درآوردیم» به نیات واقعی عثمانیها از مطرح کردن «اتحاد دنیای اسلام» پی برد و تحت تأثیر این واقعه، دو تصنیف «چه شورها» و «جان برخی آذربایجان باد» را با چشمانِ اشکبارِ ناشی از برانگیخته شدن احساسات شدید میهنپرستانه ساخت که هر دو تصنیف از شاهکارهای آهنگسازی به شمار میرود.
پس از اشغال تبریز توسط ارتش عثمانی، تبلیغات مروجین پانترکیسم به بالاترین درجه خود رسید، به طوری که در این دوران در روزنامههای استانبول، مقالاتی در مصادره مواریث تاریخ و تمدن ایران همچون: زردشت، فردوسی و عید نوروز به چاپ میرسید. رضاعلی دیوانبیگی از رجال سیاسی ایران که در این هنگام جزو مهاجرین به عثمانی بوده، در کتاب خود به نام «سفر مهاجرت» درباره اینگونه مطالب نوشته است: «یک روز نوشتند حکیم ابوالقاسم فردوسی در واقع ترکنژاد محسوب میشود، به دلیل آنکه زادگاه و نشو و نمایش حدود ترکستان بوده است! یک روز ادعا نمودند زردشت هم از سرزمین ترکستان برخاسته و در دامان مادری ترکنژاد پرورش یافته. روز دیگر گفتند نوروز در اصل بیرام نوروزی بوده است و ایرانیان به تقلید از ترکها آن روز را جشن میگیرند! برای چنگیزخان مغول به عنوان یک رهبر عظیمالشأن ترک مناقبی ذکر کردند که او رسوم کهنه را با یاسای انقلابی خود در آسیا و اروپا برانداخت و جوامع بشری را به دنیای جدید رهنمون شد!»
در همین دوران که رجال سیاسی ایران خواستار تصحیح خطوط مرزی ایران و عثمانی بودند، «سلیمان نظیف» روزنامه نگار مشهور ترک از شنیدن این خبر بسیار عصبانی شد و طی چندین شماره در روزنامه «حادثات» که خود منتشر میکرد به ایران و فرهنگ و تمدن ایران به شدت تاخت. چون مهاجرین ایرانی از دولت عثمانی حقوق دریافت میکردند، هیچیک پاسخی به توهینهای سلیمان نظیف ندادند؛ اما عارف کسی نبود که این توهینها را تحمل کند، قصیده نسبتاً بلندی ساخت و جواب دندانشکنی به وی داد که در دیوانش به چاپ رسیده است.
با پایان جنگ جهانی اول و تجزیه عثمانی و ایجاد کشور تازهتأسیس ترکیه، پانترکهای عثمانی که بخش بسیار وسیعی از امپراتوری خود را از دست داده بودند، بار دیگر متوجه تبریز شدند و موضوع انضمام تبریز به ترکیه را با شدت بیشتری مطرح کردند.
در چنین شرایط حساسی، عارف که خطر تجزیه آذربایجان را از هنگام سفر مهاجرت دریافته بود، آخرین کنسرت زندگی خود را در اواخر اسفند سال ۱۳۰۳ خورشیدی در تبریز به یاد ستارخان و باقرخان روی صحنه برد و با اشعار و تصنیفهای خود به افکار نژادپرستانه فرقۀ «ترک اجاقی» ترکیه تاخت و از جان و دل، از ایرانی بودن آذربایجان دفاع کرد.
پس از ورود عارف به تبریز، روزنامه ملانصرالدین و روزنامههای استانبول که به خوبی با احساسات میهنپرستانه عارف آشنا بودند، مقالات و کاریکاتورهای توهینآمیزی علیه وی به چاپ رساندند و سفیر ترکیه نیز تا مدتها وزارت خارجه ایران را بازخواست میکرد که چرا عارف برای اجرای کنسرت به تبریز آمده است. پانترکها که نگران به روی صحنه رفتن این کنسرت بودند، تلاش بسیار داشتند تا به هر وسیله ممکن مانع از برگزاری کنسرت شوند، به طوری که چند روز پیش از اجرای کنسرت، نماینده ترکیه در تبریز به عارف پیشنهاد کرد که با دریافت بیست هزار لیره از انجام نمایش چشم بپوشد ولی عارف با مناعت طبع بسیار این خواسته را نپذیرفت.
کنسرت عارف که نوک پیکان اشعار و تصانیف آن، متوجه ادعاهای نژادپرستانه مروجین پانترکیسم بود، با استقبال شدید اهالی تبریز به پایان رسید و چنانچه انتظار میرفت در مقابله با افکار تجزیهطلبانه آنان تأثیر بسزایی داشت.
این کنسرت چنان مؤثر بود که سلیمان نظیف در روزنامه خود نوشت: «عارف از روی زحمات چند ساله ما گذشت و آنها را زیر پا انداخت.»
عارف در این کنسرتهای مهیج و باشکوه، تصنیفهای «چه شورها» و «جان برخی آذربایجان باد» را که در هنگام اقامت در استانبول ساخته بود خواند. کنسرت عارف اگرچه خشم نژادپرستان را در ترکیه برانگیخت، تأثیر فراوانی در تقویت حس همبستگی ملی در میان آذربایجانیان برجا گذاشت. خود عارف در این خصوص نوشته است: «پس از غزل سیّم، تصنیف شهناز که هنگام توقف در اسلامبول ساخته بودم خوانده شد. اگر بخواهم شرح یک قسمت آن را که مربوط به ترکها است که در آن موقع عکس تبریز را در روزنامههای خودشان گراور کرده، بالای آن نوشته بودند آذربایجان را اشغال کردیم بدهم، مثنوی از هفتاد من کاغذ تجاوز خواهد کرد. همین قدر از آن طبیعتی که یک نفس کشیدن مرا راحت نگذاشته است فوقالعاده ممنونم که به من فرصت این را داد که آن تصنیفی را که با احساسات آلوده به خون دل ساخته بودم در خود آذربایجان برای آذربایجانی خواندم و از آنها بیشتر از آنکه انتظار داشتم، بروز احساسات دیدم.»
مهدی نورمحمدی
منبع: مهر