میراث مکتوب – این مقاله را چند سال پیش نوشته ام. الآن گمان می کنم باید در اصالت مهر منتسب به کتابخانه شاهرخ تیموری بر روی این نسخه خطی تردید کرد. دلیلش را با خواندن مقاله متوجه خواهید شد.
چندی پيش دوست دانشمندم آقای رسول جعفريان، مقاله ای کوتاه درباره چند نسخه از کتابخانه شاهرخ تيموري منتشر کردند که در ضمن آن نشانی نسخه ای را ارائه دادند از کتاب ضياء الحلوم محمد بن نشوان الحميري(درگذشته اوائل سده هفتم. در هدية العارفين، ۲/۱۰۹ تاريخ مرگ او ۶۱۰ ق گزارش شده اما مستند آن را نمی دانم. به هر حال او ظاهرا پيش از ۶۱۴ ق، سال درگذشت منصور بالله درگذشته بوده است) که به قرار معلوم از نسخه های کتابخانه شاهرخ بوده و مهر آن کتابخانه را هم بر روی برگهای خود دارد. اين نسخه متعلق است به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران. پيشتر هم شادروان علينقي منزوي اين نسخه را به همين مناسبت در فهرست دانشگاه معرفی کرده بودند؛ نسخه ای در سه مجلد و از نسخه های اواخر سده هفتم و يا اوائل سده هشتم قمری (کاغذ نسخه را از نزديک بايد بررسی کرد. برخلاف آنچه تاکنون گفته شده، اين نسخه از سده ششم نيست و بی ترديد از نسخه های دوره المؤيد بالله يحيی بن حمزه است و به خط نسخه های دوره او و نسخه های کتابهای خود وی بسيار شبيه است. گرچه بر روی نسخه از نويسنده به گونه ای سخن رفته که گويی زنده بوده، اما در ميان نسخه های يمنی معمول بوده که عين عبارت نسخه های مادر را بر روی نسخه های بعدی نقل کنند. همين گاه در تقويم نسخه ايجاد مشکل می کند). از آنجا که نويسنده اين کتاب از زيديان يمن و فرزند نشوان الحميري، عالم برجسته زيدی بوده است (البته هر دو با گرايشات ويژه زيدی و مخالف جريان مسلّط دوران خودشان. محمد بن نشوان در آغاز با امام منصور بالله عبد الله بن حمزة همراهی نمود اما بعدا از او کناره گيری کرد) و نسخه نيز قاعدتا می بايست يمنی می بود، طی مکتوبی از آقای جعفريان درخواست کردم تا تصويری از اين نسخه خطی را در اختيار نويسنده اين سطور قرار دهند که به لطف و محبت ايشان مدتی پيش عکس کاملی از نسخه به دستم رسيد (به واسطه آقای محمد حسين حکيم که از هر دوی دوستان همينجا تشکر می کنم). نسخه از مخطوطات کهنسال يمنی و متعلق به زيديان آنجاست. کتاب ضياء الحلوم مختصر کتاب شمس العلوم است که اين يکی تأليفی است از پدر نويسنده ضياء الحلوم و در سالهای اخير هم طبع کامل و منقحی از آن منتشر شده است. کتاب شمس العلوم از جهات مختلف اهميت دارد و هم اين کتاب و هم مختصرش ضياء الحلوم از آثار متداول ميان زيديان يمن بوده و از آن دو نسخه های متعدد و کهنه در اختيار است. از آن جمله نسخه های کهنه ای هم در کتابخانه های ايران از هر دو کتاب موجود است که قاعدتا آنها هم بايد نسخه های يمنی باشند (نک: دنا، ۶/۱۲۲۷، ۷/۲۵۹؛ نسخه ای از شمس العلوم هم در مجموعه ناصريه آستان قدس هست، به شماره ۲۷۸۱۵ از سده ششم هجری که من آن را نديده ام اما فاضل محترم آقای حکيم اين اطلاع را به نويسنده سطور منتقل کردند). ضياء الحلوم هنوز چاپ نشده است. اهميت نسخه دانشگاه اين است که علاوه بر اينکه نسخه ای است پاکيزه و کهنه سال، نسخه ای است که خود سرنوشت شگفت آوری داشته و در پی مهاجرتهای مکرر دست آخر در کتابخانه مرکزی دانشگاه قرار گرفته است. اين مقدار که نسخه زمانی در کتابخانه شاهرخ تيموري موجود بوده را استادان منزوي و جعفريان پيشتر متذکر شده بودند. اما بايد داستان را کمی عقب تر ببريم: همانطور که گفتم اين نسخه در يمن و محتملا در اواخر سده سده هفتم و يا اوائل سده هشتم کتابت شده است. بعد از آن در نيمه سده هشتم و يا پيشتر از آن، اين نسخه از يمن و به وسيله زيديان يمنی و يا مکی به مکه منتقل شده بوده و در جامعه زيديان مکه مورد استفاده قرار می گرفته است؛ در کتابخانه عالم برجسته و امام زيديان مکی، عالمی به نام ابو القاسم بن محمد بن حسين الشقيف (يا الشقيفي) که نام او و گواهی تملکش به خط خود وی بر روی برگ آغازين دو جلد از سه مجلد نسخه حاضر ديده می شود. بعد از اين زمان معلوم نيست به چه دليل نسخه کتاب ضياء الحلوم به خراسان و به کتابخانه شاهرخ تيموري منتقل شده است (در مورد اخير؛ نک: مقاله آقای جعفريان). اين البته اندکی اسباب شگفتی را فراهم می کند؛ چون کتاب ضياء الحلوم عمدتا کتابی مورد علاقه زيديان بوده و قاعدتا نبايد چندان توجه غير زيديان را به خود جلب می کرده است. به هر حال محتملا نسخه به گونه ای فروخته شده بوده و بعد از مهاجرت از يمن به مکه، اين بار از مکه راهی خراسان و دربار شاهرخ تيموري می شود. اما داستان تا بدينجا خاتمه نمی يابد. بعد از اين دوره باز معلوم نيست چرا باز نسخه ياد شده ديگر بار راهی مکه شده بدانجا باز می گردد. اين بار اين نسخه در آغاز در اختيار يک قاضي مالکی (محتملا قاضي مالکيان مکه) و بعد در سال ۹۱۱ ق در اختيار عالم اسماعيلي نامدار الحسن بن نوح بن يوسف بن محمد بن بن آدم الهندي البهروجي، درگذشته به سال ۹۳۹ ق (از طائفه بهره و نويسنده معروف کتابی جنگ مانند به نام الأزهار ومجمع الأنوار که بخش هايی کوتاه از آن تاکنون به چاپ رسيده است؛ برای او نک: فهرست المجدوع، ص ۷۷ تا ۸۸) قرار می گيرد و او آن را به ابتياع به تملک می گيرد. بر خلاف گفته آقای منزوی که اشاره ای به سابقه نسخه ندارد، اين نسخه پس از اين به وسيله اين شخص که نامش را منزوی مورد اشاره قرار نداده به ايران منتقل نمی شود، بلکه اين نسخه همچنان در مکه مانده بوده و يکی دو قرن بعد از آن در اختيار دانشمندی اين بار امامی مذهب قرار گرفته است. نام اين شخص بر روی نسخه، نظام الدين جيلاني ثبت شده و گواهی تملکی به خط خود او بر روی دو جزء کتاب (همراه مهرش) ثبت شده است. اين شخص بايد نظام الدين احمد الجيلاني، دانشمند و حکيم برجسته و از شاگردان ميرداماد باشد که بعدا به دربار قطبشاهی دکن رفته بوده است و صاحب آثار متعددی است و از آن جمله شرحی بر نهج البلاغة (که نسخه دست خط مؤلف آن را من در يمن ديده بودم و عکسی از آن را دارم و پيشتر در همين سايت آن را معرفی کرده ام. محتملا آن نسخه هم در جريان سفر جيلاني به مکه، که از جزيياتش اطلاعی نداريم، به دليلی نامعلوم سر از يمن پيدا کرده بوده است ـ بسيار بعيد است که اين الجيلاني را کسی غير از دانشمند ياد شده بدانيم؛ برای او نک: تحقيقات عارف نوشاهی و محمد کريمی زنجاني). بعيد نيست که نسخه مورد گفتگو در این مقاله بعدا به هند منتقل شده و بعد از هند به ايران آمده باشد. متأسفانه گواهی ها ومهرهای ديگر تملک بر نسخه کتاب چندان در اين زمينه راهگشا نيستند؛ تنها از يکی از آنها معلوم است که نسخه زمانی در اختيار کسی بوده به نام مرتضی بن أحمد الحسيني الرشتي که گويا در سده دوازدهم می زيسته (برای او نک: تراجم الرجال اشکوري، ۲/۸۱۴. مهر او هم بر روی دو مجلد نسخه ديده می شود). به هر حال اين نسخه دست آخر به ايران منتقل شده است. بدين وسيله کتابی در دانش لغت، ابتدا در يمن نوشته می شود آنگاه به مکه و در ميان زيديان آنجا می رود و بعد سر از خراسان و در ميان کتابخانه ای سنی پيدا می کند و باز به مکه باز گردانده می شود و اين بار نسخه در آغاز در اختيار دانشمندی مالکي مذهب و آنگاه در اختيار دانشمند برجسته ای از ميان اسماعيليان طيبي قرار می گيرد و بعد باز در همان مکه می ماند و يکی دو قرن بعد در اختيار عالمی اين بار امامی مذهب قرار می گيرد و بعد شايد از طريق هند ديگر بار راهی ايران می شود. در اينجا مشخصات نسخه و تملکهايی که اين جزييات را روشن می کند نقل می کنيم:
عنوان جزء دوم نسخه چنين است:
” الجزء الثاني من ثلثة أجزاء من کتاب ضياء الحلوم في اللغة (بعد با قلمی سرخ) المختصر من شمس العلوم اختصره القاضي الأجل الفاضل محمد بن نشوان بن سعيد الحميري تولی الله مکافاته”
عنوان نسخه بر روی برگ اول جزء سوم کتاب هم اين است:
” الجزء الثالث من کتاب ضياء الحلوم المختصر من کتاب شمس العلوم ودواء کلام العرب من الکلوم اختصره الشيخ الأجل العالم أبو عبدالله محمد بن نشوان بن سعيد الحميري وفّقه الله للخير وصلّی الله علی محمد ؟ (شايد النبي) وعلی آله وسلّم تسليماً “
جزء اول عنوان آغازين و گواهی های تملک ندارد و از آن افتاده است.
بر روی برگهای آغازين دو مجلد دوم و سوم گواهی های تملک زير ديده می شود:
۱- گواهی تملک الشقيف، بر روی جلد دوم: “من کتب الفقير إلی ربّه المعترف بذنبه أبي القسم بن محمد بن حسين اليمني عرف بالشقيفي عفا الله عنه وعن والديه وعن جميع المسلمين آمين”
بر روی برگ آغازين مجلد سوم: “هذا المجلد واللذان قبله قنية العبد الفقير إلی رحمة ربّه اللطيف الخبير أبي القسم بن محمد بن حسين الشقيف نزيل الحرم المفضّل الشريف تجاوز الله عزّ وجلّ عن سيئاته (در پايين آن اين عبارت افزوده شده: ووالديه وجميع المسلمين انه قريب مجيب) ويکرّم عليه بنعيم حياته بمحمد وآله وسلّم”
۲- گواهی تملک ابن نوح بهروجي، بر روی مجلد دوم: ” بسم الله الرحمن الرحيم وصلی الله علی محمد وآله وسلّم. تمّ ملکه (در بالای سطر: وما قبله وما بعده) في شهر ذي الحجة الحرام أحد شهور سنة ۹۱۱ في مکة المشرفة العبد (کذا: للعبد) الفقير إلی الله تعالی وأوليائه المقرّ بذنبه المعترف بخطيئته حسن بن نوح بن يوسف الهندي عفی الله عنهم بالشراء الصحيح الثابت النافذ الحائز بست أشرفي ذهباً مصرياً من يد القاضي المالکي والحمد لله وحده وصلوته علی خير خلقه محمد وآله وسلّم وحسبنا الله ونعم الوکيل”
بر روی مجلد سوم: “صار ملکاً، هذا المجلد واللذان قبله لأضعف عباد الله حسن بن نوح بن يوسف الهندي البروجي نفعه الله بما فيه ورزقه فهم معانيه وغفر ذنوبه وستر عيوبه وبلغه في الدارين محبوبه بالشراء الصحيح الثابت النافذ بعقد البيع بعد قبض البايع الثمن وذلک بست (۶) أشرفيا ذهبا شاميا مصريا وافي العبرة (؟) في الشهر ذو الحجّة من شهور سنة ۹۱۱ في مکة المشرّفة صانه الله وأهلها عن ظلم الظالمين واعتداء المعتدين آمين آمين وصلّی الله علی سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين (؟) وسلّم عليهم أجمعين”.
۳- گواهی نظام الدين الجيلاني، بر روی برگ آغازين مجلد دوم هم چنين آمده است: “صار هذا مع اللذين قبله وبعده من متملّکات أضعف العباد نظام الدين الجيلاني”
بر روی برگ آغازين جزء سوم کتاب: «صار هذا واللذان ما قبله بالبيع الصحيح الشرعي من متملّکات أقلّ خلق الله تعالی نظام الدين الجيلاني في حرم مکة المشرّفة زادها الله شرفاً اللهم وفّقه بالمطالعة، مالکه».
۴- گواهی مرتضی بن أحمد الحسيني الرشتي؛ بر روی جلد دوم: «وصل في ملک الحقير مرتضی (افتاده) الحسيني الرشتي». بر روی مجلد سوم: «بسمه تعالی. وصل هذا الکتاب في ملک الحقير مرتضی بن أحمد الحسيني الرشتي».
توضيحاتی درباره الشقيفي:
برهان الملة علم الدين أبو القسم بن محمد بن حسين، معروف به الشقيف و يا الشقيفي. او از عالمان برجسته زيدی در مکه بوده که در حدود ۷۶۰ ق درگذشته است و گفته اند در نشر مذهب زيدی در مکه بسيار فعال بوده است. الشقيفي با سنيان مکه نيز گاه در نزاع و درگيريهايی بوده است. در مکه وی در عصر مماليک مورد تعرض قرار گرفت و قاضي مکه وی را به محاکمه کشيد تا از عقايد خود تبری جويد. جزييات زندگی او را در جای ديگری بررسی کرده ام (بر اساس شرح حال او در مطلع البدور و منابع ديگر؛ از جمله در مقاله ای که درباره رديه ای بر ابن تيميه در همين سايت منتشر کرده ام). از نوشته های او می توان جلاء قلوب العارفين في حكايات الأولياء والصالحين (نسخه آن موجود است) و کتابی به نام السنام در حديث و نيز مؤازرة الإخوان وتطهير الجوارح من الأدران را نام برد که اين يکی هم نسخه هايش موجود است. همچنين الجواهر والمنن المنتقى من كتاب السنن را هم از او نام برده اند. او در رباط زيديان مکه معروف به رباط ابن الحاجب سکنی داشته است. الشقيف اجازه زير را در سال ۷۵۴ ق برای يکی از شاگردانش، القاضي العالم شرف الدين العفيف بن حسن بن العفيف الصراري مصنف كتاب (تحفة الإخوان وقرة الأعيان في مذاهب أئمة كوفان)، صادر کرده بوده که ما آن را بر اساس طبقات الزيدية الکبری نقل می کنيم:
“يقول العبد الضعيف الملتجئ إلى حرم الله الشريف، المفتقر إلى عفو ربه الجواد اللطيف، أبو القاسم بن محمد بن حسين الشقيف، قد أجزت للقاضي الصدر العالم شرف الدنيا والدين العفيف بن حسن جميع كتاب (الجامع) في فقه الكوفيين، ثم إنه انتزع عنه هذا المختصر بعد أن قرأه علي وطرقي في ذلك كله بالإجازة من الشيخ العلامة شمس الدين [بن]محمد بن عبد الله الغزال رحمه الله، وعلى الشيخ فخر الدين أحمد بن علي المعروف: بالفصيح، وعن الشيخ الفاضل يحيى بن محمد الأسدي، المعروف: بابن الجزار، عن الشيخ العلامة محيي الدين صالح بن منصور بن أبي الطاهر الخطيب بالكوفة ، والثلاثة كلهم يروونه عن الشيخ جمال الدين أحمد بن أبي الفضل بن أبي عبد الله بن السقرطي، عن السيد تقي الدين بن أبي الغنائم بن أحمد بن أبي الفتوح السرري الحسيني، عن القاضي رشيد الدين علي بن بدر الهمداني، عن الشيخ نصر الله بن منصور بن محمد المدلل، عن الشيخ العدل حسن بن ملاعب الأسدي، عن الشيخ الصالح أبي منصور يحيى بن محمد الثقفي، عن المؤلف السيد العلامة أبي عبد الله محمد بن علي بن عبد الرحمن العلوي الحسني، وطرقه إلى المذكورين في كتابه مذكورة في أوله، وكان ذلك بالحرم الشريف سنة أربع وخمسين وسبعمائة، وكتب في المحرم من السنة التي بعدها فيعلم من وقف عليه.”
در مطلع البدور شرح حالی هم از احمد بن علي، نواده او ثبت شده است. شرح حال اين نواده در کتاب العقد الثمين فاسي نيز نقل شده است و گفته شده که غيلة در مکه بر اثر اختلاف با سنيان آنجا به قتل رسيده بوده است.
حسن انصاری