اکنون که ما در این مجلس عالی گرد هم آمده ایم و به یادبود و به قول این جانب به سوگ انسانی نشسته ایم که بر اثر انهماک در کتاب به مرحله ای رسیده بود که باید او را تمثال کتاب گرفت، چه جز کتاب نمیگفت و جز کتاب نمی شنید و به قول شاعر: سخن یا از تو گفتم یا شنیدم.
این انسان زنده یاد محمدتقی دانشپژوه است که عمر خود را در خدمت بالاترین عنصری به نام کتاب گذاشت. زیرا او به خوبی تشخیص داده بود که سر باید بر آستانی سایید که از باد و باران آن را گزندی نرسد و یا چون به بازار هستی هر جانداری برگزیده و باارزش ترین متاع خود را آورد و آدمی نیز در این بازار با کتاب آید متاع او برهمه متاع ها برتری خواهد جست.
چه متاع آن متاعی است که برکشیدگان الهی آن را معجزۀ خدایی معرفی کرده اند و فی المثل آیۀ «واتوا بسوره من مثله» یکی از این معرفات است. بدین ترتیب:
زنده یاد دانشپژوه یکی از انسانهایی است که سر و جان در این کلام الهی باخت آن هم به حدی که اگر منطقی میخواست تعریفی از او بیابد و او را به زیر پرسش «ماهو» یا «من هو» ببرد، پاسخ «کتاب» در مییافت. چه آن قدر صدق کتاب بر دانش پژوه صدق واقعی است که حمل کتاب بر او حمل ذاتی اولی است نه حمل شایع صناعی. این چنین استاد و این چنین حملی یعنی حمل وصفی از اوصافِ موصوفی بر او حمل ذاتی اوست نه حمل شایع صناعی. این چنین وصف در شناسایی خود چیزی باقی نمی گذارد یعنی موصوف عین وصف و وصف عین موصوف می گردد و از دیرباز مورد توجه اهل فحص قرار گرفته و در علم بیان این امر را در استعاره یافتند زیرا در استعاره دیدند که گاه مجاز به آن حد از تقرب به معنی حقیقی می رسد که معنی مجازی به جای معنی می نشیند یعنی معنی غیر ما وضع له به جای معنی ما وضع له می آید بدون آن که ایجاد ابهامی در کلام کند و معنی مقصود را می رساند. فی المثل لفظ شیر به جای زید شجاع می نشیند بدون آن که ابهامی پیش آورد گزاره «شیر آمد» همان معنایی را می رساند که گزاره زید شجاع آمد. سکاکی در این جا یعنی در جانشینی مستعار له به جای مستعار عنه بر آن است که مستعمل یعنی به کار برنده استعاره و آورندۀ لفظ شیر به جای «رجل شجاع» در این استعمال خود عملی جز وضع جدید کار دیگر نمی نماید یعنی لفظ شیر برای معنی رجل شجاع وضع جدیدیست که به وسیلۀ استعمال کنندۀ آن به عمل آمده است و بدین ترتیب الفاظ بر اثر استعارات گوناگون وضع های متعدد می یابند. این قول سکاکی گر چه مورد پذیرش اساطین دیگر علم بیان قرار نمی گیرد چه آن ها بر آنند که استعارات، مجازاتی هستند که بر اثر کثرت استعمال در معنای مجازی به آن حد رسیده اند که می توانند افاده معنی حقیقی کنند بدون قرینه و وضع وضع جدید نیست یعنی وضع همانست ولی آنچه وجود دارد شدت مجازیت است که هست. باری این که بگوییم در این مواقف برای لفظ وضع پیش می آید گرچه در علم زبان شناسی این قول جدید نیست ولی نمی تواند پاسخ به اصل مسئله دهد بلکه بحث لفظی است و از مباحث لفظی نمی توان به دلائل نفس الامری رسید و باید پرسش را از جای دیگر پاسخ گرفت.
در فلسفۀ مشاء که طرح ماده و صورت را در تکوین اجسام پیش آوردهاند و صورت را مقوم ماده لایتعین میدانند گویی یک غفلت در تکوین آدمیان کرده اند چه به قول ناصر خسرو: آدم اگر این تن سائیستی/ جز که یکی جانور را کیستی
چه اگر در تکوین آدمی اصل این تن ساینده و فناشونده باشد این تکوین او با تکوین فلان جانور غیر انسانی هیچ فرق و امتیازی ندارد زیرا هر دو در غاذیه و نامیه و مولده و فناشونده و ملحقات این امور با هم شریکند و فرقی یکی از دیگری ندارد در حالی که آدمی واجد قوۀ تفکر است و در این قوه قوای متغیره و صناعیه و مخترعه با هم به وجود می آیند که در هیچ یک از جانوران این سه قوه با هم نیستند و اگر جلوه ای هم به وجه ضعیف از یکی از این سه قوه وجود داشته باشد آن هم غریزی است نه از ناحیه فکر.
این قوه تفکر که خود جهانی است در انسانها صورتی است که جسم حاصل از انضمام ماده و صورت را در آن صورت ماده برای این صورت نخست باید گرفت و این صورت دوم با صورت اول این فرق را دارد که در صورت اول همه انسان ها در آن صورت به تساویند یعنی فصل ناطقیت در همه یکی است ولی در این صورت همه اوصاف قابل توصیف انسانی تا حد کمال موجود ولی این صورت ثانی وجود ندارد و فقط انسان های خاص می توانند به این صورت رسند. چنانکه وصف تعلق به کتاب و «با کتاب یکی شدن» وصفی است برای زنده یاد دانش پژوه که او به آن نائل آمد و از آن جا که این وصف اشرف اوصاف انسانی است زنده یاد دانش پژوه بر بسیاری از انسان ها والایی و برتری بر اثر این وصف دارد و برای آن که این عرایض خالی از ابهام شود نامناسب نمی نماید که یک نکتۀ مهم در بالایی و والایی کتاب گوییم و ببینیم که کتاب در این بالایی واجد چه ویژگی هایی است که بر اثر این ویژگی کتاب می تواند انسان را به والایی برد.
گوییم کتاب چون تکیه بر وجود کتبی دارد مندرجاتش کم قار الذاتی است که هر جزء ماقبل هر ترکیب آن نباید فانی شود تا جزء مابعد به وجود آید؛ به عکس وجود لفظی که کلمه ما بعد در این وجود نمی توانند تکوین یابد مگر با عدم کلمه قبل، بدین ترتیب ما با وجود لفظی تاریخ نداریم ما با وجود لفظ آن چه داریم از حال داریم نه از ماضی. در وجود لفظی محتویات حافظۀ انسانی نمی تواند در خط مستقیم همه آن چه به لفظ می آید در خارج بالفعل داشته باشد به وجهی که چون حال وجود دارد ماضی هم وجود داشته باشد در حالی که در وجود کتابی و انواع دیگر از ثبّاتهاست که همگی درین امر شریک اند که حال و گذشته با هم می آیند. در کتاب سلطان حواس یعنی چشم به کار است در صورتی که در لفظ حس سمع ادراک کننده می باشد. سمع نمی تواند آن چه را که شنیده با آن چه می شنود همراه کند ولی چشم می تواند گذشته را با حال همراه کند و ببیند. پس انسانی که با وجود کتبی سر و کار دارد به خزانه ای از برتری های انسانی راه دارد که فاقد آن از این خزانه محروم است. زنده یاد دانش پژوه کلید این خزینه بشری را به دست داشت. کتبی که او از غث و سمین محتویات این خزینه به بازار نقد ارائه داده بس گران بهاست. او به کتاب هایی آشنا بود که کمتر کسی به این کتب دسترسی داشت در حالی که آن ها از بزرگان اهل کتاب نیز بودند.
زنده یاد دانشپژوه روزی به فهرستنگاری نسخ خطی دست یازید که در آن روز شاید کسانی که به کار فهرست مشغول بودند از شمار دو یا سه تجاوز نمی کردند. او با فهرست های مفصل و مجمل خود راهنمای خزائن کتاب خانههای نسخ خطی شد که اگر همت والای او نبود بعید مینمود که این رازهای با فخامت انسانی روشنی بخش مشتاقان شود. او به واقع با سروری بر مفتخرترین پدیدارهای انسانی زیست و با نیکوترین وصفی در خاک آرمید. پس بر او رحمت الهی باد که بالاترین رحمتهاست.
گزارش از سهیلا یوسفی
اخبار مرتبط
………………………………………………….
دانش پژوه به واقع دانش و پژوهش را معنا بخشید
محمدتقی دانش پژوه و تصحیحات او: (آثار شیعی و زبان فارسی)