کد خبر:40403
پ
Ferdowsi-3-min

شاهنامه قابل قیاس با هیچ اثر دیگر نیست

میراث مکتوب- حکیم ابوالقاسم فردوسی به اوج رساننده فن حماسه در ادبیات ماست. اثر ماندگار حکیم طوس، اگر بیش از آثار شاعران غنایی و عرفانی تأثیر نگذاشته باشد، گستره نفوذش کمتر هم نبوده است. پس از تدوین و تنظیم شاهنامه در دوره غزنویان، تنی چند از شاعران پارسی‌گو و غیر پارسی‌زبان، وقایع تاریخی را به […]

میراث مکتوب- حکیم ابوالقاسم فردوسی به اوج رساننده فن حماسه در ادبیات ماست. اثر ماندگار حکیم طوس، اگر بیش از آثار شاعران غنایی و عرفانی تأثیر نگذاشته باشد، گستره نفوذش کمتر هم نبوده است. پس از تدوین و تنظیم شاهنامه در دوره غزنویان، تنی چند از شاعران پارسی‌گو و غیر پارسی‌زبان، وقایع تاریخی را به شیوه فردوسی به نظم کشیده‌اند.

این ادیبان که گاه چند سده با فردوسی فاصله داشته‌اند به‌طور مستقیم تحت‌تأثیر حماسه‌سرایی او بوده‌اند. در تقویم رسمی کشور روز ۲۵ اردیبهشت‌ماه، روز بزرگداشت فردوسی نام نهاده شده است و چندی پس از این نام‌گذاری، روز بزرگداشت زبان فارسی نیز در این تاریخ جای گرفت.

در گفت‌وگویی با احمد تمیم‌داری، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، درباره این همزمانیِ دو بزرگداشت ادبی صحبت کردیم و بیشتر از آن درباره ترجمه فردوسی در دیگر نقاط دنیا، همچنین ظرفیت‌های اقتباسی آن.

او معتقد است: «حماسه‌سرایان دیگر زبان‌ها بسیار تحت‌تدثیر شاهنامه بوده‌اند و آثاری در این زمینه از خود بر جای گذاشته‌اند.»

*آیا از نظر شما هم‌زمانی روز بزرگداشت فردوسی و روز زبان فارسی بجاست؟

روز زبان با روز ادبیات متفاوت است. فردوسی ادیب است. زبان فارسی یک مسئله است و ادبیات فارسی مسئله‌ای دیگر. زبان وسیله ارتباطات اجتماعی است اما ادبیات مهم‌ترین عامل احساسی و خصوصی است.

هر کسی از ادبیات چیزی دریافت می‌کند اما زبان اینگونه نیست. زبان از منظر حقوقی، اقتصادی و قضایی نمی‌تواند چندمعنایی باشد اما ادبیات چند معنایی است و با زبان متفاوت است. این دو را باید جداگانه حساب کرد. من مخالف این نام‌گذاری هستم چرا که تاریخ زبان با تاریخ ادبیات متفاوت است.

فردوسی اول قرن پنجم هجری قمری فوت کرده است، یعنی ۵۰۰ سال از هجرت گذشته است و باید ۱۲۰۰ سال حکومت ساسانیان، اشکانیان، هخامنشیان و مادها را نیز ضمیمه کرد چرا که فارسی دری آن‌زمان هم میان مردم رواج داشته است. فارسی کاربردی با ادبیات بسیار متفاوت است.

روزنامه‌نگاری به‌نام حسنین هیکل در مصر، با استادی ایرانی مصاحبه کرد و استاد ایرانی از او سؤال بی‌جایی می‌پرسد: «شما چرا زبان‌تان عربی شد؟» و حسنین هیکل پاسخ می‌دهد: «چون ما فردوسی نداشتیم.»

فردوسی مگر اول اسلام بود؟ فردوسی اول قرن پنجم است و ۴۰۰ سال از اسلام گذشته است. این ۴۰۰ سال مردم ایران زبان فارسی نداشتند؟ گذشته از اینکه ایران پنج برابر مساحت فعلی بوده و بیش از ۴۰ زبان در آن رایج بوده است. فارسی تنها یک ریشه فرضی زبان‌های ایرانی است، مثل تمام زبان‌های اروپایی که برای اینکه هویت به آن بدهند، آن‌ها را از ریشه لاتین می‌دانند.

در ابتدای جلد یک فرهنگ معین، دکتر معین ۴۰ مورد از زبان‌های ایرانی را نام می‌برد. زبان تخاری، آذری اطراف قفقاز، خوارزمی، سُغدی، بلوچی و… جزو آن‌هاست. فارسی، زبان دوره غزنویان بوده است و سلطنت‌های ایرانی‌ای که بعد از اسلام در ایران تشکیل می‌شوند مثل طاهریان، صفاریان، آل‌بویه، آل‌زیار و… زبان‌شان فارسی دری بوده است ولی در آذربایجان، زبان ترکی رواج داشته است، در قفقاز زبان آذری و در خراسان لهجه خراسانی؛ جالب اینجاست که همه این‌ها با الفبای فارسی نوشته می‌شده‌اند.

لازم به ذکر است که فردوسی شاعر بوده، مگر مردم به زبان شعر سخن می‌گفتند؟ آن‌زمان هم مثل الان مردم به زبان عامیانه سخن می‌گفتند. در واقع فارسی همه‌جا رواج نداشته است. ایران دارای ۴۰ الی ۵۰ ساتراپ ـ همان استان امروزی ـ بوده است. این مناطق سپاهیان زیادی داشتند و زبان‌شان زبان فارسی دری نبوده است.

اینکه می‌گویند در ایران زبان فارسی سره رواج داشته است و ۱۰ هزار عرب، زبان را به هم زدند و لغات عربی را وارد زبان کردند، دروغ است. این دروغ‌ها را ساسانیان درست کرده‌اند چرا که شکست خودشان را شکست ایران می‌دانستند.

ایران ۱۴۰ میلیون جمعیت قابل شمارش داشته که اگر دهات‌ها و جاهایی را که به آن‌ها دسترسی نبوده هم حساب کنیم، جمعیت به ۲۰۰ میلیون می‌رسیده است. مردم ایران زبان‌های متفاونی داشته‌اند. ساسانیان اصلاً کاری به زبان مردم نداشتند. خودشان زبان پهلوی ساسانی به‌کار می‌بردند و زبان هزوارش یا همان زبان رمزی داشتند.

هزوارش یعنی چیزی که نوشته می‌شود اما چیز دیگری خوانده می‌شود. مردم اصلاً خواندن و نوشتن بلد نبودند و فقط به زبان عامیانه سخن می‌گفتند. ساسانیان هم به زبان عامیانه هیچ کاری نداشتند چون طبقات اجتماعی بسته بودند و هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتند. بعد از اسلام، فارسی دری که در فارس و سیستان رواج داشته، رشد پیدا می‌کند و وارد دربار می‌شود، منزه و منقح می‌شود و فرم می‌گیرد.

زبان ادبی امروز ما همان زبان فارسی دری قدیم است که باز با زبان مردم به کل متفاوت است. فردوسی خودش می‌گوید: «پی افکندم از نظم، کاخی بلند.» مردم ایران هم به شعر کاری نداشتند. مگر با شعر سخن می‌گفتند؟ و حتی تا ۱۰۰ سال بعد هم مردم فردوسی را نمی‌شناختند. همین الان در عصر ارتباطات و روابط الکترونیکی، رادیو، تلویزیون و… چقدر مردم نیما و جمالزاده را می‌شناسند؟ حالا ۱۴ قرن پیش را تصور کنید که چقدر مردم فردوسی را می‌شناختند و پس از آن هم فردوسی به دست ایام افتاد و بسیار دچار تغییر شد.

*آیا فردوسی از پیشینیان حماسه‌سرای ایرانی یا یونانی خود، تأثیر پذیرفته است؟

فردوسی خود گفته است که از هزار بیت دقیقی بهره برده است: «ز گشتاسب و ارجاسب بیتی هزار، بگفت و سرآمد بر او روزگار» و نیز خودش در شاهنامه می‌گوید که از گفتار دهقان شنیدم، از کنیزم شنیدم از موبدان و… که این‌ها را جمع‌آوری کرده است. اما در آن دوره به منابع دیگر دسترسی نداشته. به‌خصوص به منابع یونانی همچون ایلیاد و اودیسه هومر، به هیچ عنوان دسترسی نداشته است.

*در مورد تأثیرات شاهنامه بر شاعران و هنرمندان پس از فردوسی چطور؟ اولین‌بار چه کسانی و در چه زمانی این تأثیر را در آثار خود نمایان کرده‌اند؟

اولین کسی که فردوسی را ترجمه می‌کند، کمال‌الدین ابوالفتح بندار رازی است که شاهنامه را به عربی ترجمه کرده و صحیح‌ترین متن ترجمه‌ای از فردوسی است؛ چرا که به فردوسی بسیار نزدیک است. پس از آن شاهنامه به‌دست افراد مختلفی افتاد و نسخه‌بدل‌هایی درست شد. در مسکو بسیار تلاش کردند تا نسخه مسکو را تألیف کنند. دکتر صفا در کتاب حماسه‌سرایی در ایران، تمام شاعرانی که تحت‌تأثیر فردوسی حماسه‌سرایی کرده‌اند را نام برده است. پس از فردوسی از قرن ششم به‌بعد بیشتر، آثار عرفانی رواج پیدا می‌کند و حماسه رونق چندانی ندارد. سنایی اولین کسی است که به ادبیات عرفانی می‌پردازد. سنایی معارف دینی را وارد شعر می‌کند، از حدیث، روایت و قرآن تا علوم و معارف دینی. در واقع این نوع شعرهای عرفانی پیش از سنایی وجود نداشتند.

*شاهنامه فردوسی چه تأثیری بر اندیشه نویسندگان و ادیبان غیرایرانی داشت؟

از قرن ۱۶ به‌بعد که رنسانس در اروپا شروع می‌شود، شاهنامه فردوسی تأثیر بسیار زیادی بر آثار غربی می‌گذارد. پس از ترجمه شـاهنامه به دیگر زبان‌های زنده جهان، دگرگونی‌های مثبت و تکامل اجتماعی را در جوامع وابسته بـدان زبان‌ها، شاهد هـستیم.

عده‌ای از نویسندگان و شاعرانی که بر شاهنامه خرده گرفتـه‌انـد و پـاره‌ای از داسـتان‌های آن را بـدآموز معرفی کرده‌اند، استدلال‌شان چنین است که داستان رستم و سهراب بیان‌کننده انتقام سهراب از رستم است به‌خاطر مادرش تهمینه! که یادآور نظریات ناتمام فرویـد اتریـشی اسـت. یـا تـرویج اسطوره پدرکشی و پسرکشی است که یادآور تضاد دیالکتیک تاریخی یـا تـضادهای سیاسـی و بین‌المللی است.

یکی از راه‌های شناخت ارزش و منش آثار ادبی، بررسی نظر بیگانگـان اسـت کـه چگونـه بـه ارزشیابی پرداخته‌اند. وقتی شاهنامه به زبان فرانسه ترجمه می‌شـود، شـاعران و نویـسندگان و نمایشنامه‌نویسان به بهره‌برداری از آن می‌پردازند و ظهور شاهنامه در فرانسه موجب می‌شود تـا آن‌دسته از کسانی که زیر نفوذ جامعه طبقاتی و امپراتوری به‌شدت تحقیـر شـده بودند، به آگاهی برسند و شخصیت واقعی خود را دریابنـد.

داسـتان‌های منطـق‌الطیـر عطّـار، بلبلنامه، زندگینامه‌های داستانی- نمایشی تـذکرة‌الاولیاء عطّـار نیـشابوری و داسـتان رشـادت پهلوانان ایرانی و ایستادگی در برابر روش و منش شوم خودی و بیگانه، فرهنگ جدیدی با عنوان رمانتیسم پدید می‌آورنـد.

داسـتان‌های ویکتـور هوگـو هم چـون «بینوایـان» و «گوژپـشت نتـردام» شخصیت‌بخشی به افرادی است که در جامعه، بسیار پست تلقی شده بودند. فرهنگ شـاهنامه توانست به‌عنوان یکی از مهمترین عوامل، شخصیت‌های بزرگی از میان طبقات پایین و متوسـط جوامع غربی عرضه کند.

*این تأثیر در آثار کدام نویسنده یا شاعر غربی چشمگیر است؟

تا اوایل قرن هجدهم میلادی فعالیت کمپانی هند شرقی از اهمیت چندانی برخوردار نبود. به‌رغم تأخّر زمانی ورود بریتانیایی‌ها به هند، انگلستان موفق شد سلطه اقتصادی فرانسویان را در هنـد پایـان دهـد. بریتانیـایی‌ها پـس از بـازپس‌گیـری قـدرت از فرانـسویان و امپراتـوری شکست‌خورده مغول، دریافتند که موفقیت‌شان در هندوستان به استفاده از زبان فارسی و درک فرهنگ اسلامی بستگی تمام دارد.

زبان و فرهنگی که پایه حکومت مغولان در هند بر آن نهاده شده بود. موفقیــت در ایــن امــر بــیش از هرچیــز مــدیون کوشــش‌هــای سِــر ویلیــام جــونز ـ خاورشــناس برجــسته دوران خــود ـ بــود. او و همکارانش متون ادبی و کتب آموزشی را برای فراگیری زبان فارسی و فرهنـگ مـرتبط بـا ایـن زبان، در اختیار کارکنان کمپانی هند شرقی قرار دادند. علاوه بر آن، قریحـه ادبی‌اش نیـز او را قادر ساخت تا مفاهیمی از شعر فارسی را به گونه‌های گسترده‌تر به خوانندگان غربی معرفی کنـد. جونز یک تراژدی را بر پایه داستان رستم و سهراب شاهنامه در سال ۱۷۸۶ میلادی ارائه کرد.

در میان ادیبانی که به مطالعه در زمینه زبان و ادبیات فارسـی می‌پرداختنـد، مـاتیو آرنولـد به‌گونه‌ای خاص‌تر روی شاهنامه مطالعه می‌کرد. ماتیو آرنولد، فارسی نمی‌دانست با این وصف منظومه‌ای با الهام از داسـتان رسـتم و سـهراب فردوسـی نوشـت کـه شهرت آن در میان خوانندگان انگلیسی‌زبان تنها از شهرت رباعیات خیام در ترجمه فیتز جرالـد کمتر بود. آرنولد از طریق ارتباط با معاصران ادبی خود توانست با مسائل آسیا آشنا شـود.

آرنولد موضوع‌های ادب پارسی را در دو مقوله مطرح کـرد؛ نخـست اقتبـاس از داسـتان‌های شاهنامه فردوسی و دیگر نوشتن مقاله‌ای بـا عنـوان «تعزیـه ایرانـی» که در آن از تشریفات و مراسم شهادت بزرگان دینی بحث می‌شـد، در ارتبـاط بـا نـزاع تفرقه‌انگیزی که امت اسلامی را به دو گروه شیعه و سنی تجزیه کرد.

آرنولد در مقدمه‌ای بر مجموعه اشعاری که «سهراب و رستم» در میـان آن‌ها نخـستین‌بـار به چاپ رسید، به بحثی درباره مسئله زیبایی‌شناسی پرداخته و او در این مقدمه کوشـیده اسـت تا منظومه‌های روایی را کـه نخـستین‌بـار ارائـه می‌شـد، معرفـی و توجیـه کنـد.

او هنگام سرودن «سهراب و رستم» در نامه‌ای به دوستش آرتور هیو. کلو اشاره می‌کند: «به‌تازگی من چیزی به دست آورده‌ام که بیش از هرچیـز دیگـر مـرا خـشنود سـاخته اسـت… مطالبی کسب کرده‌ام که یکـی از بهتـرین‌هاسـت، چـه چیـز شـگفت‌آوری!  عجیـب اسـت کـه نویسندگان جوان نسبت به آن احساس کمتری دارند. چگونـه ممکـن اسـت؟ همـه‌چیـز در آن هست.»

*این تأثیر در شرق به چه شکل بوده است؟ اولین آثار تأثیرپذیرفته از شاهنامه در کشورهای شرقی متعلق به چه کسانی است؟

در شبه‌قاره حداقل ۵۰۰ اثر به تقلید از شاهنامه سروده شده است، تأثیرپذیری گویندگان و نویسندگان فارسی‌زبان و فارسی‌دان سرزمین شبه‌قاره یکی به این دلیل بوده است که در میدان‌های جنگ و برپایی هنگامه‌ها یا فتح‌ها و پیروزی‌ها در دلیر گردانیدن سپاهیان و مردمان جنگجو، زبانی بهتر از فارسی و گونه‌ای ادبی بهتر از شعر فارسی و شیوه و وزنی بهتر از شاهنامه نیافته‌اند.

ازاین‌رو به تتبع پرداخته و شاهنامه‌هایی منظوم یا منثور یا آمیخته از نظم و نثر پدید آورده‌اند. در دوره اکبرشاه تیموری، وزیر شاعرش ـ فیضی ـ در جنگ‌های هند، برای سرداران سپاه هند نامه می‌نوشت که هنگام جنگ، کتاب‌های اخلاق ناصری، خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نخوانید، شاهنامه بخوانید؛ برای اینکه سربازها تشجیع و تقویت شوند. بر این باور بودند که ادبیات غنایی به درد جنگ نمی‌خورد. بنابراین شاهنامه در جنگ‌ها بسیار مؤثر بوده است.

در جنگ‌های هند در دوره تیموریان، سربازان را در جنگ وادار می‌کردند که شاهنامه بخوانند؛ چراکه لحن شاهنامه به تنهایی برایشان شجاعت‌آفرین بوده است. حتی در قرن‌های ۱۹ و ۲۰ در جنگ‌هایی که افغان‌ها با انگلیس‌ها داشتند یا هندی‌ها با انگلیس‌ها داشتند، شاهنامه می‌سرودند. شاهنامه چترال یکی از این شاهنامه‌هاست که به فرمان سلطان شجاع به نظم درآمده است و مربوط به فتح چترال است.

چترال، ایالتی است در شمال پاکستان که در اشغال فرنگیان بوده و به دست مسلمانان فتح شده و این شاهنامه در سال ۱۹۴۱ میلادی به پایان رسیده است. شاهنامه چترال اینگونه آغاز می‌شود: «به نام شهنشاه هر دو جهان/ که ذاتش نهان است و اسمش عیان، غلط شد ز من ذات او همچو مهر/ به هر ذره بنمود در دهر چهر، چو خورشید عالم عیان ذات اوست/ که ارض و سما پر ز آیات اوست». این منظومه اثر محمد غفران و میرزا شیر احمدخان ملک‌الشعرای امیر کابل است.

*در ایران چه آثاری به تقلید از شاهنامه نگاشته شده است؟

شهنشاه‌نامه، منظومه‌ای حماسی از فتح‌علی صبا در بحر متقارب بر وزن شاهنامه است که موضوع آن ذکر وقایع پادشاهی فتحعلیشاه و جنگ‌های عباس‌میرزا با سپاهیان روس است. این بزرگترین مثنوی صباست و به روال شاهنامه فردوسی و به همان وزن سروده شده است. دیگری شاهنامه نادری است که ملامحمدعلی طوسی، شرح جنگ‌های نادرشاه را به نظم در آورده است اما مشتمل بر تمام وقایع تاریخی نیست. تَتَوی در مقالات‌الشعرا، میرزا محمدعلی طوسی را براساس پیوند نسبی‌اش با حکیم طوس، فردوسی ثانی نامیده است.

او خود در مقالات‌الشعرا چنین می‌گوید: «میرزا محمدعلی الملقب به فردوسی ثانی خراسانی طوسی گویند از اولاد فردوسی صاحب شاهنامه است ـ والله اعلم ـ ناظم شاهنامه حالات نادرشاه، همراه رکاب همایون نادری وارد الکه سند شد.»

از مجموع اقوال مختصری که در این باره از افراد مختلف نقل شده است، تنها روشن می‌شود که محمدعلی طوسی در اصل طوسی بوده و خود را از اولاد فردوسی می‌دانسته و شاید به سبب این انتساب مشهور به فردوسی ثانی شده -یا خود را شهرت داده- وگرنه از نظر قدرت‌بیان، فصاحت، بلاغت و مضمون‌پردازی، هرگز شایسته چنین تخلصی نبوده است.

محمدعلی طوسی کتاب را در چهار فصل عنوان‌بندی کرده که انتهای هر فصل به شیوه حکیم نظامی در اسکندرنامه، به ابیاتی ساقی‌نامه‌گونه ختم شده است. قبل از این چهار فصل، شش فصل حاوی ۵۰۰ بیت در ابتدا آمده است. محمدعلی طوسی بلافاصله بعد از ستایش خدا، به نعت رسول و صفت معراج می‌پردازد، حال آن‌که در شاهنامه فردوسی، فصول ستایش خرد، آفرینش کیهان، آفرینش مردم، آفرینش آفتاب و آفرینش ماه، میان ستایش خدا و نعت نبی فاصله انداخته است.

درنهایت باید به این نکته توجه داشت که مقایسه هر متن حماسی و حتی گاه غیرحماسی با شاهنامه فردوسی، نتیجه‌ای جز اثبات دوباره بی‌همانندی فردوسی و گران‌وزنی شاهنامه ندارد. غور در ادبیات شاهنامه، خواننده را هرچه بیشتر به صحه‌گذاری این سخن بزرگان که شاهنامه را سند اصلی ادبیات فارسی دانسته‌اند رهنمون می‌کند.

بی‌دلیل نیست که پس از گذشت حدود هزار سال، چهره‌ی او منفرد و متمایز مانده است. صراحتاً و بدون هیچ شکی باید گفت که شاهنامه فردوسی به‌لحاظ کلام، موضوع، تنوع داستان‌ها و در نظر گرفتن حالات درونی قهرمانان، به هیچ وجه قابل مقایسه با آثار دیگر نیست.

سبا دادخواه

هم‌میهن

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612