میراث مکتوب- سیوهشتمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارۀ سهروردی به «موسیقی سنتی در آرای حکمی و عرفانی سهروردی» اختصاص داشت که با حضور محمدرضا عزیزی (پژوهشگر هنر و نویسندهی کتاب تحلیل زیباییشناسی موسیقی دستگاهی ایران) چهارشنبه ۱۲ بهمن برگزار شد.
در پاسخ به پرسش «موسیقی چیست» نباید تعریفی منطقی مشابه آنچه فارابی ارائه داده است را از سهروردی انتظار داشته باشیم؛ زیرا او اصولا با چنین تعریفی مخالف است و علم به واسطه تعریف را منتهی به یقین نمیداند، بلکه او معتقد است که در نهایت، یقین از راه اشراق به دست میآید؛ همان معرفتی که بیواسطه و میانجی حاصل میشود. با این وصف شاید اگر از سهروردی بپرسیم که موسیقی چیست؟
نشان عالم مثال و هورقلیا را دهد؛ چرا که معتقد است صوت مثالی تنها در این عالم، یعنی عالم افلاک مثالی متحقق میشود. او برای این عالم اصوات و نغماتی مثالی قائل است که باوجودی که شرایط اصوات این جهان را ندارند، اصل و اساسِ موسیقاییِ این عالم و عالم محسوسات محسوب میشوند. سهروردی هیچ نغمهای خوش آهنگتر و لذتبخشتر از آنها در هستیشناسیِ خود متصور نیست و معتقد است که تنها سالکان طریقِ حق هستند که از این اصوات آگاهی دارند. بدین ترتیب، تنها راه شناختِ حقیقت موسیقی؛ اشراق و علمِ حضوری است که با سلوک و طیِ طریقِ عرفانی حاصل میشود.
سهروردی نقش مهمی در فرهنگ ایرانی اسلامی دارد
سهروردی فیلسوف قرن ششم هجری است و نقش بسیار مهمی در مساله ایرانیت در فرهنگ ایرانی اسلامی داشت. در واقع سهروردی مباحثی را در فلسفه خویش به نام حکمت اشراق پایهگذاری کرد که علاوه بر مباحث فقهی و کلامی در اسلام و استدلال و منطق ارسطویی در فلسفه مشاء و فلسفه ابنسینا عرفان در آن پررنگ است. نظام فلسفه اشراق یک نظام بحثی ذوقی است. یعنی همان قدر که استدلال و منطق در آن دارای اهمیت است، در واقع ذوق و کشف و شهود هم در این فلسفه جای خاصی دارد. حتی در آثار عرفانی فراتر از استدلال به این نقطهنظرات توجه میشود.
در باب این مفاهیم عرفانی و نظام زیباییشناختی باید بدانیم که فلاسفه اسلامی و فلاسفه فرهنگ ایرانی اسلامی به مانند فلاسفه غرب نظامی طبقهبندی شده و ارکانی نظاممند در حوزه فلسفه هنر و زیباییشناسی به معنی کانتی ارائه ندادهاند و ما از خلال رسالات گوناگون نوشته شده باید شروع به استنتاج و طبقهبندی کنیم و آن مفهومی که از زیبایی در بحث نبوغ کانتی و نظام زیباییشناسی و فلسفه هنر در فلسفه غرب در مورد آن صحبت شده است ما در اندیشه فلاسفه اسلامی نمیبینیم. دلایل زیادی هم دارد. به هر حال اندیشهای است که بر پایه حقیقت و بر پایه حقیقت الهی است و نظام طبقهبندی شده به سوی یک وحدتی به نام حق تعالی و همه مباحثی که در عرفان و فلسفه مطرح میشود در فلسفه ایرانی اسلامی به سوی یک واحد و مقام احدیت که آن ذات لایتناهی خداوند است در حرکت است.
به دلیل همین با همه مخالفتهایی که در باب هنر وجود داشته، ما میبینیم که در اوایل قرون هجری فارابی در باب موسیقی کتاب موسیقی کبیر را مینویسد یا ابنسینا در رساله شفا به موسیقی میپردازد یا میرداماد و ملاصدرا بحثهایی را در باب معماری، خوشنویسی و هنر اسلامی که در تاریخ کشور ما وجود دارد، مطرح میکنند. ولی در خلال رسالات آنها ما باید مباحثی را دریافت کنیم. به عنوان پیشینه جهت معرفی، کتاب «مبانی زیبایی در اندیشه سهروردی» را دکتر طاهره کمالیزاده نوشته اند و فرهنگستان هنر این کتاب را به چاپ رسانده که کتاب مفیدی است. یا کتاب دیگری که دکتر ابراهیمی دینانی به نام «شعاع اندیشه و کشف و شهود در نظام فلسفی شیخ اشراق» در این باب نوشته است. همینطور مقالاتی در این باب از دکتر سید حسین نصر میتوانیم ببینیم. نگاه فیلسوف و نظریهپردازان فرانسوی به نام هانری کربن و همینطور یکی از شارحان بزرگ سهروردی به نام شهرزوری میتواند به ما در شناخت این قضیه کمک کند.
زیباییشناسی و توجه به بعد عرفانی سهروردی
سهروردی در طول سالهای کمی که در این جهان زندگی کرد، در حدود ۵۰ رساله به قلم تقریر درآورد. به زبان فارسی و عربی حدود ۵۰ رساله از ایشان به یادگار مانده است. مهمترین مجموعه مصنفات ایشان است که گردآوری شده و کتاب بزرگ «حکمت اشراق» است. همانطور که می دانیم ما سه حکمت بزرگ در طول تاریخ فلسفه اسلام داریم. حکمت مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه که با ملاصدرا و شاگردان و پیروان مکتب ایشان به اوج میرسد. اما آنچه که برای ما در حوزه زیباییشناسی و آشنایی با هنر مطرح میشود بعد عرفانی دیدگاه سهروردی است. آنچه که در نظام فلسفی سهروردی میبینیم با تمامی استدلالها و رعایت اصول منطق سهروردی روی کشف و شهود و عالم خیال و ارتباط قوه خیال دست میگذارد و فلسفه ابن سینا را از این جهت که ما در این جهان نیاز به استدلال نداریم، نقد میکند و استدلال همه چیز نیست. متافیزیک به آن معنا که در فلسفه غرب است، مطرح میشود و اندیشه نوافلاطونی وارد فلسفه ایرانی-اسلامی میشود. میدانیم که افلاطون بحثی از عالم مثال را مطرح میکند و از عالمی میگوید که اصل و اساس همه چیز در آن عالم است.
سهروردی با همه مطالعات و شناختی که از فلسفه و تاریخ فلسفه و هنر ایران داشت و نظرات گوناگونی که از ایران باستان و پادشاهان فرزانه ایران داشت و میشناخت، نظام بحثی ذوقی به نام فلسفه اشراق را مطرح میکند. آنچه که باید برای ما حائز اهمیت باشد، این است که رسالات عرفانی بسیاری نیز از ایشان داریم که پر از رمز و راز است. تمثیل و نمادپردازی بسیاری در این رسالات میبینیم و مشاهده میکنیم در رسالاتی مثل مونسالعشاق، قصه غربت غربی و آواز پر جبرئیل که سهروردی نوشته است، چقدر مقام عرفانی و داستانهای رمزی برایش. قابل اهمیت بوده است.
سهروردی خدا را معادل نورالانوار معرفی میکند
او در مونسالعشاق در باب زیبایی سخن میگوید و زیبایی را معادل حسن، کمال و جمال میداند. زیبایی راس مثلث آفرینش مطرح میشود. مثلثی از ضلع اصلی حسن که در دو ضلع دیگر آن حزن و عشق است. پیونددهنده حزن و عشق و پیونددهنده ارکان جهان حسن است و اساس آفرینش در این جهان عشق مطرح میشود. با اشاراتی به آیه «کَنْز مخفی» که خداوند میفرماید من کنز مخفی بودم، من گنج مخفی بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس دست به آفرینش زد. جلوهای از خود را خداوند در جهان آفرینش خلق میکند و خلق کردن را با دوست داشتن و حب مطرح میکند که من دوست داشتم که شناخته شوم و دوست داشتم که نمود پیدا بکند و جلوه کند که در واقع عالم که خلق میشود، تمامی این جلوههای حق تعالی به عالم صغیر و انسان میرسد که حافظ میگوید خیمه در مزرعه آب و گل آدم زد. تمامی این نکاتی که ما در خلق و آفرینش جهان از سوی خدا میبینیم، اساس آن عشق است و در انسان متعالی میشود.
سهروردی خدا را معادل نورالانوار معرفی میکند. نورالانوار نظامی را در این عالم ترتیب میدهد از سلسله مراتبی که هر چه به نور نزدیکتر، متعالیتر و به کمال نزدیکتر. نورالانوار منشا همه چیزها در این هستی است و نظام هستیشناسی سهروردی در چهار عالم انوار قاهره، انوار مدبره، عالم مثال در واقع به نقطهای میرسد که نهایتا به انسان و در واقع مباحثی که انسان میتواند در این عالم و جهان محسوسات که این عالم است و به آن عالم غربی میگوید که ما در این عالم غربی گرفتار هستیم. گرفتار یکسری رنجها و اتفاقاتی که این جهان غربی چون از نور فاصله دارد و در واقع از آن جهان شرقی که اسم حکمت اشراق هم یک نمودی با این مساله مشرقزمین دارد، به خاطر دوری این عالم از مراتب هستی، این عالم تبعیدگاهی از دیدگاه عرفان سهروردی است و به نوعی محل گذر از رنجهاست که شاید هنر و زیباییهایی که در این عالم میبینیم و به دست هنرمندان ساخته و ارائه میشود، یک نمود و جلوه کوتاهی از عالم دیگری است که سهروردی به آن عالم مثال میگوید. عالمی که مادی نیست ولی همه چیز اساسا از آنجا نشات میگیرد. عالم مثال عالمی است که اصوات زیبا، مرجع همه هنرها، صورتهای زیبا در زیباترین وجه خود آنجا هستند.
سهروردی اساس آفرینش را عشق معرفی میکند
عالم برزخی هم سهروردی معرفی میکند که پس از عالم مثال میآید، ولی مورد بحث ما نیست. آنچه که در هنر مطرح میشود، عالم مثال است که به عالم خیال هم معروف است. در واقع یک هنرمند و انسان خردمند و انسانی که به سلوک عرفانی رسیده است و مراتب طریقت را به سوی کمال طی کرده است، میتواند با این عالم به نوعی ارتباط بگیرد. پس باید نظام زیباییشناسی را از تفکرات عرفانی و فلسفی سهروردی استنتاج و بخشبندی کنیم. همچنین موارد بسیار مهمی که از سهروردی به سمت حسن مطرح میشود را طبقهبندی کنیم و به نتیجه برسیم و نمود آن را در موسیقی سنتی بررسی کنیم. هنرمندی که از دیدگاه سهروردی میخواهد به یک مراتب بالایی برسد، اولا باید سلوک قلبی داشته باشد و به سوی درون حرکت کند. مولانا میگوید: ره آسمان درون است/ پر عشق را بجنبان/ پر عشق چون قوی شد/ غم نردبان نماند.
میبینیم که حرکت به درون اولا عشقی میخواهد، عشقی به این عالم، عشقی به خدای نورالانوار و خدای لایتناهی که اساس آفرینش را سهروردی عشق معرفی میکند. شرط اول قدم آن است که عاشق باشی. بعد از گذر از این مراتب بحث عالم خیال مطرح میشود که همان عالم مثال است. ولی این عالم خیال دو بخش اصلی دارد، یکی خیال منفصل است که همان عالم مثال است و از نفس ما به لحاظ سلسلهمراتبی هستیشناختی دور است. دیگر عالم خیال متصل است که در نفس و قوه خیال ماست و ما در مورد آن تا حد زیادی در اندیشه فلاسفهای مثل ابنعربی و بعدها خود ملاصدرا در مورد عالم خیال توضیحاتی را میبینیم که هر یک به گونهای حتی ابن سینا هم در نظام اندیشه خود اشاراتی داشته است. سهروردی میگوید اگر عشق در دل ما باشد، اگر سلوک عرفانی پیش بگیریم و از خیلی از تعلقات مادی دور شویم، میتوانیم به مراتب خیلی اندکی و برای لحظهای به عالم منفصل دست پیدا کنیم و به عنوان یک هنرمند آواها و صورتهای مثالی را کشف و شهود کنیم تا نمودش را در یک اثر هنری بیان کنیم.
سهروردی مراتب خودآگاهی را الهامات غیبی میداند
میبینیم که نمود یک اثر، نمود یک اثر عرفانی در فرهنگ ایرانی اسلامی ما از عالم مثال در آثار بسیاری از هنرمندان ایرانی اسلامی ما هست و مثالهایی هم در باب آنها خواهیم داشت و آنچه که برای ما مهم است رسیدن به آن مرتبه است. به نوعی سهروردی هنرمندان را در ساحت انبیا قرار میدهد و الهامات غیبی و ارتباطاتی که خارج از زمان و مکان این جهان است را اساس هنر و اساس آفرینش هنری مثال میزند. سهروردی یکی از مراتب خودآگاهی را الهامات غیبی میداند که با اصوات دلنشین اتفاق میافتد؛ کلمه صوت و صدا و موسیقی و اصوات زیبا. در واقع اگر ما در همین خیال متصل خودمان دوباره برایش تعریف کنیم به فرموده دکتر خاتمی که این بحث را کامل باز کردند، میبینیم که خیال ما یک خیال ساعدی دارد و یک خیال ناظر. خیال ساعد بُعد تجریدی خیال ماست. هنرهایی مثل موسیقی، شعر و در واقع ادبیات در این مرتبه قرار میگیرد. به درجه بالایی میرسد و سطح ساعد را دریافت میکند و شاید سختی تفسیر و اجرای کاری مثل موسیقی و یا کار شاعران که در طول تاریخ بسیار در موردشان صحبت شده است، به خاطر دستیابی به بعد ساعد و تجریدی خیال است. بعد در واقع نزولی و خیال ساعد در واقع تصعیدی و تجسیدی است.
هنرهایی در دسته هنرهای تجسمی در این بعد از قوه خیال ما دستهبندی میشود. نهایتا ما یک ذوق در کنار بحث و استدلال را در فلسفه سهروردی میبینیم که باید نهایتا به خودآگاهی برسد. هدف فلسفه اشراق در وهله اول خودآگاهی است که باید با یک سلوک عرفانی و طی طریق عرفانی شکل بگیرد. نیاز به تزکیه نفس است که سهروردی و نظام اشراقی هرگز موافق کنار گذاشتن دنیا نیست. دنیا و عالم پس از مرگ توامان با هم مطرح میشوند و هر دو باید در رسیدن به کمال به ما کمک کنند و هنرمند باید از هر دوی اینها استفاده کند. هم هنر را به عنوان یک کار تکنیکال، یدی و همان صناعت که در هنر اسلامی به آن گفته میشود، باید پذیرفت و هم به عنوان درجهای از معرفتشناسی که میل به سوی کمال دارد و حقیقتی را دنبال میکند که آن رسیدن به مراتب بالای عالم است و رسیدن به درجات نزدیکی نورالانوار.
توجه سهروردی به عشقورزی و دل که مخزن اسرار است
سهروردی اسمهای مختلفی هم برای عالم مثال در نظر میگیرد و مراتبی برای رسیدن به این عالم وجود دارد. ناکجاآباد و پشت کوه قاف اسامی است که برای عالم مثال در نظر میگیرد و مراتبی هم برای رسیدن به این عالم وجود دارد. اولا همانطور که اشاره کردیم هنر در عالم اسلام درست است که کار یدی و صناعت را دنبال میکند ولی پیش از آن باید به عشق و یکسری فضایل و کمالات درونی برسیم. در واقع هر چه تجلیات حق بیشتر میشود و هر چه به سوی کمال حرکت میکنیم، نمودش در فلسفه و عرفان اسلامی و عرفان اشراقی ما در نظام سهروردی و هستیشناسی و زیباییشناسی او دیده میشود. آنچه که در طول تاریخ هنر اسلامی ما میبینیم. عشق و جوانمردی توامان با هم مطرح میشد.
عشق اساس عالم است و پیش زمینه هنرمند شدن جوانمردی است. یعنی در واقع هنرمندان در کنار استادان قبل از اینکه عشق و جوانمردی و ارکان اخلاقی را یاد بگیرند، وارد مسائل تکنیکال و فرمال هنر نمیشدند. یعنی باید یک طی طریقی و یک آموزه فضائل اخلاقی و الهی در راه رسیدن به کمال طی میشد تا پس از تایید استادی که خودش هم اهل کمال و حکیم بود به درجاتی میرسید. محل آفرینش هنر و محلی که عشق در آن نشات میگیرد، اندامی است به نام دل. دل مخزن اسرار است و سهروردی خیلی به دل اشاره میکند. دل محل عشقورزی است. محاکات عالم مثال و بازنمایی صورتها و آواهای مثالی از طریق اندام دل اتفاق میافتد. شاید بتوان جایگاه آفرینش را که همان دوست داشتن و خلق کردن است را در نهایت کمال یک هنرمند در جایی دید که خداوند در آیه «کن» مطرح میکند و در جایی که میگوید من به هر چیزی که میگویم بشو، میشود. به هر چیزی که میگویم باش، جنبه ظهوری پیدا میکند و این مقامی است که هنرمند در اندیشه اشراقی به آن میرسد.
در واقع با همه صحبتهایی که در باب هنر در طول تاریخ اسلام مطرح شده است. در واقع سهروردی اولین شخصی است که این مساله را مطرح میکند. عشق، حسن و حزن. شاید این تفسیر که اساس آفرینش معرفی شد در دیدگاه حافظ مطرح شده باشد که گفت در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد و میبینیم که چه تاثیراتی اندیشه سهروردی در ادبیات بعد از خودش داشته است. اما بحث موسیقی در اینجا چیست؟ واژه موسیقی را با هُونیاک و خُنیا در عالم اسلام مطرح میکنند. هو به معنی خوب و خوش، نیا به معنی آوا، آواهای خوب و خوش. به نوازندگان و هنرمندان این رشته خنیاگر یا هنیاکرا گفته میشود. موسیقی ساز تناسب موجود در نفس انسان است. موسیقی در واقع زلف پریشان عالم است که دکتر الهیقمشهای به آن اشاره میکند. انسان اولین آوای خلق را در ورود به این جهان با بهترین صدایی که میتواند بشنود، با موسیقی میشنود. سیر و سلوکی است در وادی محبت و عشق. عرفای بسیاری در باب موسیقی صحبت کردهاند. در باب موسیقی در جهان، در فلسفه جهان نام بزرگ فیثاغورس به عنوان اولین کسی که موسیقی را نظاممند کرد، گردش افلاک را منشا موسیقی دانست. ریاضیات را وارد موسیقی کرد، موسیقی را طبقهبندی و نظاممند کرد.
آگاه شدن از غیب را سهروردی از راه شنیدن میدانست
دکتر حسین نصر میگوید؛ موسیقی در میانه دو سکوت است مثل زندگی انسان که از سکوت برمیخیزد و نهایتا به سکوت وارد میشود. فارابی کتاب بزرگ و تاثیرگذار و اولین کتاب آکادمیک در موسیقی ایران را نوشت. کتاب «موسیقی کبیر» اثر سترگ و بسیار قابل تاملی است که هنوز هم میتواند منشا موسیقی جهان تلقی شود. موسیقی حتی فراتر از هنرهای دیداری است. موسیقی در نگاهی حتی فراتر از هنرهای دیگر است. سهروردی در جایی اشاره میکند به کلمه سمیع و بصیر که بارها در قرآن سمیع مقدم است بر بصیر. این مقدم بودن، تقدم زمانی نیست. اولویت سمیع و شنوایی بر دیدار و بصیر بودن است که این مساله قابل تامل است. جایگاهی که برای شنیدن آواهای مثالی مطرح میشود. در واقع شنیدن نغمات مثالی، آگاه شدن از غیب را سهروردی از راه شنیدن میدانسته است. انبیاء الهی از راه شنیدن آیات و وحیهای الهی مباحث خود در راه دین را مطرح کردهاند.
اگر اشاراتی به موسیقی در جهان اسلام کنیم و شروع آن را با فارابی بگیریم. فارابی موسیقی را با دو دسته لحن و ایقاع مطرح و دستهبندی میکند. در بین اندیشمندان اسلامی هم این مساله معمول میشود. لحن یا علم تالیف، علم ملودیسازی و نغمهپردازی در موسیقی است و ایقاع زمانمندی و همان ریتم در موسیقی است که مطرح میشود. فارابی ادعای افلاکی فیثاغورسیان را رد میکند و در واقع هنر و علم موسیقی را در همان قوه خیال مطرح میکند که میل به سعادت و کمال دارد. فارابی اولین کسی است که از استعداد هم صحبت میکند از ذوق ذهنی از استعدادی که میتواند به بیان موسیقی برسد و از استعدادی که میتواند به بداههپردازی و خلق در لحظه برسد. هدف هنر شاید سعادت باشد و این سعادت را ما بتوانیم در بحث موسیقی ببینیم. میدانیم که موسیقی در نگاه عرفانی به سماء ترجمه شده است. سماء به معنی آهنگ، به معنی موسیقی عرفانی، نغمه خوش، نغمه الهی که سرشت بشریت بر آواز خوش است. سرشت بشریت بر هارمونی و هماهنگی موسیقایی است.
سعدی میگوید: نگویم سماء ای برادر که چیست/ مگر مستمع را بدانم که کیست/ گر از برج معنی پرد طیر او/ فرشته فرو ماند از سیر او/ این مقامی که برای سماء در نظر گرفته شده است. در ادامه میگوید: نبینی شتر بر نوای عرب/ که چونش به رقص آرد اندر طرب/ شتر را چو شور طرب برسر است/ گر آدمی را نباشد خر است. شأن آدمی را با موسیقی همراه میکند. این نگاه عرفانی نگاهی است که شاید پاسخی باشد بر کسانی که موسیقی را حد پایینی میدانند و موسیقی را عزیز نمیدانند. اشتر به شعر عرب/ در حالت است و طرب/ گر ذوق نیست تو را/ کژ طبع جانوری. این سخن هم از سعدی است که باید این را بشناسیم. به هر حال جهان در سماع است و مستی و شور/ ولیکن چه بیند در آئینه کور. این سخنانی است که من از سعدی در باب مقام موسیقی در جهان ایرانی اسلامی خودمان به آن اشاره میکنم.
سهروردی نظام افلاکی را تایید میکند
مولوی کسی بود که سماع را وارد مجالس عرفانی خودش کرد. مولوی بعد از دیدار با شمس و رسیدن به مسلک عرفانی خود و در واقع نگارش اشعاری مثل دیوان شمس جنبه مفاعلی و وزنی شعر جای خود را به موسیقی میدهد. یعنی موسیقی اولویت پیدا میکند برای مولانا. ریتم و وزن موسیقایی ما را تحت تاثیر قرار میدهد. یار مرا غار مرا/ عشق جگرخوار مرا. تمام وزن موسیقی است که ما را تحت تاثیر قرار میدهد. مولوی میگوید این موسیقی برای من چون شهادت است. موسیقی را بیخودی از خود میداند. پس رسیدن به حضرت دوست را مولانا با موسیقی میسر میداند. وقتی صلاحالدین زرکوب از دنیا میرود. مولانا با موسیقی چرخزنان و به آرامگاه بهاءولد میرود و این جایگاه موسیقی را نشان میدهد که در عرفان چقدر بالاست.
سهروردی مقام و منشا موسیقی را عالم مثال میداند. عالمی که در بعد شرقی و در همان ناکجاآباد سهروردی است. نفسی که در آن عالم جایگاه و پایگاه داشته است و ما تبعید شدهایم به این دنیای محسوسات با تمام رنجها و سختیها. سهروردی میگوید اگر هنرمندی در موسیقی بتواند خلقی بکند که منشا آن به آن عالم برسد، زیباست و آواهای مثالی را برداشته و به این جهان آورده است و آن آواها را کشف و شهود کرده است. بیواسطه درک کرده است. هنرمندی که میتواند با قوه خیال ساعد خود شهود کند و با طی طریق عرفانی و سلوک به مرتبهای برسد که ارتباطش با عالم منفصل ایجاد شود، آواهایی را به یاد شنوندگان میآورد که نفسشان در مشرق زمین و عالم مثال شنیده است و یادش رفته است و به یادشان میآورد و یادآوری میشود که ما به جهان دیگری تعلق داشتیم که پر از مهر و عشق بوده است. شاید نوید بازگشت به آن جهان باشد.
سهروردی نظام افلاکی را تایید میکند و تفاوت سهروردی با فیثاغورس این است که نظام افلاکی سهروردی در عالم مثال است نه این جهان. در عالم مثال آن لحنها یک زمانی برای ما دیده شده و قابل درک بوده است. شاید فراموشی زندگی در عالم محسوسات باعث شده که ما دیگر به آن عالم و آن مضامین توجه نمیکنیم و آنچه اینجا مطرح میشود این است که عالم مثال و در واقع عالم خیال منشا موسیقی است که فقط هنرمندان سالک میتوانند به آن برسند.
آئینهای مقدس ایران باستان با موسیقی بوده است
موسیقی در طول تاریخ در ایران ما در سرودههای زرتشت و مانی مطرح شده است. آئینهای مقدس ایران باستان با موسیقی بوده است. ما در نقش برجستهها در بسیاری از آثار تاریخ باستان خودمان میبینیم که بحث قرائت در نگاه گاتها در اوستا چقدر مهم است. سرودههای اوستایی و فره هنرمندی و موسیقیدان بودن در نگاه ایران باستان وجود داشته که به یک طریقی به هنرمندانی که به کمال میرسیدند، اعطا میشده است. در اشعار فردوسی و اشعار نظامی در نگاه گزنفون و هرودوت در یونان میبینیم که چقدر از موسیقی در ایران صحبت شده است و از جایگاه والایی که موسیقیدانان و خنیاگران در کنار پزشکان و افراد مهم جامعه در پیش از تاریخ ما داشتند.
در موسیقی پس از اسلام پس از یک دوره سکوت، در دوره صفویه منشا موسیقی به پیامبران و امامان ارجاع داده میشود. بعدها در دوره قاجاریه ردیف دستگاهی داریم و موسیقی ما طبقهبندی میشود و نظام آکادمیک در آن ایجاد میشود. در تعزیه در چاوشیخوانیها تاثیر موسیقی را میتوانیم ببینیم. همه اینها قابل بحث است که موسیقی چه جایگاهی در زندگی ما میتواند داشته باشد. در ردیف دستگاهی که در دوره قاجار طبقهبندی شد، اسامی وجود دارد که بسیار عرفانی هستند. جامهدران از خود بیخود شدن عرفانی است. گوشهای به نام حسینی داریم. گوشههایی داریم که در تغزیه از آنها استفاده میشده است. در رجزخوانیها گوشه رجز داریم. در چاووشیخوانیها از نیشابورک و سلمک و درآمدها در دستگاه شور استفاده شده است. میبینیم که جایگاه و پایگاه موسیقی در جهان اسلام و در تاریخ ایران ما بسیار قابل تامل است. موسیقی در اندیشه سهروردی ایرانیت و اسلامیت را به عنوان یک فرهنگ غنی میرساند. در نگاه سهروردی اهل کشف و شهود میتوانند به موسیقی برسند. اینها کسانی هستند که بسان یک سالک در رسیدن به حقیقت الهی و مقام تاله تلاش میکنند. سهروردی جایگاه ویژه برای موسیقی قائل بود.
سهروردی جایگاه ویژه برای موسیقی قائل بود
آنچه که این مباحث مطرح میشود علم بیواسطه است که نیاز به پاکسازی درونی دارد. این مبحث مهمی است که خارج از زمان و مکان است، در حال است. سهروردی از یک شاعر قدیمی وام میگیرد و در مونسالعشاق میآورد: سودای میان تهی زسر بیرون کن/ از ناز بکا و بر نیاز افزون کن/ استاد تو عشق است چو آنجا برسی/ او خود به زبان حال گوید چون کن و رسیدن به آنجا، رسیدن به آنی که ارتباط با عالم مثال شکل میگیرد. در کنار علم حضوری نیاز به علم حصولی هم داریم. هنرمندان باید در کنار استادان خودشان طی طریق عرفانی، جوانمردی و فضایل اخلاقی را از سر بگذرانند تا نغمهپردازان خوبی بشوند.
سهروردی در جایی میگوید درود بر از خود بیخبران. کسانی که از خود بیخبر شدهاند. از خویش رها شدهاند. همان چیزی که در مولانا نمودش را میبینیم. مقام «کن» و مقامی که هنرمندان بتوانند در لحظه خلق کنند. دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد. آواهای بسیاری در این عالم است که در موسیقی مطرح میشود که زبان از آن قاصر است. چهار مرتبه در بیخبر شدن و مقام «کن» از طرف سهروردی مطرح میشود. مرتبه اول را اگر در این عالم محسوسات در نظر بگیریم. مرتبه دوم عالم حافظه و خلاقیت فردی و خیال متصل ماست. مرتبه سوم دستیابی به سروش و آوای غیبی، صدای خوش است. تزکیه نفسی در این مرتبه ایجاد میشود. مرتبه چهارم که سهروردی به اینها درود میفرستد همان فره کیانی در ایران باستان است. نور الهی است. رسیدن به نور الهی است. فنا فیالله است. این مسیر را برای هنرمندان سهروردی بسیار هموار میداند.
موضوع موسیقی هم عشق است. اساس عالم عشق است. عشق فراتر از عقل و استدلال مطرح میشود. حافظ میگوید مدعی خواست که آید به تماشاگه عشق/ دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد. مدعیان راه عقل و استدلال و علم کلامی نامحرم خوانده میشوند و عشق مقام والایی است که وجود دارد. زیربنای هستی عشق است و جهان به سوی نورالانوار حرکت میکند. خدایی که عاشق شد و این جهان را خلق کرد، در وجهه جمالی خود از وحدت به سوی کثرت جهان را تجلی بخشید، همین خدا معشوق هم هست و همه جهان میل به رسیدن به وحدت دارند و با عشق هم حرکت میکنند.
مولانا میگوید؛ بس بمردم از حواس بوالبشر/ حق مرا شد سمع و ادراک بصر در واقع از حیات بوالبشر که ما بمیریم. شاید غبار این جهان و قصه غربت غربی که سهروردی از آن صحبت میکند، رسیدن به خدا باشد. در واقع همه چیز از خداست. همه چیز از اوست در نگاه عرفانی ما. یک سلوک عرفانی اتفاق میافتد و یک انتخاب شدنی از مراتب بالاست. دل فراتر از عقل. عشق فراتر از عقل. خشک سیمی، خشک چوبی، خشک پوست/ از کجا میآید این آوای دوست. این تمام نکاتی است که شاید در این بیت بتوانیم خلاصه کنیم. یا جایی مولانا میگوید چون که من من نیستم این دم از اوست/ پیش این دم هر که دم زد کافر اوست. بنده عشقی هم که پیش است از عشقهای اولی و آخری.
در پایان بحث که وارد موسیقی سنتی میشویم، در نظام زیباییشناختی سهروردی ارکانی را برداشت کردیم و این را در موسیقی خودمان به طور تطبیقی بررسی کردیم که آیا واقعا چنین است، آیا نمودهایی که سهروردی از آن صحبت میکند، وجود دارد. هر چند اینکه اول از همه معرفت اشراقی را باید در ساحت همان نظام دید و بررسی کرد. بحث شهود مطرح میشود. قابل درک نیست اما شهود است. جاهایی امدادهای غیبی و چیزهایی که قابل درک نیست و سرگردانی عقلا و اهل استدلال است که موضوع نقد سهروردی هم قرار میگیرد. یکی از ارکانی که میتوان به آن پرداخت، وحدت در عین کثرت است.
سهروردی نورالانوار را خورشید در این عالم میداند
همه عالم از نورالانوار تجلی پیدا کرد و نهایتا به نورالانوار برمیگردد. پس کثرت به وحدت چیزی است که ما در هنر باید به دنبالش باشیم. در موسیقی سنتی ما از یک درآمد شروع میکنیم و به اوج میرسیم و دوباره به درآمد برمیگردیم. از یک وحدتی به یک کثرتی میرسیم و در عین کثرت دوباره به فرود میرسیم. ما نظام دستگاهی در موسیقی داریم که پر از کثرت است و پر از گوشهها و قطعات کوتاهی که به آنها گوشه میگویند و وجود اینها دستگاه را شکل داده است. همین دستگاه در عین کثرت وحدت دارد. دستگاه شور، دستگاه ماهور، دستگاه نوا و هر کدام از اینها آواهایی در آنها هست که شاید ریشه مثالی و ریشه خیالی دارد. شاید در برخی جاها قابل بحث نیست.
بحث سلسله مراتب مطرح میشود. هر چه درجات نزدیکی به نورالانوار بیشتر میشود دیگر آن ارجعیت و ارزش را در عالم اجسام و حتی در عالم خیالی نمیبینیم. این نظام تشکیکی، سلسله مراتبی که هر چه به نورالانوار نزدیکتر کمال بیشتر، در موسیقی هم داریم. در همین نظام دستگاهی میبینیم که هر چه از درآمد دورتر میشویم به کثرت میرسیم. از درآمد به اوجی میرسیم و دوباره به درآمد باز میگردیم. یا نت شاهدی در موسیقی داریم که همه نتها به سوی آن نت شاهد و نت مبنا حرکت میکنند. حرکت منظومهای این است که اگر نورالانوار را که مظهر آن را سهروردی، خورشید در این عالم میداند، اگر در طبقهبندی موسیقی نت شاهد را خورشید در نظر بگیریم بقیه نتها به دور آن در گردش هستند.
بحث بعدی غایتگرایی است. غایت فلسفه اشراق اندیشه است. موسیقی سنتی همیشه در ساحت اندیشه بخشی و اندیشهورزی بوده است. در طول تاریخ، اگر وقایع اجتماعی را در طول تاریخ مرور کنیم همواره موسیقی در حال آگاهیرسانی بوده است. اشعاری که در این موسیقی استفاده میشود. موسیقی پابه پای عرفان حرکت کرده است. جایی که عرفان در ادبیات بالا بوده موسیقی غنای خودش را داشت. جایی که ادبیات و عرفان به نزول رسیدند، موسیقی هم افت کرده است. این هماهنگی موسیقی با شعر. شعر ما دنبال اندیشه و خودآگاهی است. غایت موسیقی عشق و خودآگاهی است. در موسیقی ایران یک عشق و هدفی وجود دارد. بر اساس شعر، نام قطعه، بر اساس نظام دستگاهی. دستگاه نوا ناصح است. چهارگاه به دنبال هیجان است. کمال خواهی هم چیز دیگری است. همه چیز به سوی کمال حرکت میکند. موسیقی سنتی ما کمالگرا است. شاید از جایی نظام نتنویسی غربی که وارد موسیقی ما شد، پاسخگوی تزیینات و ظرایف موسیقی ما نبود، چرا که ما به دنبال کمال هستیم و هر نت و نغمهای باید به جای خودش اجرا شود. نتهای زینت را در آهنگسازی خودمان میبینیم. هر نغمهای در موسیقی ما باید با جایگاه خودش اجرا شود. نالهها و نوع اجراهای ما به سوی کمال است.
مهمترین اصل عرفان سهروردی و فلسفه اشراق نمادپردازی است
هیچ آهنگسازی هم در نهایت از کار خودش راضی نیست، چون کمالی که در این جهان در نظام زیباییشناختی عرفانی اسلامی به دنبال آن هستیم، شاید قابل دستیابی هم نیست. خودآگاهی و معرفت نفس، چه بسا هنرمندانی که ادعای خودآگاهی کردند. موسیقی را برابر با اندیشه و فلسفه دانستهاند. هر نغمهای به دنبال خودآگاهی است. هر دستگاهی، هر ملودی و هر سازی میتواند اندیشهای را مطرح کند و به سوی خودآگاهی و معرفت نفس راهنمایی کند. مهمترین اصل عرفان سهروردی و فلسفه اشراق نمادپردازی است. نمادپردازی چیزی است که بیان عرفا و بسیاری از عرفای ایرانی اسلامی بر مبنای همان بوده است. نماد، بیان رمزی و بیان قرآن هم رمزی است. سهروردی در رمانهای رمزی که گفته و نوشته است و هانری کربن آن را در سطح جهان پخش کرده است و نامهای از یونسکو برای او آمد که ای کاش من عقل سرخ را زودتر میخواندم و چه فیلسوف شهیری در ایران بود که ناشناخته مانده بود و من عقل سرخ را بارها خواهم خواند.
نامهای که در باب نگاه رمزی در مشرق زمین مطرح میشود. ما هفت دستگاه در موسیقی داریم. سهروردی جهان را به هفت طبقه تقسیم میکند. زمین هم هفت طبقه دارد. هفت چه عدد مقدسی در نگاه ایرانی اسلامی ما است. پنج هم همینطور. ما پنج آواز داریم. ۱۲ بروج فلکی، ۱۲ دستگاه، ۱۲ مقام که به نام مقامهای بروج فلکی هستند که سهروردی از آنها صحبت میکند. در موسیقی اعداد نقش و جایگاه خاصی دارد. فواصل چهارم، چهار عالم. درجات پنجم و در واقع هفتخوان رستم. هفت خوان عشق. در فرهنگ ایرانی اسلامی ما چقدر این عدد قابل تامل است. اینها چیزهای قابل تامل هستند و در نظام زیباییشناختی سهروردی اگر بررسی کنیم، در موسیقی ایران چه جایی که آثار باکلام داریم و چه جایی که آثار بیکلام داریم، سیر این حرکت به سوی خودآگاهی و معرفت و اندیشه است و رسیدن به کمال که کمال دیدار حق تعالی است.
هان که سرشته خرد گم نکنی /خود را زبرای نیک و بد گم نکنی. شاید منظور این است که باید حرکت کرد به سوی کمال و از خویش رها شد و دستیابی به قوه خیال و عالم خیال و نهایتا رسیدن به حضرت دوست که عرفان سهروردی و اندیشه فلسفی ایشان که بر عرفا و شاعران بعد از خودش اثر گذاشته به ما هم کمک کند که بیشتر با این شخصیت بزرگ آشنا شویم و با هنر اصیل و سنتی خودمان ارتباط بگیریم و ارزش داشتههای تاریخی خودمان را قدر بدانیم.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مؤسسۀ فرهنگی شهر کتاب