کد خبر:6650
پ
keivani_0

شرح نویسی بر حافظ: چگونه و تا کی؟

آنچه در ادامه می خوانید متن کامل مقاله ای است که توسط دکتر مجدالدین کیوانی، روز چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 درهمایش بین المللی بزرگداشت حافظ ایراد شد.

آنچه در زیر می خوانید متن کامل مقاله ای است که توسط دکتر مجدالدین کیوانی، روز چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 درهمایش بین المللی بزرگداشت حافظ، در محل سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی، ایراد شد.

بحثی در آسیب شناسی

“ای خواجه، هر کس حال خود گوید، و می گویند که

کلام خدای را معنی می گوییم”، شمس، مقالات.

چند سالی از درگذشت حافظ شیراز (د. 792 ق) نگذشته بود که شرح نگاری به منظور توضیح ابهامات اشعار او شروع شد و با گذشت زمان شتاب گرفت؛ این حرکت در شصت هفتاد سال اخیر به لحاظ کمیت و کیفیت شدت بیشتری یافته است. ارباب نظر و حافظ پژوهان با ابعاد گستردۀ آنچه دربارۀ خواجه و شعر او نوشته و گفته شده نیک آشنایند و نیازی به ارائۀ فهرستی از کارهای صورت گرفته در این حوزه نیست. از دیگر سو، طبق تحقیقات انجام شده چیزی زیاده بر 2000 نسخۀ خطی از دیوان خواجه در جهان فارسی زبان بازشناسی شده است (برای اطلاع از آمار نسخ خطی دیوان حافظ، و تنوع آنها از جهات گوناگون ، نک: میرانصاری، ص 453-465). پرسش اصلی در نوشتار حاضر این است که این انبوه شرح ها و نسخ  گوناگون تا چه اندازه ما را به خواجۀ شیراز نزدیک تر کرده است. آیا صد ها دستنویس و ده ها شرح و تفسیر غزل های حافظ فهم افکار و اشعار او را بر ما آسان تر کرده است یا نه؟ شاید پرسش عجیب یا بی موردی به نظر برسد، ولی آنچه در این سال ها اتفاق افتاده آن را توجیه می کند. نخست ببینیم این دو مهم ترین منبع ِشناخت حافظ ، یعنی نسخه ها و شرح ها، چگونه منابعی است و مختصات آن چیست:

نقش نسخ خطی. بدیهی است که اولین و مهم ترین راه رسیدن به حافظ واقعی – اینک که خود او حضور ندارد- دیوان اوست. مع ذلک، این اصلی ترین منبع دو اشکال دارد. یکی اینکه تقریباً هیچ دو دستنویسی از آن کاملاً یکسان نیستند؛ دیگر آنکه اختلاف ضبط ها در این دستنویس ها در بسیاری جاها به مشکل شرح و، طبعاً،  فهم غزلیات حافظ می افزاید.

مختصر توضیحی نکتۀ مورد نظر را روشن می کند. چنانچه نسخۀ منحصر به فردی از غزل های حافظ می داشتیم، گزینۀ دیگری جز این نداشتیم که تمامی همّ خود را روی همان نسخه متمرکز کنیم و آنچه را باید بفهمیمم از همان تنها مرجع بفهمیم؛ یا اگر جایی از آن نیاز به شرح و تفسیر داشت، مادام که پای نسخۀ رقیب دیگری در میان نمی بود، گرفتاری ما تنها با یک روایت از غزلیات حافظ می بود؛ امّا تعدّد نسخ این امکان را از ما می گیرد و ما را با انبوهی از احتمالات در مورد درستی و نادرستی فلان و بهمان کلمه یا تعبیر روبه رو می کند. ممکن است اعتراض شود که وقتی از یک واژه یا تعبیر، نسخه های متعدد احتمالات متعدد پیش روی پژوهشگر بگذارند، دست او بازتر خواهد بود که مناسب ترین انتخاب را انجام دهد. ولی باید پذیرفت که بسیاری ِ احتمالات بالقوّه با بسیاری ِ انتخاب ها ملازمه دارد، و پژوهشگر را لزوماً در موضع امن تری قرار نمی دهد. به علاوه، چه کسی باید دربارۀ بهترین گزینه از میان چند احتمال داوری کند؟. تجربه نشان می دهد که در این مورد همه جا و همیشه اتفاق نظر وجود نداشته است. به فرض هم که اتفاق نظری وجود داشته باشد، چه کسی می تواند با اطمینان کامل مدعی شود که خواجه نیز چنان گزینه ای را تأیید می کند؟ ملاحظه می کنید که از هر سو به مسأله نگاه کنید، باز با متن دیوان حافظ مشکل داریم؛ و تا متن صد در صد خالی از شکّ و ابهامی دراختیار نداشته باشیم – که ظاهراً نخواهیم داشت – هر شرح و توضیحی درباب ابهامات غزل های حافظ خالی از حدس ها، سلائق و برداشت های شخصی نخواهد بود.

چنانچه این فرض نسبتاً رایج را بپذیریم که حافظ تا زنده بود حتی در غزل های خود که میان هواخواهانش دست به دست می گشته، دست می برد، می توان نتیجه گرفت که از بسیاری ابیاتش چند روایت بر جای مانده که همه فی الواقع از او، ولی قاعدتآً یکی مورد تأیید اوست؛ ظاهراً این بر عهدۀ حافظ پژوهان است که به راهنمایی پاره ای قرائن شکل نهایی و مورد قبول حافظ را بیابند. مع ذلک، تا آن نسخۀ نهایی و متفقُ علیه ( که به نقل داد به (ص 480) هدف بلند پروازانۀ تنی چند از محققان امروز است) فراهم شود – اگر بشود-، احتمال اینکه هر شارح یکی از این روایت ها را به بقیه ترجیح بدهد کم نیست. چنین وضعیتی بی گمان بر آشفتگی و بلاتکلیفی کار می افزاید. شاید آنان که در پیِ تهیۀ دیوانی واحد از غزلیات خواجه هستند، استدلال می کنند که وقتی بتوان از نسخه های قرآن کریم یک نسخۀ واحد و نهایی پرداخت و مسلمانان را از سرگردانی رهانید، چرا نتوان از نسخ متعدد دیوان حافظ که، به اعتقاد بسیاری، سبک و سیاقی قرآن گونه دارد، روایتی واحد بیرون کشید و بقیه را به کناری نهاد. از دیدگاهی عمل گرایانه، این اقدام سودمندی می بود، ولی می نماید که حصول آن آرمانی بیش نیست.

 صورت و معنی.  فقط اندیشه ها نیستند که در شعر حافظ اهمیت دارند، صورت شعر او نیز به همان اندازه- وشاید گاه بیشتر- مهم است. به سختی می توان این صورت را تغییر داد و اجزائش را با حروف و کلمات دیگر جایگزین ساخت و تأثیر زیباشناختی، و حتی معنا شناختی ِ یکسانی توقع داشت. پس اگر نسخه برداران دیوان حافظ در گذشته کوچک ترین تعویض یا اعمال سلیقه به هنگام استنساخ روا داشته اند، خوانندگان نسل های بعدی را به همان اندازه از حافظ دور کرده اند. جزئی ترین تغییر در اجزاء شعر، و اندک جابه جایی در ترتیب کلمات وی به مثابۀ دخالت و اعمال سلیقه در آرایش و سایه روشن رنگ های تابلوهای وینچی، رامبراند و کمال الملک خواهد بود، هر قدرهم چنان تغییری خُرد و ظاهراً بی اهمیت باشد. بوریابافی و آهنگری با زردوزی و جواهر سازی تفاوت دارد. غزل های لطیف و مشکل پسند حافظ چندان نسبت به حضور عوامل «غریبه» حسّاس اند که حتی نگاره ها و تصویرهای خیالی که نسَخ دیوان خواجه را با آنها آراسته اند، می تواند در نوع تصور و برداشت خواننده ازغزل او تأثیر داشته باشد، چه رسد اگر درحروف سخنان او دستکاری شده باشد. خوش نویسان، دیوان حافظ را خوش نوشته اند و نگارگرها آنرا زیبا نگار کرده اند، اما آیا خواجۀ شیراز را هم بی حجاب و نقاب به ما نمایانده اند؟ امروزه روز غزل های حافظ در انواع خطوط چشم نواز و نقش ها وآرایه های سحرآمیز از سوی بعضی ناشران به دست ما می رسد که در صحّت و سلامت متن شناختی آن نمی توان بد گمان نبود. چاپ هایی که از دیوان حافظ می شود بعضی با صفت “بازاری” یا “تجاری”، بعضی با صفت “ذوقی” و پاره ای با کیفیت معتبر “علمی” توصیف می شوند (نک: دادبه، ص 470). مراد از دستۀ اخیر چاپ هایی است که با «روشهای علمی» تنقیح و تصحیح شده اند. این روش ها از کجا آمده اند و تا چه اندازه مُهر تصویب خواجه را بر خود دارند؟ از دو حال بیرون نیست؛ آنها یا برطبق بعضی ملاکها و ضوابط سنجیدۀ روش شناختی ِ امروزی وضع شده، یا به استناد و بر پایۀ محتمل ترین و (به زعم حافظ پژوهان) اصحِّ نسخه بدل های دیوان حافظ انتخاب شده اند. در هر دو حالت، لابدّ نوعی قضاوت و ذوق شخصی، بدون مشورت مستقیم با خواجه در کار بوده است. بنابراین، حصول اطمینان دربارۀ اصل کلام حافظ، به درجات مختلف،  باز نسبی خواهد بود نه مطلق. در گذشته مفردات یا ترکیبات و حتی مصرع هایی به دیوان خواجه راه یافته که به قضاوت بعضی ها –به استناد نسخ خطی کهن تر-  زیبا تر ازگونه هایی است که اصل گفته های حافظ تصور می شود. مع ذلک، روش علمی چنین قضاوتی را نمی پذیرد. ملاک های زیبایی وآرایه های بلاغی در طی زمان صد در صد یکسان و لا یتغیّر نمانده است. هرآنچه زمانی باب ذوق پیشینیان بوده لزوماً برای امروزی ها جاذبه ای ندارد. عکس این نیز صادق است. ممکن است بعضی از آنچه اکنون چندان موافق ذوق ما نیست روزگاری معمول و مقبول بوده است.  لذا شارح امروزی که می گوید این یا آن کلمه و تعبیر را در دیوان حافظ “نمی پسندم” یا، تحت تآثیر متر و معیار های زیباشناختی شخصی و امروزی، فلان نسخه را بر بهمان نسخه بدل “ترجیح می دهم” چه بسا که ذوق خود را تحمیل می کند و معلوم نسیت که انتخاب خود حافظ این پسند و ترجیح را تصویب کند.

شرح های دیوان حافظ. معلوم است که شرح و تفسیر هایی که بر سروده های حافظ نوشته اند یکی به نیّت نمایاندن واقع ِ آنچه حافظ گفته و مقصودش بوده، و دیگر، جلوگیری از کژفهمی و برداشت های نادرست از آن سروده ها بوده است. اصطلاحات «شرح»، «تفسیر»،  و«توضیح» نیز، به رغم پاره ای فرق های جزیی که کتـُب لغت برای آنها قائل شده اند، همه در معنای «آشکار و هویدا کردن و باز نمودن معنا»  مشترکند. اما آیا تا کنون این مهم محقق شده است؟ نگارش شرح های خُرد و درشت در دهه های اخیر نشان از آن دارد که هنوز مشکل کاملاً برطرف نشده و ظاهراً باید در آینده منتظر شرح های گونه گون ِ چند و چندین جلدی دیگر باشیم (برای آگاهی از انواع و اقسام شرح هایی متعددی که تا کنون در ابعاد مختلف و از دیدگاه های متفاوت، و بعضاً ناهمخوان، بردیوان حافظ نوشته شده است ، نک: مقالۀ سودمند نادر باقری، ص 487-509). تعدّد این همه شرح و تفسیر می تواند بیانگر دو دیدگاه باشد؛ یکی اینکه هنوز بسیاری ابهامات در دیوان حافظ هست که باید با پژوهش بیشتر روشن شود، دیگر آنکه آنچه تا کنون بر ما کشف شده لایه های نسبتاً سطحی اندیشه های اوست وباید با واکاوی های بیشتر به لایه های ژرف تر فکر خواجه دست یافت. ممکن هم هست که جمع این دو نظر باشد. پرسش این است که آیا می توان امید داشت که روزی صاحبان این دو دیدگاه به نقطۀ پایانی برسند، یعنی طرفداران نظر اول به جایی برسند که همۀ مشکلات دیوان حافظ را حلّ شده و اختلاف نظرها را دربارۀ اندیشه های او بر طرف شده ببینند، و گروه دوم واقعگرایی را در این بدانند که فراتر از آنچه تا کنون به دست آمده نمی توان رفت، والاّ باز تکرار مکرّرات خواهد بود و اظهار نظرها و حتی خیال پردازی های شخصی، تأویل های غریب و عجیب و گاه «من درآوردی» و مناظرات پایان ناپذیر بیشتر. قرائن نشان می دهد که این رشته سر ِ دراز دارد:

با که نگفتم حکایت غم عشقت؟     چند بگفتیم و حلّ نگشت مسائل

 از آنچه تا کنون گفته شد می توان اجمالاً نتیجه گرفت که نبودِ روایتی واحد و قطعی از غزلیات حافظ از سویی، و وجود نگاه ها و مواضع فکری و گرایش های مختلف از دیگر سو،اجازه نمی دهد شرحی نهایی و یکدست بر حافظ و شعر او داشته باشیم، مخصوصاً که بسیاری معتقدند ظرفیت سروده های خواجه پایان ناپذیر است و سال های سال قابلیت غوررسی و تتبع دارد. بعضی نواندیشان و امروزی ترها – شاید تحت تأثیر غربی ها- می گویند سخن خواجه« شعر» است و شعر نیزاین امکان را می دهد که هر کس از آن هر چه فهمید، فهمید و حرَجی بر او نیست. میان این نظر اخیر و نظر آنهایی که شِکوِه دارند که هنوز حافظ شناخته نشده یا به غلط شناخته است، تضادی آشتی ناپزیر احساس می شود. بعضی اوقات داوری ها و نظرات، دو پهلو، تعارف آمیز و محافظه کارانه است. گاه شارحی که جدیداً به میدان می آید ضمن اینکه می خواهد، در واقع امر، با انکار دیگران موضع خود را محکم تر کند، مقداری تعارف و تکلف و احیاناً عبارات تحسین آمیز نثار آنها می کند تا پیشاپیش از زهر موضع گیری های احتمالی آنان بکاهد؛ آنگاه شروع می کند به اشکال گیری های غیر مستقیم و مستقیم. غالباً در مقدمۀ شرح ها مطالبی کلی قریب به این مضامین می خوانیم که شارح از تفاسیر این استاد و آن استاد بهره گرفته؛ یا پیش از او دیگرانی در این راه قدم های سودمندی برداشته اند، و تعارف های دیگری از این دست. با همۀ این احوال، اشارات شارح جدید ما در جای دیگری از همان مقدمه معلوم می دارد که، شرح خود را برتر و دقیق تر از شرح های دیگران می داند، والّا به نگارش شرح تازه ای دست نمی زد. پاره ای از آراء دقت و صراحت کافی را ندارند و لذا ابهام آمیز اند. این اظهار نظر را دربارۀ حافظ با هم بخوانیم:  “ظرفیت و ظرافت بی نظیر غزل های وی تا بدانجاست که هر رهگذری در خور ذوق و درک خویش از نفحات سحرانگیز آن، معانی و دریافت های ویژه ای داشته است” (باقری، ص 487). چند نکتۀ مبهم در این نظر احساس می شود. اولاً آیا این که «هر رهگذری» دریافت های ویژه ای از شعر خواجه دارد حُسن است یا عیب؟ ثانیاً ظرفیت غزل های حافظ چه اندازه است؟ تا کی و تا چند “هر رهگذری” می تواند “از نفحات سحر انگیز آن” “دریافت های ویژه ای داشته باشد”؟ اگر تمامی این برداشت ها از منبع آن “ظرفیت و ظرافت بی نظیر” برمی خیزد، آیا باید آنها را درست دانست یا نادرست؟ برداشت های نادرست دلالت بر چه دارد؟ آیا نباید نتیجه گرفت که یا ظرفیت آن قدر ها نیست که بتواند برداشت های هر رهگذری را در برگیرد، یا این ظرفیت خود منشأ کژفهمی ها و برداشت های نادرست می شود؟ مراد ما از طرح این اظهار نظر این است که وقتی بعضی حرف ها  با مقداری احساسات رمانتیک و ارادتمندی شور آمیز نسبت به خواجه ابرازمی شود، دقت علمی به همان نسبت آسیب می بیند، والّا گویندۀ نظر فوق دربارۀ ظرفیت غزل های حافظ، به دنبال قولی که از او نقل شد، نسبت به پاره ای از همان “معانی و برداشت های ویژه” ابرو در هم می کشد (نک: همان، 487-488).

طیف شرح هایی که بر حافظ نوشته شده است.  شرح های پراکنده و نسبتاً معدودی را که از آغاز تا پایان عصر قاجار بر دیوان حافظ عرضه شده کنار می گذاریم و به آنچه طی قرن حاضر (چهاردهم شمسی)، مخصوصاً طیّ چند دهۀ اخیر، در معرفی و تفسیر شعر و اندیشۀ او نگارش یافته می پردازیم، زیرا در این آثار متأخر است که کیستی حافظ و چیستی ِ غزل های او معروض بررسی ها و تتبّعات انتقادی و، در بعضی موارد، روش های علمی متن شناختی بوده است. به علاوه، مقداری از دیدگاه هایی که امروز دربارۀ حافظ ابراز می شود متأثر از نوشته های شارحان کلاسیک دیوان خواجه و دنباله و بازگفت همان حرف هاست، گو اینکه شارحان امروزی کمتر به آن منابع اشاره می کنند.

از قرائن برمی آید که حافظ تشریح ، تألیف عبدالحسین هژیر (1307 ش)، نخستین کار به روش امروزی است که، با نگرشی ایران گرایانه ، به حافظ پرداخته و شماری از اشعار او را دسته بندیِ موضوعی کرده است (برای آشنایی با نگاه هژیر به حافظ و ضرورت شناخت این شاعر برای شناخت روحیات ایرانی، نک: کیوانی،ج 3، ص 198-199). اثری که سپس در 1317 حافظ را با دیدی فلسفی در مطالعه آورده، و اشعار او را بر حسب تاریخی دسته بندی کرده است، حافظ چه می گوید، نوشتۀ محمود هومن است ( توضیح بیشتر در همو، همان، ص 199-200). در 1354ش رکن الدین همایونفرخ حافظ خراباتی خود را در هشت جلد مفصل منتشر کرد که حرف های آشفته و توجیهات بی پایه و بنیاد او در بارۀ مشرب عرفانی خواجه نه تنها کمکی به شناخت این شاعر نکرد، بلکه باعث مقداری انتقاد و اظهار نظرهای طنزآمیز شد (نک: سنجابی، ج 3، ص 200). از 1354 تا زمان نشرجدید ترین شرح مفصل وجامع  دیوان حافظ ، تألیف پنج جلدی سعید حمیدیان در 1390، ده ها شرح کوچک و بزرگ ( بعضی جامع ِ تمامی وبرخی شامل گزیده ای از سروده های خواجه) و صدها شرح بر یک یاچند بیت حافظ به طبع رسیده است که از مهم ترین ِآنها در جست وجوی حافظ (1362) تألیف رحیم ذوالنور؛ حافظ نامه (1367) در دو جلد، نوشتۀ بهاء الدین خرمشاهی (برای اطلاع از کمّ و کیف حافظ نامه، نک: کیوانی، ج 3، ص 201- 202)؛ و شرح غزل های حافظ (1367)، نوشتۀ حسینعلی هروی است. بسیاری از این شرح و تفسیر های خُرد و کلان، مانند در جست و جوی حافظ، به توضیح لغات، ترکیبات و اصطلاحات دشوار، عبارات و ابیات عربی، اشارات قرآنی، پاره ای تلمیحات تاریخی و اساطیری و بیان کوتاهی از معنای ظاهری هر بیت بسنده کرده اند. پاره ای نیز مختصری به حال و هوای سیاسی-اجتماعی، فلسفی، عرفانی و رندانۀ بعض یا تمامی غزل ها پرداخته اند. این دست منابع گرچه در شرح و بیان بسیاری از وجوه ِ سروده های خواجه مشترک هستند (و گاه عملاً از یکدیگر اقتباس کرده اند)، مع ذلک تفاوت هایی هم دارند به ویژه در تعبیر و تفسیر برخی از ابیات حافظ. گاه هم دامنۀ ناهمسویی ها به معارضات تخطئه آمیز و نیشدار  کشیده شده است (از باب نمونه نک: زریاب ص 235- 246  درباب پاسخ های کنایه آمیز وی به ایرادهای منتقدی که بر توضیحات زریاب دربارۀ دو بیت از حافظ خرده ها گرفته بود، ص 235-246). گاه در نوع دیدگاه یا حتی کاربرد برخی اصطلاحات کلیدی اختلاف نظر هایی میان اهل فنّ به چشم می خورد، مانند اختلاف میان خرمشاهی و حمیدیان بر سر ِ دو لفظ “معنی” و “مضمون” که یکی میان این دو اصطلاح فرق قائل می شود و دیگری آنها را مرادف می داند (نک: حمیدیان، ص 235-236). بعضی ، مانند مؤلف حافظ به گفتۀ حافظ سعی کرده اند با استمداد از خودِ حافظ “یک شناخت منطقی” از این شاعر آسمانی به خوانندگان بدهند. او با اعتقاد به اینکه چنین شناختی “از لا به لای ابیات” حافظ بیرون می آید و، بنابر این باید “به دنیای بیکرانۀ سخن او سفر کرد”(استعلامی، حافظ به گفتۀ حافظ، ص 36)، عنوانی این چنین برای کتاب خود برگزیده است. استمداد از بعضی از اشعار حافظ برای شرح و فهم اشعار دیگرش روشی است که حمیدیان نیز، بنا به گفتۀ خود او، به کار گرفته است (ص 11). تألیف حمیدیان جدید ترین شرح جامع غزلیات حافظ تا به امروز است؛ فربهی حجم  کتاب به احتمال زیاد جوانان کم حوصله، و شاید بعض سالمند تر ها را هم از خود می رماند. جلد 600 صفحه ای اول آن فقط به برشمردن معایب و نارسائی های شرح های دیگران و آسمان ریسمان بافتن های آنها، و معرفی شیوه های کار مؤلف اختصاص یافته است. حمیدیان آشکارا سعی کرده از بسیاری جهات حساب کار خود را از دیگران جدا، و به مناسبت های مختلف آنها را تخطئه  کند. مع ذلک، برای دو سه نفری حریمی قائل شده است، آن هم به وجه محدود و مشروط. جای نقد و بررسی نقاط ضعف و قوّت این تألیف حجیم در اینجا نیست؛ همین قدر می توان پیش بینی کرد که تا سه چهار دهۀ آینده شاهد شرح چند جلدی دیگری خواهیم بود که شماری از روش ها، دیدگاه ها و تفسیر های شرح شو ق را ردّ و بسیاری را تکرار خواهد کرد؛ چه، بنا به باور بعضی ها، از جمله زریاب خویی، “بحث دربارۀ حافظ و ریزه کاری ها و هنرنمایی های این شاعر به پایان نرسیده است و نخواهد رسید زیرا خود حافظ در جهان معنی بی پایان است” (ص 235).

شرح نوظهوری که جدیداً از تنور داغ دکان حافظ شناسی درآمده کتاب دو جلدی حافظ ده استاد، شرح جامع غزلیات از شرح و تفسیرهای ع. زرین کوب، قاسم غنی، بهاء الدین خرمشاهی، دکتر حسین [علی] هروی، غلامرضا افراسیابی، محمد معین، محیط طباطبایی، هاشم جاوید، محمد رضا تاج الدین، تألیف محمود امیری است که در 1392 در شیراز منتشر شده است. این مؤلف حافظ دوست ظاهراً آنچه را که از گفته های این ده تن دربارۀ حافظ و شعر او موافق ذوق خود یافته نقل کرده، ونظرات مختلف یا مشابه را در کنار هم نهاده است. این هم کاری است بهتر از بیکاری! تفاوت کار امیری با دیگرانی چون مؤلف درس حافظ در این است که اولی آراء ده شارح را یکجا کرده، حال آنکه دیگری از میان آنچه بعضی از شارحان مورد اعتماد او دربارۀ غزل های خواجه نوشته اند منطقی ترین را برگزیده، یا به منطقی ترین آنها در تأیید نظر خود استناد کرده است  (استعلامی، درس حافظ، ص 64). استعلامی نیز از نقد شرحهای دیگر، کژ سلیقگی ها و برداشت های نادرست و افراط و تفریط های مفسران دیگر ( عموماً بدون ذکر نام آنها) دست نگاه نداشته، و به تعریض از “شهسواران حافظ شناسی” و خبط های آنان یاد کرده است (همان، ص. 53).

شرح های نوگرا. چند سالی است که شماری از نوآشنایان ِ نظریه های جدید ادبی، زبان شناسی ، نشانه شناسی، فلسفه و امثالهم که سوغات مغرب زمین است، به فکر این افتاده اند که سروده ها و اندیشه های گویندگان فارسی زبان، را در قالب تئوری ها و “پارادایم” های غربی تفسیر و تعبیر کنند، و یک جهان احساس و ذوق هنری را در چارچوب مشتی نمودار، جدول و اعداد و ارقام خشک و بی روح و فورمول های رنگارنگ بگنجانند. ایشان عموماً نه آن نظریه ها و الگو های تئوریک را درست فهم کرده اند نه انس چندانی با شعرای پارسی گو دارند. از آنجا که بازار حافظ پژوهی، و البته «حافظ فروشی»، فعلاً پُررونق، دور نیست که عده ای برای آنکه از قافله عقب نمانند به کار های غریب و عجیبی دست ببرند و حرف های غریب و عجیبی بزنند کما بیش از جنس آنچه شمس تبریزی آن را “خطّ سوم” می خواند ( “نه او خود خواندی و نه غیر او”). این روزها کم نیستند نشست ها و جلساتی که در گوشه و کنار کشور و حتی خارج از کشور برای گروه هایی که اغلب با این مقولات نوظهور آشنایی منتقدانه ای ندارند، تشکیل می شود و «نو حافظ شناسان» خواجۀ شیراز را به زور در چارچوب این یا آن نظریۀ نو یا کهنۀ فرنگی می نشانند، و مستمعان بی گناه را عذاب می دهند تا به کمک مشتی کلمات «با ابهت» و غلط انداز چون گفتمان، سازه و ساختار، ساختگرایی، پسا-ساختگرایی، فرامتن زبانی، هرمنوتیک، سمیوتیک  و امثال این اصطلاحات دهان پرکن حافظ را شرح کنند، و درواقع گوهری را که باید خود داشته باشند، از دریا کنارهای بیگانه طلب می کنند. غربی ها در نظریه پردازی یدِ طولایی دارند، و هر نظریه ای که پیشنهاد می کنند، غالباً دوامی نمی آورد و پس از چندی نظریۀ دیگری جای آنرا می گیرد؛ این نشان می دهد که نظریۀ اولی جواب نداده است. حال تحلیلگر ایرانی ممکن است شکسته بسته ای از همان نظریۀ از دور خارج شده را بگیرد و جنبه هایی از ادب فارسی را به کمک آن تحلیل کند.

این دست مجالس نوگرا را اضافه کنید به صدها بلکه هزارها جلسۀ حافظ خوانی، در هر کوی و برزن (در داخل و خارج از ایران)  که به شیوه های سنتی حافظ درس می دهند و هرکدامشان از موضع اشراف چنان از او و اندیشه های او سخن می گویند که پنداری مستقیماً از پیش خواجه آمده اند. معلوم نیست این انبوه حافظ شناس ازکجا سر در آورده اند که با چنان اطمینان خاطری حافظ را معرفی می کنند و اغلب هم یکدیگر را قبول ندارند و هر یک وانمود می کند که حرف آخر را او می زند. تصویر یا تصاویری از حافظ که از کارگاه این شارحان و تحلیلگران بیرون می آید، خواجه را در چنان هیأت و با چنان هیبتی نشان می دهد که اگر روزی آنرا دربرابر او بگذارند، بعید می نماید که خود را باز شناسد. با این روندی که حافظ شناسی پیش گرفته است، معلوم نیست تصوّر نسل آینده از خواجه چه خواهد بود.

     به علاوه، سعی در گنجاندن افکار حافظ در این یا آن نظام فکری ایرانی-اسلامی یا منطبق کردن مکتب او با این یا آن مکتب غربی به هر قیمتی که شده، کاری است خطرناک که می تواند حتی به گمراهی و تحریف چهرۀ معنوی خواجه  منجر شود؛ کما اینکه افرادی تلاش کرده اند چارچوب های نظری بیگانه را بر عرفان مولانا تحمیل کنند و به زور و ضرب افکار او را در قالب ساختارهایی بریزند که لزوماً با اصول عرفانی وی سازگاری ندارد ( نک: ضرابی، ص 30).  بسیاری از این شارحان سنتی و نوگرا نه فقط حافظ را نمی شناسند، بلکه – مهم تر از آن – فارسی نمی دانند یا ناقص می دانند.

خلاصۀ کلام اینکه حافظ لزوماً از دل فرضیه های رنگارنگ غربی و شرح های غریب و عجیبی که او را یکسره فیلسوفی همه چیز دان، یا صوفی تمام عیار، گاه همنشین فرشتگان وزمانی جدا از ناسوت و متعلق به عالم لاهوت می پندارند، بیرون نمی آید. او خود راه شناختش را به کوتاه ترین و شیوا ترین عبارت ممکن به ما نشان می دهد:

ز شعرِ دلکشِ حافظ کسی شود آگاه     که لطف طبع و سخن گفتن دَری داند

اگر بپذیریم که لطافت طبع و زبان حافظ در اوج نفاست و کمال است، طبیعی است کسی که ذوق و شناخت هنری ضعیف یا متوسط دارد؛ تار و پودش با نغمات موسیقیِ “حافظ خوش لهجۀ خوش آواز” به هیجان نمی آید؛ بانگ ونواهای موّاج در طبیعت را نمی شناسد؛ “به صوت قمری و بلبل” میل مَی نمی کند؛ آوای بلبلی را که از شاخ سرو “به گلبانگ پهلوی”  “درس مقامات معنوی” می خواند، نمی شنود؛ جدّ را از طنز تمییز نمی دهد، و بر رروح زبان و ظرفیت و قابلییت های پیدا وپنهان آن اِشرافی ندارد، چگونه می تواند حائز دو شرطی باشد که برای آگاه شدن از شعرش تعیین فرموده است؟ در دیوان حافظ ده ها اصطلاح و مضمون موسیقایی هست که همه حکایت از عشق او به موسیقی و آشنایی علمی و عملی وی با این هنر آسمانی دارد. وقتی او غزلیاتش را “سرود” می خواند:

غزلیات عراقی است سرود حافظ     که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد؟

پیداست که خواجه چیزی بیش از صِرف سخن منظوم در ذهن دارد؛ پیام او جمع فکر و صورت آهنگین شعر اوست، این دو جدای از هم نیستند؛ بیان صیقل یافته و موسیقایی او اصل سخن اوست. و بنابراین کسی شعر دلکش او را درک می کند و قدر می نهد که با دنیای موسیقی آشنا باشد و از «راه دلسوز» ی که این خداوند کلام موزون و دل انگیزمی زند ، به فریاد آید. حافظ ِ رند ِ خوش خوان بیش از آنچه نگران منطق و اندیشه های مستدلّ باشد دل مشغول هنر است. منطقی را اهل منطق می توانند با حربۀ منطق به دام بیندازند، ولی رند دانای هنرمندی که به چندین هنر آراسته است و پایبند ِ «متعارفات» و «تکراری ها» نمی ماند، به دام ضوابط و رویّه های منطقی و مرسوم نمی افتد:

ما را زمنع عقل مترسان و می بیار     کاین شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

 به علاوه، فرد مورد نظر حافظ باید در آن حدّ از تشخیص زیبائی شناختی باشد که بتواند عصارۀ نزدیک به چهار صد سال سخن سرایی ده ها شاعر توانای فارسی و ناب ترین “ذوق شاعرانه و کاربرد صحیح زبان”( نک: ذوالنور، شانزده، هفده)  را درسراسر غزل های خواجه لمس کند. چنین مهمی از کسی که فقط می تواند کلمات و ترکیبات حافظ را معنی، و ابیاتش را تقطیع کند و به ارائۀ جمله ای به نثر به عنوان معادل هر بیت خواجه دل خوش کند، بر نمی آید.

منابع: استعلامی ، محمد، حافظ به گفتۀ حافظ، یک شناخت منطقی، تهران،1387؛ همو، درس حافظ، نقد وشرح غزل های حافظ، 2 جلد، تهران، 1382 باقری، بهادر، “ج- شرحهای دیوان”، حافظ، زندگی واندیشه، تهران، 1391؛ حمیدیان، سعید، شرح شوق، 5 جلد، تهران، 1390؛ دادبه، اصغر،”ب- نسخه های علمی و غیر علمی”، حافظ، زندگی و اندیشه، تهران، 1391؛ ذوالنور، رحیم، در جست و جوی حافظ، دو جلد، تهران، 132؛ زریاب خویی، عباس، بزم آوردی دیگر، به کوشش سید صادق سجادی، تهران، 1386؛ سنجابی، حمیرا، “حافظ خراباتی”، فرهنگ آثار ایرانی-اسلامی، تهران، 1390؛ کیوانی، مجدالدین، “حافظ تشریح”، فرهنگ آثار ایرانی-اسلامی،تهران، 1390؛ همو، “حافظ چه می گوید”، فرهنگ آثار ایرانی-اسلامی، تهران، 1390؛ همو، “حافظ نامه”، فرهنگ آثار ایرانی-اسلامی، تهران، 1390؛ میرانصاری، علی، “الف- نسخه های خطی”، حافظ ، زندگی و اندیشه، تهران، 1391.

Zarrabi-zadeh, Saeed, “Jalal-al-Din Rumi’s Mysticism of Love-based Annihilation”, Mawlana Rumi Review, volume 4, 2014

مجدالدین کیوانی

استاد دانشگاه و عضو شورای عالی علمی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی

14 اردیبهشت 1394

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612