میراث مکتوب- چهارشنبه سوم اسفند به دعوت دکتر عباس پناهی دبیر علمی همایش نقش آلبویه در فرهنگ و تاریخ ایران و جهان! با قطار عازم رشت شدیم. زمان حرکت قطار پنج صبح بود و ما با یک اشتباه محاسباتی، بهوقت حرکت رسیدیم! گفتم خب از سفر ماندیم و برویم تاکسی دربست بگیریم. اما روی تابلو نوشته بود حرکت با تأخیر. بهگمانم اولین باری بود که این تأخیر سودمند بود و مصداق مثل “و فی التاخیر آفات” نبود.
قطار فدک تمیز و مرتب بود. این اولین سفرمان بود که مسیر زیبا و تماشایی تهران رشت را طی میکردیم. قطعاً که فصل بهار و پاییز با قطار دلپذیرتر است. عندالورود به پژوهشکده گیلانشناسی با استقبال خانم دکتر نادیا ره، دکتر عباسی، جناب فریدون شایسته و دکتر اقدامی مواجه شدیم. از کتابخانه پژوهشکده که مشتمل بود بر بخشی از کتابخانه استاد مرحوم محمد معین و جمع دیگری از مفاخر گیلان دیدن کردیم. برخی کتابهای استاد معین حواشی داشت. پیشنهاد دادم اسکن شود و در اختیار عموم قرار گیرد. بعد به اتاق کوشیارشناسی دکتر محمدباقری سردبیر «مجله میراث علمی اسلام و ایران» رفتیم و خاطرات افتتاح آن واحد پژوهشی را تجدید کردیم که با جمعی از اساتید و چند میهمان خارجی رفته بودیم. تلفن کردم معلوم شد دکتر باقری رشت نیستند و از دیدار با ایشان محروم شدیم. بزرگمردا که اوست. شب به باغ محتشم برای فاتحهخوانی بر مزار استاد هوشنگ ابتهاج (سایه) حاضر شدیم، عکس گرفتیم و با غزلی از وی یادش را گرامی داشتیم. فردا صبح از خانم دکتر ره دبیر اجرایی همایش پرسیدم که خبر دارند آیا استاد احمد سمیعی (گیلانی)، همچنان رشت هستند یا نه؟ تلفن کردند و خبری گرفتند و برای پنجشنبه صبح وقت قرار دیدار گذاشتند. به دکتر زاگرس زند پژوهشگر تاریخ ایران باستان که توفیق مجالست با ایشان را در این همایش داشتم هم گفتم و طبق موعد به منزل استاد رفتیم. سهاخانم دختر عزیز استاد گفتند پدر چندبار سراغ شما را گرفتند و با شرمندگی عرض کردم” من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم…”.
حدود دو ماه پیش که استاد بهخاطر آسیبی که از ناحیه لگن دیده بودند، در بیمارستان بستری بودند، خدمتشان رسیده بودم. اکنون در هوای لطیف رشت دوران نقاهت را طی میکنند. جناب زاگرس و خانم زند، لطف کرده و کیک تولدی هم تهیه کردند و سهاخانم شمعی آورد و روز یازده بهمن که زادروز استاد بود، تجدید جشن تولد شد و استاد بازدمی بر شمع یکصد و دو سالگی خود وزاندند و وارد ۱۰۳ سالگی شدند. دیرزیاد این فرزانهمرد فرهنگدوست دانشگستر.
فنجان چای در دست بود که بهناگاه زنگ خانه نواخته شد و جناب دکتر جعفر شجاعکیهانی عضو فرهنگستان زبان که خود زادهٔ رشت هستند و گیلانی، بیآنکه از حضور ما مطلع باشند وارد شدند و آغوش باز کردم و گفتم: “از در درآمدی و من از خود بهدر شدم…”
دو ساعتی توفیق مصاحبت با حضرت استاد سمیعی را داشتیم. با آن حافظهٔ درخشان و حضور ذهنی شایان، از عنفوان جوانی که به کتاب و کتابخوانی علاقهمند بودند فرمودند تا نشریاتی که میخواندند و با بزرگانی که ارتباط داشتند، تا دوره دکتری که مرحوم فروزانفر کار ایشان را تایید کرده بود و اتفاقی رخ نمود و ایشان موفق به اخذ مدرک دکتری نشدند. از خیلی بزرگان یک یک یاد کردند. از خانلری و صفا و کیا و پورداود و مینوی … گرفته تا معاصرین. خاطرات شیرینی هم نقل کردند از جمله اینکه روزی سر کلاس از استاد فروزانفر سؤالی کردند و چون سؤال سطحی بود به طنز گفتند این سؤال را از فلانی بپرسید.
سپس از جلد دوم کتاب ادبیات ژورنالیستی که زیر چاپ است خبر دادند و از زحماتی که برای تألیف فرهنگ آثار ایرانی اسلامی کشیدند و اینکه پس از چاپ چهار جلد چگونه در ممیزی ارشاد متوقف شد و انتشارات سروش چاپ این کار بزرگ را ادامه نداد!
در ادامه بار دیگر نسبت به بنده و مؤسسه اظهار لطف نمودند و بندهنوازی فرمودند و شاید برای سومین بار این جمله را از ایشان شنیدم که: “میراث مکتوب خلف صدق بنیاد فرهنگ ایران است” البته فرمایش ایشان قیاس معالفارق است، من کجا و دکتر پرویز خانلری کجا! به ایشان عرض کردم: “لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم”.
در پایان برای تندرستی و طول عمر استاد آرزوها کردیم و به اصرار خود تکیه بر عصا زدند و بهرغم انکار ما، از جای برخاستند و حتی الباب بدرقه فرمودند. در آخر اظهار امیدواری کردند که در محفل ماهانه با قدومشان ما را سرافراز سازند. در آخر آرزو کردم: “وجود نازکت آزرده گزند مباد”.
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه