ميراث مكتوب: دومين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب با عنوان نقش زبان شناسي در تصحيح متون روز سه شنبه 25 شهريور 82 در اين مركز برگزار شد.
در اين نشست،ابتدا دكتر صادقي اشاره اي به اين مضمون داشت :«خواستن» با «واو» و موارد مشابه آن كه كاتبان املاي آنها را اشتباه نوشتهاند، فراوان هستند. آن را كه بايد با «واو» مينوشتند، بدون «واو» نوشتهاند و آن را كه بايد بدون «واو» مينوشتند با «واو» نوشتهاند. مصحح بايد اينها را ذكر كند ،چون كه خطاي كتابت نشان دهنده تحول است و اين نكتهاي است كه زبانشناسان غربي درباره آن بسيار بحث كردهاند.
و اما در مورد ”حكايه“ و صورت هاي ديگر آن كه استاد افشار گفتند آن متن عرفاني را ميان بيست و دو كاتب تقسيم كردهاند و در نتيجه كلمات املاهاي متعدد دارند, بايد گفت كه اين نكته, نكته بسيار مهمي است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. چرا؟ براي اين كه چه بسا آن كاتبان كه در يك شهر، در نزديك استاد درس ميخوندند, از جاهاي مختلف آمده بودهاند. ممكن است كه يكي از هرات آمده باشد,يكي از كرمان و غيره. مثلاً همين كلمه ”حكايه“ را الآن هم در تاجيكستان ”حكايه“ ميگويند. پس پيداست كه آن كس كه ”حكايه“ نوشته ،اهل آن طرفها بوده و آن كه ”حكايت“ نوشته ، اهل مناطق نزديك به ما بوده است.پس, اينها همه مهم هستند, بويژه از نظر نسخهشناسي و از نظر فني, كه شما به آنها توجه داريد.
در ادامه نشست ابوالفضل خطيبي گفت : گاهي با نسخههاي متعددي رو به رو ميشويم كه طبعاً ضبط هاي مختلف دارند، يك مثال آن شاهنامه است. در نسخههاي مختلف شاهنامه هم ”زبان“ داريم, هم ”زَفان“ و هم ”زُفان“. در اين موارد مصحح بايد چه كار كند؟آيا ميتواند به صورت مكانيكي بيايد ضبط قديمي ترين نسخه- مثلاً نسخه لندن-را حفظ كند؟ من فكر ميكنم كه قضيه به اين سادگي ها نباشد.
علي اشرف صادقي در پاسخ او گفت: سؤال خوبي مطرح كرديد كه شايسته است در اين جا كمي در باب آن بحث كنيم. وقتي كه يك نسخه اساس داريم تكليفمان روشن است, يعني كه آن را مِلاك قرار ميدهيم. درواقع, وقتي كه نسخه قديمي است ديگر به دردسر نميافتيم. مشكل وقتي پيش ميآيد كه بخواهيم يك متن تلفيقي تهيه كنيم. به اين معني كه از متن نسخههاي كهن نداشته باشيم, يا اين كه از همه بخش هاي آن يك نسخه واحد كهن در دست نباشد. در اين جا ناچار ميشويم كه بعضي از قسمت ها را از يك نسخه نقل كنيم و بعضي قسمتها را از يك نسخه ديگر و يا اين كه ،بالأخره يك روش التقاطي- تلفيقي انتخاب كنيم.
آنگاه رحيم رضازاده ملك گفت : من فكر ميكنم كه سُرنا دارد از سرِ گشادش كوك ميشود. اصلاً كتاب را براي چه چاپ ميكنيم؟ كتاب را براي يك مشت مردمي كه ميخواهند از ادب فارسي استفاده كنند, چاپ ميكنيم, نه براي زبانشناسي و لغتشناسي. اين نسخه بدل ها و تلفظ هاي مختلف مربوط به زبانشناسي و نسخهشناسي هستند. كسي كه آنها را ميخواهد بايد جان بكند و برود در كتابخانه بنشيند, نسخه عكسي يا خطي را تماشا كند. من كه كتاب ميخرم ميخواهم در آن ادب فارسي را بخوانم. به من چه كه در آن چه چيزي بوده است. من ميخواهم فارسي بدانم. ميخواهم با ادب فارسي مشام خود را تازه كنم. اين چه كاري است كه شما از لغات مختلف جدول درست ميكنيد. همين كارها را كرديد كه الآن يك جوان نميتواند متن فارسي را بخواند و نميخواهد كه بداند.
نكته بعد اين كه ميگويند: جوانها بايد اينها را ياد بگيرند. خود پيرهايي كه اين جا نشستهاند در اين زمينه گير كردهاند, چه توقعي از جوانان ميتوان داشت؟ كدام جوان و كدام پير را پيدا ميكنيد كه كاري را چاپ كرده و هزار تا غلط در آن پيدا نشود؟ چرا همهاش يقه جوانها را ميگيريم، در حالي كه خودمان ميان راه و وسط كار گير كردهايم؟
علي اشرف صادقي در ادامه گفت: اجازه بدهيد كه براي روشن شدن اذهان توضيحي بدهم. ما وقتي كه ميخواهيم متون گذشته را چاپ كنيم ،بايدحتيالمقدور چاپ را طوري به دست بدهيم كه به زبان مؤلف نزديك باشد. وظيفه مصحح همين است. بعد, اگر ببينيم كه از كتابي نسخههاي متعدد هست و اين نسخهها ضبط هاي متعدد دارند ،ناچار هستيم كه همه اين ضبط ها را به دست بدهيم، اما براي عموم مردم, بايد متن هاي ساده به دست بدهيم, فارغ از نسخه بدل. مثلاً از ديوان حافظ چاپ هاي خانلري و قزويني و سايه و غيره در دست هستند با نسخه بدل هاي زياد، اما براي عموم مردم بايد يك چاپ بدون نسخه بدل به دست داد، ولي محقق ميخواهد استفاده ديگري از كتاب بكند. كليات سعدي و خمسه نظامي و شاهنامه را هم بدون نسخهبدل چاپ كردهاند.
در ادامه محمد كريمي زنجاني در مورد مقاله «امالكتاب» گفت : مقالهاي درخشان راجع به امالكتاب است ، اين كتاب متني است كه دعويها و دعواهايي بر سر تاريخ نگارش آن هست، يعني كه تاريخ نگارش آن را از سده چهارم تا سده ششم هجري ميگيرند. شما در آن مقاله دعاوي گوناگون را مطرح كردهايد و در مورد زبان كتاب هم به تفصيل سخن گفتهايد، چيزي كه براي تصحيح چنين متن هايي مهم است و مورد نظر بنده قرار دارد، اين كه متني داريم كه قديم است. يعني كه مثلاً ميدانيم كه اصل متن مربوط به دوره پيش از فتنه مغول است. بگذريم كه من مغول را، به دليل اعتباري كه در يك دوره به زبان فارسي داد، خيلي هم فتنه نميدانم،اما نسخههاي امالكتاب مربوط به بعد از قرن دهم هجري هستند. اگر رأي مادلونگ را- كه آخرين رأي است- بپذيريم، بايد قبول كنيم كه تدوين اين كتاب در قرن ششم تمام شده است. پيشنهادي كه شما مطرح كرديد اين است كه در تصحيح اين متون بايد به متن هاي همجوارشان كه براساس گويش هاي آن دوره تأليف شدهاند، توجه بشود. آنچه ميخواهم بگويم اين است در مواردي كه خود آن متن ها دچار همين مشكل هستند، يعني متن هايي كه نسخههايشان متأخر هستند، چه ميتوانيم بكنيم؟ آيا در چنين مواردي بايد متنِ مؤلف را قرباني جغرافياي حيات كاتب متن كنيم؟
علي اشرف صادقي چنين گفت: آن سؤال اولتان اينطور خلاصه ميشود كه در مورد متوني كه نسخههايشان متأخر هستند، مثل امالكتاب، ديوان فرخي، ديوان عنصري، ديوان منوچهري و … ويس و رامين، چگونه بايد عمل شود؟ بديهي است مصحح ناچار است كه متن را از روي همان نسخههاي متأخر تصحيح كند، يعني كه ناچار است كه به همان ضبط نسخهها اكتفا كند. در امالكتاب هم راهي جز اين نيست كه به همان نسخههاي قرن نوزدهمي بسنده كند و ضبط آنها را بياورد، منتهي در همان نسخهها كاتب هاي كمسواد گاهي شكل هاي قديمي را همانطور كه ميديدهاند، نقاشي ميكردهاند، چنانكه قابل بازشناسي هستند. مثلاً فرض كنيد آن جا كه اسم پارچهها را مينويسند چون كه مثلاً كلمه ”ربيقي“ را كه در اصل بوده ، نميشناختهاند و درنتيجه آن را مثلاً ”طبقي“ ضبط كردهاند. پيداست كه در اين جا با اسم پارچهها سروكار داريم و چند اسم كنار هم رديف شدهاند.
يا در يك جا اسم پارچهاي به صورت ”مزج و درخش“ آمده است. پيداست كه كاتب كلمه را نميشناخته و آن را نقاشي كرده است. در متون قديم، كلمهاي داريم به صورت ”مُمزج“ كه اسم نوعي پارچه است كه احتمالاً با تارهايي از طلا بافته ميشده است. پس كلمه ”مزج“ به احتمال زياد تصحيف صورت ”مُمزج“ است. ”درخش“ هم در اصل ”وخشي“ بوده كه نوعي پارچه است. اين دسته از كلمات را ميتوان با جستوجو به صورت درستشان دست يافت و صورت اصلي آنها را بازشناخت، اما در جايي كه نميتوان صورت اصلي را پيدا كرد بايد همان صورت هايي را كه در متن بهكار رفتهاند ،حفظ كنيم.