میراث مکتوب – بخشی است از مقاله ای که در آن به مناسبت از هویت نویسنده کتاب سلوة العارفين بحث کرده ام، بدین قرار:
آخرين مطلبی که بايد به مناسبت يکی از استادان مهم و اصلی نويسنده يعنی «ابو خلف عبد الرحیم بن محمد الصوفي الطبري» عنوان کرد اين است که چنانکه گذشت او يکی از کسانی بوده که نويسنده از طريق وی از قشيري روايت می کند و وی در حقيقت شاگرد مستقيم قشيري بوده است. در طول کتاب به وضوح پيداست که نويسنده ما از او بسيار متأثر بوده و از محضرش در تصوف بهره بسيار برده بوده است. درباره اين ابو خلف عبد الرحیم بن محمد الطبري اطلاع زيادی نداريم اما شايد به يک احتمال ضعيف او فرزند فقيه شافعي نسبتاً معروف آن زمان يعنی أَبُو خلف مُحَمَّد بن عبد الْملك بن خلف الطَّبَرِيّ السّلمِيّ باشد که شرح احوال او در منابع مختلف و طبقات شافعيان مذکور است؛ گرچه با اين حساب بايد گفت پدر و پسر هر دو صاحب يک کنيه بوده اند. گفتنی است کتابی اخيراً از سوی انتشارات بريل و به کوشش گرهارد بوورينگ و بلال اورفه لي با عنوان سلوة العارفين و أنس المشتاقين به چاپ رسيده که از تأليفات اين فقيه شافعي، يعنی ابو خلف مُحَمَّد بن عبد الْملك بن خلف الطَّبَرِيّ دانسته شده است. گرچه در طبقات الشافعيه سبکي اين کتاب به همين فقيه منسوب شده و نيز در تلخيصی از کتاب سلوة العارفين، با عنوان خلوة العاکفين که گردآمده ای از سال ۷۴۰ ق است و باز از سوی دو محقق ياد شده به چاپ رسيده (از سوی انتشارات دار المشرق بيروت) متن کتاب سلوة العارفين به فقيه ياد شده نسبت داده شده اما به نظر می رسد که سلوة العارفين را بايد به همين ابو خلف عبد الرحیم بن محمد الصوفي الطبري، يعنی استاد نويسنده ريحان الحقائق نسبت داد که گفتيم شاگرد قشيري بوده و از نقلهای نويسنده ما از او در سرتاسر کتاب به خوبی روشن است که بر خلاف آن ديگر ابو خلف الطبري که به فقه شناخته بوده و ابداً در هيچ منبعی قبل از سبکي به تمايلات صوفيانه شهرت نداشته، به مباحث صوفيانه دلبستگی داشته است. همانطور که سبکي در طبقات الشافعية می گويد و در مقدمه تحقيق سلوة العارفين و در پاورقی های کتاب هم مکرر ارجاع داده شده، کتاب سلوة العارفين بيشتر گزيده ای است از الرسالة قشيري اما نکته مهم آن است که در سرتاسر آن هيچگاه نويسنده به قشيري اشاره ای ندارد. آيا اين نشانه ای است که نويسنده کتاب نمی تواند ابو خلف ما باشد که خود شاگرد قشيري بوده؟ به هر حال اين پرسش قابل بحثی است و بايد بيشتر درباره هويت نويسنده کتاب سلوة العارفين تحقيق کرد. صرف اينکه سبکي (و يا آن معاصرش، نويسنده خلوة العاکفين) اين کتاب را به فقيه شافعي نسبت داده اند نمی تواند دليلی استوار بر انتساب اين کتاب بدو باشد. محتمل است که مبنای انتساب اين کتاب از سوی سبکي ( و يا آن ديگری) به فقيه شافعي اين بوده که نام او را بر روی نسخه کتاب، همانطور که ما امروز بر روی نسخه اين کتاب در دار الکتب مصر می بينيم ديده بوده و اين انتساب را قطعی فرض کرده و از آنجا که ابو خلف الطبري ديگری نمی شناخته ترديدی در اين زمينه به خود راه نداده است؛ اين در حالی است که در خطبه و مقدمه کتاب اشاره ای به نام نويسنده نيست (گرچه تلخيص کننده سلوة العارفين در آغاز کتابش خلوة العاکفين تصريح به نام مؤلف می کند و آن را صريحاً به فقيه شافعي نسبت می دهد؛ اما باز اين هم دليلی استوار بر صحت اين انتساب نيست و محتملاً او هم دچار همين خطا شده است). احتمال دارد که بر روی نسخه مادر، نام نويسنده کتاب تنها به صورت «ابو خلف الطبري» ذکر شده بوده و بعد در نسخه / نسخه های بعدی به دليل شهرت آن ديگر ابو خلف، يعنی فقيه شافعي اين عنوان بر او تطبيق داده شده و نام خودش و نام پدرش را در عنوان نويسنده افزوده اند. به ويژه اين نکته جالب است گفته آيد که بر روی نسخه منحصر به فرد سلوة العارفين که بسيار هم کهنه است (از سال ۴۶۰ ق) نام نويسنده بر روی صفحه عنوان نسخه، با خط متأخری ذکر شده و با خط نسخه يکی نيست. عبارات سبکي به وضوح نشان می دهد که دليل انتساب اين کتاب به فقيه شافعي از سوی وی آن است که او نسخه ای از اين کتاب يافته بوده و ظاهراً بر اساس آن فقيه شافعي را به تصوف نسبت می دهد و چون ابو حلف طبري ديگری نمی شناخته کتاب را به ابو خلف طبري فقيه نسبت می دهد. عين عبارت او چنين است: ” مُحَمَّد بن عبد الْملك بن خلف أَبُو خلف الطَّبَرِيّ السّلمِيّ. من أَئِمَّة أَصْحَابنَا. تفقه على الشَّيْخَيْنِ الْقفّال وَأبي مَنْصُور الْبَغْدَادِيّ وَهُوَ الْقَائِل بِأَنَّهُ تجب الْكَفَّارَة بِكُل مَا يَأْثَم بِهِ الصَّائِم من أكل أَو شرب أَو جماع وَنَحْوهَا وَكَانَ فَقِيها صوفيا. وقفت لَهُ على كتاب سلوة العارفين وَأنس المشتاقين فِي التصوف وَهُوَ كتاب جليل فِي بَابه أعجبت بِهِ جدا صنفه للرئيس أبي عَليّ حسان بن سعيد المنيعي ورتبه على اثْنَيْنِ وَسبعين بَابا أَولهَا فِي معنى التصوف وَآخِرهَا على بَيَان طَبَقَات الصُّوفِيَّة وتراجمهم وَمَا أرَاهُ إِلَّا حاكي رِسَالَة أبي الْقَاسِم الْقشيرِي وَلَعَلَّ خمول هَذَا الْكتاب بِهَذَا السَّبَب وَإِلَّا فَهُوَ حسن جدا وَلم أَقف مِنْهُ قطّ إِلَّا على النُّسْخَة الَّتِي قدمهَا هُوَ للمنيعي نَفسهَا وَهِي خطّ مليح مضبوط وَقفهَا الْملك الْأَشْرَف مُوسَى فِي خزانَة كتبه بدار الحَدِيث الأشرفية بِدِمَشْق وَقد خَاضَ أَبُو خلف فِي هَذَا الْكتاب مَعَ الصُّوفِيَّة فِي أَحْوَالهم وَأَبَان عَن معرفَة جَيِّدَة بِهَذِهِ الطَّرِيقَة وتكيف بهَا وَذكر أَنه فرغ من تصنيفه فِي ربيع الآخر سنة تسع وَخمسين وَأَرْبَعمِائَة وَذكر ابْن باطيش أَن أَبَا خلف توفّي فِي حُدُود سنة سبعين وَأَرْبَعمِائَة (نک: طبقات سبکی، ۴/ ۱۷۹ تا ۱۸۰).
اين در حالی است که استاد مؤلف ما، يعنی أبو خلف عبد الرحيم بن محمد بن خلف (يا أبي خلف) الطبري الآملي (برای نام و نسبش، نک: ذيل تاريخ بغداد ابن النجار، ۵/ ۴۵؛ تاريخ الاسلام، ۳۰/ ۸۳) همواره در منابع به صوفي بودن شهرت داشته است و علاوه بر نويسنده ما شاگردان ديگری هم در تصوف داشته که همگی به اين سنت منسوب بوده اند. نمونه قابل ذکر در اينجا اين است: “أبو الحسن القاسم بن محمد بن الليث السمنكي ، كان شيخا صالحا صوفيا نظيفا ، كثير العبادة . سمع أبا خلف عبد الرحيم بن محمد بن خلف الآملي، وأبا المحاسن عبد الواحد بن إسماعيل الروياني وغيرهما . سمعت منه أحاديث يسيرة في رباطه بسمنك ، وتوفي بعد سنة إحدى وثلاثين وخمسمائة ، فإني رأيته في أوائل هذه السنة.” (نک: انساب سمعاني ۳/ ۳۰۸). اين شخص دقيقاً معاصر نويسنده ماست و همانند او از ابو المحاسن رویانی هم بهره علمی برده و گرايش به تصوف داشته است.
حسن انصاری