میراث مکتوب- یکی دیگر از رباعیات خیام که اصالت این رباعی نیز از سوی خیامپژوهان تائید و ثبت شده است و استاد سیدعلی میرافضی در کتاب «رباعیات خیام» آن را در ردیف رباعیات اصیل خیام آورده، این رباعی است:
«در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه، گویا و خموش
از دسته هر کوزه، برآورده خروش
صد کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش»
این رباعی در نسخههای نزهه المجالس سال ۶۰۱ ق، جُنگ لیدن ۶۹۵ ق، طربخانه ۸۶۷ ق، رباعیات خیام، بادلیان آکسفورد ۸۶۵ ق، پاریس ۸۷۹ ق، اسعد افندی ۸۷۶ ق و پاریس ۹۰۲ ق کتابت شده است. رباعی مذکور به مانند رباعی تفسیر شده در هفته پیش، از رباعیهای مشهور خیام است و خوشبختانه از ارزش و سندیت بالایی برخوردار است. همانطور که ذکر شد، منابعی ارزشمند که دو تا از آنها مربوط به قرن هفتم قمری است، این رباعی را ذکر کردهاند. احتمالاً خیامخوانان و خیامدوستان گاه بیت دوم این رباعی را این گونه دیده یا شنیده باشند: «هریک به زبان حال با من گفتند / کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش».
صادق هدایت نیز در کتاب ترانههای خیام همین بیت را ضبط کرده است. استاد میرافضلی در منبع خود، از آنجا که ضبط قدیمتر را پذیرفته، این رباعی را به صورتی آورده که ما در ابتدای بحث آوردهایم. نظر او مبنی بر اینکه ضبطِ «از دستۀ هر کوزه، برآورده خروش / صد کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش»، صحیحتر است، کاملاً علمی است، زیرا که بیتِ «هریک به زبان حال با من گفتند / کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش». هرچند که به قول استاد میرافضلی به روزگار ما نزدیکتر است، ولی با شکل مرسوم رباعی در روزگار حکیم خیام فاصله زیادی دارد.
این رباعی از جمله رباعیاتی است که در موسیقی خیامخوانی بوشهر نیز مورد استفاده قرار گرفته و خوانش زیادی از این رباعی در موسیقی بوشهر شده است. در این موسیقی از ضبط دوم استفاده شده که معمولاً خیامخوانان در بوشهر بیشتر به کلیت رباعیات خیام نگاهی دارند و درصدد یافتن بیت یا مصراعی نیستند که از سندیت بیشتری برخوردار باشند و این نیز کاملاً پذیرفتنی و منطقی به نظر میرسد. رابطه بوشهریها و موسیقی این مرز و بوم با خیام، رابطهای عمیق است که نگارنده پیش از این در گفتوگویی مفصل با خبرگزاری ایبنا با عنوان «شور رباعیات خیام در خلیج فارس» به آن پرداخته است.
دو واژه «کوزه» و «کوزهگر» از واژگان کلیدی رباعیات خیام است که برای فهم آن باید به زبان استعاره پناه برد. این کوزه و جنس آن در رباعی، خاک گذشتگان ماست، گذشتگانی که بر زمین خدا زندگی کرده و اکنون رفته و به خاک سپردهاند و از خاک آنها در صنعت کوزهگری استفاده میشود. مصراع چهارم این رباعی در هر دو روایت، یک نوعی عطش و هیجان و سرگشتگی فلسفی به ذهن متبادر میکند که گذشتگان ما کجا رفتند و اکنون در کدام عالم به سر میبرند. همین سوال خود به تنهایی میتواند دریایی از علوم را به ذهن بشر بگشاید که بهحق نیز گشوده است. علومی که برای اینگونه پرسشها تولید شده است، علومی است که تلاش میکند وضعیت آدمها را در دنیای دیگر بیابد. تا جایی که این سالها برنامه و کتابهایی به نام «زندگی پس از زندگی» یا «زندگی پس از مرگ» تولید شده است که همگی برای این است که برای این ونه پرسشها جوابی بیابند.
تولید مصراع دوم در این رباعی برای ایجاد مصراع چهارم است و در واقع سه مصراع اول به ویژه مصراع دوم کمک بسیار خوبی برای مصراع چهارم کرده است. وقتی در مصراع دوم گفته میشود: «دیدم دو هزار کوزه، گویا و خموش». برای این است که مصراع چهارم را تفسیر کند و برای هرکدام که حالتی نمادین دارند، مؤلفهای مییابد: «صد کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش».
در واقع با فکر عمیق و ژرفی که در درون این رباعی و خالق آن نهفته است، کوزهها که همگی گویا و خموشاند، همان گذشتگان ما هستند که خاکشان، قبرشان، نبودشان و خاطراتشان گویای این است که همه رفتنیاند و کسی در این خاک نخواهد ماند.
ما در این رباعی به وضوح با مسئله فنا و مرگ برخورد میکنیم. کارگاه کوزهگری نماد دنیا و هزاران هزار کوزه نماد همه انسانهایی هستند که دیگر نیستند یا انسانهایی که امروز هستند، اما همگی بهزودی فانی خواهند شدند و رخت از این عالم خواهند بست. از هیچکدامشان اثر و خبری نخواهد ماند. نه از کوزهگرها؛ یعنی پدران و مادران که سازنده این پیکرها بودند، نه از کوزهخرها که این پیکرهای ساخته شده را به خدمت میگرفتند و نه از کوزه فروشها که واسطه این داد و ستد انسانی و اجتماعی بودند.
این گونه رباعیها در واقع، یک نوع نظریه بسیار ارزشمندی از علوم انسانی ما ایرانیان است که به این زیبایی به شعر درآمده است. اگر ادبیات بتواند این گونه نظریات علوم انسانی که در انبوهی از رباعیات و مثنویها و … نهفته است به جهانیان معرفی نماید و آنها را جهانشمولتر نماید، چقدرها بر روحیه علمی و تولید علم ما ایرانیان افزوده خواهد شد.
طلب استعاره از کوزه و کوزهگری در ادبیات سنتی ما جایگاه مشخص و پردامنهای دارد. شاعرانی مانند عطار نیز از این دو واژه در حالت استعاری و تمثیلی استفاده کرده است. حکیم سنایی غزنوی، نظیر همین مضمون را به زیبایی به گونهای دیگر مطرح کرده است:
«ای شنیده فسانه بسیاری
قصۀ کوزهگر شنو باری
کوزهگر سال و ماه در تک و پوی
تاکند خاک دیگران به سبوی
چون که خاکش نقاب روی کنند
دیگران خاک او سبوی کنند»
فرخی سیستانی نیر در قصیدهای این گونه این مفهوم را نشان میدهد:
«خیز تا بر گل نو کوزگکی باده خوریم
پیش تا از گل ما کوزه کند دست زمان»
بشیر علوی، پژوهشگر ادبی و استاد دانشگاه
منبع: ایبنا