میراث مکتوب- همه آشنایان با تاریخ ایران باستان میدانند که به دنبال هجوم اسکندر مقدونی به ایران و سقوط سلسله هخامنشی، با مرگ اسکندر، یکی از فرماندهان نظامی او، به اسم سلوکوس، در قرن سوم پیش از میلاد (سال 312پ.م.) سلسلهای در ایران تأسیس کرد که تا حوالی سال 63 قبل از میلاد، چیزی حدود 250 سال، دوام آرود و طول کشید. سلوکوس (281پ.م.) در هنگام مرگ، قلمرویی را در اختیار داشت که مرزهای آن از جنوب تراکیه و آناتولی در غرب تا مرزهای هند باستان در شرق و از شمال تا سرزمینهای استپی که فرات از رودخانه سیحون واقع شدهاند و از جنوب تا آبهای خلیج فارس گسترده بود.
آنتیخوس سوم (186ـ223پ.م.) با گسترش بخشیدن به مرزهای جنوبی امپراتوری سلوکی تا صحرای سینا، بخشهای میان سوریه سلوکی و مصرِ بطلمیوسی (جنوب روسیه، شهرهای فنیقی، یهودیه و اردن) را در پایان سده سوم پیش از میلاد به این قلمرو افزود. قلمرو اصلی امپراتوری سلوکی در پایان حکومتش عبارت بود از هفت کشور امروزی: ترکیه، سوریه، ارمنستان، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان.
در مطالعات جدید به دوران حکومت سلوکیان در خاورمیانه و ایران، «عصر هلنیسم» (یونانیمأبی) اطلاق میشود. در عهد پادشاهی سلوکیان، یونانیان، بهترویج فرهنگ و تمدن خود، از جمله در زمینههای شهرنشینی، بازرگانی، گسترش کاربرد سکه و برخی مشخصههای هنری چون شمایلنگاری و … در ایران پرداختند و موجد تأثیرهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی درازآهنگی در ایران تا اشکانیان، شدند. این تحولات، خصوصاً در زمینههای فرهنگی و مدنی، حتی تا عصر ساسانیان نیز کم و بیش ادامه و دوام داشت.
در منابع تاریخی و ادبی کلاسیک ایران و جهان اسلام، اطلاعی از سلوکیان نیست. فرضاً محمدبن جریر طبری (310ـ224 هجریقمری) مؤلف «الرُسل و الملوک» (یا همان «تاریخ طبری») در کتاب خود و حکیم ابوالقاسم فردوسی (درگذشت 416هـ.ق) در «شاهنامه»، از جانشینان اسکندر و سلوکیان چیزی نگفتهاند و ننوشتهاند. آیا این سکوت از سوی منابع ایران عصر ساسانی و به زبان پهلوی، که مأخذ اصلی طبری و فرودسی بود، تعمدی بوده است و ایرانیان میخواستند دوران طولانی حکومت سلوکی را از حافظه تاریخی خود پاک کرده و به اصطلاح امروزی سانسور کنند و بهکل نادیده بگیرند؟ شاید!
تنها در قرن نوزدهم بود که ظاهراً نخستین تکنگاریها درباره سلوکیان، آن هم با تکیه بر منابع صرفاً یونانی و رومی، آغاز شد. شاید اولین مورخ غربی که در عهد پادشاهی ناصرالدینشاه قاجار (1313ـ1264هـ.ق.) در آلمان کتابی مستقل درباب عهد سلوکیان و پادشاهان این سلسله نوشت، کتاب «تاریخ ایران و ممالک همجوار از دوره اسکندر تا اشکانیان» نوشته آلفرد فُن گوتشمید (1887ـ1831م.) بود که حدود یک سال پس از مرگش با مقدمهای از تئودور نولدکه، در سال 1888م./ 1306هـ.ق.، به زبان آلمانی چاپ و منتشر شد. (این کتاب توسط شادروان کیکاووس جهانداری به فارسی ترجمه و توسط نشر ققنوس در سال 1379 منتشر شد)
در کتابهای تاریخی عمومی که درباره ایران باستان در صد سال اخیر نوشته و یا ترجمه شده است، سلسله سلوکیان غالباً پرانتزی بین سلسلههای هخامنشیان و اشکانیان (پارتها) بهشمار رفته است. نویسندگان ایرانی و فرنگی به تاریخ سلوکی بهعنوان دورهای مرتبط با پیش و پس آن و در واقع فقط «میان پردهای یونانی ـ مقدونی» و تلویحاً «وصلهای ناهمگون» در تاریخ شرق باستان و مشخصاً ایران باستان مینگرند. بماند که ما ایرانیان، هرگز سلوکیان را یک «سلسله ایرانی» ندانسته و با نوعی «شرمساری تاریخی» از ایام «اشغال ایران» توسط یونانیان و سلطه «بیگانگان» از آن یاد کرده و میکنیم. این وضعیت در دوره پهلوی دوم چنان بود که دیوید استروناخ (2020ـ1931م.) باستانشناس اسکاتلندی و مدیر مؤسسه بریتانیایی پژوهشهای ایرانی، احتمالاً برای خوشآیند رژیم پهلوی دوم، کل تاریخ دویست و پنجاه ساله سلوکیان را با عنوان تحقیرآمیز پسا هخامنشی! (post Achaemenid) مینامید. شاید بههمین خاطر هم باشد که شمار آثار و مطالعات مستقل درباب سلوکیان به زبان فارسی بسیار اندک است.
بهتازگی کتابی با عنوان «از سمرقند تا سارد؛ نگرشی تازه به امپراتوری سلوکی» نوشته سوزان شروین (وایت) و آملی کورث بهترجمه حمیدرضا پیغمبری و مریم شفیعیان به فارسی منتشر و در 1400 توسط انتشارات توس بهحُله طبع آراسته شده است. اصل انگلیسی این کتاب در سال 1993م./ 1372ش. منتشر شده است. نویسنده اولیه و اصلی این کتاب خانم سوزان شروین ـ وایت (2016ـ1945م.) متخصص تاریخ هلنیسم (یونانمأبی) است و از وی تاکنون مقالات و کتابهای متعددی نوشته و طبع شده است. بهنوشته خودش، خانم شروین ـ وایت دستنویس اولیه این کتاب را در سال 1984م./ 1363ش. آغاز کرد. سپس کتاب را برای تکمیل به خانم آمیلی کورت (متولد 1944م.) سپرد. تخصص خانم کورت ایران عصر باستان با مرکزیت هخامنشیان است. کتاب «از سمرقند تا سارد…» حاصل این تلاش مشترک است.
این کتاب حدود سی سال پیش به نگارش درآمده، اما یکی از منابع مهم با دیدی نو و تازه درباره سلوکیان است. یکی از مهمترین امتیازهای کتاب، عدم تکیه صِرف بر منابع یونانی و رومی و بهخصوص نگرش یونان ـ روم محور چنین متون مرسوم تاریخی است. در منابع یونانی و رومی، معمولاً اطلاعات درباب سلوکیه علاوه بر یک جانبه بودن آنها، عموماً درباب حوزه غربی قلمرو سلوکیان است و محقق کنجکاو، آگاهی و اطلاعات چندانی از قسمت شرقی امپراتوری سلوکی، پیدا نمیکند. اما در این کتاب، نویسندگان دانشمند و خُبره آن، روایتی موشکافانه و با استفاده از تمام منابع موجود، اعم از کتیبهها و متون تاریخی و ادبی و همچنین یافتههای باستانشناسی بررسی بهمسأله فراز و فرود فرهنگ «یونانیمأبی» (هلنیسم) در شرق و اختلاط و امتزاج تمدنهای ایرانی و یونانی در امپراتوری سلوکی بهدست دادهاند.
به نوشته شروین فریدنژاد، دبیر مجموعه «نَسکهای ایرانشناسی»، که این کتاب دومین اثر از این مجموعه است: «نویسندگان جابهجا بخشهای مهمی از اسناد نوشتاری و کتیبههای عصر سلوکی، بهویژه کتیبههای میخی دوران یونانیمآبی را در گستره قابلتوجهی از زبانها و جغرافیا پیشِ چشم خواننده برجسته میکنند. متفاوت از بسیاری تواریخ سلوکی که عمدتاً تنها متکی به استفاده از منابع یونانی و لاتینی هستند، به مجموعه بزرگی از منابع بابلی، آرامی، مصری، یهودی و هندی درین پژوهش استناد شده که برگردان فارسی آنها در ترجمه حاضر را اولین ترجمه (هرچند غیرمستقیم) این متون و کتیبهها به فارسی میتوان دانست.» (صص12ـ11).
مترجمان در مقدمه کوتاه، اما محققانه و مستند، تلاش کردهاند تا دیگر مطالعات مربوط بهسلوکیان در سی سال اخیر در مغرب زمین را فهرست و معرفی کنند، کاری ارزشمند که به ما ایرانیان و بهخصوص مراکز دانشگاهی و پژوهشی نشان میدهد «دیگران» درباره تاریخ ایران باستان، و در این مورد خاص سلوکیان، چه میناکاریها کرده و تا چه مرزهای عمیقی پیش رفتهاند. و وااسفا ما ایرانیان، در زبان فارسی تا چه اندازه کاهلی و تنبلی کرده و حتی در زمینه ترجمه این آثار فاخر و حاوی تاریخنگریهای نو و دستاوردهای باستانشناختی و مطالعات جدید، نیز کار چندانی نکردهایم و جامه فارسی بر قامت آن مطالعات ارزنده و نو نپوشاندهایم!
آقای پیغمبری و خانم شفیعیان در مقدمه خود ما فارسی زبانها را به اجمال با دگرگونی تاریخنگاری و تاریخنگری در میان مورخان غربی و رشد مطالعات موسوم به پسااستعماری، آشنا کرده و نشان دادهاند که توجه به سلوکیان در دو دهه قرن بیست و یک میلادی چطور افزایش یافته است. تحقیقاتی جالب، متعدد و متنوعی درباب سلسله سلوکیه و بهخصوص تأثیرات درازآهنگ فرهنگ، مدنی و اجتماعی آنان بر کل تاریخ ایران باستان. در همین راستا حتی مطالعه خوبی درباب وضعیت و جایگاه زنان در دوران سلوکیان نیز انجام شده که در سال 2016م./ 1395ش. بهطبع رسیده است. (صص21ـ19).
سلوکیان حدود 250 سال حکومت و استیلایشان بر ایران دوام آورد. پرسش این است که علت این چیرگی دیرپا چه بوده است؟ میدانیم که سلوکیان از نیروی نظامی کارآمدی برخوردار بودند و میلیتاریسم و استفاده مدام و مستمر از ارتش و نیروی نظامی یکی از مهمترین ابزارهای سلطه سیاسی آنان بر توده ایرانی بوده است. آنان همچنین با سیاست کُلنیسازی و ساخت و تأسیس شهرهای مستعمرهنشین متعدد یونانی و مقدونی و بهدنبال آن ایجاد موج مهاجرت به ایران، در مناطق مختلف ایران، کوشیدند علاوه بر حکمرانی سیاسی بر ایران، فرهنگ، آئین و باورهای خود را به مردم سرزمین پهناور ایران بقبولانند. شاید در همین راستا بود که باور یونانی خدا ـ پادشاه را در ایران نیز رواج دادند. ظاهراً آنتیخوس سوم (187ـ223ق.م.) برای خدا جلوه دادن خود، تلاش بسیاری کرد و حتی از زور و نیروی نظامی نیز در این راستا سود بُرد.
خانمها شروین وایت و کورت علاوه بر استفاده کاربردی از انبوه منابع و مدارک به زبانهای مختلف و متعدد، در کتاب خود نوآوریهای چندی نیز داشتهاند. مترجمان در همین باب بر این باورند که: «این کتاب، اثری جامع و مشهور درباره تاریخ سلوکیان است. نویسندگان کتاب […] در این اثر بهطور کلی در دیدگاههای پیشین درباره امپراتوری سلوکی تجدیدنظر کردهاند. این دیدگاه تازه، امپراتوری سلوکی را حتی پس از شکست آنتیخوس سوم از رومیان، دارای ساختاری منسجم و حاکمیتی مقتدر و توانمند معرفی میکند. این دیدگاه، شکستهای گاه و بیگاه سلوکیان از غلاطیان، دولت پرگام و بطلمیوسیان [مصر] را کم اهمیت تلقی کرده و نقش دودمانهای محلی چون پادشاهان پارس، بلخ و ارمنستان را ناچیز ارزیابی میکند. نویسندگان اثر نسبت به اشکانیان هم نگرش مثبتی ندارند.» (ص 18).
مترجمان در ادامه مقدمه خود درباب نوآوری مؤلفان نوشتهاند: «… با این حال، در این کتاب به شکلی قابل تحسین تلاش شده است دیدگاه سابق که مبتنی بر بزرگنمایی تمدن یونانی و تأثیرات تمدنی دوره یونانیمآبی بر شرق بود، رد و یا تعدیل شود و بر استمرار میراث شرق باستان، بهویژه هخامنشیان، در ساختار سیاسی و اداری دولت سلوکی نیز تأکید شده است. یکی از مزایای این کتاب این است که بهجای تمرکز کردن بر سرحدات غربی و جنگهای سلوکیان و بطلیموسیان، بهشرق بهویژه بابل و ارمنستان و حتی هند توجه دارد که اهمیت آگاهی از تاریخ و تمدنهای باستانی این سرزمینها برای درک بسیاری از مسائل فرهنگی و سیاسی ایران باستان بر کسی پوشیده نیست.» (صص19ـ18).
یکی از نکات مهم و قابل اعتنای کتاب «از سمرقند تا سارد…» تاریخنگری مدرن و پسااستعماری نویسندگان آن است. تا چند دهه پیش و با تکیه بر منابع یونانی و رومی چنین پنداشته میشد که امپراتوری هخامنشی هنگام هجوم اسکندر، یک حکومت ورشکسته اقتصادی و از هم پاشیده سیاسی بود که به شدت از یونان، به لحاظ مدنی و اجتماعی، عقبمانده بود. و این اسکندر و سلوکیان بودند که با خود تمدن، شهرنشینی، ضربه سکه و هنر را از «غرب» به «شرق» وارد کردند و شرقیهای عقبافتاده را با دستاوردهای مدنی غربِ باستان آشنا کردند! اما خانمها شروین و کورت، که مُلهم از دیدگاه پسااستعماری بودند و پیش از آنان مطالعات بسیاری در نقض و نقص چنان داوریهای سخیف و نژادپرستانهای صورت گرفته بود، در مقدمه کتابشان در رد چنین نظرات خودمحورانه، تحقر کننده و خودبزرگبین غربی با صراحت و شفافیت نوشتند:
«معمولاً تشکیل دولت یونانیمآب سلوکی بهمثابه جریانی کاملاً جدید در تاریخ خاورمیانه در نظر گرفته میشود. این برداشت مبتنی بر نظری قدیمی و متعصبانه است که در آن یونانیان از جنبههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از اقوام گوناگون تحت سلطه خود، پیشرفتهتر دانسته میشود. اما لزوم تغییر جدّی این دیدگاه هنگامی مشخص میشود که درمییابیم اسکندر سرزمینهایی را تصرف کرد که تاریخ قابل بازسازی آنها به سه هزار سال پیش از میلاد برمیگردد و در طول این مدت تحولات سیاسی و اجتماعی فراوانی را تجربه کرده و به پیشرفتهای چشمگیری دست یافته بودند. یکی از تحولات اصلی و تأثیرگذار بر کل منطقه، پیدایش شاهنشاهی هخامنشی میان سالهای 550 تا 500 است که در آن بسیاری از پادشاهان و اقوام گوناگون برای نخستین بار تحت لوای یک حکومت واحد قرار گرفتند. در عین حال باید خاطرنشان شد که هخامنشیان در برخی جنبههای اداری و حکمرانی (مالیاتها، جادهها، کُلنیها، فنون نظامی و سازماندهی، عناصری از ایده پادشاهی […] وارث آشور و بابل بودند.
همچنین در نتیجه تحقیقات اخیر میدانیم که آنچه اسکندر تصرف کرد، یک امپراتوری بسیار پیشرفته، موفق و پیچبده بوده است که او و جانشینان سلوکیاش پس از تصاحب آن، خود را با آن تطبیق دادند. […] اکنون کاملاً مشخص شده است که شاهنشاهی هخامنشی در سده چهارم بهرغم پارهای مشکلات، هرگز دچار زوال سیاسی و اقتصادی نشده بود. بنابراین، دیدگاه سابق که هنوز در برخی نگرشها نسبت به تحولات دوره یونانیمآبی وجود دارد، اکنون دیگر قابل دفاع نیست. این دیدگاه چنین القا میکند که اسکندر و یونانیان این دولت مستبد و ورشکسته و رو به احتضار «شرق» را با معرفی اشکال جدید اقتصادی و زندگی اجتماعی چون شهرها، بازارها، بردهداری و ضرب سکه جانی تازه بخشیدند. اما همه این نوآوریهای بهظاهر یونانی در قلمرو شاهنشاهی وجود داشته و در برخی موارد، جزئی از زندگی در خاورمیانه هزاره یکم بودهاند. این بدان معناست که تحلیلهای مربوط بهتحولات دوره یونانیمأبی بهتمرکز دوباره و طرح پرسشهای تازه و متفاوت مبتنی بر مدارک نیاز دارد، تا مشخص شود تحولات کجا و چگونه رخ دادهاند.»، (صص26 ـ25).
ترجمه کتاب و نثر فارسی آن، روان است. خواننده به راحتی پیش میرود. و این هنر مترجمان کتاب است زیرا بهگفته خود آنان، متن اصلی، دارای نثری نه چندان روان و دشوارخوان بوده است. امیدوارم در آینده نه چندان دور شاهد ترجمه دیگر آثار مهم درباب سلوکیان از آقای پیغمری خانم شفیعیان، مترجمان کتاب، باشیم. از خانم شفیعیان شخصاً تقاضا میکنم اگر توانستند و مایل هستند، مجموعه مقالات گردآوری شده توسط آلتای کوسکون و آلکس مک آولی (2016م.) را به فارسی ترجمه کنند تا جنبش زنان در ایران، آگاهی عینی و تاریخی دقیقی از وضعیت زنان در عصر سلوکی پیدا کنند.
کتاب «از سمرقند تا سارد؛ نگرشی تازه به امپراتوری سلوکی» نوشته سوزان شروین وایت و آملی کورت با ترجمه حمیدرضا پیغمبری و مریم شفیعیان در 400 صفحه، شمارگان 500 نسخه با قیمت 145 هزار تومان در قطع وزیری از سوی انتشارات توس منتشر شد.
سیدقاسم یاحسینی
منبع: ایبنا