ميراث مكتوب- دكتر محمود عابدي در نشستي با عنوان « چهره گشايي، نقد و بررسي كتاب روضةالانوار خواجوي كرماني»، گفت: خواجو يك شاعر درجه دوم و حدواسط سعدي و حافظ است، اما شعر خواجو هم در شناختن شعر سعدي مهم است و هم در شناختن شعر حافظ و من به اين دليل به سمت خواجو رفته ام.
مصحح اثر در شصت و هفمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب كه روز دوشنبه 29 مهر ماه 87 در اين مركز برگزار شد، افزود: خواجو شخصيت استثنايي و خيلي عجيبي است، آنچنان كه محققه خاندانش، كابلي بودند. از نظر زندگي از كرمان به نواحي مركزي ايران آمده و به آخرين امير ايلخاني رسيده و نتوانست يك شخصيتي را پيدا كند كه در پناه او، شاعري خود را آنطور كه بايد و شايد، ابراز نمايد. نه مثل حافظ آن توفيق را داشته كه در يك جايي مقيم باشد و به عنوان يك شاعر مقيم مجاهده كند و خودش در عالم خودش فرو برود و عرفان را بورزد و نه در اين همه سفر، توانسته يك جايي و يك پناهگاه مقبولي پيدا كند كه در پناه او سر ذوق بيايد، از اين جهت، به نظر من يك شاعر شكست خورده است. وقتي به طرف شيراز يا كرمان بازگشته، مردد بوده كه به سمت آل مظفر امير مبارز برود يا به طرف ابو اسحاق اينجو و آيا در اين مدتي كه ابو اسحاق اينجو حكومت مي كند، در شيراز اقامت كند يا به طرف يزد برود، كه عجب اينكه به هر دو طرف رفته است و اين خودش براي ادبيات ما يك خسرانه كه نتوانسته تصميم بگيرد كه به كدام طرف برود و به خصوص وقتي كه به دربار رفته، دربارها از او اشعار سفارشي طلبيدند.
وي ادامه داد: خواجو عارف نيست، يعني اگر عارف بود اين قدر از اين شاخه به آن شاخه و از اين ممدوع به آن ممدوع و از اين شهر به آن شهر نمي رفت. آنقدر كه اسم شهرها در شعر خواجو آمده، تقريبا در آثار شاعر ديگه نيامده، از كاشان و اطرافش بگيريد تا بندرعباس و تبريز و بغداد و همدان. اسامي شهرهاي فراواني در شعرش آمده و ظاهرا در آنجا قرار داشته است. عرفان خواجو يعني عرفان قرن هشتم كه با عرفان مولوي خيلي متفاوت است. زبان خواجو، زبان تصوف عرفانه، اما فكر خواجو، فكر عرفاني نيست، چون شاعر از نظر فكر و از نظر دل مطمئن است و متكي به چيزي نيست. وقتي مي خواستم كه روضه الانوار را با مخزن الاسرار مقايسه كنم، گفتم كه نظامي در شمال غربي ايران زندگي مي كرده، يك جامعه ادبي و اجتماعي، بالنسبه آرام، جامعه اي كه نه حمله و هجوم قوم ها را ديده، نه آن حمله مرگبار مغول ها را، كه آرامش و سكون و آن روح سالم و روان مطمئن و آرام را از ايرانيان گرفتند و شعر نشاط قبل از مغول، بعد از آن حمله به شعر ديگري تبديل شد و ما ديگر شعر شاد نمي بينيم.
دكتر عابدي افزود: نظامي در آنجا يك ناحيه آرام و مطمئني برايش پديد آمده بود و خودش هم عارف وصوفي نيست، اما اهل زهد و شريعت است. گاهي اوقات خودش را از بعضي چيزها تنزيه مي كند، اما خواجو اينطور نيست. خواجو در جامعه اي زندگي مي كند كه بين امير مبارز و ابو اسحاق اينجو است. معلوم نيست شيراز مال كيست. دائما صلح و جنگ مي كنند و ببينيد شاعر در چه حالتي بوده است.
خواجو اهل كرمان است و هميشه از كرمان مي نالد و هيچوقت كرمان در شعرش به كار نرفته و با صوفيان كرمان بسيار مخالف بوده است. با اين حال، زبان خواجو به زبان مردم نزديك تر است. در صد بيت اول، اين همه ارباب مشاغل و صاحبان حرفه و پيشه و هنر كه در شعر خواجو آمده، معلوم است كه با توده مردم الفت داشته، شاعر با عامه و توده مردم درآميخته و تفاوتش با نظامي همين است. نكات ديگري در باب خواجو گفتني است. در باب قصايدش كه بالنسبه ضعيفه، در باب نوساناتش از سنايي تا انوري. از سنايي كه اولين كسي است كه آن قصيده معروف سنايي را تضمين كرده، تا قصايدي كه بر استقبال شعر زهير گفته يا انوري را جواب داده يا امثال اين ها. همه اين ها نشان مي دهد، صرف نظر از اين كه زندگيش متغير، ممدوحش متفاوت و روحش متزلزل است، از نظر فكري هم نمي تواند يك مقتداي خاص پيدا كند و مي توان گفت در اشاراتي هم فقط با انديشه هاي مولوي ارتباط دارد، اما اولين كسي است كه با آثار عراقي وغير مستقيم با انديشه هاي ابن عربي رابطه دارد.
وي همچنين گفت: از عمده ترين خاصه هاي خواجو اين كه، عرصه زبانش خيلي باز است. يعني واژه هاي ساده و زبان توده در شعرش راه پيدا كرده است. يك خواسته ديگري كه در شعر خواجو هست، پيچيدن به ايهام است. هيچ كلمه اي نيست كه در زبان خواجو وارد بشود، مگر اينكه يك معني دومي برايش وجود داشته باشد.