میراث مکتوب – پیش از رواج و گسترش کتابت بر روی کاغذ، نگارش بر روی گل، سنگ، چرم، فلز، و برخی اشیاء دیگر بود که به رغم دشواری نگارش و در نتیجه محدود بودن تولید اثر، این صفحات کمتر دستخوش نابودی میشدند و از این رو اغلب آثار نوشته شده بر روی این مواد کم و بیش به خوبی حفظ شده و به نسلهای بعد رسیدهاند.
از سوی دیگر، کاغذ، اگر چه در گسترش نگارش و سپس تولید کتاب نقش مهمی داشت، آسیبپذیری آن در برابر آتش و آب و آفتهای طبیعی و بشری، همواره نگرانیهایی در پی داشته است و از انبوه آثار نوشته شده بر روی کاغذ، بسیاری، در آتشهای طبیعی و برافروخته شده به دست بشر، بهویژه در جنگها، از میان رفتهاند و فقدان آنها موجب پیدایی نقاط تاریک در تاریخ فرهنگی شده است.
البته امروزه با دسترسی به فناوری دیجیتال، میتوان تصویر محتوای آثار مکتوب را بهخوبی حفظ کرد و به آیندگان منتقل ساخت؛ ولی اهمیت این آثار تنها در محتوای آنها نیست و مواد تولید آنها، از جمله کاغذ، جوهر، و جلد نیز خود اهمیت فرهنگی خاصی دارند و بخشی از فرهنگ پدیدآورندگان اثر به شمار میروند؛ از این رو حفظ اصل این آثار و تلاش برای احیای آنها ضرور مینماید.
همچنان که اشاره شد، گذشته از بلایای طبیعی، موارد متعددی از آتشافروزیهای بشری را نیز از عوامل مهم نابودی آثار فرهنگی و از جمله کتاب گزارش کردهاند؛ گاه حتی هدف مستقیم و اولیۀ آتشافروزان از میان بردن دستاوردهای فرهنگی و مهمتر از همه کتاب، بوده است. مروری بر شماری از این رویدادها برای روشنتر شدن انگیزهها و علل سیاسی و اجتماعی عاملان آنها خالی از فایده نیست.
ظاهراً پیشینۀ قصۀ کتابسوزی در غرب به قرون وسطی باز میگردد؛ یعنی به زمانی که لویی نهم، پادشاه فرانسه، به ترغیب پاپ گرگوری نهم، بیش از دوازده هزار نسخۀ تلمود را در پاریس به آتش کشید. اما در شرق که سنت کتابت و کتابسازی و کتاب آرایی قدمت بیشتر دارد، پیشینۀ کتابسوزی هم به همان نسبت قدیمتر است. مشهورترین گزارش در این زمینه کتابسوزی اسکندر در جریان حمله به ایران است که منابع تاریخی بارها بدان پرداختهاند. از جمله در نامۀ تنسر آمده که اسکندر کتاب اوستا را که بر دوهزار، و به روایتی دوازده هزار، پوست گاو نوشته شده بود، در آتش بسوزاند (ذبیحالله صفا، حماسهسرایی در ایران، 1374، ص 51ـ52).
حمزۀ اصفهاني، مورخ سدۀ چهارم، نیز در ذکر اشكانيان، آورده است كه چون اسكندر بر سرزمين بابل دست يافت و مردم آنجا را مغلوب كرد، به علومي كه خاص ايشان بود و هيچ يك از ملل جهان بدان دست نيافته بودند حسد برد، و همۀ كتابهايي را كه يافت، طعمۀ آتش ساخت.
در جریان حملۀ سلطان محمود غزنوی به ری نیز بخشی از کتابخانۀ بزرگ این شهر به آتش کشیده شد و بخشی دیگر به بخارا و یا به نقلی دیگر به غزنین انتقال یافت. دو قرن بعد نیز بخش قابل توجهی از کتابهای تمدن عظیم ایرانی در جریان حملۀ مغولان نابود شد. مغولان و تاتارها در آغاز قرن هفتم کتابخانهها را سوزاندند و حتی از نسخههای خطی به عنوان سوخت استفاده میکردند.
اما سوزاندن آثار مکتوب تنها یک روی سکۀ جریانی است که صاحبان فرهنگی را از میراث خود محروم میسازد؛ روی دیگر این سکه جریان انتقال آثار مکتوب است که گاه در کنار جریان کتابسوزی گزارش شدهاند و در نتیجۀ آن، بسیاری از آثار ارزشمند از سرزمین اصلی خود خارج شده و در مجموعههای سرزمین فاتحان نظامی جای گرفتهاند. در این جریان، صرفاً کتابها از دست نرفتهاند، بلکه از یک سو ارتباط دانشمندان با سنت علمی فرهنگ خود گسسته شده و از سوی دیگر زمینه برای سوء استفادۀ صاحبان جدید آثار فراهم آمد است. در همان حملۀ اسکندر، به گواه تاریخ، آثار متعددی را به یونان بردند که دانشهای گردآمده در آنها بعدها به نام دانش یونانی به جهانیان عرضه شدند. در عصر حاضر نیز همچنانکه گزارشهای مسافران اروپایی به شرق نشان میدهند، هدف و انگیزۀ سفر گروهی از ایشان، صرفاً تهیۀ کتابهای شرقی و انتقال آنها به غرب بوده است.
در قرن شانزدهم میلادی کلیسای رم افرادی را مأمور کرد تا به شرق سفر کنند و نسخ خطی علمی، مذهبی، فلسفی و طبی را شناسایی و تهیه کنند. از آن جمله برادران دکتّی بودند که نسخۀ کهنی از قانون ابن سینا را از ایران به رم بردند و در آنجا به چاپ رساندند. این کتاب از آن پس، قرنها در دانشگاههای اروپا تدریس میشد.
جیمز موریه در توصیف کتابخانۀ شیخ صفیالدین اردبیلی، اطلاعات جالب توجهی از نسخ خطی موجود در موقوفۀ شیخ صفی ارائه میدهد. وی مینویسد: در اینجا مجموعهای از نسخههای خطی پیشکشی شاه عباس نگهداری میشود. این کتابها از بهترین آثار فارسی است. برخی با خط خوش و بعضی به طرزی زیبا تذهیب شدهاند. بیشتر آنها ممهور به مهر شاه عباساند. مدیران این موقوفه بهخوبی و با دقت از این کتابها نگهداری میکنند. قیمتهای گزافی پیشنهاد دادیم، سرسختانه خودداری میکنند (سفرنامۀ جیمز موریه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، 1386، ج2، ص294).
پیترو دلاواله در سفرنامۀ خود از خرید نسخهای کهن از تورات در ایران خبر میدهد. او در گزارش خود از اصفهان، چنین مینویسد: اینجا در جستوجوی قانون ابن سینا هستم، ولی امثال این کتب علمی غالباً در اختیار دانشمندان است که میدانند اینها چه گنجینههایی هستند و بهخوبی از آنها نگهداری میکنند. اما کتابهایی که به فروش میرسد کتب افسانه و اشعار است که برای ما فایدهای ندارد. با تمام این احوال من به این اکتفا نمیکنم و وقتی پایم به دربار برسد، اطلاعات مفیدی به خصوص از طریق ملا جلال منجم شاه به دست خواهم آورد که امیدوارم با همدستی او بتوانم کتب جالبی پیدا کنم (کتاب گسترش مجموعههای اسلامی در کتابخانههای اروپای غربی و آمریکای شمالی، استفن رومن، ترجمۀ فرشته ناصری، 1381، ص 36).
مادام ديولافوا نیز در سفرنامۀ خود، با درج سیاه قلمی از تصویر ناقلان نسخ خطی، می گوید که این شخص در حال بردن آثار باستاني ايران براي موزۀ لوور است (سفرنامۀ ديولافوا، ترجمۀ ايرج فرهوشي، 1376، ص 227).
اما رهاورد این نقل و انتقالات اشیاء قدیمی به دیگر کشورها، اکنون به آسانی در دسترس همگان است. حتی در سالهای اخیر بازدید از برخی از این موزه ها رایگان شده است.
بی شک آنچه در تاریخ اتفاق افتاده بر کسی پوشیده نیست و زمانی اسلاف آنان دست به سرقت زدند، اما اکنون وارثان این آثار عتیقه و مواریث فرهنگی مشرق زمین، آنها را در دسترس همگان قرار داده اند و حتی بهتر از خود ما از آنها نگهداری می کنند.
اما آنچه که امروز دوستداران فرهنگ بشری را نگران و مضطرب ساخته، این موضوع است که افرادی در لباس انسان است که به هیچ اصل و ریشه ای اعتقاد ندارند، دستاوردهای تاریخی بشر را مظاهر شرک و کفر می دانند. جامعه جهانی باید با این خطر جدی مقابله کند.
در سالهای اخیر، با بروز جنبشهای تکفیری و سلفی، مظاهر تمدنی به عنوان آثار شرک قلمداد و تحریق و تخریب شدند. طالبان به تخریب نقشبرجستههای بودا در افغانستان دست زد و با به آتش کشیدن کتابخانهها نشان داد که اعتقادی به دستاوردهای هنری و دینی و باستانی بشر ندارد. به نظر میرسد که یکی از مهمترین انگیزههای نابودگران آثار، به ویژه آثار خطی، جنبۀ مذهبی آنها بوده است. در واقع، غارتگران چون خود را پیرو فرقۀ ناجیه و برحق میدانستهاند، همواره بر آن بودهاند تا با محو آثار دینی، علمی، تاریخی و هنری، دشمن را تحقیر و نظر خویش را تحمیل کنند. آنان به زعم خود میخواستهاند آثار کفر و شرک و ضلالت را نابود کنند تا در فقدان آنها، تفکرات باطل و متحجرانۀ ایشان درست و برحق جلوه نماید.
در آشوبهای یکیدو دهۀ اخیر عراق نیز شاهد این دست حوادث ناگوار بودیم. دو کتابخانۀ بزرگ بغداد، یعنی کتابخانۀ ملی و کتابخانۀ اوقاف، که از مهمترین مراکز حفظ اسناد و مدارک تاریخی عراق بودند، به آتش کشیده شدند و آثار باستانی و نسخ خطی نفیس آنها، سر از حراجیهای آثار عتیقه در اروپا درآوردند.
اما فاجعهبارترین رویدادهای اینچنینی، همین روزها در حال وقوع است: در یکی دو سال گذشته نیروهای دولت به اصطلاح اسلامی داعش، حدود دوهزار جلد کتاب را از کتابخانۀ مرکزی موصل خارج کردند و به آتش کشیدند. در سوریه نیز همین گروه تروریستی بیش از یکهزار جلد کتاب علمی، ادبی، دینی را در اطراف منطقه الزور، در شمال قضاء المقدادیه، و نیز در مناطق السعدیه و جلولا در حوض حمرین به آتش کشید. با این همه، مجامع فرهنگی جهانی اقدام قابل توجهی برای پیشگیری از این امور غیر انسانی انجام ندادند. چندی پیش دبیرکل یونسکو، آن هم در اقدامی دیرهنگام، دربارۀ یکی از این اقدامات وحشیانه با مجموعههای خطی در کتابخانهها، تنها به دادن هشدار بسنده کرد!
باری، خطر رواج اندیشههای سلفی در کشورهای اسلامی، زنگ خطر را به صدا درآورده و وقت آن رسیده است که سازمانهای جهانی و در رأس آنها سازمان علمی فرهنگی یونسکو، اقدامات بسیار جدیتری برای آگاهسازی و محافظت از مواریث بشری صورت دهند. یکی از کارهای مفید و تأثیرگذار که لازم است هرچه زودتر به تصویب برسد، این است که روز مشخصی را به نام «روز جهانی میراث مکتوب ملتها» نامگذاری کنند و از دولتها بخواهند تا برای نگهداری، محافظت و مرمت، بازسازی و احیای آثار ارزشمند کهن فرهنگی خود اقدامات جدیتری انجام دهند و مردم را از داشتههای علمی و دستاوردهای نیاکان خود مطلع سازند.
با چنین اقدامی، بیشک، مسؤولیتپذیری مردم و دولتها نسبت به میراث مستند خود و آثار فرهنگی ملموس و مکتوبات به جای مانده از قرون گذشته دوچندان میشود و زمینهای خواهد شد برای کوتاه کردن دست چپاولگران؛ و طبیعتاً با این همفکری جهانی، وظیفۀ متولیان امر در داخل کشور سنگینتر میشود.