میراث مکتوب- بهمناسبت فرارسیدن روز زبان فارسی و بزرگداشت فردوسی گفتوگویی کوتاه با میرجلالالدین کزازی بهعنوان یکی از بزرگان نامآشنا در حوزه پژوهش ادب فارسی، انجام شده که متن آن را در ادامه میخوانید.
برخی بر این باورند که امروز بیش از گذشته به اهمیت و حفظ زبان فارسی از سوی نسلهای تازه توجه میشود، شما با این مسئله موافق هستید؟
خوشبختانه پدیدهای که دو دهه است در ایران آشکار شده این است که دلبستگی به زبان پارسی و اندیشیدن بدان و در پایداری و شکوفایی آن کوشیدن، پرسمان روز شده است. من خود این را هر روز میآزمایم. سه یا چهار دهه پیش به من بر آن سر افتاد که توانمندیها و نازکیهای زبان پارسی را در کردار نشان بدهم، به جای آنکه از آنها سخن بگویم. هرگز گمان نمیبردم چنین بازتابی داشته باشد؛ برای نمونه میروم نان یا میوه بخرم، آن میوهفروش و نانوا که مرا میشناسد، میکوشد که به پارسی سخن بگوید؛ این تلاش، این پروا، برای من بسیار ارزشمند است. این گرایش تنها در میان فرهیختگان، دانشگاهیان و گزیدگان نیست و به تودههای مردم هم راه برده است. بارها به من زنگ میزنند یا از من رویاروی میپرسند که چطور میتوانیم پارسی سخن بگوییم. از سوی دیگر، چندسال است که خیزشی در ایران پدید آمده است؛ خیزشی که بانوان آموزگار پایه دبستان آن را پایه نهادهاند و آن هم خیزش شاهنامهخوانی و شاهنامهشناسی است که در زمانی کوتاه بسیار گسترش یافته است. زبان پارسی با شاهنامه پیوندی سرشتین، ناگزیر و ناگسستنی دارد.
از دید شما حکایتهای «شاهنامه» چقدر ریشه در اسطوره دارند، چقدر از آنها افسانه است و نسبت این حکایتها با تاریخ چگونه است؟
هنوز گزارشی فراخ و سنجیده و پدیدارشناختی از افسانه و مرزی مبرا و گمانشکن که آن را از اسطوره جدا بدارد و باز بشناسد به دست داده نشده است. در پی آن، به ناچار، از افسانه چونان ساختار و قلمروی ادبی که بتوان آن را درکنار رزمنامه، بزمنامه و رازنامه نهاد. من در این باره هرچند کوتاه از این پیش نوشته و گفتهام. از دید من افسانه برای نمونه، اگر آن را از گونه داستانهای «هزار و یک شب» بدانیم دو خاستگاه میتواند داشت: افسانه یا اسطورهای است خام و بیسرانجام، به سخنی دیگر، پارههایی پراکنده و درهمناتنیده که هنوز نتوانستهاند آنچنان به استواری با یکدیگر پیوند بخورند و جهانشناختی را پدید بیاورند که سامانهای فرهنگی و اندیشهای مینامیم؛ یا از دیگر سوی، پارههاییاند بیسامان و پراکنده از فروپاشی سامانه اسطورهای که از میان رفته است، در داستانهایی که از گونه «هزار و یکشب» برجای ماندهاند. ازهمین روست که واژه «افسانه» که با واژه «افسون» همریشه است، در زبان و ادب پارسی گاه درمعنی اسطوره به کار برده شده است و گاه در معنی داستانهایی از گونه داستانهای «هزار و یک شب». آنچه گمانی در آن نیست آن است که چهرهها، رخدادها و حتی سرزمینها ریشه و پیشینه تاریخی دارند. اسطوره در ساختار، راستی و در بن، تاریخ بوده است. هنگامی دگردیسی بزرگی رخ میدهد که تاریخ، درونی و ناخودآگاه میشود و در پی آن نهادینه نیز.
همه ما در این سالها نسبت به دلبستگی شما به ادبیات کهن بهویژه شاهنامه آگاه هستیم. آیا آثار معاصر را هم دنبال میکنید و به مطالعه کتابهایی دراین زمینه میپردازید؟
من نمیدانم چه واژهای را به کار ببرم ولی خشنود نیستم که بگویم نه، چندان آشنایی ندارم. من آنچنان در ادب کهن غرقه شدهام، دراین دریای بیکران و ژرف، که زمانی برایم نمیماند که به ادب امروز بپردازم؛ حتی در زبان و ادبیات فرانسوی هم از آندره ژید به این سو نیامدهام، مگر به انگیزهای.
آزاده صالحی
منبع: ایبنا