کد خبر:18586
پ
photo5850245937262342068_0

در سوگ دکتر ساجدی

دکتر ایرانی نوشت: طهمورث ساجدی دانش ایران‌شناسی و کارنامۀ ایران‌شناسان را در سینه داشت. درد ایران‌شناسی داشت و اهل علم از ایران‌شناسان را می‌ستود.

میراث مکتوب- دکتر اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب به مناسبت برگزاری مجلس یادبود زنده‌یاد طهمورث ساجدی در مرکز فرهنگی شهر کتاب و با همکاری مؤسسه میراث مکتوب، در یادداشتی از فضایل ایشان یاد کرد. این یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

نوروز امسال برای مردم و اهل فرهنگ سرشار از تلخ‌کامی‌ها بود. از هر سو سیلی ویرانگر آمد و عید را با خود برد و ما و جمعی از هموطنان عزیزمان را به سوگ نشاند، و از این سو درگذشت دوست نازنین و دانشمندمان، جناب دکتر طهمورث ساجدی، در طلیعۀ نوروز، حلاوت حلول سال نو را به مرارت بدل کرد.

دقایقی پس از تحویل سال، خواستم برای دوستانم پیام‌های تبریک ارسال کنم، اما شوربختانه با پیام تسلیتی بهت‌آور مواجه شدم. باورکردنی نبود. امید بستم که خبر صحت نداشته باشد. کسی که سال‌ها با او معاشرت داشته‌ای و با تو همدل و هم‌سخن بوده است، چگونه می‌شود باور کرد رفتنش را؟ گاه در چنین واقعه‌ای با خود زمزمه می‌کنی که: من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود. اولین بار، چنین حالتی را با درگذشت مادرم احساس کردم. حسی غریب که بیشترمان پس از درگذشت عزیزی و دلداری درکش کرده‌ایم. دوستی که خبر را فرستاده بود می‌گفت در نشست ماهانه با اهل فرهنگ و دوستداران میراث مکتوب، با ایشان خوش و بش کرده بوده و حالشان کاملاً خوب بوده است. باورش نمی‌شد؛ من هم باور نمی‌کردم. اما مرگ مقدَّری محتوم است که یک روز، دیر یا زود، در ساعتی معلوم، همه تسلیم آن خواهیم بود. با خود این آیه را زمزمه کردم: الّذین اذا اصابَتهم مصیبةً قالوا إنّا للّه و إنا الیه راجعون؛ آن صابران که چون به ایشان رسد رسیدنی که ایشان را دشوار آید، گویند «ما آنِ خداوندِ خویشیم و ما با او شدنی‌ایم و با وی گشتنی».

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست          روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

چندسالی بود که دکتر ساجدی را در مجالس علمی و همایش‌ها می‌دیدم و احوال‌پرس او بودم، اما در نشست‌های ماهانه که هر چهارشنبه در محل مؤسسۀ میراث مکتوب برگزار می‌شود و در آنها توفیق زیارت استادان و پژوهشگران را داشته‌ایم و داریم، و به قول برخی دوستان، مجمع خوبان روزگار است، ارادت بنده به زنده‌یاد مرحوم مغفور دکتر ساجدی دوچندان شد. ساعت 12 ظهر چهارشنبۀ آخر هر ماه، در معیّت استاد محمد روشن، آرام آرام وارد مؤسسه می‌شد و با رویی گشاده و چهره‌ای متبسم و حالتی که گویا مژده‌ای با خود دارد، سخن را آغاز می‌کرد. از چاپ کتابی تازه یا همایشی پیش رو یا بزرگداشتی خبر می‌داد. در یکی از دیدارها مژده داد که استاد سمیعی گیلانی به نشست دیدار صمیمی با اهل فرهنگ تشریف خواهند آورد. دکتر ساجدی به همراهی با فضلا و اهل ادب عشق می‌ورزید و این گواه صادق روحیۀ جمعی و صفای باطن و حسن خلق او بود. قدردان خدمات بزرگانی چون استاد احمد سمیعی و استاد محمد روشن بود. بسیار اهل مطالعه و تحقیق بود. در هر بحثی که طرح می‌شد مستند به منابع دست اول سخن می‌گفت. ندیدم که رشک بورزد یا از کسی بدگویی کند.

امروز، در این مجلس یادبود، برای بزرگداشت یاد و تجدید خاطرۀ او گرد هم آمده‌ایم تا از سجایا و صفات نیک او بگوییم و درس‌ها بیاموزیم. از مقالات و کتاب‌ها و پژوهش‌های او چیزی نمی‌گویم که بیش از من بدان واقفید و ان‌شاءالله مجموعۀ مقالات او منتشر خواهد شد، اما به قول حافظ

بر این رِواق زبرجد نوشته‌اند به زر          که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

همۀ ما به قدر آثار علمی و کارهای نیکی که از خود بجای گذاشته‌ایم ماندگارخواهیم بود و میوۀ آن را در سرای دیگر خواهیم چید. مهم این است که طهمورث ساجدی نام نیکی از خود بر جای گذاشت. دانش ایران‌شناسی و کارنامۀ ایران‌شناسان را در سینه داشت. درد ایران‌شناسی داشت و اهل علم از ایران‌شناسان را می‌ستود و اهل کسب از ایران‌شناسی را گاه به نام یاد می‌کرد. آیا نسل آینده جای خالی فرهیختگانی چون زنده یاد طهمورث ساجدی را پر خواهند کرد؟ امیدواریم چنین باشد.

مرگ او ناگهان و بی‌مقدمه بود. نه سابقۀ درد و المی در او بود و نه از مرضی شکایت داشت، اما تقدیرش چنین بود که در 67 سالگی به دعوت معبود لبیک بگوید و به سرای آخرت کوچ کند و با دیگر بزرگانی که نام و یادشان بر لوح ذهن و ضمیر اهل فرهنگ حک شده است هم‌پا و هم‌سخن شود.

در ایام تعطیلات نوروز، تاب نیاوردم و به‌رغم اخبار پیاپی بارش باران و رانش زمین، راهی بندر انزلی شدم و به‌همراه خواهران داغدارش بر مزارش که غریبانه در آن خفته بود حاضر شدم و به نیابت از دوستان فاتحه‌ای و طلب مغفرتی نثار آن دوست نازنین کردم و از درگاه ایزدی برای او آرامش ابدی طلبیدم. اما امروز توفیق حضور در مجلس یادبود او از بنده سلب شد. هفتۀ پیش بود که در سوگ پدر لباس سیاه به تن کردم و داغدار شدم و امروز به‌ناچار عازم قم شدم تا در کنار خانواده زانوی غم در کنار بگیرم و دعاگوی شما عزیزان باشم که اندوه فقدان پدر مزید بر غم فقدان دوست نازنینمان دکتر طهمورث ساجدی شد.

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران          کز سنگ گریه آید روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد          داند که سخت باشد قطع امیدواران

روانشان شاد و رحمت و رضوان الهی مشمول حالشان باد.

 

دهم اردیبهشت 1398

اکبر ایرانی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612