میراث مکتوب- نخستین جلسۀ درسگفتارهایی دربارۀ جامی با سخنرانی دکتر اصغر دادبه به «جامی شاعری متفکر و جامعالاطراف» اختصاص داشت که روز چهارشنبه ۲۹ مهر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، درباره جامی گفت: جامی شاعری بسیار مشهور اما ناشناخته است؛ او به خاتمالشعرا مشهور است. جامی در سال ۸۱۷ قمری در تربت جام زاده شد. علوم رسمی را در مدرسه نظامیه در هرات فراگرفت. سپس به سمرقند رفت که پایتخت تیموریان بود. آنجا جامی به حلقه درس قاضیزاده رومی، از دانشمندان نامی آن عصر، پیوست. پانزده سال در سمرقند اقامت داشت. او در نزدیک به بیست و پنج سال بهترین آثار خود را پدید آورد.
جامی در سلسله نقشبندیهی نقش مهمی داشته و با مشایخ زیادی آشنایی داشته است. او به سلطان حسین بایقرا نزدیک بود و رجال او را شفیع کارهای خود میکردند. مهمترین دورهی زندگی فرهنگی، ادبی و علمی او در دوران سلطان حسین بایقرا سپری شده است. جامی با پادشاهان عثمانی نیز ارتباطاتی داشته است. او به سبب پیشرفت مقام ادبی و علمیاش داشت در همه جهان فارسیزبان مشهور میشد تا اینکه در سال ۸۹۸ درگذشت و در هرات به خاک سپرده شد.
از او تقریبا پنجاه اثر به جا مانده است. آثار منظوم جامی شامل سلسلهالذهب، سلامان و ابسال، تحفهالاحرار، سبحهالابرار، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون و خردنامه اسکندری است؛ این آثار را هفت اورنگ جامی نامیدهاند. دیوان اشعار او نیز مشهور است. آثار منثور جامی شامل نفحات الانس است که تصحیح خوبی از آن وجود دارد. بهارستان از دیگر آثار او است که به تقلید از بوستان نوشته شده است. او رسالههایی در فن معما، عروض و قافیه دارد.
شیوهی سخنوری جامی میان شاعران عثمانی نیز پیروانی داشته است و میتوان گفت نخستین بنای ادبیات عثمانی بر اساس ذوق و ادب ایرانی گذاشته شده است. جامی نماینده تمام عیار شش دهه پسندهای فرهنگی قرن نهم است و او شناخت عمیقی از مناسبات سیاسی و اجتماعی داشته است. مسئله عرفان و تصوف نیز در شناخت جامی اهمیت دارد. پرداختن به جامی اسنادی معتبر در تاریخ اجتماعی عصر تیموری محسوب میشود. او را به تنهایی نماد تغییر تمدن آن زمان میدانند. جامی با فلسفه میانه خوبی نداشته است؛ او پیرو غزالی بود و با عرفان و تصوف درگیر بود و به مسئله زنان نگاه مثبتی نداشت. جامی به نظامی و مولوی بسیار علاقه داشته است. این شاعر را یکی از غزلشناسان کمنظیر در تاریخ ادب فارسی دانستهاند.
رهبر نقشبندیه: جامی؛ «شاهبازی شکار ما شد»
سپس دکتر دادبه سخنانش را این چنین آغاز کرد و گفت: من در جلد سیزدهم دایرهالمعارف بزرگ اسلامی دربارهی جامی مقالهای نوشتم و همهی نکات مهم درباره او را بررسی کردم و در مقاله قرار دادم. مخاطبان میتوانند به آن مراجعه کنند. او شخصیتی درسخوان بوده است. رهبر نقشبندیه همواره تلاش میکرده تا او را وارد طریقت کند و وقتی با او ارتباط برقرار میکند میگوید «شاهبازی شکار ما شد». جامی به مقام شیخ میرسد.
گاهی از واژه حکمت به معنای فلسفه یاد میکنیم؛ کتاب بینظیر مرحوم فروغی یعنی سیر حکمت در اروپا به همین معنا اشاره دارد. گاهی منظورمان این است جهانبینیهای شهودی و عرفانی را در نظر بگیریم؛ این یکی از پیشنهادهایی است که هانری کربن در زمان فعالیتش در ایران مطرح کرده بود. در این نگاه فقط فلسفهی مشایی فلسفه است. آنچه در ایران از زمان پیش از زرتشت تا زمان علامه طباطبایی داریم همگی حکمت است زیرا آن وجه دیگر سنگینتر است.
متفکران و دو راه شریعت و طریقت
تفکر دو وجه دارد. مشربی که در ایران جریان داشت در تقابل با نگاه یونانیان بود؛ آنها معتقد بودند که عقل در نهایت باید بتواند برهان بسازد. این حرکت نهایی عقل است. در جهانبینی ایرانی ـ آریایی این عقیده وجوده وجود داشت که عقل علاوه بر برهان باید به شهود نیز میپرداخت. یعنی در کنار آموزش نوعی تزکیه نیز وجود دارد. حتی کسانی مانند فارابی و ابن سینا نیز چنین مطلبی را بیان میکنند. متفکران دو راه شریعت و طریقت را برای این مسئله طرح کردند.
وقتی سنایی میگوید «عقل اگر خواهی که ناگه در عقیلهات نفکند/گوش گیرش در دبیرستان الرحمن درآر» منظورش این است که به عقل باید آموزش دینی داد. اعتقاد همواره با عواطف و احساسات نسبت دارد. صورت طریقتی را در اشعار حافظ میبینیم که میگوید «خرد در زندهرود انداز و می نوش/ به گلبانگ جوانان عراقی». خرد خام خرد ارسطویی است. جوانان در آموزشهای اولیه ابتدا باید به دنبال عقل برهانساز باشد. سهروردی در کتابش به این مسئله اشاره میکند و میگوید تا زمانی که مخاطبان آثار فلسفی او را نخوانند متوجه مطالب عرفانی او نخواهند شد.
جامی متفکری جامعالاطراف است
بنابراین تفکر و عقلانیت شرط بقیه فعالیتهای علمی و ادبی است. ابن عربی عرفان را فلسفی کرد؛ یعنی شیوهی فلسفی را بر عرفان اعمال کرد برعکس سهروردی که فلسفه را عرفانی کرد. هر کس که در این وادی قدم میگذارد باید در نظر داشته باشد که تفکر شرط لازم است و در واقع ابتدا باید فیلسوف شود. واکنشی که شعرای ما دربرابر فلسفه نشان دادند، واکنشی بود علیه یونانیگرایی با دو نگاه؛ یکی نگاه ملی و دیگری نگاه دینی. یونانیگری برای آنها مانند غربزدگی امروزی بود و شاعران میخواستند کار عقل را تکمیل کنند. آنها مشغول حرکتی ملی و دینی بودند و نه ضدعقل.
جامی متفکری جامعالاطراف است و او نیز به دنبال پرداختن به دو وجه برهانی و شهودی عقل بود. مطالب او درباب شعر دقیقا مباحثی فلسفی است و در زمینه فلسفه هنر و فلسفه شعر قرار میگیرد. این فلسفهها سه سوال بنیادی دارند: چیست؟ از کجاست؟ برای چیست؟ او دربارهی مسئلهی عروض و تخیل در شعر مطالب مفصلی نوشته است؛ در آن زمان گروهی تنها ویژگی شعر را موزون بودن میدانستند و گروه دیگر مسئلهی تخیل را نیز مهم میدانستند. او درباره خاستگاه شعر و اهمیت آن نیز نوشته است. حرفهای متفکران امروزی نیز در بیانات او دیده میشود. این مطالب نشان میدهد که او نگاهی دقیق و منتقدانه داشته است.
شاعران ما سخنگوی حکمت ملی ما بودند
در بهارستان مطالب مهمی درباره شاعران نوشته است که بسیار عمیق هستند و برخلاف تذکرهنویسان مطالب سطحی ننوشته است. مثلا او درباره کمال خجندی و حافظ مینویسد: «صحبت شیخ به از شعر وی بود و شعر حافظ به از صحبت او». در این عبارت متوجه میشویم که شیخ مهارتهای اجتماعی بیشتری دارد اما شاعر دوریگزین و حساس و پرتوقع است. در مقایسه حافظ با شاعری دیگر مینویسد که در شعر نزاری فراز و نشیب زیاد است اما در شعر حافظ چنین نیست. جامی معتقد است اشعار حافظ لطیف و موجز هستند.
این مسئله نشان میدهد که دیوان حافظ ارزش بالایی دارد و به این دلایل مشهور شده است. بحثی میان حافظشناسان درباره عارفبودن او مطرح است و سوالاتی مانند اینکه پیر او چه کسی بوده است وجود دارد. جامی به خوبی این مسئله را توضیح میدهد. از قرن چهارم که ایرانیان مثلث هویت خود یعنی زبان، تاریخ و حکمت ملی، را بازسازی کردند؛ شاعران ما سخنگوی حکمت ملی ما میبودند. جامی درباره حافظ مینویسد: «معلوم نیست که وی دست ارادت پیری گرفته و در تصوف به یکی از این طایفه نسبت درست کرده اما سخنان وی چنان بر مشرب این طایفه واقع شده است که هیچ کس را این اتفاق نیافتاد». این مطلب نشان میدهد که جامی فهم دقیقی از این مسئله داشته است.
جامی دانشمندی که شعر را در خدمت دانش قرار داد
شمول معنایی که شعر به طور عام و شعر حافظ به طور خاص دارد برخلاف گزارههای علمی متکثر است. با مثالی این مسئله روشنتر میشود. حافظ میگوید: «در این خمار کسم جرعهای نمیبخشد/ ببین که اهل دلی در میان نمیبینم». معنای خمار چیست؟ میتواند معنای مصطلح آن باشد؛ یعنی وضعیتی که افراد بادهنوش یا معتاد احساس میکنند. در معنای مجازی خماری به معنای دوری عاشق از معشوق است و همینطور معنای عرفانی نیز میدهد به معنای سالکی که راه را گم کرده است. معنای سیاسی نیز دارد؛ یعنی کسی که خمارِ آزادی است. و به طور کلی هم میتوان گفت که از دسترفتگی معنای خماری است.
جامی در رسالهی لوایح اکثر مباحث مهم و پربار ابن عربی را به بهترین وجه بیان کرده است. او از قالب منطقی برای بیان مباحث خود استفاده میکند. قطعاً او برجستهترین شارح ابن عربی در زبان فارسی است. هر کدام از آثار او قابل بحث است. او متفکری جامعالاطراف است. منظور از صفت خاتمالشعرا برای او صرفاً در سبک عراقی است زیرا این سبک بعد از جامی شاعر مهمی ندارد. کسانی مانند حافظ و سعدی همه چیز را در خدمت شعر میگذارند اما عدهای دیگر از شعر برای مقاصد خود استفاده میکنند و جامی در این گروه دوم قرار میگیرد. مثنویهای جامی مهمتر هستند. جامی دانشمندی است که شعر را در خدمت دانش قرار داده است. زبان شعر او در خدمت اندیشه او بوده است.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مرکز فرهنگی شهر کتاب