میراث مکتوب- صائب تبریزی، شاعر پرشور سبک هندی، نهتنها گنجینهای از تصویرپردازیهای دلنشین، تمثیلهای درخشان و مضامین انسانی را در دل شعر فارسی به یادگار گذاشته، بلکه میتواند همچنان با تیرهای دورپرتاب اندیشهاش، دل مخاطبان جهانی را نشانه بگیرد. صائب، شاعری است که شعرش نه تنها در شکوه سبکِ نازکخیالی میدرخشد، بلکه مفاهیم عام و پیامهای جهانیاش، همچون فروتنی، عزت نفس، زیست عاشقانه و بصیرت، بهسادگی از مرز زبان عبور میکند و در جان مخاطب مینشیند.
به بهانه دهم تیرماه، روز پاسداشت مقام صائب تبریزی، گفتوگویی با احسانالله شکراللهی، استاد و پژوهشگر برجسته زبان و ادب فارسی، انجام شده به منظور بازخوانی جایگاه مغفولِِ صائب در تاریخ ادبیات، تأملی در تأثیر فرهنگ هند بر شعر فارسی و تبیینی روشن از چرایی ماندگاری یا فراموشی شاعری که بر فراز قلهی سبک هندی ایستاده بود؛ شاعری که هنوز هم میتوان صدای قدمهایش را در کوچهپسکوچههای شعر امروز شنید.
***
صائب تبریزی در چه مقطعی از تاریخ ادبیات فارسی به اوج رسید و چه عواملی موجب شهرت او در زمان حیاتش شد؟
صائب تبریزی در قرن دهم، به دلیل بهرهمندی از ادبیات غنی کلاسیک پارسی و نشستن بر سر خانِ قلههای ادبی چون حافظ، سعدی، نظامی و فردوسی، و نیز معاشرت با شعرای معاصر خود و حضور فعال در جریان و کوران فرآیندهای ادبی دوران خویش، به سبک و سیاقی از ادبیات دست پیدا کرد که متأثر از شیوه اصفهانی و هندی بود. «اصفهانی» از آنرو که بیشترین ادبای آن دوره تاریخی ایران در مکتب ادبی اصفهان فعالیت میکردند و حضور داشتند؛ و «هندی» به این دلیل که بسیاری از ادبای ایرانزمین در آن مقطع تاریخی برای بهرهمندی از حمایت شاهان گورکانی به «هند» سفر میکردند و طبیعتاً ویژگیهای خاص آن دوره ادبی در شعر «صائب» نیز تجلی پیدا کرد. آن ویژگی خاص این بود که همه مفاهیم جاری در روابط انسانی، تمام آنچه بهعنوان ویژگیهای زیست بشری در آن مقطع خاص تاریخی مطرح بود، مفاهیمی بودند که مردم ایران با آنها تجربهای زیسته و عمیق داشتند.
صائب، مانند برخی دیگر از شعرای آن مقطع تاریخی، این مفاهیم را وارد شعر خود کرد؛ یعنی موضوعات و مضامین محدودی نبود که دست شاعر را ببندد و فقط به توصیف زلف و روی دلبر، حمد و ثنای پادشاهان، یا نقد اجتماعی بپردازد، یا صرفاً اخوانیه بسراید. تقریباً همه مضامین و مظاهر زندگی به نوعی جای پایی در شعر سبک هندی یا اصفهانی پیدا کردند. صائب، به دلیل ابرام و پافشاری عمیقش بر این شیوه و روش و نیز به دلیل پرکاری و پویاییاش، شاید از میان همه شاعران آن مقطع، یک سر و گردن به شهرت بیشتری دست یافت؛ همچنین به این دلیل که بسیار خوب توانسته بود آن سبک، آن پیچیدگی و آن چفت و بست زبانی را در شعر خود به منصه ظهور برساند.
حضور صائب در دربار هند و ارتباط با فرهنگ شبهقاره چه تأثیری در شعر او گذاشت؟
اصولاً فرهنگ «هند» فرهنگی است که با قصه و تمثیل و داستان انس زیادی دارد و در فرهنگ هندوها نیز این شکل از ادبیات، در طول تاریخ، پررنگ و پویا بوده است. حضور ادبای فارسیزبان در دربار گورکانیان و در عرصه شبهقاره، خاصیت ویژهاش این بود که از یکسو، این زبان قدرتمند در خدمت آن شیوه نگاه ادبی قرار گرفت و چهبسا هندیان و فارسیزبانان، متأثر از فرهنگ هندی، نگاه تمثیلی، قصهپرداز و آشناییزدا را در شعر سبک هندی به اوج رساندند. یعنی تأثیر و تأثّر متقابل در اینجا اتفاق افتاد: از یکسو زبان قدرتمند فارسی در خدمت آن شیوه خیال قرار گرفت و از سوی دیگر، آن نگاه ویژه به هستی، زندگی و ادبیات، راهی به زبان فارسی گشود که در قالب شعر سبک هندی تجلی یافت. شعرای برجستهای مثل عرفی شیرازی، ظهوری ترشیزی و صائب تبریزی، و بعدها بیدل دهلوی، به منصه ظهور رسیدند و آثار درخشانی از خود به جای گذاشتند. کلیم کاشانی را نیز در این میان نباید از یاد برد. اینان هر یک بهعنوان قلههای ادب در مقطع تاریخی حضورشان و در منطقه جغرافیاییای که حضور پررنگی داشتند، تلاش کردند که مخاطبان زبان و ادبیات فارسی را از این آبشخور غنی، هرچه بیشتر و بهتر بهرهمند کنند. موفقیت آنها در این بود که توانستند بیشترین حجم متون ادبی منظوم فارسی را در آن مقطع تاریخی در شبهقاره پدید بیاورند؛ آثاری که هم از متون ادب فارسی در ایران بیشتر بود و هم از متون ادب غیر فارسی در شبهقاره فراتر رفت. از اینرو، این اتفاق خاص، شکوهی در شکفتگی ادب فارسی در آن منطقه جغرافیایی بهشمار میآید که تأثیر خود را بر شعر و ادب ایرانزمین نیز گذاشت.
آثار صائب چگونه بر ادبیات فارسی در ایران و هند تأثیر گذاشتند؟ آیا شاعری پس از او در همان سطح تأثیرگذاری ظهور کرد؟
یکی از سوالهایی که بارها شنیده و تکرار شده و پاسخهایی هم دریافت کرده، این است که واقعاً بلندقامتترین شاعر در سبک هندی کدام شاعر است؟ طبیعتاً نام صائب تبریزی و بیدل دهلوی در این میان بارها تکرار شده است، بهعنوان شعرای قدر و قدرتمند و قلههای بیمنازع. اما واقعاً باید این موضوع را بهنظر من اینگونه حل کرد که هر دو واقعاً جایگاه برجستهای دارند. البته تفاوتی که وجود دارد این است که بیدل بر سرِ سفره صائب نشسته و از او بهرهمند بوده، اما صائب پیش از او بوده و از این جهت فضلِ تقدم دارد. اما در مورد تقدّم فضل، واقعاً نمیتوانیم به صراحت بگوییم «بیدل» برجستهتر است یا صائب، چراکه این دو در دو شاخه مختلف از سبک هندی، هرکدام طبعآزمایی کردهاند؛ یعنی صائب در شاخه نازکخیالی بر قله نشسته و بیدل دهلوی در شاخه دورخیالی. و این شاخه دورخیالی، بهدلیل اینکه کمتر آثارش به دست ایرانیها رسیده، در این فاصلهی تاریخی و جغرافیایی، ایرانیها کمتر از آن بهرهمند بودهاند و شاید در دورهی معاصر، یعنی حدود سی – چهل سال اخیر، توجهی به «بیدل» مبذول شد. وگرنه بیدل دهلوی تقریباً برای ما ایرانیها ناشناخته بود. از کتاب «شاعر آیینهها»ی استاد شفیعی کدکنی است که «بیدل» اندکی جدیتر گرفته شد. البته پیش از ایشان هم مقالهای درباره بیدل نوشته شده بود، اما عملاً بیدل را استاد شفیعی کدکنی به ما شناساندند. به گمان من، بیدل، قلهی بلامنازعی است در آن شاخه از سبک هندی، یعنی شاخهی دورخیالی، و کسی دستش به آن طاقِ بالا نمیرسد. اما این چیزی از عظمتِ قدرِ ادبی صائب تبریزی کم نمیکند، چون صائب هم در اوج قله نازکخیالی در شعر سبک هندی قرار دارد. حالا اینکه هرکدام از این دو شاخه چه ویژگیهایی دارند، شاید مجالی بیشتر بطلبد، اما بهطور خلاصه باید گفت که شعر «صائب» مفهومتر و سادهتر است، اما شعر «بیدل» نیاز به تأمل و تفسیر بیشتری دارد و واقعاً حتی برای متخصصان ادبیات نیز برخی از سرودههای وی فهمش دشوار است. اما شعر «صائب» را بهسادگی میتوان فهمید و نیازی به توضیح و تفسیر آنچنانی ندارد.
به نظر شما، چرا صائب با وجود جایگاه رفیعش، در دورههایی از تاریخ ادب کمتر مورد توجه قرار گرفت؟
علت اینکه صائب تبریزی در دورههایی از تاریخ ادب کمتر مورد توجه قرار گرفته، بهنظر من یکی از دلایلش این است که شعر وی، با اینکه در سبک هندی در قله قرار دارد، اما در لابهلای این شعر، قسط و ثمین فراوان دیده میشود. یعنی بعضی از بیتها در اوجاند، اما برخی بیتها خیلی معمولیتر و عادیترند و در مجموع، حجم سرودهها بسیار زیاد است. یعنی صائب را باید از جمله شاعران بسیار پرگوی زبان فارسی بهحساب آورد. او بعد از سرایش شعرهایش، مانند «حافظ» بازبینی نکرد یا برخی از بیتها را حذف نکرد تا عیار سطح بالای شعرش حفظ شود یا اینکه فقط شعرهای برجسته خود را نگه دارد و از باقی صرفنظر کند؛ کاری که «حافظ» انجام داد. دیوان حافظ تقریباً جزو کوچکترین مجموعههای شعر فارسی است؛ یا سرودههای «خیام» نیز بهطریق اولی همینگونهاند. رباعیهای خیام بسیار اندکاند، اما همان تعداد کم، در اوج قوّت و قدرتاند. «حافظ» بسیاری از سرودههای خود را از بین برد و تا آخر عمر، اشعارش را بازبینی میکرد. در واقع یکی از دلایل تنوع نسخههای دیوان او نیز همین است. اما فیضان ذهن «صائب» آنقدر زیاد بود که گویا پیوسته در حال فعالیت ادبی و سرایش شعر بود و دیگر فرصتی برای بازبینی سرودههای خود نداشت. این حجم زیاد شعر، طبیعتاً خواندنش را برای مخاطبان دشوار میکرد و تکثیر این حجم از متن هم در دوران پیش از صنعت چاپ، برای مردم بسیار مشکل بود. در نتیجه، نسخههای شعر «صائب» کمتر از بسیاری از دیگر سرودهها به دست مخاطبان میرسید. و از این جهت، آن شهرت و اقبالی که انتظار میرود از شعر صائب حاصل شود، شاید در تاریخ ادب ما محقق نشد. اگرچه تلاشهایی از سوی برخی چون شادروان امیری فیروزکوهی و شادروان محمد قهرمان کمک کرد که «صائب» بیشتر شناخته شود، اما باید گفت نقد چهرههایی مثل ملکالشعرای بهار ـ که سبک هندی را افول ادب و نقطه حضیض ادب فارسی تلقی میکردند نیز در این مسئله مؤثر بود؛ اینکه این سبک شعر کمتر دیده و خوانده شود.
به هر تقدیر، نگاه بنده این است که دو علت اصلی در این میان نقش داشتهاند: یکی، حجم زیاد شعر صائب و دوم، همنشینی قسط و ثمین در شعر او. این مسئله باعث میشود که دلزدگی در مخاطب ایجاد شود، چراکه در لابهلای آن اشعار فاخر، ابیاتی متوسط فراوان است. نمیتوان گفت آن ابیات سست یا ضعیفاند، اما در هر حال، ابیات متوسط زیادی وجود دارد و همین باعث شده که مخاطبان شعر «صائب» کمتر شوند.
با آنچه که بیان شد، پیشنهاد میشود که حتماً گزیدههای درخشانی از شعر «صائب» ارائه شود. کما اینکه این کار کمابیش صورت گرفته، مثلاً آقای محمد قهرمان یکبار این کار را انجام دادند. آن ابیات منتخب باید بیشتر چاپ شود، بیشتر خوشنویسی شود و در موسیقی و آواز نیز بیشتر مورد استفاده قرار گیرد تا مردم هم با شعر سبک هندی و شعر صائب تبریزی بیشتر آشنا شوند.
امروزه، شعر صائب تبریزی چه جایگاهی در میان پژوهشگران و مخاطبان عام دارد؟ آیا بازخوانی اندیشههای او برای دنیای معاصر سودمند است؟
امروزه، قطعاً شعر صائب آموزندگیهای فراوانی میتواند برای مخاطبان داشته باشد؛ برای فارسیزبانان و برای پژوهشگران عرصه ادب فارسی؛ بهویژه آن بخشی از شعر وی که پیام جهانی دارد. اتفاقاً این ویژگی را شاید فقط در شعر سبک هندی میتوان مشاهده کرد؛ شعری که ترجمهپذیر است؛ البته شعر سبک هندیِ شاخهی نازکخیالی که ویژگی سبک «صائب» است. سبک دورخیالی که سبک «بیدل» است را بهسختی میتوان ترجمه کرد. کمااینکه سبکهای خراسانی و عراقی نیز با ترجمه، تقریباً همهی زیباییشان را از دست میدهند. اما این ویژگی را سبک هندی یا اصفهانیِ شاخهی نازکخیالی دارد که ترجمهپذیر است و سرشار از پیامهای جهانیست که هم برای فارسیزبانان و هم برای علاقهمندان به فرهنگ ایرانی، در صورت ترجمه، قابل بهرهبرداری و استفاده است.
من بهعنوان نمونه، چند بیت درخشان از صائب را میخوانم؛ ببینید چقدر این ابیات دلنشین و گویا هستند. صائب در جایی میگوید:
فروتنی است نشان رسیدگان کمال
که چون سوار به منزل رسد، پیاده شود
با تمثیل زیبا و تصویر زیبا ـ تصویرپردازی؛ انگارههایی که در شعر صائب هست ـ خیلی خوب قابل انتقالاند، حتی در صورت ترجمه به دیگر زبانها. بهگمان من، شعر صائب، از آن تیرهای دورپرتابی است که میتواند تا آنسوی مرزها حرکت کند و توجه دیگران را به شعر فارسی و فرهنگ ایرانی جلب کند.
یا مثلاً این بیت که میگوید:
دستِ طمع چو پیشِ کسان میکنی دراز
پل بستهای که بگذری از آبروی خویش
ببینید، به هر زبانی این بیت ترجمه شود، گویاست، و همهی فرهنگها بهراحتی مفهوم زیبای این بیت را درک میکنند.
یا این بیت درخشان که میگوید:
یافت در بیبصری گمشده خود یعقوب
دیده از هر که گرفتند، بصیرت دادند
میگوید اگر امکانی از ما سلب شود، امکانات دیگری در ما تقویت میشود یا امکانات دیگری به کمک ما میآیند تا بتوانیم آن حفره و خلأ را پر کنیم. این هم از آن مفاهیمیست که بهراحتی برای همه مخاطبان قابل بهرهبرداری است.
و بالاخره این بیت بسیار شورانگیز و زیبا را خاتمه عرایضم قرار میدهم؛ صائب میگوید:
اگر عاشق نمیبودیم، صائب
چه میکردیم با این زندگانی؟
آنچه صائب در این بیت می گوید، دعوتی است به زیست عاشقانه و به زندگی و نگاه عاشقانه به هستی که به ما امکان ادامهی حیات شیرین و جذاب میدهد: زندگی عاشقانه و نگاه عاشقانه به هستی.
منبع: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی