میراث مکتوب – با نام ایرج افشار از همان سال های دانش آموزی ام در دارالفنون (دورۀ دوم دبیرستان، 1336 تا 1339) آشنا بودم. كتاب های كتاب شناسانه اش پی درپی درمی آمد، و نامش در جای سردبیر راهنمای كتاب می درخشید.
پیش از آن هم سردبیری مجلۀ مِهر و مدتی هم سردبیری سخن را برعهده داشت. این مجله ها را یکی از جوان های فاضل خویشاوند مشترك بود، و به لطفِ همنشینی او مقاله ها و گزارش های دل انگیز این دو را می خواندم. بیشتر روزها هم، پس از پایان گرفتنِ كلاسهای بعدازظهر، به جای آنكه اتوبوس بنشینم و یک راست به خانه برگردم، همراه و نیز به تشویق دوست شاعر و دانشورم ولی الله درودیان – كه عمرش دراز باد – پیاده سوی شرق یا غرب توپخانه می رفتم، به كتابخانۀ مجلس شورا یا كتابخانۀ ملّی.
هر دو برایم محیطی آرام و مطبوع داشت، و وسوسه ام میكرد كه ساعت ها بنشینم و كتاب بخوانم. كتابخانۀ ملّی، پشت موزۀ ایران باستان، با تالار پُرابّهت آن، فضایش آرام تر و كتابدارش بیشتر وقت ها مهربان تر بود ، و کتاب را هم زودتر از مخزن می آوردند.
ادامۀ این مطلب که به قلم دکتر هاشم رجب زاده در ضمیمۀ 1 گزارش میراث (دو ماهنامۀ تخصصی اطلاع رسانی در حوزۀ نقد و تصحیح متون، نسخه شناسی و ایران شناسی – دورۀ دوم، سال پنجم، ضمیمۀ شمارۀ 1، اسفند 1390) منتشر شده است اینجا بخوانید.