ميراث مكتوب: شانزدهمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب با عنوان بررسي و نقد كتاب مرات واردات در تاريخ 26 مرداد 83 در اين مركز برگزار شد.
جمشيد كيانفر در آغاز اين نشست گفت: در اين نشست به بررسي و نقد كتاب مرات واردات به تصحيح آقاي دكتر صفت گل از متخصصين دورة صفويه هستند، خواهيم پرداخت. ايشان در هر سه مقام يعني مؤلف, مترجم و مصحح در دورة صفويه, صاحب نام هستند.
آقاي بهراميان ابتدا گفت: بسياري از كتابها و آثاري كه مربوط به دورة صفويه است، بسيار متنوع است. اخيراً به كتاب اثبات الرجعه از ملامحمدباقر مجلسي نگاه ميكردم كه به غلط به فارسي «رجعت» چاپ شده،البته موضوع كتاب در مورد رجعت حضرت صاحب است فولي در آنجا دوبار مجلسي ميگويد:” بعد از اين حكومت صفويه متصل به حكومت حضرت ولي عصر خواهد شد.” اين نشان ميدهد كه حكومت صفويه مشروعيت پيدا كرده بوده كه در موردش چنين ميگويند. بعد كه به الذريعه حاج آقابزرگ مراجعه كردم،, ديدم كه ذيل رجعت در صفويه ،كتاب بسيار نوشته شده. يعني يك ديسكورس حاكم بر مذهبيهاي آن زمان درخصوص رجعت بوده. به لحاظ اعتقادي اين مسئله را مطرح نميكنم، ولي اينكه چرا در دورة صفويه دوباره بحث رجعت مطرح ميشود، خود ميتواند موضوع يك رساله باشد.
دكتر اشراقي نيز مي گويد:سقوط يك سلسله, معني از بين رفتن رويه و فرهنگ و مباني يك سلسله را ندارد. صفويه همچنان اصطلاحات و القاب و فرهنگ آن ادامه پيدا كرد. بنابراين در تاريخ بايد استمرار و يگانگي را حفظ كنيم. در اين تاريخ مفصل تحولاتي پيدا شده و در هر تحولي به گنجينه معرفتي مملكت ما اضافه شده، بسياري از اصطلاحات مغولي هنوز باقي است، مثلاً در بعضي از شهرها اگر كسي از عهده كاري برنيايد ميگويند ما تنگة اين كار را نميتوانيم خرد كنيم. «تنگه» واحد پول مغول بوده و چون اين پول در دورة مغول مبلغ بالايي بود، وقتي اينگونه به كار ميبرند يعني اين پول را نميتوانيم ،خرد بكنيم و به صورت پول خرد دربياوريم. بنابراين اين سقوط نامه كه آقاي دكتر صفت گل فرمودند، بسيار ارزش دارد و بايد علل و عوامل سقوط را پيدا كنيم و از آن نتيجه بگيريم و بدانيم كه هر تحولي كه در ايران رخ داده است- يعني ضمن آفاتي كه حمل مغول يا تيمور داشته- يك اثراتي هم در نهادها و واژهها به جا گذاشته و باعث غناي فرهنگ ما شده است. به نظر من كمكي كه سلسله صفويه كرده، اين است كه فرهنگستان باقي مانده و اصطلاحات شان نيز تا عصر مشروطه هم باقي است.
آقاي فراهاني هم گفت: در صحبت آقاي دكتر صفت گل به تاريخ نگاري سبك سقوط اشاره شد. بنده بحث مكتب و سبك را كه از ادبيات به تاريخ آمده،در بحث تاريخ نميفهمم. سؤال من اين است كه آيا ما مجاز هستيم و معنا خواهد داشت كه يك موضوع را مثل ظهور،سقوط، مهاجرت و شكست را كه چند مورخ در يك محدودة زماني راجع به آن نوشتهاند، به عنوان يك سبك نامگذاري كنيم؟
دكتر صفت گل در پاسخ گفت:بايد بگويم كه به گمان من آقاي دكتر فراهاني به نكته بسيار مهمي اشاره ميكنند. ما وقتي ميگوييم مكتب يا سبك، شايد در ادبيات يعني در نوع آثار ادبي وضوح بيشتري داشته باشد. گرچه انتقال اين اصطلاح و تعميم آن به ساير عرصههاي فعاليت هاي تحقيقي و علمي مثل تاريخنويسي، ظاهراً در بدو امر اشكال ايجاد ميكند،. ولي بايد اشاره كنم كه چرا به يك نوعي از بيان احساس ادبي سبك گفته ميشود؛ مثل سبك هندي كه البته به اين سبك اعتقادي ندارم. اگر ما حق داريم تعدادي هنرمند كه در يك شهر فعاليت ميكنند يا تعدادي فيلسوف را كه در يك شهر ميانديشند، تعدادي مورخ را كه در يك شهر يا در يك ولايت فعاليت ميكنند، منصوب به يك شهر كنيم و از آن تعبير به عنوان سبكي كنيم كه در آنجا متولد و ظاهر ميشود؛ گمان من اين است كه در مورد موضوعات نيز ميتوانيم چنين كنيم.
آقاي دكتر فراهاني مجددا تاكيد كرد:اعتقاد شخص بنده اين است كه آنچه در حوزة ادبيات به عنوان سبك ها و مكتب ها شناخته ميشود، يك رويكرد كاملاً فرماليستي دارد. آنچه كه توليد حوزة خراسان است به نام سبك خراساني با ويژگي هاي فرماليستي خاص ميشناسيم. آنچه كه مربوط به حوزة توليدات عراق است، به عنوان سبك عراقي و باز با ويژگي فرماليستي خاص ميشناسيم و آذربايجان و هندي و اصفهاني هم همينطور. در مورد مكتب هم اين نامگذاري درواقع يك شكل محدودتر و بيشتر ناظر بر موضوع است كه صورت ميگيرد. آنچه من نگران آن هستم و به همين دليل اين بحث را طرح كردم، اين است كه مشكل و گرفتاري حوزة ادبيات، وارد تاريخ هم نشود. يعني در تعيين سبك هاي مختلف تاريخنگاري دچار همان فرماليزم موجود در ادبيات نشويم و مقداري تاريخيتر و محتواييتر به اين مقوله نگاه بكنيم.
در پايان نشست مطرح شد كه در ادبيات سبك داريم. سبك يك ابداعات جديدي يا مصالح جديدي است كه بهكار ميرود و فرم ادبيات را با قبل و بعدش متفاوت ميكند. مثلاً سبك عراقي كه عرفان و تصوف خاص آن است. بازگشت را نام سبك نميتوان نهاد و بايد گفت دورة بازگشت ، اما اگر در مسايل هنري وارد شويم ميتوانيم اين سبك را در زمينه نقاشي بهكار بريم. آيا در تاريخ هم ميتوان چنين كاري كرد؟ جاي بحث دارد. مثلاً ميتوانيم بگوييم مقدمههاي تاريخ صفويه هميشه با عبارات تحسينآميزي نسبت به ائمه اطهار عليهمالسلام بوده و پيش از آن چنين نبوده،چرا كه يكي از خواص تاريخنگاري صفويه بهخصوص در سرلوحهها چنين است و بايد بيشتر انديشيد كه اتفاقات تاريخي ميتواند يك سبك شود؟