میراث مکتوب- بهتازگی کتاب «عبدالقادر گیلانی؛ زندگی، آثار، دیدگاهها» نوشتهی دلاور گورر با ترجمۀ داوود وفایی و به همت نشر مولی منتشرشده است. نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه نهم دی به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داشت و با حضور دلاور گورر، مریم حسینی، مریم رجبینیا، محمودرضا اسفندیار و داوود وفایی به صورت مجازی برگزار شد.
دلاور گورر، پژوهشگر و استاد دانشگاه سلجوق قونیه، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: من در یوزگات، شهری در نزدیکی آنکارا، به دنیا آمدم. در سال ۱۹۸۶ از دانشکدهی الهیات دانشگاه آنکارا فارغالتحصیل شدم. سپس، در دورهی دکتری عرفان دانشگاه مرمرهی استانبول تحصیل کردم. موضوع رسالهام عبدالقادر گیلانی و اندیشههای او بود. در آن زمان، شرایط دشوار بود و امکانات فعلی در دسترس نبود. پس از اتمام دورهی دکتری به مصر رفتم و از میراث غنی اسلامی این کشور استفاده کردم و به منابع جدیدی دست یافتم. همچنین، منابع دیگری را از کشورهای اروپایی تأمین کردم. در نهایت، انتشارات انسان در سال ۹۹ این کتاب را منتشر کرد که با استقبال خوبی روبهرو شد و تاکنون حدود ده بار تجدید چاپ شده است.
او دربارهی عبدالقادر گیلانی گفت: به نظر میرسد، پس از حضرت پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) عبدالقادر گیلانی با کمترین اعتراضی در عالم اسلام مواجه بوده و بسیار دوست داشته شده است. وانگهی طریقت او، قادریه، از قدیمیترین طریقتها و یگانه طریقتی است که از زمان تأسیس تاکنون بیشترین گسترش را داشته است. به سخن دیگر، قادریه در عالم اسلام مؤثرترین طریقت بوده است. از القاب متعدد عبدالقادر میتوان به غوث اعظم، باز اَشهب و محیالدین اشاره کرد. او را باز اشهب میخواندند، ازاینرو که در عرصهی معنویات شکارچی خوبی بوده و قابلیتهای مریدانش را تشخیص داده و آنها را به بهترین شکل رشد میداده است. محیالدین به معنای احیاکنندهی دین نیز در تاریخ اسلام به شخصیتهای لقب داده شده که شیخ اکبر محیالدین ابنعربی یکی از آنها است.
او ادامه داد: نَسَب عبدالقادر از طرف پدر و مادر به حضرت حسن (ع) و حضرت حسین (ع) میرسد؛ یعنی هم شریف بوده است هم سید. اما بهرغم آنکه دلبستگی و تأکید او بر اهلبیت در اوج است، ندیدم جایی در آثار خود ذکری از سید یا شریف بودن خود به میان آورده باشد. آنچه در دین و حیات اجتماعی برای عبدالقادر مهم بود، خدمت به دین خدا و زندگی براساس اسلام بود و برای نسب و سبب و مقام و رتبه و این قبیل موارد اهمیتی قائل نبود.
گورر افزود: عبدالقادر در ایران به دنیا آمد. او در هجدهسالگی به بغداد میرود و هم از حماد الدباس عرفان میآموزد هم نزد برترین عالمان آن دوره به تکمیل علوم خود میپردازد. پس از درگذشت حماد الدباس نیز تحت تعلیم ابوسعد المحرمی قرار میگیرد که مدرس و شیخ طریقت بود و مدرسهای داشت. نزد او به یادگیری اصول تصوف پرداخت و پس از او نیز مسئولیت مدرسه را برعهده گرفت و مریدان بسیاری تربیت کرد. عبدالقادر در این دوره واعظ مشهور زمانهی خود است و آوازهاش به همهجا رسیده است. درعینحال، او دومین امام حنبلیه به شمار میرود و پس از احمد بن حنبل، حنبلیه را احیا کرد. همچنین، امامت شافعیان را نیز عهدهدار بود و فتواهایی میداد. در کتابهای تاریخی حاضران مجالس وعظ او را از ده تا هفتاد هزار نفر نوشتهاند و گفتهاند که مواعظ او بسیار مؤثر بوده و باطن افراد را خطاب قرار میداده است. حتی به نظر میرسد، او مؤثرترین واعظ در جهان اسلام بوده است. عبدالقادر در ۹۱ سالگی در بغداد از دنیا میرود. در منابع نوشتهاند که فرزندان زیادی داشته است: ۲۷ پسر و ۲۲ دختر که فقط یکی از دخترانش زنده ماند و سیزده تن از پسرانش نیز راه پدر را ادامه دادند. دربارهی فرزندان دیگر او اطلاع چندانی وجود ندارد.
این عرفانپژوه ترک ادامه داد: عبدالقادر قریب به پنجاه جلد کتاب دارد که هنوز به تعدادی از آنها دست نیافتهایم. مشهورترین کتاب سهجلدی او «الغنیه لطالبی طریق الحق» در اعتقادات است که سه ترجمهی ترکی دارد و من هم با همکاری دو تن دیگر اخیراً ترجمهی دیگری از آن را به پایان بردم که در آیندهی نزدیک منتشر میشود. «الفتح الربانی» مشتمل بر مواعظ او و از کتابهایی است که در عالم اسلام بسیار خوانده و بارها نسخهبرداری شده است و«جلاءالخاطر» دنبالهی مطالب آن است. کتاب مشهور دیگر عبدالقادر «فتوح الغیب» است. در سالهای اخیر در مصر شماری از اشعار او جمعآوری و تحت نام دیوان منتشر شده است که شامل ترجمهی برخی از مطالب منثور او نیز هست. همچنین، از او کتابهایی در ادعیه و چندین تفسیر در دسترس است.
گورر در پایان گفت: عبدالقادر اغلب آثار خود را به زبان عربی نوشته است. شعرهای او نیز بسیار عالی است. او ایرانی بود و طبیعتاً فارسی میدانست. او مکتوباتی شامل حدود هجده نامه به زبان فارسی دارد که به عربی ترجمه شده است. نامههای او مملو از آیات قرآن است. نسخهی فارسی مکتوبات هنوز یافت نشده است و اگر در ایران کسی بتواند در این زمینه کاری بکند، خدمت بزرگی به علم خواهد بود.
بازیابی هویت فرهنگی
داوود وفایی اظهار داشت: بحث طریقتها در ترکیهی امروز، بحثی بسیار جدی است. برای شناخت دقیق جامعهی ترکیه چارهای نیست جز اینکه گذشته و حال طریقتهای مختلف ترکیه را بشناسیم و به آنها آگاه شویم. در زمان عثمانی، وجود طریقتهای گوناگون در سرتاسر این امپراتوری پهناور به رسمیت شناخته شده بود. بسیاری از دولتمردان به یکی از طریقتها وابستگی و دلبستگی داشتند. حتی در مواقعی، حکومت بودجهای برای برخی از آنها در نظر میگرفت. این وضع تا زمان استقرار جمهوری ترکیه و روی کار آمدن آتاتورک ادامه داشت. آتاتورک بر همهی طریقتها خط بطلان کشید و فعالیت آنها را تعطیل اعلام کرد. از سال ۱۹۲۳، زمانی که جمهوری ترکیه بر ویرانههای عثمانی بنا شد تا به امروز حاکمیت این کشور در جهت اسلامزدایی و حرکت به سوی غرب قدم برداشته است. البته استثناهایی مثل دورهی رجب طیب اردوغان و همچنین، دورهی کوتاه تأثیرگذاری و سهیم بودن نجمالدین اربکان در سپهر سیاسی ترکیه نیز وجود دارد.
وفایی تصریح کرد: آتاتورک ضربهی وحشتناکی بر بنای فرهنگی جامعهی ترکیه وارد کرد. بعد از اعلام جمهوری مدرن ترکیه، بهواسطهی تغییر حروف الفبا و خط، ارتباط ملت ترک با فرهنگ چندهزارسالهی خودش قطع شد. بنابراین، اندیشمندان ترکیه در دهههای گذشته برای ترمیم این وضع در حال بازگشت به خویشتن فرهنگی و تاریخی خودشان بودهاند. لذا در ترکیهی سالهای اخیر به سبک زندگی و ارزشهای شرقی و پیشینهی فرهنگی و ملی توجه بیشتری شده است. در همین راستا، توجه به طریقتها هم قابلتوجیه است. در چند دههی اخیر متفکران ترکیه پژوهشهای بسیار با ارزشی در ارتباط با طریقتهای مختلف، از جمله قادریه، مولویه، حروفیه و نقشبندیه انجام دادند. و نکتهی جالب این است که در بررسی غالب این طریقتها موضوع به نحوی با ایران پیوند مییابد. یا مؤسسان این طریقتها ایرانی بودند یا نشود و نمای این طریقتها در منطقهای از ایران بوده است یا به مذهب تشیع گرایش داشتهاند. در میان چهار طریقتی که نام بردم، بنیانگذار قادریه زادهی گیلان؛ چهرهی شاخص مولویه متولد بلخ؛ مؤسس و بنیانگذار نقشبندیه، بهاءالدین نقشبند، متولد و ساکن بخارا؛ بنیانگذار حروفیه، فضلالله حروفیه استرآبادی، زادهی گرگان بودهاند. پس، پرداختن به طریقتهای صوفیانهی ترکیه در واقع پرداختن به میراث فرهنگی ایران است. هدف من از ترجمهی این کتاب هم این بوده است که اگر بتوانم گامی هرچند کوچک در مسیر حفظ میراثهای فرهنگی کشور عزیزمان ایران بردارم.
وفایی دربارهی محتوا و ساختار کتاب توضیحاتی ارائه کرد و اظهار داشت: بخش پایانی کتاب مربوط به طریقت قادریه است. این طریقت تقریباً در تمام کشورهای اسلامی پیروانی دارد. برخی پژوهشگران معتقدند که این طریقت بزرگترین طریقت در جهان اسلام است و بیشترین پیرو را دارد. قادریها در آغاز راه، در زمان تأسیس و حیات بنیانگذاران، بر رعایت اصول کتاب و سنت تأکید بسیاری داشتند. اما این وضع رفتهرفته رنگ باخت و آیینهای عجیبوغریبی وارد فرهنگ اینان شد و با آن در هم آمیخت. گسترش قادریه در آناتولی و شبهقاره و کشورهای مختلف قارهی آفریقا بیشتر از سایر مناطق بوده است و مانند سایر طریقتها با توجه به شخصیت رهبران و موقعیت جغرافیایی و احیاناً مسائل سیاسی انشعابهایی در دل این طریقت به وجود آمده است. در کتاب حاضر، حداقل به پنجاه شاخهی مختلف قادریه اشاره و دربارهی آنها توضیحات کافی داده شده است. خوانندهی کتاب در همین بخش با نحوهی برگزاری آیینهای ذکر، مراقبه، خلوت و نحوهی پوشش قادریان آشنا میشود.
مقامات پرشمار عبدالقادر
مریم حسینی در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: این کتاب یکی از آثار جامع و کامل در کتابشناسی عارفان است. پروفسور گورر به روش معمول شرقشناسان و محققان روشمند با توجه به پیشینهی پژوهش در غرب به مطالعهی آثار این عارف برجسته پرداخته است. آنچه دربارهی این کتاب اهمیت دارد، بیش از هر چیز توجه به گستردگی و شیوع افکار عبدالقادر گیلانی در سراسر جهان است. قادریه امروز بزرگترین فرقهی صوفیه در سراسر جهان است. داوود وفایی، مترجم این اثر، تجربهی ترجمهی آثار عرفانی را در مجموعهی کارهای خود دارد. او سال گذشته کتاب «نقشبندیه» را از زبان ترکی به فارسی ترجمه کرد و پیش از آن، دو کتاب دربارهی ابنعربی و کتابی دربارهی اوحدالدین کرمانی را به فارسی برگردانده که اینها خود نشاندهندهی تمرکز او بر حوزهی مطالعات عرفانی است که طبیعتاً تسلط مترجم را بر این حوزه افزایش میدهد.
او ادامه داد: در پی تحقیقی گروهی در باب مقامات صوفیه به نسخههای خطی بسیاری از این مقامات دست یافتیم که بخشی از آنها را تصحیح و منتشر کردیم و بخشی از آنها هنوز در حال تصحیح است. در این میان، تعداد پرشمار مناقبنامهها دربارهی عبدالقادر گیلانی برای ما جالب بود. البته، بسیاری از این مناقبها تکرار نخستین آنها، «بهجتالاسرار»، بود که بیش از سایر مناقبها مورد توجه قرار گرفته است. چراکه بیشترین میزان کرامت در این مناقب ذکر شده است. و البته، سراسر قصه و افسانه است. اما توجه چهرههای بزرگ تاریخ تصوف و تاریخنگارانی مانند ابنحجر عسقلانی و تأدفی به عبدالقادر گیلانی برای ما جالب بود. حتی ابنجزی، این نویسندهی سختگیر برعارفان، کتابی در مقامات عبدالقادر نوشته است. بسیاری از این مناقبها به فارسی ترجمه شده است. اما، اطلاعات ترجمهی فارسی بسیاری از آنها در کتاب گورر نیامده است. به نظرم میبایست برخی از این مناقب، آثار در دسترس عبدالقادر و اطلاعات مربوط به آنها در چاپ بعدی به فهرست منابع و پژوهشهای انجام شده افزوده شود.
حسینی بیان داشت: گذشته از شخصیت، احوال و آثار عبدالقادر، بخش قابلملاحظهای از توجه به او را مدیون فرزندان و مریدان او و شیوههای طریقت آنهاییم. در طریقت، تساهل و مدارا یکی از مشخصههای رفتاری گیلانی بوده است. با ادیان مختلف، یهودیان و مسیحیان، نشستوبرخاست داشته و بسیاری از آنها را به اسلام دعوت میکرده است و آنها هم اسلام آوردند. همچنین، طریقت قادریه کاربردی و بسیار ساده است. عبدالقادر گیلانی بسیار فصیح سخن میگفته است و اگر دیوان اشعار منسوب به او واقعاً از او باشد، میتوانیم بگوییم که در سخنوری از شعر هم بهرهها میگرفته است. او مجالس بزرگی را برپا میداشته و بیشتر کتابهایش حاصل نگارش سخنوریها و سخنرانیهای او است و به نظر میآید که خودش چیزی را به قلم نیاورده است.
او توضیح داد: عبدالقادر گیلانی بیشتر دوران عمر خودش را در بغداد گذرانده و در آن دوران از وجاهت بسیار برخوردار بوده و صاحب خانقاه و رباط بوده است. این خانقاه و رباط تا زمان حملهی هولاکو به بغداد باقی بوده است. هولاکو مساجد و خانقاه و رباطها را خراب میکند و مریدان عبدالقادر به جاهای مختلف کوچانده میشوند. یکی از این نواحی، منطقهی آناتولی (ترکیهی امروزی) است. پس بسیاری از طرفداران طریقت او هماکنون در ترکیه هستند و تعداد پژوهشها و ترجمههای ترکی آثار ازاینرو زیاد است. قادریه در کردستان ایران نیز طرفداران بسیاری دارد و همین گروهها به ترجمهی آثار او از عربی به فارسی اقدام کردند. مزار عبدالقادر در بغداد از اماکن زیارتی عراق است که عام و خاص در آنجا عبادت میکنند و پیروان او در آنجا گرد هم جمع میشوند. در شهرهای مختلف سوریه، حلب و دمشق هم طرفداران زیادی دارد و شمار زیادی از خاندان او به این سرزمینها کوچ کردهاند. سپس، به عربستان و ناحیهی اندلس رفتهاند. و پسازاینکه، صلیبیون اندلس را از دست مسلمانان خارج کردند، به شمال آفریقا کوچیدند و در تونس و مراکش و مصر مستقر شدند. بنابراین، در آنجا نیز پرطرفدارترین طریقه قادری است. امروز در سراسر آفریقا میتوان طرفداران این آیین را یافت. همچنین، برخی از پیروان گیلانی به نواحی شرق عالم کوچ میکنند و در پاکستان و هندوستان مستقر میشوند. ما گزارشهایی مبنی بر ارادت بسیار شیوخ دیگر به عبدالقادر گیلانی داریم و میدانیم که بسیاری از این طریقتها به دوستی و موافقت با طریقت قادریه اقدام کردهاند. حتی، شاهزادهی هندی، دارا شکوه، یکی از چهرههای مهم تاریخ هندوستان در دوران تسلط زبان فارسی و ادبیات عرفانی، به طریقت قادری بود و به اشاعهی آن فراوان یاری رساند.
او افزود: در ماوراءالنهر هم ظاهراً پیروان این طریقت هنوز هستند. از آداب معمول آنها مواردی چون بلند کردن موی سر، انجام مراسم سماع هنوز باقی است و در نواحی مختلف اجرا میشود. دربارهی چگونگی انجام این اعمال گزارشهایی در دست است. در مجموع، امروزه میبایست متوجه بسیاری از فرقهها و طریقتها باشیم و بدانیم که چرا و چگونه بسیاری از مردم از طبقات مختلف به این طریقتها گرایش دارند و چگونه میتوان با راهبردهای اساسی در مطالعهی امثال اینها به شناخت هر چه بیشتر پیشینهی تاریخی فرهنگی اجتماعی و سیاسی خودمان بپردازیم و متوجه این باشیم که تاریخ جهان سرشار از این روایتها یا افسانههایی است که بههرحال هنوز هستند و هنوز مردمانی به این آداب پایبندند و قابلاحتراماند و باید آنها را ارج بگذاریم.
جای خالی سماع
محمودرضا اسفندیار در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: اهمیت شیخ عبدالقادر گیلانی بر کمتر کسی پوشیده است. در مطالعهی تصوف معاصر، طریقهی قادریه را طریقهی بینالمللی تصوف میدانند. طریقهی قادریه امروز در اقصینقاط جهان فعال است و شبکهی بسیار گستردهای را ایجاد کرده است. این نشان میدهد که بنیانگذار این طریقه در کانون توجه بسیاری از مسلمانان و غیرمسلمانان جهان قرار داشته است.
او ادامه داد: این تألیف جامع برای کسب اطلاعاتی دربارهی زندگی، تربیت عرفانی، اندیشهها و دیدگاههای عرفانی شیخ عبدالقادر گیلانی و تا حدی میراث او بسیار مناسب است. مقالات پراکنده و کتابهای دیگری دربارهی زندگی و عرفان گیلانی نوشته شده است. اما این کتاب جامعترین و کاملترین آنها است. مترجم فاضل این اثر، از دوستان تصوفشناس ما، این کتاب را به فارسی روان ترجمه کرده است و من پیشبینی میکنم که از کتابهای پرمخاطب باشد و از آن استقبال خوبی بشود. منتها برحسب وظیفه، افزون بر جنبههای قوت کار به جنبههای ضعیف آن نیز اشاره میکنم.
او بیان داشت: وقتی مؤلف در بحث دربارهی سیر تصوف بیشتر بر آثار محققان ترک متکی است و از متون در زبانهای بینالمللی کمتر استفاده کرده است. این مقدمات میتوانست محققانهتر نوشته شود و خواننده را با دیدگاههای جامع و متفاوتی دربارهی تصوف آشنا بکند. همینطور، به گمان من کتاب میتوانست ساختار بهتری داشته باشد و در دو بخش تنظیم شود: یکی زندگی و عرفان شیخ عبدالقادر و دیگری، میراث عبدالقادر. فصلبندی حاضر خواننده را با مجموعهای از اطلاعات مفید و تا حدی نامنظم مواجه میکند. مثلاً در بخش سوم با عنوان «بازتاب آثار عبدالقادر در آثار ابن عربی» مواجه میشویم، درحالیکه هنوز آثار معرفی نشده است. همچنین برخی تیترهای انتخابی مؤلف با محتوای خلاصهی آن بخشها همخوانی ندارند. دیگر اینکه تا فصل پنجم کتاب تیترها توپر است و از آنجا به بعد ساده میشود. احتمالاً این اشکالی در تنظیم مطلب یا صفحهآرایی است. اما خواننده را به اشتباه میاندازد و باید اصلاح شود.
اسفندیار اظهار داشت: مفاهیم برجسته در عرفان شیخ عبدالقادر بیشتر در قالب اصطلاحات معرفی شدند. درحالیکه هدف عبدالقادر نوشتن اصطلاحات عرفانی و توضیح آنها نیست. او دیدگاه و نگرش خودش را به عرفان، مقامات و احوال و مفاهیم مهم عرفانی در آن زمانه بیان میکند. مؤلف برای تنظیم این بخش میتوانست این مفاهیم را حول روششناسی، موضوع عرفانی یا معرفتشناسی عرفانی یا روششناسی عرفانی دستهبندی کند و نظام دیگری را برگزیند. همچنین، مؤلف در بخش شاخههای قادریه بیشتر بر آناتولی تمرکز کرده است و به کردستان ایران یا جنوب شرقی آسیا اشاره نکرده است. این در شکل فعلی چندان موضوع نیست. ولی در تقسیمبندی پیشنهادی من میتوانست در بخش میراث شیخ بیان شود.
او افزود: مؤلف بدون ارائهی هیچ سندی خواجه یوسف همدانی، یکی از عارفان بزرگ ایرانی، را اُزبک میخواند. بهتر بود یا سندی برای این گفته ارائه میشد یا این مطلب بیان نمیشد. چراکه از جنبهی تحقیقی بر آن ایراد وارد است. همچنین، او دربارهی زادگاه عبدالقادر گیلانی میگوید که نتوانسته از جایی که در مناقبنامههای عبدالقادر ذکر شده است، اطلاعی به دست بیاورد. اما با قدری تأمل و تحقیق این مشکل هم حل میشد. چون این روستا از توابع صومعهسرا است و گذشته از این، شیخ عبدالقادر گیلانی سید طباطبایی بوده و بقعهی مادرش با عنوان سیده نساء در صومعهسرا زیارتگاه و مورد اقبال است.
او در پایان جای ارائهی مطالب و توضیحاتی دربارهی سماع قادریه و بقعهی شیخعبدالقادر گیلانی را در متن خالی دانست.
از میان غبار اوهام
مریم رجبینیا در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: من دربارهی کرامات شیخ عبدالقادر گیلانی در سه مناقبنامهی «ترجمهی خلاصه المفاخر»، «قلائد الجواهر» و «مناقب غوثیه» سخن میگویم. دربارهی کرامات این شیخ سخنان بسیاری درج شده و اختلافات زیادی وجود دارد. بنابرگفتهی عبدالحسین زرینکوب نقل افسانههای عجیب دربارهی عبدالقادر شناخت سیمای واقعی این شیخ را از میان غبار اوهام دشوار کرده است.
او با اشاره به تقسیمبندی کرامات به ظاهری و باطنی نزد ابنعربی، مادی و معنوی نزد شفیعیکدکنی و باورپذیر و انکارشونده، اظهار داشت: برخلاف برخی مناقبنویسان، سخنان ابنعربی دربارهی کرامات این شیخ مبالغهآمیز نیست و چون با روزگار زندگی عبدالقادر اختلاف کمی دارد، میتوانیم سخنان او را به حقیقت نزدیکتر بدانیم. او عبدالقادر را شیخ و قطب بحث میداند و در شمار ملامتیه میآورد. ملامتیه در نگاه ابنعربی مقام رسول و اولیای خدا را دارند و به دلیل اهمیت ندادن به ظاهر کرامات ستودنیاند.
او دربارهی «ترجمهی خلاصه المفاخر» گفت: این کتاب را امام یافعی یمنی در قرن هشتم نوشته و در اواخر قرن هشتم سیدجلالالدین حسین بخاریاوچی در شبهقاره آن را به فارسی ترجمه کرده است. درصد کرامات مادی به کرامات معنوی در این کتاب خیلی بیشتر است. نویسنده سعی کرده با ذکر سلسلهی راویان کرامات را برای مخاطبان باورپذیرتر کند. در برخی حکایات آن تصنعیبودن مشهود است، اما در حکایات رمزی کرامات شیخ با بهکارگیری رمز و خیال بهصورت دلنشینتری بیان شده و در مخاطب تأثیر شگرف میگذارد. همانطور که شفیعیکدکنی اعتقاد دارد، اسلوب نگارش در اقناع مخاطبان تأثیری بهسزا دارد.
رجبینیا دربارهی «قلائد الجواهر» گفت: این کتاب به قلم محمد بن یحییتأدفیحنبلی نوشته شده است و در آن کرامات مادی خیلی بیشتر از کرامات معنوی است. یکی از کرامات جالب دوران کودکی عبدالقادر سخن گفتن حیوانات با شیخ و دیدارهای غیبی او را نشان میدهد که گویا با هدف اثبات حقانیت و پیامبرگونگی او نگارش یافته است و مشابه داستان تحول ابراهیم ادهم است. با این تفاوت که جملهی «تو را برای این کار نیافریدهاند» دربارهی ابراهیم ادهم از زبان آهویی بیان شده بود و اینجا از زبان گاوی آمده است. نکتهی دیگر دربارهی این مناقبنامه این است که وقتی در حکایتی دیگر راه رفتن عبدالقادر بر آب و خروج نور از دهان او را بیان میکند، از شیوهی روایتپردازی و بلاغت دیگری استفاده میکند و تعابیری هنری بهکار میبرد که باور کرامت را برای مخاطب امکانپذیر میکند. همچنین، از میان کرامات معنوی موجود در این کتاب میتوان از آگاهی شیخ به واقعهای در زمان و مکان دیگری اشاره کرد که خود یادآور حکایت پیرِ چنگی از در دفتر نخست «مثنوی» است. همچنین، در «مقامات کهن و نویافتهی ابوسعید ابوالخیر» نیز حکایتی مشابه با این دو داستان وجود دارد. شاید مأخذ اصلی مولانا و تأدفی همین حکایت باشد. تفاوت این سه روایت در نوع ساز پیر نوازنده است: در «قلائد الجواهر» عود، در «مثنوی» چنگ و در «مقامات کهن و نویافته» تنبوره.
او افزود: از دیگر مناقبنامههای شیخ عبدالقادر «مناقب غوثیه» است که شیخ محمدصادق قادری شهابی آن را به درخواست مرشد خود، عبدالقادر بن عبدالجلیل حسنی حسینی، در ۹۱ منقب و به زبان فارسی نوشته است. در این کتاب فقط کرامت مادی به چشم میخورد و همه غیرواقعی و تصنعی و خرافهآمیز و عاری از هرگونه هنرمندی و اغلب باورناپذیر است. شفیعیکدکنی برای کراماتی از جنس کرامات شیخ جام در مناقب «ژندهپیل» در مقایسه با هنجار عادی کرامات برخی عرفای دیگر، اصطلاح «کاریکراماتور» را بهکار برده است که به خرق عادت عارفی اشاره دارد که از غایت اغراق و مضحک بودن دیگر واژهی کرامت دربرگیرندهی آن نیست. طبق این تعریف بیشتر کرامات مندرج در «مناقب غوثیه» کاریکراماتورند. یکی از اینها که عاری از عبارات و تعابیر زیبا و تصاویر خیالانگیز است و نگارش سستی دارد، قدرت شیخ در تغییر جنسیت کودک است.
رجبینیا در پایان گفت: بهطورکلی میتوانیم بگوییم که نویسندگان مقامات شیخ عبدالقادر که از معتقدان به او یا پیروان طریقت قادریه بودند، برای بزرگ جلوه دادن شخصیت او، در مواردی با هدف مشروعیتبخشیدن به طریقت قادریه و جلب مریدان بیشتر، رفتار و کراماتی برخلاف اقوال و اندیشهی نمایان در آثار او را به او نسبت دادهاند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مؤسسۀ شهر کتاب