کد خبر:15363
پ
20-12-14-111220ss_0

در سماع «او»

نشست نقد و بررسی کتاب «مَلَک گرسنه» با حضور ایرج شهبازی، فرشته نوبخت و نهال تجدد به صورت مجازی برگزار شد.

میراث مکتوب- به‌تازگی کتاب «مَلَک گرسنه» نوشته‌ی نهال تجدد به همت نشر چشمه منتشرشده است. پس از «عارف جان‌سوخته» و «در جست‌وجوی مولانا» نهال تجدد این بار بر اساس «مقالات» شمس تبریزی، تقویم شمس را با کلام خود او می‌نویسد.
نشست ویژه‌ی شهر کتاب در روز دوشنبه ۲۴ آذر به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داشت و با حضور ایرج شهبازی، فرشته نوبخت و نهال تجدد به صورت مجازی برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: مرکز فرهنگی شهر کتاب، امسال در روز بزرگداشت مولوی، هشتم مهر، همایشی سه‌روزه را با عنوان «شمس و مولانا» برگزار کرد. اما امروز در ایام عرس مولانا هم با اوییم و کتاب «ملک گرسنه» را نقد و بررسی می‌کنیم که خیلی سریع به چاپ‌های چندم رسیده است.
او در ادامه گفت: شور و شوق شمس و مولانا در دهه‌های اخیر باعث شده است که بسیاری از آثار درباره‌ی این دو با مخاطبان گسترده روبه‌رو شود. این آثار که لحاظ کمی و کیفی قابل‌توجه‌اند، بحث و گفت‌وگوهای مختلفی را درانداخته‌اند و کارنامه‌ی مولوی‌پژوهی را در سال‌های اخیر پربرگ‌وبار کرده‌اند. پیش‌ازاین، دو اثر از نهال تجدد از فرانسه به فارسی ترجمه شده است. «عارف جان‌سوخته» را مهستی بحرینی ترجمه کرد و در سال ۱۳۸۶، با حضور نویسنده، ژان‌کلود کاری‌یر، همسر نویسنده و نمایشنامه‌نویس فرانسوی، پیروز سیار و هنرمندانی چون عزت‌الله انتظامی درباره‌ی این کتاب رمان‌گونه بحث شد که گزارش آن در سایت شهر کتاب وجود دارد. کتاب دیگر او، «در جست‌وجوی مولانا» را نیز مهستی بحرینی به فارسی برگرداند. این کتاب شامل چند داستان از «مثنوی» بود و ازآنجاکه ما «مثنوی» را به فارسی در دسترس داریم، با استقبال چندانی هم مواجه نشد.
محمدخانی درباره‌ی «ملک گرسنه» گفت: این کتاب در اصل رمان نیست، بلکه تقریباً زندگی شمس تبریزی است. تجدد به مدت بیش از سی‌سال در ایران حضور نداشته، اما ایران‌دوستی و علاقه و ارتباط او با آثار ادبیات کلاسیک فارسی، به‌ویژه مولانا، نثر او را تقویت کرده است. چنان‌که نثر او در بیان احوالات شمس روان است و مخاطب به‌خوبی آن را دریافت می‌کند. راوی اول‌شخص است و از زبان شمس درباره‌ی زندگی او می‌گوید و کتاب در سه بخش تنظیم شده است. در بخش «پیش از او» شمس از پدرش، سهروردی، تبریز، حلب، دمشق، حمله‌ی مغول و حوادث پیش از ملاقات با مولانا می‌گوید. بخش «با او» درباره‌ی دورانی است که شمس در قونیه با مولانا گذرانده و بیان تأثیر شمس بر مولانا است. این بخش با دیدار شمس با مولانا آغاز شده است و با توجه به «مقالات» شمس، آثار مولانا از جمله «غزلیات شمس» و «مثنوی»، «منطق‌الطیر» عطار، «سفرنامه‌ی ابن‌بطوطه» و موارد مربوط به حوادث این ایام نوشته شده است. تجدد در این بخش از اشعار مولانا برای شناخت این رابطه کمک می‌گیرد. درباره‌ی ایده‌ی این رابطه شواهدی از کار عطار می‌آورد. همچنین، به مواردی مانند چیستی گفت‌وشنود مولانا و شمس؛ ازدواج شمس با کیمیا خاتون که پرورده‌ی حرم مولانا است؛ کدورت شمس و علاءالدین، پسر مولانا، با شمس اشاره شده است. در نهایت، بخش «بعد از او» به رفتن و ناپدید شدن همیشگی مولانا از قونیه اختصاص دارد و حال مولانا را بعد از رفتن شمس توصیف می‌کند.
او در پایان گفت: در اروپا، به‌ویژه در فرانسه، شمس به‌اندازه‌ی مولانا شناخته شده نیست و کمتر آثاری درباره‌ی او ترجمه شده است و شناخت نسبی از او به سبب ترجمه‌ی «مثنوی»، «غزلیات شمس» یا ترجمه‌ی تحقیقات و مقالات ایرانی‌ها به زبان‌های دیگر است و فقط تا حدودی محققان با او آشنایی دارند. اما این کتاب باعث می‌شود افراد بیشتری با زندگی شمس و مولانا آشنا بشوند.

تقویم شمس
نهال تجدد، نویسنده و مترجم، درباره‌ی پیشینه‌ی کاری خود در خصوص مولوی توضیحاتی داد. او در بخشی از این سخنان گفت: بعد از نگارش «عارف جان‌سوخته» و ترجمه‌ی صد غزل از «دیوان کبیر» شمس تبریزی به همراهی مادر و همسرم، مهین تجدد و ژان‌کلود کاری‌یر، کتاب دیگری با عنوان «در جست‌وجوی مولانا» نیز به زبان فرانسه نوشتم که شامل ۳۵ حکایت «مثنوی» بود که از زبان شخصی در همان زمانه نقل می‌شود. دوست نقاش من، فدریکا ماتا، با خواندن این قصه‌ها چنان به شوق آمد که به گریه افتاد و از من خواست نقاشی‌هایش را در این کتاب بگذارم. بعدازاین، متوجه شدم که فدریکا با پشتوانه‌ی سورئالیسم غربی و من با پشتوانه‌ی تاریخ و ادبیات و عرفان ایران از طریق مولانا باهم ارتباط برقرار می‌کنیم و این زن غربی سورئالیست مفهوم «مثنوی» را در حد خودش درک می‌کند، حتی اگر کار ترجمه شده باشد. پس، به نظرم رسید وظیفه‌ی ما ایرانیان ساکن غرب این است که کلاسیک‌های خودمان را به غرب بشناسیم. ما در ایران شکسپیر، پوشکین، پروست، مولیر را می‌خوانیم و نمایشنامه‌هایشان را اجرا می‌کنیم، اما غربیان از ما چندان چیزی در دست ندارند. پس، ما هم می‌توانیم به‌عنوان هدیه کلاسیک‌های خودمان را به غرب معرفی کنیم.
او در ادامه گفت: با ژان‌کلود کاری‌یر و عتیق رحیمی راجع به زندگی مولانا و شمس سناریویی نوشتیم و وقتی برای این کار چندین جلسه با محمدعلی موحد ملاقات کردم، همه‌ی خوانده‌هایم برایم ملموس و مادی شد و به این نتیجه رسیدم که می‌توان به دنبال آن آتشی رفت که در رابطه‌ی مولانا و شمس، در هستی و نثر شمس و در شعر مولانا وجود دارد. پس، در بازگشت به پاریس چنان انرژی‌ای داشتم که فقط باید می‌نوشتم تا این حس را انتقال بدهم که اینها فقط ادبیات نیستند، بلکه می‌شود تجربه‌ای شخصی باشند، مثل تجربه‌ی حتی اولینِ آن پروانگان عطار.
این نویسنده ادامه داد: «مقالات» کرونولوژیک نیست و مخاطب آنها هم معلوم نیست. وقتی «مقالات شمس تبریزی» محمدعلی موحد و دیگر مقالات و آثار پژوهشگران این حوزه را مطالعه می‌کردم، دریافتم که بعضی‌اوقات معادل شعری یک جمله‌ی شمس نزد مولانا است. حتی امکان این بود که در «مناقب‌العارفین» شرایط سرودن آن را یافت. پس، این مانند پازلی بود که به من جرئت می‌داد زندگی شمس را کرونولوژیک و با جملات خود او بنویسم. این میان بخش‌هایی هم باقی ماند که باید جرئت می‌کردم و از خودم اضافه می‌کردم. در این بخش، اشعار مولانا، «ابتدانامه»، «رساله‌ی سپهسالار»، «فیه‌مافیه» و به‌خصوص ابن‌بطوطه به من کمک کردند. چراکه من می‌خواستم در خاصیت شهرها اطلاعات درستی بدهم که ساخته‌وپرداخته‌ی خودم نباشد. اینجا، به یاد ابن‌بطوطه افتادم که چند دهه بعد از تمام این شهرها گذر می‌کند و با خواندن ابن‌بطوطه تمام این شهرها برای من ملموس شدند. وقتی دیدم محمدعلی موحد هم درباره‌ی ابن‌بطوطه کار کرده است، متوجه شدم که این دایره انگار کامل شده است. چراکه رجوع به این منابع راهی بود که او پیش پای ما قرار می‌داد.
تجدد توضیح داد: وقتی «ملک گرسنه» را می‌نوشتم، آن را هم‌زمان به فرانسه ترجمه می‌کردم و در ذهنم این بود که این کار به فرانسه باشد. در ابتدا هم درباره‌ی پذیرفتن پیشنهاد انتشار این کتاب به فارسی تردید داشتم. در ایران آثار فوق‌العاده‌ای از عارف‌پژوهان در این حوزه وجود دارد و با خودم می‌گفتم که این کار بیش از هر چیز جرئت است. اما ازآنجاکه از ژان‌کلود آموختم باید برای کار زحمت زیاد کشید، بسیار آموخت، پشتوانه‌ی علمی داشت و بعدازآن، حتماً احترام آن کار را داشت، در نهایت پذیرفتم. چراکه فکر می‌کردم این سه مورد درباره‌ی من با شمس اتفاق افتاده است.
او در پایان گفت: نشر چشمه و ناشر فرانسوی این کتاب تصمیم گرفتند، این کتاب را باهم در بیاورند و همگی در نمایشگاه کتاب ایران حاضر شویم. با پاندمی کرونا این کار انجام نشد. اما کتاب در فرانسه و در ایران در یک روز چاپ شد که برای من مثل هدیه‌ای آسمانی بود. چراکه آرزویی بود که گمان می‌کردم ناکام بماند. حتی آن صد غزل دیوان شمس تبریزی بعد از هجده سال نایابی یک هفته بعد از چاپ «ملک گرسنه» دوباره منتشر شد.

چه کسی باید کنده می‌شد و می‌سوخت؟
ایرج شهبازی، مولوی‌شناس و مولوی‌پژوه، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: کتاب «ملک گرسنه» شرح‌حال شمس تبریزی از زبان او و براساس «مقالات» شمس است. افزون بر این، نویسنده از منابعی دیگری چون آثار مولانا و گاهی «سفرنامه‌ی ابنبطوطه» و «مناقب» اوحدالدین کرمانی نیز استفاده کرده است. به نظر می‌رسد که عموم جست‌وجوهای نویسنده در این کتاب درون مثلثی قرار دارد که در یک‌سوی آن «مقالات» شمس، در سوی دیگر «مثنوی» و «کلیات شمس» و «فیه‌مافیه» و در سوی دیگر آن «مناقب‌العارفین» افلاکی قرار دارد. سخنان شمس و مولانا طبیعتاً بهترین منابع برای طراحی زندگی این دو بزرگ و بازسازی رابطه‌ی مبهم این دو است. «مناقب‌العارفین» هم ‌شأن سرود تعدادی از اشعار مولانا را روشن می‌کند. بنابراین، به نظرم نویسنده از طریق این مثلث بحث‌ها را به‌خوبی پیش برده است. «سفرنامه‌ی ابن‌بطوطه» هم اطلاعات بسیار جالبی را در مورد اوضاع اجتماعی و اقتصادی و وضعیت شهرهای ایران در آن زمان در اختیار ما قرار می‌دهد. ازاین‌جهت، نویسنده به‌خوبی از اطلاعات ابن‌بطوطه برای پر کردن خلأها استفاده کرده و تصویر زیبایی از اوضاع جامعه در آن زمان در اختیار ما قرار داده است.
او ادامه داد: ازآنجاکه شمس و مولانا دو همراه جدایی‌ناپذیرند و سخن گفتن از هر یک از آنها سخن را به دیگری می‌کشاند، نویسنده‌ی «ملک گرسنه» نمی‌تواند از شمس سخن بگوید و مولانا را فراموش بکند. تجدد به‌خوبی کتاب را براساس رابطه‌ی شمس با مولانا فصل‌بندی کرده است: پیش از او، با او، بعد از او. استفاده از ضمیر «او» به‌جای نام مولانا در این تقسیم‌بندی حالتی بس خوشایند به این فصل‌بندی داده است. این انتخاب هوشمندانه نشان می‌دهد که هرگاه در زندگی شمس تبریزی به شکل مطلق از ضمیر «او» یا «تو» استفاده کنیم، این ضمیر به مولانا برمی‌گردد. همان‌طورکه در فرهنگ ما منظور از «او»ی مطلق خدا است. وقتی در زندگی فردی کسی دیگر به یگانه مرجع ضمیر او تبدیل می‌شود؛ یعنی والاترین جایگاه را در زندگی او به‌دست آورده است. چنین اویی در واقع من است و از من هم من‌تر است: «در دو چشم من نشین/ ای آنکه از من من‌تری». به نظرم زندگی مولانا و شمس یکی از شاخص‌ترین مصداق‌های این مساله است.
او بیان داشت: نثر کتاب زیبا و شسته‌رُفته است. با اینکه نویسنده مدت طولانی در ایران نبوده و آثار خود را به زبان فرانسه نوشته است، توانایی او در نگارش به زبان فارسی عالی است. نثر او زیبا و استوار است و می‌توان از آن لذت برد. تقریباً هیچ دست‌اندازی در نثر او وجود ندارد، از کلمات روشن و مناسب و جملات استوار و کوتاه استفاده می‌کند و می‌توان با خیال راحت متن او را خواند. گذشته از این، کتاب خیلی‌خوب و با دقت ویرایش شده است. خیلی به‌جا و متعادل از علائم نگارشی استفاده شده است و از آنجاکه تجدد نمایشنامه‌نویس توانایی است، خیلی‌خوب از فنون نمایشنامه‌نویسی و داستان‌نویسی استفاده کرده و توانسته خواننده را به دنبال متن بکشاند. همراهی این جنبه‌های تکنیکی و صوری با صفای باطن و صداقت نویسنده باعث می‌شود که متن خیلی خیال‌انگیز و تأثیرگذار باشد.
شهبازی گفت: «مقالات شمس تبریزی» مهم‌ترین منبع ما برای شناختن شمس و روابط او با دیگران است. متأسفانه علی‌رغم تمام کوشش‌های جان‌فرسای محمدعلی موحد همچنان در این کتاب گسست‌ها و پارگی‌های فراوانی وجود دارد و در موارد زیادی نمی‌توان معنای متن را به‌درستی فهمید. براساس این کتاب چند کتاب با ارزش نوشته شده است و «ملک گرسنه» یکی از آنهاست که در واقع نوعی سال‌شمار زندگی شمس است. حقیقتاً پی‌گیری چنین نظم و ترتیبی در کتابی آشفته مانند «مقالات» کاری کارستان است و از خلال همه‌ی صفحات «ملک گرسنه» می‌توان اشراف و تأمل نهال تجدد را بر جمله‌به‌جمله‌ی «مقالات» به‌خوبی مشاهده کرد. این کتاب به نظرم الگویی است برای ترسیم تقویم زندگی بزرگان براساس آثار خودشان. اشراف نویسنده بر «مقالات» شمس باعث شده که در ضمن تدوین زندگی شمس، سخنان او را در مورد مسائل گوناگون درکنارهم جمع کند که این به نظرم یکی از جالب‌ترین ویژگی‌های این کتاب است. گذشته از اینها، نویسنده سخنان مولانا و عطار و نظایر آنها را هم برای تبیین سخنان شمس نقل می‌کند که ارزش تحقیقی و علمی کار را خیلی بیشتر می‌کند.
این مولوی‌پژوه افزود: در «ملک گرسنه» تفسیرهای زیبایی از پدیده‌های گوناگون در زندگی شمس و مولانا و حوادث سیاسی وجود دارد. هر حادثه‌ای برای نویسنده‌ی هنرمند کتاب فرصتی است برای گرفتن نکته‌ای برای پرورش موضوع نظر خودش. برای نمونه از جمله‌ی معروف مرد بخارایی موقع فرار کردن از برابر لشکریان مغول، آمدند و کندند و سوختند و بردند و کشتند و رفتند، بسیار خوب استفاده کرده است. این مرد بخارایی با همین چند جمله‌ی کوتاه به زیباترین شکل ممکن گستره‌ی هجوم مرگبار حمله‌ی مغول به ایران را بیان کرده است. تجدد با این جمله از زبان شمس می‌گوید: «مأموریت من، مقصود من درست همین بود. اما چه کسی باید کنده می‌شد و می‌سوخت، هنوز نمی‌دانستم». اینجا نویسنده با بهره بردن از این جمله به ماهیت ویرانگرِ زیروروکننده‌ی عشق از منظر شمس تبریزی اشاره دارد. از این قبیل درک و دریافت‌های لطیف در «ملک گرسنه» کم نیست و در فصل سوم کتاب بیشتر دیده می‌شود.
او در نقد محتوای کتاب گفت: با اینکه کتاب خیلی دقیق ویراستاری شده است، حدود چهل مورد خطای چاپی و نگارشی در آن وجود دارد که در مواردی بسیار جدی‌اند. مخصوصاً جایی‌که در نقل‌قول کلمه اشتباه نقل شده و به درک مخاطب از متن لطمه می‌زند. همچنین، در کتاب چند خطای تاریخی وجود دارد که من به چهار مورد آنها اشاره می‌کنم. اولین خطا در مقدمه و درباره‌ی انسان‌های سرشناس زمان شمس و مولانا است. باید به دو نکته توجه کنیم. اول اینکه داستان شمس تماماً در آسیای صغیر اتفاق نیفتاده است، بلکه شمس در تبریز و بغداد و شام و مولانا هم گذشته از آسیای صغیر، در خراسان و شام زندگی کرده است. بنابراین، گرچه ماجرای شمس و مولانا در آسیای صغیر بوده است، در «ملک گرسنه» اشارات زیادی به تبریز و حلب و دمشق وجود دارد که باید در مقدمه موردتوجه قرار گیرد. دوم اینکه، در این بند به چند شخصیت اشاره شده است که از حیث زمانی با این دو هم‌زمان نیستند و برخی از آنها پیش از تولد مولانا و حتی شمس از دنیا رفته‌اند. مولانا در ۶۰۴ و احتمالاً شمس ۲۰-۲۵ سال قبل از آن به‌دنیا آمده‌اند. در مقدمه صلاح‌الدین ایوبی، حسن صباح، ابن‌رشد، موسی‌بن‌میمون معاصران مولانا و شمس عنوان شدند. درحالی‌که این افراد پیش از تولد شمس و مولانا یا در دوران کودکی شمس درگذشته‌اند و طبیعتاً مولانا و شمس به زمانه‌ی این بزرگان تعلق ندارند. به نظرم، به‌جای این افراد بهتر بود از کسانی مانند خواجه‌نصیرالدین طوسی، علاءالدین کیقباد سلجوقی، معین‌الدین پروانه، سلطان‌محمد خوارزمشاه، سعدی شیرین‌سخن، صدرالدین قونوی یاد بشود.
او ادامه داد: دومین خطای تاریخی کتاب این است که فرض شده در بیست‌سالگی شمس تبریزی اَتابک شمس‌الدین ایلدُگُز بر تبریز حکومت می‌کرده است. درحالی‌که این اتابک در ۵۷۱ درگذشته است و در این زمان هنوز شمس تبریزی به دنیا نیامده بوده است. دکتر موحد در «شمس تبریزی» نوشته است که تولد شمس مقارن مرگ اتابک نصرت‌الدین محمد پهلوان پسر شمس‌الدین ایلدگز بوده است. بنابراین، اینجا یک اشتباه تاریخی رخ داده است. همچنین، سومین خطای تاریخی کتاب این است که صلاح‌الدین ایوبی شیخ اشراق را کشته و بعد پشیمان شده است. درحالی‌که ملک ظاهر، پسر صلاح‌الدین ایوبی، شیخ اشراق را به قتل رساند و شمس هم در «مقالات» صریحاً به این نکته اشاره کرده است.
شهبازی چهارمین خطای تاریخی کتاب را تکرار گزاره‌ی بدیهی ملاقات شمس و مولانا در روز شنبه ۲۶ جمادی الاخر سال ۶۴۲ دانست و توضیح داد: این مساله در تعدادی از نسخ خطی «مقالات» و «مناقب‌العارفین» آمده و این‌قدر در میان مولاناشناسان تکرار شده است که به یک گزاره‌ی بدیهی تبدیل شده است. اما مطالعه‌ی «مقالات» شمس نشان می‌دهد که این جمله درست نیست. حداقل سه‌بار در «مقالات» آمده است که شمس و مولانا از شانزده سال قبل همدیگر را می‌شناختند. همچنین، از «مقالات» می‌توان دریافت که شمس با برهان‌الدین محقق ترمذی و پدر مولانا آشنا بوده است. گذشته از اینها، نامه‌ی بسیار مهمی در مقالات آمده است که برای شناسایی رابطه‌ی شمس و مولانا کلیدی است.
او در ادامه بخشی از این نامه را خواند و توضیح داد: حتی یگانه‌ای مثل استاد بدیع‌الزمان فروزانفر و بزرگی مثل استاد زرین‌کوب هم گمان کرده‌اند شمس تبریزی این نامه را خطاب به مولانا نوشته است. اما همان‌طورکه محمدعلی موحد و اعظم نادری هم گفتند، بی‌تردید این نامه را مولوی برای مولانا عزالدین قاضی نوشته است و درویشی که در نامه از آن یاد شده شمس تبریزی است. در واقع، مولانا در این نامه با قاضی درباره‌ی شمس تبریزی صحبت می‌کند و با عشق از وابستگی و علاقه‌ی خود به شمس می‌گوید. از این نامه و اشارات شمس در «مقالات» به دست می‌آید که شمس و مولانا باهم روابط طولانی‌مدتی داشته‌اند و رابطه‌ی آنها به‌تدریج شکل گرفته و زمانی به اوج خودش رسیده است. اما چون ذهن قصه‌پرداز و کرامت‌ساز معاصران مولانا نمی‌توانسته بپذیرد که دوستی بتواند چنین تحولی ایجاد بکند، ناگزیر بودند قصه‌ی ملاقات در بازار را بسازند. این گزاره‌ی بدیهی طبق «مقالات» کاملاً منتفی است. بنابراین، بهتر است در این جمله تجدیدنظر شود. چراکه نویسنده خود بارها در این اثر به این رابطه‌ی شانزده‌ساله میان شمس و مولانا اشاره کرده است.

ناداستانِ نامراد
فرشته نوبخت، داستان‌نویس، اظهار داشت: «ملک گرسنه» در مجموعه‌ی ناداستان منتشر شده است. ناداستان، برخلاف نام آن، داستانی است که مرجعی دارد. در داستان هر قدر هم مبنای روایت رئالیستی باشد، باز مرجع خود نویسنده است و مرزهای واقعیت و خیال را او تعیین می‌کند. اما در ناداستان، با اینکه نویسنده متن را شکل‌بندی و روایت می‌کند، همه‌ی این کارها در مرجع انتخاب مطالب به‌هم‌می‌رسد. آن مرجع ممکن است متنی تاریخی، اثری هنری، فیلمی مستند، زندگی‌نامه، متنی کهن، کلاسیک یا بنیادین باشد. آنچه ناداستان را مهم می‌کند، مخاطب آن است. مرجع نویسنده‌ی ناداستان در اختیار مخاطب هم هست. پس، اینجا میان متن و مرجع و مخاطب ناداستان چیزی شکل می‌گیرد که در بیان نظریه‌پردازان «گفتمان» است.
او ادامه داد: در «ملک گرسنه» براساس مدعای نویسنده قرار است از کودکی تا مرگ شمس روایت شود؛ یعنی مبنا واقعیت است. مبنای این روایت‌گری دقیقاً همان‌چیزی است که با شنیدن نام شمس در ذهن مخاطب حاضر می‌شود: مولانا. همه‌چیز حول مولانا می‌چرخد، درست مثل سماع. «ملک گرسنه» دقیقاً چنین فرمی را در ذهن ما تداعی می‌کند. انگار گردابی است که حول نقطه‌ای مرکزی می‌چرخد. و این گرداب چیزی نیست جز شمس که روایت می‌کند. تا اینجا، ما با ناداستانی جسورانه روبه‌روییم که مولانا و شمس را از زبان شمس روایت می‌کند.
نوبخت بیان داشت: جذابیت ناداستانی «ملک گرسنه» در این است که تقریباً دوسوم متن بریده‌هایی از متون نظم و نثر پارسی و کلاسیک مثل «فیه ما فیه»، «مناقب‌العارفین»، «منطق‌الطیر»، «مقالات» شمس و «دیوان کبیر» است که درکنارهم قرار گرفته‌اند. من در این فرصت کوتاه قصد ندارم وارد منطق ناداستانی اثر بشوم، بلکه به موضوع انتخاب زاویه‌دید یا راوی می‌پردازم.
این نویسنده توضیح داد: در بحث ناداستان شاید دشوارترین نوع مواجهه‌ی نویسنده با ناداستان انتخاب زاویه‌ی‌دید اول شخص برای راوی باشد. چون اگر جایی وجود داشته باشد که نویسنده‌ی ناداستان بتواند از کاستی‌ها فرار کند، آن انتخاب هوشمندانه‌ی راوی است و راوی اول شخص این کار را تقریباً ناممکن می‌کند. هدف روایت ناداستان «ملک گرسنه» شناخت بهتر شمس، رابطه‌ی شمس و مولانا و حتی ارائه‌ی تصویری از مولانا است. و قاعدتاً هیچ‌کس جز خود شمس نمی‌تواند راجع به او صحبت کند. اما در این اثر با شخصیتی روح‌گونه مواجهیم که در مواجهه با رخدادهایی که روایت می‌کند، فقط در حال توصیف یا بازگویی است و چیزی به آن رخدادها اضافه نمی‌کند. وقتی در صفحات اول این کتاب متوجه شدم که نویسنده از راوی اول شخص استفاده کرده است، از درون می‌لرزیدم و منتظر بودم با کشفی شگفت‌انگیز مواجه شوم. چراکه فکر می‌کردم، قطعاً نویسنده چیزی در ذهن داشته است. بعد از هفتصد سال، شمس زبان باز کرده است و در «ملک گرسنه» با ما حرف می‌زند. شمسی که به روایت «مقالات» و «مناقب العارفین» شخصیتی کم‌سخن، تندخو و حتی عبوس بوده است. منتظر بودم نویسنده به دریافت و کشف و شهود شخصی یا تازه‌ای رسیده باشد که از راوی اول شخص استفاده کرده است. اما به نظر من چنین نمی‌شود.
نوبخت در پایان گفت: مساله‌ی انتخاب راوی می‌توانست دوگانه عمل کند. اگر راوی اول شخص می‌بود و نویسنده از این منظر که چیزی به دانسته‌های ما اضافه می‌کرد، کار چیز دیگری می‌شد. یا اینکه اگر راوی سوم شخصی را انتخاب می‌کرد، حداقل محدودیت‌های روایت در وارد شدن به شکل و ماهیت رابطه‌ی شمس و مولانا توجیه می‌شد. باید این را در نظر داشته باشیم که وقتی نویسنده‌ای به سراغ ناداستان می‌رود، صرفاً به دنبال روایت یک زندگی‌نامه نیست. ناداستان متنی است که نویسنده در آن حقیقتی نامکشوف یا بیان نشده یا گفته نشده را جست‌وجو می‌کند و این در «ملک گرسنه» اتفاق نیفتاده است.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی مؤسسۀ شهر کتاب

 

 

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612