میراث مکتوب – خاندان فیض کاشانی یکی از خاندان های ممتاز دوره صفوی است که میراثی عظیم و گرانبها از آنان برجای مانده است.
در میان فرزندان این خاندان، محمد علمالهدی زبدهگی خاصی دارد و آثاری باارزش از او بر جای مانده است.
محمد علمالهدی در سال 1039 به دنیا آمده و به سال 1115 درگذشت. رسالۀ عبرتنگار در سال 1100 در قمصر نگاشته شده و این رساله که متأثر از آن نیز هست، به سال 1107 نوشته شده است.
رساله در نقد صوفیه، در ادامه ادبیاتی است که کم و بیش از ابتدای دولت صفوی به راه افتاد و با فراز و نشیب به اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم رسید و در این مرحله با جدیت بیشتری دنبال شد. این ادبیات بر محور ایجاد جدالی است بر ضد صوفیه که پیش از عصر صفوی، گفتمان غالب در ایران بودند و با آمدن صفویان و فقیهان عرب، زیر فشار قرار گرفتند.
رساله علمالهدی، اثر دیگری است بر ضد صوفیه که اوایل قرن دوازدهم نوشته شده است. شگفت، همانطور که مرحوم مجلسی، پدری داشت که اخباری و همزمان علاقمند به عرفان بود، علمالهدی هم پدرش متعلق به همان مکتب عرفانی بود که پیش از آن، شیخ بهایی و میرفندرسکی و حتی میرداماد و ملاصدرا، تعلق خاطر به آن داشتند. هم مجلسی و هم علمالهدی، در موج جدید ضد صوفیه، آثاری علیه تصوف نوشتند. میتوان گفت که پدران اینها هم تلاش کردند تکلیف خود را از صوفیه جدا کرده و همزمان علایق عرفانی خود را حفظ کنند. باید افزوده شود که علمالهدی هم در این رساله ضمن آنکه به تفصیل علیه صوفیه نوشته، در بخشهای پایانی تلاش میکند جریانی از زهد و عرفان را از اتهامات معمول در این دوره پیراسته کرده و از آنان دفاع کند. این کاری است که البته مجلسی به این معنا نکرده است.
این کتاب در یک مقدمه، شش گفتار و یک انجام، ترتیب یافته و هر گفتار، چند فصل دارد. مقدمه درباره علت تألیفات کتاب است.
در مقدمه کوتاه کتاب دو نکته آورده شده است: اول، درباره علت نگارش این اثر که میگوید خواسته است تا «رساله واضحة الدلالة نویسد، در لعن و طعن جماعت صوفیه که تابع معاندان اهل بیت پیغمبرند در بوادی ضلال بعید؛ و مبتدع حرکات فتنهگسترند در بسیاری از موارد وعد و وعید». این هدف نگارش این کتاب است که به آن وفادار مانده است. دوم آنکه تأکید میکند این متن را به فارسی خواهد نوشت و طبعاً روایاتی هم که خواهد آورد، متن فارسیاش را خواهد نوشت؛ چون «چون غرض آن بزرگمنش خردهدان از وضع این رساله، بهرهمندی دوستان فارسیزبان است، مناسب چنان است که آنچه از اخبار ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ ایراد یابد، از ذکر الفاظ گهربار ایشان به ترجمه آن، به سیاقت همین زبان اقتصار رود».
گفتارهای ششگانه کتاب، تقریباً به صورت منطقی تنظیم شده و آنچه را که در ذهن علمالهدی بوده، اینکه از کجا شروع کند و بحث را چگونه پیش ببرد، انعکاس میدهد.
در گفتار نخستین، بحث از وجوب تمسک و اعتصام به حبل اطاعات امامان(ع) مطرح شده و او با ارائه چند حدیث و روایت، نشان میدهد که دین درست همین است که ما در تمام امور، تابع امامان باشیم و روشهای اختراعی برابر آنان، ایجاد نکنیم. علت آن هم این است که ائمه همه چیز را بیان کردهاند و «نکتهای از لطایف معارف نیست که روایات وافی هدایاتشان از آن خالی» باشد. اساس این مطلب این است که خداوند، آنان را به عنوان هادی و راهنما معرفی کرده، شرایط علمی لازم را در اختیار آنان گذاشته و از سوی پیامبر(ص) مهتری آنان مورد تأکید قرار گرفته است. او صوفیان را کسانی میداند که از دایرۀ تمسک به اهلبیت خارج شدهاند.
گفتار دوم کتاب، با عنوان در لعن ماندان ائمه انام و تغییردهندگان شعائر اسلام، تأکیدی بر جداکردن شیعیان از دیگران و اینکه لازم است تا به اصول تولّی و تبرّی پایبند باشیم: «چنانکه محبت و مودت انبیا و اوصیا و سایر برگزیدگان خدا واجب و لازم است، بغض و عداوت سرکشان کفر کیش و اسلام نمایان نفاقاندیش فرض و متحتم است». در حقیقت در ادبیات ضد صوفی آن دوره، تصوف به عنوان جریانی که وابستگی به تشیع ندارد و به عکس، ریشه در تسنن دارد، نگریسته میشد و دایما از این بحث میشد که سابقه تصوف، به مذهب مخالفان باز میگردد. به همین دلیل علمالهدی در اینجا و در ادامه فصل قبل از انحرافی که پس از رحلت رسول (ص) رخ داد سخن گفته و در واقع بحث را قدری به عقب برده است.
گفتار سوم رساله در اینباره است که باید با بدعت مبارزه کرده و نباید در قبال آن ساکت بود. بخشی از رفتاری که باید با اهل بدعت داشت، این است که از نشست و برخاست با آنها باید پرهیز کرد، چنانکه در روایات به این امر توصیه شده است. علمالهدی در این گفتار به نقد ایده صلح کل صوفیان پرداخته و اساس آن را همین میداند که آنان تعصب روی مذهب داشتن را روا نمیشمرند. به گفته وی، آنان روی مفهوم حق و باطل مرزبندی مشخصی ندارند.
گفتار چهارم رساله دربارۀ بحث ذکر از مباحث مهم مربوط به صوفیان است. اینکه صوفیان، باور به گفتن برخی از اوراد و اذکار خاص خود دارند و آنها را به شکلهای ویژه اجرا میکنند و مسائل بسیار دیگر در این زمینه، یکی از تفاوتهایی است که میان آنها و باقی مسلمانان در اجرای شعائر دینی و مذهبی وجود دارد. به همین دلیل، علمالهدی به تفصیل به این بخش پرداخته است. از اموری که فصلی از این گفتار به آن اختصاص یافته، ذکر مداوم است، چیزی که هم شکر نعمتهای الهی است و هم سبب حفظ تشبث آدمی به حبلالله میشود. بخش دیگری از تذکر و یاد خدوند، تفکر در صنع الهی است، تفکری که قلب را آگاه کرده و بیدار نگاه میدارد. وی علاوه بر این، فصلی را هم به این اختصاص داده است که آداب تفکر در صنع الهی چگونه است و چطور باید به طور مداوند در صنع الهی نگریست و براساس آنچه در عالم هستی رخ میدهد یاد خدای و عظمت او را کرد. در این گفتار علمالهدی بسیار ادیبانه و زیبا، و البته با همان نثر خودساختهاش، به بحث از عظمت الهی و آفرینش پرداخته و با انواع و اقسام عبارات، تشبیهات و استعارات، روی تذکر و یاد خداوند تأکید میورزد. و فصلی را به علم، آن هم از راه تدمل در آفرینش اختصاص داده و تصریحا میگوید که مقصودش علوم مربوط به شناخت مبدأ و معاد است.
گفتار پنجم به مرکز دایره بحثی که علیه صوفیان آغاز شده، نزدیک میشود. تا اینجا بحثهایی درباره اهمیت ذِکر شده و ابعاد آن شرح داده شده است؛ اما در اینجا گفته میشود کارهای زشتی که صوفیان در امر ذکر آن هم با انجام حرکات ناهنجار به عنوان ذکر دارند درست نیست؛ به این دلیل که «هر کاری را که شارع ستوده و مکلفان را ترغیب به آن فرموده، حدّی دارد محدود که از آن درنباید گذشت و تجاوز نشاید نمود». پس این رفتارها از آنچه شارع دستور داده بیرون و طبعا مطرود است. هر فعلی از نظر شرع حکمی دارد و باید در حد همان حکم شرع با آن رفتار کرد. علمالهدی در اینجا به تفصیل درباره انواع حکم شرعی بحث کرده و تفاوت آنها را بیان میکند. سپس به تفصیل به نقد رفتارهای ویژه صوفیان در امر «ذکر» پرداخته و با ارائه آیات و روایات و نیز استدلالهای خاص خود و نیز در قالب نثر ویژه خویش، به انتقاد از آنها میپردازد. وی از اینکه صوفیان این چنین راه اعتدا و تعدّی را طی کرده در شگفت است و مینویسد: «در حیرتم که سبب اعتدا و طغیان در اطاعت فرمان چیست، و این فریاد و افغان که در کهسار پندار و بیابان گمان پیچیده از برای شنوانیدن کیست». به گفته وی ذِکر، امری است که باید آهسته و آرام گفت و البته نباید به فریادهای مستانه و رقص زنانه مشغول شد.
در فصل دیگر، روی این نکته تأکید دارد که چرخزدن صوفیان، سبب رواج بیحیایی در میان آنها شده است. «یک علامت از علامات قوت اقتدار این چرخزنان است تخریب بنیان حیا و اطمینان به تقریب تشبیب صبیان و غلمان یاهوزنان. و یک اثر از آثار رفعت مقدار این رویینتنان است تعذیب روان دین و ایمان به تسبیب اسباب خستن ارواح و ابدان نظارگیان اللهگویان، و شکستن اطراف و ارکان جوارح رقصکنان بر گل ارجل و وکز ایمان شاباش جویان». به گفته وی، چیزی که آنها اسمش را مراسم عبادت میگذارند، در واقع چیزی جز فرورفتن در ضلالت و گمراهی نیست. وی با کمک آیات و اخبار، به نقد این رفتارهای صوفیان پرداخته و آنان را متهم به جنون ادواری کرده، چیزی که آنها نامش را آشفتگی و شیدایی میگذارند.
گفتار ششم در انتقادهای گستردهتر از آراء صوفیان و رفتارهای بهویژه اجتماعی آنهاست. در مرحله نخست از اینکه آنان پیران خود مانند حسن بصری و سفیان ثوری را بر امامان ترجیح داده و از آنان پیروی میکنند، مورد انتقاد قرار میدهد. در مرحله بعد، به سراغ آداب چلهنشینی صوفیان رفته به صراحت آن را اقدامی نامشروع و نامأنوس مینامد. توکّل در تفسیر صوفیان و نیز نوعی زهد افراطی آنان، مورد دیگری است که علم الهدی در انتقاد از صوفیان مطرح کرده و این بار، زاویه دید او، نتیجه اجتماعی آن در رواج نوعی اخلاق بطالتگرایانه در جامعه است. این نقطه امتیاز جدی این رساله به شمار میآید. این صوفیان، آخرین و اعلاترین مرتبه توکل را کنارگذاشتن همه ابزارها و اسباب در زندگی میدانند، از نظر نویسنده درست نیست.
تفسیر توکّل در نگاه صوفیه، در فصلی خاص مورد انتقاد قرار گرفته و علمالهدی میکوشد رابطه میان توکل از یک طرف و تکیه به اسباب و علل مادی را در زندگی نشان دهد. او باور دارد اگر توکل مورد صوفیان درست باشد و آن را تکلیفی متوجه «وضع و شریف دانسته» تعمیم دهند، و «مانند وحوش و سباع در فیافی هلاکت و ضیاع چریدن و بر خاک مذلّت گسل طپیدن را ناگزیر تارکان عمل دانند»، در این صورت، چه نتیجهای جز تعطیل کردن زندگی به دست میآید، و طبیعی است که از این نگاه «لازم آید که هیچیک از افراد انسان تعیّش نتواند به اعتبار انسداد جمیع ابواب بست و گشاد. در فصلی دیگر در انتقاد از «توکل خانهنشینی و توطن مسجدگزینی» میگوید همانطور که عبادت لازم است، تلاش برای زندگی هم لازم است.
انتقاد دیگر علم الهدی در این گفتار ششم، درباره ادعاهای شگفت صوفیان برای انجام کارهای خارقالعاده است. به گفته او، این صوفیان، گاه رتبت خود را از انبیا و اوصیا هم برتر دیده «ادعای ابدای خوارق عادات و غرایب آیات از قبیل معجزات بیّنات که در تغییر مراسم کاینات از انبیاء ـ علیهم السلام ـ صدور یافته و شنیدهاند» میکنند. او از این کارها به عنوان «اعاجیب اکاذیب حماقت ریا» و «کرامات خرافت سیما» یاد کرده، کارهایی که «به قوت صولت مالیخولیا از برای فریفتن مریدان» انجام میشود.
انتقاد دیگر از صوفیان این است که آنها تعصب در مذهب را نمیپذیرند، نه در اصول و نه در فروع و اظهار شهادتین را کافی دانسته و ابایی از اینکه مالکی یا حنبلی و …. باشند، ندارند.
انجام کتاب بحثی متفاوت در سیر طبیعی کتاب رد صوفیه، اما مرتبط با آن است. این همه مطلب در نقد دیدگاههای صوفیان و آن هم توضیح درباره ذکر و توکل و زهد، و انتقادهای تندی که علیه این جماعت شده، میتواند موجد یک نگاه منفی به زاهدانی شود که روش درستی دارند و بیدلیل متهم به تصوف میشوند. شاید این بخش، به نوعی واکنش به اتهاماتی هم باشد که نسبت به فیض مطرح میشد و علمالهدی قصد دارد به نوعی از این نگرش دفاع کند که راهی میانه هم وجود دارد که کسانی برنمیتابند و باورمندان به آن را صوفی میپندارند. البته، در کنار آن، به تهمت زدن به کسانی از علما هم میپردازد که ظاهر زندگی آنها خوب است و بسا متهم به محبت دنیایی شوند، در حالی که در اصل، آنها مصداق زاهدانی هستند که هیچ ارزشی برای دنیا قائل نیستند و بود و نبود ثروت برای آنان اهمیتی ندارد.
نسخه این رساله، به شماره 2079 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود و این متن بر اساس همان که در 112 فریم است، فراهم آمده است. شماره هر فریم در داخل کروشه، در متن آمده است. نویسنده در متن کتاب، عنوان خاصی برای رساله نیاورده اما در همان آغاز گوید که خواسته است «رساله واضحة الدلاله نویسد در لعن و طعن جماعت صوفیه که معاندان اهل بیت پیغمبرند».
فهرست مطالب کتاب:
مقدمه مصحح
مقدمه مؤلف
آغاز سخن
گفتار نخستین: در وجوب تمسک و اعتصام به حبل اطاعت ائمه انام علیهمالسلام
گفتار دوم: در لعن معاندان ائمه انام و تغییر دهندگان شعائر اسلام
گفتار سوم: در نکوهش سکوت و آرام به هنگام ظهور بدعت در شرایع اسلام
گفتار چهارم: در ستایش ذکر پروردگار و اشعار به اختلاف اصناف اذکار
گفتار پنجم: در نکوهش حرکات ناهنجار در مقام یادآوری داور بردبار
گفتار ششم: در تثریب صوفیان خیرهسر به تقریب اقوال حیلهگر و اعمال فتنهگستر
انجام کتاب در تحذیر احباب از پندار ناصواب
محمدعلمالهدی فرزند فیض کاشانی، رساله در ردّ صوفیه (درایت نثار در نکوهش مخالفت ائمه اطهار در مراحل جنبش و منازل قرار)، مصحح: رسول جعفریان ، قم، مورخ، 185 صفحه، 1397.
منبع: کتابخانۀ تخصصی ادبیات