میراث مکتوب- سالهاست در دل سودای زیارت شیخ احمد جام (ژنده پیل)، عارف نامدار قرن پنجم و ششم هجری (441 – 536 ه.ق) را در سر میپرورم؛ درویش نامقیِ زامی (نام کهن دیار تربتجام)، عارفی که آوازهاش عالَمگیر است و اشعار و آثارش چون برگِ زر در دست اهلدل در کشورهای هند و پاکستان و ورارود و ایران میگردد و مشتاقانش به زیارتش میروند. از او و دربارۀ او کتابها و رسائلی چون رسالۀ سمرقندیه، مِفتاح النِجات، بَحار الحقیقه و … نیز آثار خاندانی و خانقاهی چون مقامات منظوم، روضةالریاحین، حدیقةالحقیقه و … برجای مانده که برخی به همت دوست دانشمندم دکتر حسن نصیریجامی تصحیح و تحقیق شده که این سفر البته به لطف و راهبری ایشان مجال تحقق یافت.
بندۀ علاقهمند، هم برای کسب فیض و هم همواره قصدم این بوده که هرجا ردّپایی از نسخهای خطی سراغ میگیرم، سری بزنم و خبری بجویم و با پژوهشگرانِ محلی، اُنس و اُلفَتم را دوچندان کنم و بهرغم رنجِ سفر، چون نخ تسبیحی باشم برای گسترش پیوندهای فرهنگی که این ارتباطات بزرگترین سرمایۀ سیسال خدمت این خدمتگذار است.
به دعوت و ترغیب جناب نصیریِجامی سفر به مشهد مقدس را در برنامه قرار دادم و به همراه دکتر سیدجلال حسینی بدخشانی راهی راحتجان، تربتجام شدیم. از فرهادگرد و فریمان و نصرآباد و مزار قاسم انوار گذر کردیم. نخست با مولوی شرفالدین جامی الاحمدی معروف به حاج قاضی، ۲۲اُمین نسل از نوادگان شیخ و امام جمعه فعلی اهل تسنن و تولیت آستان مزار شیح احمدجام، دیدار و گفتوگو کردیم و ایشان با جمعی صمیمی و با مهر و صفا پذیرای ما شدند. او را یک روحانی فهیم و اهل دل یافتم و درکِ محضرِ معنویاش برایم مغتنم و فرحبخش بود و سخنانش متین و دلنشین. او اکنون شمع جمع مردم شهر است و حلقۀ وصل سنیان و شیعیان این دیار دیرپا.
سپس با جمعی از پژوهشگران و فرهیختگان بومی و مسئولان فرهنگی شهر به زیارت شیخجام رفتیم. آرامگاهی در پیشگاه ایوانی بلند که کلاه از سر عقل میرباید و درخت کهنسال پستهای چندصدساله در میان و کنارِ خانقاهی برجای مانده از عهد تیموری با شاهکارهایی از گچبری که برایم یادآور گچبریهای برج علویان همدان بود. در جوار خانقاه کتابخانه و بخش خطی بود و قرآنی مُذهَّب با قریب دوکیلو طلا که از لحاظ هنری کمنظیر به نظر رسید. برای نگهداری بهتر، نظرات و پیشنهادهایی دادم. کاش صاحبهمتی بود و مُکنتی داشت و این شاهکار هنری را عکاسی و منتشر میکرد.
از عجایب و شگفتیهای این خانقاه، دیوارنگارههای آن است. چند سال پیش که به شهر ماهان برای زیارت مزار شاه نعمتالله ولی به کرمان رفته بودم، به امثال این خطوط و یادگارنوشتهها بر در و دیوار خانقاه برخورد کردم. قرار بود منتشر شود، شاید شده باشد، من بیخبرم. اما وجود جُنگی بینظیر از انواع خطوط ثلث و محقَّق و ریحان و تعلیق و نَسخ و نستعلیق بر دیوارِ گَچین خانگاه شیخاحمدجام، از قطعه و غزل و رباعی گرفته تا درج وقایع و رخدادهای تاریخی، بهیقین کتابی است کشکولوار و جُنگیاست ارزشمند، منقَّش بر دیوار خانقاه. خوشبختانه جناب تاجمحمدی مدیر پیشین میراث فرهنگی جام و تایباد آستین همت بالازده و بسیاری را بازنویسی و عکسبرداری کرده و انتشار آن را وجهۀ همت خود ساخته است. بنای مسجدجامع عهد تیموری را دیدیم و آبانباری که طرزی غریب صدا را پژواک میداد که نمونهاش را تاکنون ندیدهام. این معماری بیبدیل اکنون دفتر امام جمعۀ محترم است.
شیخجام برای مردم شهر مقدس است. در طول تاریخ همواره مریدان برای شیوخ خود کراماتی برساختهاند. چنانکه برای شمس و بایزید و خرقانی. چندی پیش کتابی دیدم که نوشته بود حدود ۷۰ سال پیش، مردی که بعدها به کرامات شهره شد، از قافلۀ سپریشده به دیار عتبات باز مانْد. آرزو به دل راه داد. ناگاه شیری برآمد و اشارت کرد که بر گُردۀ من بنشین. نشست و تاخت و چون باد به کربلا رسید! مَعالاَسَف همواره مریدان رهِ افراط و تفریط پیموده و دربارۀ مراد خود اغراقها کردهاند. آنچه مهم است اندیشه و سلوک معنوی عارفان است که دستگیر فقرا بودهاند و چراغ هدایت.
عصر به منزل استاد فاروق کیانی، رقصندۀ سنتی و آیینی تربتجام رفتیم. او حافظ و اجراگر و استاد رقصهای آفر، حَتَن، مشق پَلتان و… و برندۀ دهها جایزه از کشورهای مختلف است. در و دیوار کلبۀ درویشیاش مُزیَّن بود به الواح و عکسها و پوسترها. ترکان همسایۀ ما، یک رقص سماع دارند و از آن درآمدهای هنگفت کسب میکنند و چندین پرواز در قونیه برای دیدن این آیین عرفانی نشست و برخاست میکند و دریغ که هنرمندان صاحبسبک ما چون فاروق کیانی مجال هنرنمایی در کشور را ندارند. او وقتی از حِرمانها سخن میگفت، اشک از چشمانش جاری شد و ما همنوا با او در حسرتِ روزی که این آیینها ثبت ملی شوند و مردم بهرهمند از تنوع هنرهای آیینی. استاد غفاری نوازندۀ دوتار خراسان با نوایی خوش و معنوی فضای این دیدار را عطرآگین کرد.
عکس گرفتیم و با زمزمۀ دریغ خداحافظی کردیم. استاد فاروق از سرِ مهر کتابی که شهلا ناظران، زندگی وی را در قالب رُمانی دلچسب و خواندنی نوشته، با خط خود قلمی و اهدا کرد و ما را رهین لطف و صفای خود ساخت. جناب محمدرضا قصابزاده سه کتاب از تألیفات خود شاملِ تصحیح دیوان بِسمِل باخَرزی و از بوژگان تا بخارا و بَجیله از جریر تا جامی و نیز جناب یعقوب ندایی احمدی کتاب جغرافیای تاریخی جام را اهدا نمودند و مرا شرمنده کردند.
غروب شد و نرد عشق باختیم و شبانه توسن راهوار را دویست کیلومتر به سمت مشهد تاختیم.
اکبر ایرانی
مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب