حکیم ابوالقاسم فردوسی غنیترین افسانهها، اسطورهها، زیباترین رزمآوریها و عاشقانهها را در تاریخ و جهانی پرتلاطم ترسیم کرده و تصاویری شگفتانگیز در شاهنامه از دیو وسیمرغ و رخش را در خیال مخاطبش پرورش داد.
به گزارش خبرنگارخبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _سید حبیب قاانی؛ بیستوششم اردیبهشت ماه روز بزرگداشت ابوالقاسم فردوسی توسی است، حماسهسرایی که جدا از نقش و جایگاه پررنگش در زبان و ادبیات فارسی، غنیترین افسانهها، اسطورهها، زیباترین رزمآوریها و عاشقانهها را در تاریخ و جهانی پرتلاطم ترسیم کرده و تصاویری شگفتانگیز در شاهنامه از دیو وسیمرغ و رخش را در خیال مخاطبش پرورش داد. عجیب آنکه چنین ویژگیهایی آنچنان که باید و شایسته است مورد توجه پرده نقرهای سینما قرار نگرفته و کمکاریهای زیادی در این میان دیده میشود.
حال آنکه شاهنامه فردوسی اثری است که همه عناصر مورد نیاز در فیلمنامهنویسی حرفهای و مدرن را در خود دارد و درونمایههای لازم برای ایجاد انواع ژانرهای سینمایی مانند ژانر حادثهای، هیجانی، عاشقانه، تاریخی و علمی تخیلی در این اثر سترگ وجود دارد؛ قصه، داستان و پیچیدگیهای روایی را به وفور در آن میتوان یافت که تنها نیازمند کمی همت و حمایت برای تولید یک اثر زیباست.
سینمای ما به تعداد انگشتان دست در تاریخ خود با اقتباس از شاهنامه آثاری را تولید کرده است. کاری که کشورهای همسایه نیز از آن غافل نشدند به نحوی که ۴ فیلم روسی با نامهای «پرچم کاوه»، «افسانه رستم»، «رستم و سهراب» و «افسانه سیاوش» توسط بوریس کیمیاگروف در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی ساخته شدهاند. ما نیز بعد از انقلاب بیشتر به سمت تولید انیمیشن با اقتباس از شاهنامه رفتهایم که چندان در جذب مخاطب موفق نبودهاند و در سینما هم سالیان اخیر این موضوع نادیده گرفته شده. شاید بیشترین آثار اقتباسی در نمایشهای صحنهای و یا سینما از ادبیات کلاسیک اروپایی گرفته شده است، این اتفاق به حدی است که شاید نزدیکترین اثر سینمایی با موضوع شاهنامه به چندین سال قبل برسد. به زبانی سادهتر هنرمندان بیش از آنکه به خوانشهای تازه از فردوسی مشغول باشند، درگیر هملت و شکسپر هستند.
طی بیش از یک قرن از عمر سینما، بسیاری از فیلمسازان، فیلمنامهنویسان و تهیهکنندگان در کشورهایی که تولید فیلم از سنتهای تولیدی نیرومندی برخوردار بوده، به ادبیات ملی خود توجه خاصی داشتهاند و این توجه به صورت تأثیرپذیریهای مستقیم و غیرمستقیم تصویری، نمایشی، اقتباس و برداشت آزاد از ادبیات نمایشی و غیرنمایشی، افسانهها، داستانهای ملی کهن و حتی کتب مقدس دینی متجلی شده است.
سهم اندک و حتی ناچیز آثار تولیدی در سینما که از داستانها و بنمایههای ملی مربوط به فرهنگ اصیل خودمان تاثیر پذیرفتهاند، این پرسش را به وجود میآورد که «چرا تا این حد سینمای ما نسبت به میراثهای ادبی و هنری عظیم ایران بیگانه است؟» و اساساً «به چه علت نوعی قطع رابطه در بهرهوری نمایشی و تصویری از گنجینه غنی داستانهای ملی و ذخایر فرهنگی و ادبی در سینمای معاصر ایران دیده می شود؟» دلایل متعددی وجود دارد که از مهمترین آنها ناآگاهی یا کم اطلاعی اغلب هنرمندان ما نسبت به امکانات موجود در این میراثها و نیز بیتوجهی در مشی فرهنگی برای تشویق هنرمندان در توجه به امکانات هنر ملی به ویژه ادبیات کلاسیک فارسی است. در صورتی که در شرایط فعلی که بحرانهای جدی و تهدیدآمیزی برای نابودی فرهنگهای ملی و اصیل جهان در جریان است، ما بیش از هر زمان دیگر، قاعدتاً باید به فرهنگ خود و بازنمایی توانهای مثبت و اثرات آن بپردازیم تا بتوانیم هویت فرهنگی خود را حفظ کنیم. از هنر یا صنعتی که از فرهنگ، اصالت و هویت خود چیزی نمیداند و یا چیزی نمیگوید، چگونه میتوان انتظار دفاع از خویش را داشت؟
ایبنا