میراث مکتوب- شاهنامه، اثر سترگ حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی، بی گمان شاهکاری عظیم و اعجاب انگیز است. این اثر گرچه به ظاهر روایت زندگی و دوران پادشاهان و پهلوانان کهن و اساطیری ایران را در بر می گیرد، اما در باطن این اثر گرانقدر، دریایی از معارف، حکمت ها و ارزش های عالی نهفته است. و بی تردید آنچه این اثر بی بدیل را از یک کتاب صرفاً حماسی جدا می کند، همین روح معنا و نگاه ژرف سرایندۀ آن به هستی و جهان پیرامون خویش است و به همین اعتبار است که عنوان «حکیم» را به حق برازنده فردوسی می دانیم.
متأسفانه علیرغم جایگاه رفیع این اندیشمند فرزانه و سخنسرای بزرگ، اطلاعات چندان درخور اعتماد و قابل اعتنایی دربارۀ زندگی و احوال او در دست نیست تا جایی که حتی نام او و پدرش نیز به روشنی معلوم نیست. و به همین لحاظ «ابوالقاسم» که کنیۀ اوست و درکهن ترین مآخذ(تاریخ سیستان و چهارمقاله) ذکر شده است، به ناچار به جای نام این شاعر پرآوازه مورد استفاده قرار گرفته است. در آثار بسیار کهن که درباره او سخن رانده شده، او را با نام های: حسن، احمد و منصور یاد کرده اند. (حماسه سرایی در ایران- ص ۱۷۱)
در«تذکره دولتشاه»(ص ۴۲۸) و«مجالس المؤمنین»(ص ۴۵۳) و«مجمع الفصحا»(ص ۴۲۸)، نام او را «حسن بن اسحاق بن شرفشاه» ذکر کرده اند. ضمناً آنچه مسلّم است آنکه «فردوسی» تخلص شاعر بوده است. نظامی عروضی سمرقندی، زادگاه را روستای «پاژ» از توابع طوس خراسان ذکر کرده است که در برخی منابع به روستای دیگری به نام «رزان» نیز اشاره شده است.
درباره سال تولد او نیز اختلاف نظر فراوان است. آنچه که از اشعار او بر می آید، نزدیک و یا شاید بیش از هشتاد سال عمر کرده است. و از آنجا که در ۵۸ سالگی دو سوم شاهنامه را به نظم در آورده است و این زمان مقارن با جلوس سلطان محمود غزنوی است، تاریخ تولد او را با کسر ۳۸۷ هجری، سال ۳۲۹ هجری تخمین زده اند. با اتکا به مصرع «بسی رنج بردم در این سال سی»، برمی آید که فردوسی برای نگارش شاهنامه ۳۰سال وقت صرف کرده است و باز به استناد بیت:
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
که گفتم من این نامه نامدار
می توان نتیجه گرفت که نظم شاهنامه در سال ۴۰۰هجری به اتمام رسیده است. درباره دین و مذهب فردوسی شکی باقی نیست که او مسلمانی معتقد و شیعی مذهب بوده است. پژوهشگران بر این باور استوارند که اصول عقاید فردوسی به معتزله نزدیک تر بوده است. فردوسی سخنوری دیندار و دوستدار راستین خاندان پاک پیامبر عالیقدر اسلام (ص) و امام علی بن ابیطالب(ع) بوده است و راه رهایی و رستگاری را در دینداری و کسب دانش و معرفت می دانسته است. او شاعری یکتاپرست است و سراسر شاهنامه، سرشار از نام و یاد خداست. آنچنان که این کتاب بزرگ با نام و یاد پروردگار بی همتا آغاز می شود:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندۀ ماه و ناهید و مهر…..
فردوسی در شاهنامه، یک دَم از یاد خدا غافل نیست. «ایزد»، «کردگار»، «یزدان»، «خداوند» و ….. واژه هایی است که در برگیرندۀ اعتقاد شاعر به توحید و ذات آفریدگار متعال است. در نگاه فردوسی اگرچه طریق دانش جستن از ارج و قرب فراوانی برخوردار است، اما اولویت در این راه شناخت خدا و کسب دانشی است که در مسیر قرب الی الله باشد:
ز دانش نخستین به یزدان گرای
که او هست و باشد همیشه به جای
ز دانش نخست آنچه آید به کار
بهین هست دانستن کردگار
فردوسی و ستایش خرد
در اندیشه فردوسی، همه چیز از خداست و شاعر در بیان این نکته تاکید فراوان دارد تا جایی که در ابتدای شاهنامه هنگامی که حتی به خرد اشاره می کند، آن را موهبتی الهی بر می شمارد:
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
همچنین اعتقاد به روز رستاخیز، موجودیت انسان و عظمت هستی، از دیگر نکات قابل تأملی است که در باب خداشناسی می توان در شاهنامه مشاهده کرد:
خرد رهنما و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
که مراد از خرد، همان رسول باطنی است و عقلی که موهبت خداوند و وجه تمایز میان انسان و سایر موجودات است. و از این طریق انسان می تواند با اندیشیدن در مجموعه شگفت انگیز خلقت خود را در آیینه هستی به تماشا بنشیند:
از آغاز باید که دانی درست
سرمایه گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
فردوسی و خاندان پاک وحی
عشق و ارادت فردوسی به رسول گرامی اسلام (ص) و حضرت علی (ع) و اهل بیت مکرّم عصمت وطهارت، آنقدر بزرگ و شورانگیز است که قلم را یارای بیان آن نیست. ایستادگی و اعتقاد این شاعر فرهیخته تا به جایی است که در برخی از آثار، علت عهدشکنی سلطان غزنوی و بی مهری او نسبت به فردوسی را شیعه بودن شاعر ذکر کرده اند.
فشار و حرمت شکنی نسبت به این شاعر گرانمایه تا حدی بود که به نوشته نظامی عروضی سمرقندی، پیکر فردوسی را پس از درگذشت او – به لحاظ شیعه بودنش- در گورستان عمومی شهر اجازه دفن ندادند و در نهایت در باغی که ملک او بود به خاک سپرده شد. (چهار مقاله، مقاله دوم)
در چهارمقاله نظامی عروضی آمده است که پس از درگذشت فردوسی، دخترش صله سلطان محمود را نپذیرفت. و باز درباره رافضی بودن و ماجرای دفن فردوسی در آثار متقدّمان آمده است که همان شیخی که بر جنازه وی نماز نگذاشته بود و مانع از دفن او در قبرستان مسلمین شده بود، او را به خواب دید که می گفت چون درگذشتم، خداوند تبارک تعالی مرا گفت که اگر حتی هیچ کار خیر و هیچ سخن خیری جز این بیت نداشتی که گفتی:
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
بازهم به سبب عظمت همین بیت،همچنان که نام تو فردوسی است، تو را در فردوس خویش جای می دادیم. حکیم دانای توس در شاهنامه به صراحت از اعتقاد خود به آیین اسلام، پیامبر، امام علی و اهل بیت آن حضرت(علیهم السلام)سخن گفته است وازحدیث مشهور «انا مدینه العلم و علی بابها» که رسول اکرم درباره مرتبه والای حضرت امیر المومنین فرموده، بهره جسته است. (منتهی الآمال- ص ۱۷۴)
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی
گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست
که من شهر علمم، علیم در است
درست این سخن قول پیغمبر است
منم بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاک پای وصی
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است
چنین است و این دین و راه من است
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
تاسفانه فردوسی همانقدر که در زمان حیاتش مظلوم واقع شد، پس از مرگ نیز از ستم کوتاه بینان و کج اندیشان در امان نماند. برخی او را نادانسته و بی آنکه روح سخن وی را دریابند مورد مذمت و نکوهش قرار دادند و گروهی دیگرشعاع اثر این حکیم فرزانه را تا حد یک حماسه ملی محدود کردند و آگاهانه از پرداختن به جهان بینی این شاعر دردمند و دل آگاه امتناع ورزیده و صرفاً به بیان جنبه های نمادین، اسطوره ای و دراماتیک آثار او اکتفا کردند.
فردوسی و قرآن کریم
قرآن مجید، کلام آسمانی خداوند است. این کتاب معجزه بزرگ خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی (ص) است. و در عظمت این کتاب همین بس که خداوند کفار و مشرکین را دعوت می کند که اگر توانایی دارند آیه ای همچون آیات قرآن بیافرینند.
آیات قرآن گرچه به تدریج بر پیامبر عظیم الشان اسلام نازل شده است، اما انسجام و ویژگی های منحصر به فرد این کتاب آسمانی خارق العاده است. به گونه ای که با گذشت زمان و در طی هر یک از اعصار، جلوه های شگفت انگیز تازه ای از این کتاب آشکار می شود. به عبارت دیگر هر چه گستره دانش و معرفت بشری بیشتر می شود، زمینه فهم این کتاب الهی افزونتر می گردد و اعجاب خردمندان را بر می انگیزد.
فردوسی بی هیچ شک و شبهه ای با قرآن مأنوس بوده است و آیات ژرف و دل انگیز این کتاب انسان ساز بر اعماق روح و اندیشه این شاعر توانا اثر نهاده است. هرکس حتی با یکبار مطالعه شاهنامه درمی یابد که سرایندۀ این اثر بزرگ با تمام علوم و دانش های روزگار خود آشنایی و تسلط داشته است. چگونه ممکن است شاعری که در آن دوران برای بیان تولد رستم عمل پیچیده سزارین را مطرح می کند، با اسلام، احکام و معارف آن بیگانه و یا نامطلع باشد؟!
فردوسی بی گمان نیمی از عمر خویش را صرف مطالعه و تحقیق نموده است و در آن زمانه دسترسی او به آثار مذهبی و کتاب های دینی بسیار بوده است و لذا تأثیر این آثار بر شاعر و اثر او امری اجتناب ناپذیر و غیر قابل انکار است. رافضی بودن فردوسی در آن دوران پر آشوب بر این امر دلالت دارد که مطالعات فردوسی در زمینه اسلام بسیار وسیع بوده و این حکیم پر آوازه به تمامی جریان های فکری عصر خویش نیز احاطه کامل داشته است و اگر شاعر مذهب تشیع را پذیرفته است، این عمل شجاعانه او بر پایه حقانیت و آگاهی استوار بوده است.
تأثیرپذیری فردوسی از قرآن کریم به شکل های متعددی در شاهنامه نمایان است. نخستین سخن در این خصوص آنکه بنا به تحقیق ادبای نامداری همچون روانشاد استاد بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی اسلوب کار خویش را از قرآن کریم گرفته است. و از آنجا که زبان عربی زبان علمی آن عهد بوده است و نظر به استفاده استادانه فردوسی در شناخت و بکارگیری واژه های فارسی، می توان نتیجه گرفت که شاعر به زبان عربی مسلط بوده است و به همین دلیل، ظرافت ها و سایر دقایق ادبی قرآن کریم را عمیقاً درک کرده و به شدت تحت تأثیر آن قرار گرفته است و با الگو قرار دادن قرآن کریم، روش کار و اساس بیان خویش را شکل بخشیده است.
فردوسی از قابلیت های زبان فارسی آگاهی وسیعی داشته و به این حقیقت ایمان داشته است که این زبان شایستگی و استحقاق آن را دارد که وسیله ای برای بیان مفاهیم و معارف اسلامی باشد و دومین زبان جهان اسلام گردد.
نکته دوم اینکه فردوسی همانند سایر حماسه سرایان، تنها به شرح یک سلسله رخدادهای مهیج و پرحادثه (اکشن) بسنده نکرده است، بلکه در آغاز و پایان اکثر ماجراها و گاهی نیز در هنگام بیان صحنه هایی در اواسط داستان، به طرح مسائل اخلاقی و ارزشهای عالی انسانی پرداخته است و با ذکر مطالبی حکمت آموز و عبرت آور در خصوص سپری شدن عمر و بی اعتباری دنیا و بقای حیات اخروی و ضرورت اندیشیدن به روز جزا و لزوم رعایت تقوا و احترام به حقوق دیگران، سخنان قابل تأملی را ارایه نموده است و خیر دنیا و آخرت را در بکار بستن این رهنمودها دانسته است.
پرسشی که در اینجا مطرح است این است که منبع این سخنان کیست که شاعر نسبت به آن تا این اندازه التزام دارد و با فراخواندن دیگران به پیروی از این سخنان و اجرای آن، سعادت و نیک بختی بشر را تضمین شده بر می شمارد؟
به تحقیق این نکته به اثبات رسیده است که تمامی سخنان حکمت آمیز فردوسی بر پایه قرآن کریم و احادیث بوده است. در این باره مقالات متعددی تاکنون به رشته تحریر درآمده و به چاپ رسیده است که هر یک حکایت از وسعت استفاده فردوسی در این زمینه دارد. در این مجال به ذکر دو نمونه در این خصوص اکتفا می کنیم:
قرآن کریم: الا بذکر الله تطمئن القلوب
(سوره رعد- آیه ۲۸)
حکیم فردوسی: دل آرام گیرد به یاد خدای
حضرت محمد (ص): اطلب العلم من المهد الی اللحد
(نهج الفصاحه- ص ۱۹۳)
حکیم فردوسی: ز گهواره تا گور دانش بجوی
الهام فردوسی از داستان های قرآن
یکی از جلوه ها و نکاتی که بسیار با اهمیت است، در کیفیت داستان سرایی فردوسی نهفته است. برخی نقاط مشترک بین داستان های قرآن کریم وشاهنامه حکایت از دلبستگی فردوسی و تأثیر پذیری آشکار وی از قرآن دارد. داستان های قرآن زیبا، عمیق و عبرت انگیز است تا به آنجا که به بهترین داستان ها(احسن القصص) معروف است. درهر یک از این داستان ها سرگذشت عبرت آموز و حکمت آمیز یکی از پیامبران الهی و قوم او به ایجاز بیان شده است و از انسان ها دعوت به عمل آمده تا در احوال پیشینیان خود بیندیشند تا در صراط مستقیم قرار گیرند.
داستان های قرآن به حدّی زیبا و تأثیرگذار است که در این خصوص تاکنون مقالات و کتاب های فراوانی منتشر شده است و چه بسیار نویسندگانی که با تأثیر پذیرفتن از داستان های قرآن کریم به خلق آثار ارزنده ای توفیق یافته اند. فردوسی نیز از زمره شیفتگان و ارادتمندان این کتاب آسمانی است که با الهام گرفتن از داستانهای قرآن کریم به اثر خویش شکوه مضاعفی بخشیده است، و اثرش در شمار شاهکارهای جاودان ادبیات جهان همچنان می درخشد.
فردوسی شاهنامه را با الهام از آیاتی آغاز می کند که درباره داستان آفرینش هستی و خلقت انسان سخن می گوید و مراحل پیدایش حیات را روایت می کند. شیطان رجیم در سرتاسر اثر او حضور دارد و آنچنان که در قرآن کریم آمده است، اهریمن درصدد گمراه کردن آدمی و به ضلالت کشیدن اوست. چنان که در قرآن کریم آمده است، ابلیس می تواند به شکل های مختلفی درآید و آدمی را بفریبد. مشهورترین مورد این کار، وسوسه شیطان درباره حضرت آدم است که عقوبتی سخت در پی دارد. در شاهنامه نیز ابلیس با فریفتن ضحاک و بوسیدن شانه های او زندگی اش را تباه می کند.
باز در دیگر داستان های شاهنامه نیز ابلیس در داستان کیکاووس نیز به صورت نوازنده ای به دیدار شاه می آید و با توصیف های جذاب و اغواگرانه خویش شاه را می فریبد و او را به دردسر می اندازد.
الهام از داستان زندگی پیامبران
فردوسی در شاهنامه با کسی تعارف و رودربایستی تدارد. هر کسی که از یاد خداوند غافل شود، عاقبتی تلخ در انتظار اوست و هر که به ستمکاری روی آورد، مورد نکوهش او قرار می گیرد. برای او شاه با دیگران فرقی ندارد. چنان که در داستان جمشید، غفلت و غرور او پس از سیصد سال جهانداری، موجب می گردد تا فره ایزدی را از دست بدهد و به دست ضحاک اسیر شود و با ارّه به دو نیم گردد. آنگونه که غفلت حضرت آدم و سرپیچی او از امر خداوند، موجب رانده شدن او از بهشت می شود و مصایب فراوانی برای او فراهم می آورد.
فردوسی در شاهنامه گاه به صراحت از پیامبران الهی و دین و آیین آنان نام آورده است. وی در چند جا با نام آوردن از حضرت عیسی مسیح(ع)، فضایل آن حضرت را ستوده و علناً به خصومت «جهود» با آن حضرت اشاره کرده است. در گزارش «خرادبرزین» و در نامه «انوشیروان» به نگهبان مدائن پیرامون منش و سلوک حضرت عیسی، به زیبایی هرچه تمامتر سخن گفته شده است. همچنین درباره حضرت ابراهیم(ع) نیز ابیاتی سروده است که اشاره به مقام آن حضرت و خانه کعبه دارد. فردوسی در اشعار دیگری از حضرت موسی(ع) و حضرت محمد مصطفی(ص) نیز یاد کرده است که آورنده دین پاکی است که هوشمندان به آن می گروند.
نگاه فردوسی به تمام ادیان نگاهی آمیخته با احترام است و دربارۀ پیامبران و پارسایان هر دینی با نهایت خشوع و خضوع سخن گفته است که این امر برخاسته از اندیشه دین باور اوست که تمام این ادیان و پیامبران به تصدیق قرآن کریم از سوی خداوند مبعوث شده اند و تمامی ادیان الهی دارای یک هدف و وحدت اساسی هستند که همانا دعوت به پرستش پروردگار یکتاست. در این زمینه نیز فردوسی بحث های بسیار جالب و حکیمانه ای دارد. که هدف از این مباحث تقریب ادیان و مذاهب است که این نکته نیز حکایت از ژرف نگری و دوراندیشی حکیم فرزانه توس در آن برهه از زمان دارد.
یکی از داستان های قرآن کریم که به شدت مورد توجه شاعر قرار گرفته است، داستان حضرت سلیمان است. در قرآن کریم، ۵۶ آیه درباره آن حضرت آمده و ۱۶ بار نام مبارکش ذکر شده است. داستان این پیامبر الهی در سوره های مبارکه بقره، انعام، انبیاء، سبا، نساء، نمل و ص بیان شده است.
(تاریخ انبیاء- ص ۶۰۷)
فردوسی در داستان «جمشید» به نحو آشکاری از داستان زندگانی حضرت سلیمان الهام گرفته است. از نظر نوع ادبی هر دو داستان تراژیک است؛ یعنی با مرگ قهرمان یا شخصیت اصلی داستان پایان می پذیرد. و درهر دو داستان، سلیمان و جمشید، شخصیت محوری و اصلی داستان به شمار می آیند.
در داستان سلیمان، خداوند به او ثروت و دارایی فراوان، مقام و منزلت و جاه و جلال فراوانی می بخشد و سلیمان به اراده خداوند، پس از چندی به قدرت بی رقیب روزگار خویش تبدیل می شود. او اقدام به ساختن قصرهای بزرگ و بی نظیری می کند، حکومت های دیگر را به اطاعت خویش درمی آورد و لشکر مجهز و بی مانندی را تدارک می بیند. و جان کلام آنکه حشمت و شوکت بی نظیری از سوی خداوند به این پیامبر ارزانی شد که غیرقابل توصیف است.
در داستان جمشید، هنگامی که او قصد دارد به جای پدرش «تهمورث» بر تخت سلطنت بنشیند، همچون حضرت سلیمان با فره ایزدی پیمان می بندد که راه صلاح و صواب را طی کند و با پلیدی ها و پلشتی ها به مبارزه برخیزد:
بدان را ز بد دست کوته کنم
روان را سوی روشنی ره کنم
وی در طول دوران حکمروایی خویش، اهتمام به ساختن بناها و عمارت های بسیار نمود و همچون سلیمان نبی، جاه و جلال، و حشمت و قدرت فراوان یافت و کشورهای اطراف خویش را مطیع و منقاد نمود.
دیگر تشابه بین این دو داستان، جام جهان نمای جمشیدی، معروف به جام جم است که وی در آن می توانست جهان را نظاره کند و از احوال آنچه در دوردست ها می گذرد، آگاه شود. این نیروی خارق العاده در داستان حضرت سلیمان، در انگشتر آن حضرت نهفته است که نام اعظم بر آن حک شده بود و به سبب آن امور ناممکن، ممکن می شد و تمام موجودات عالم از جانوران گرفته تا جن و پریان در اطراف آن حضرت اجتماع می کردند. همچنین باد نیز به فرمان آن جناب بود و از آنجایی که زبان پرندگان و حیوانات را نیز خداوند به آن حضرت آموخته بود، وی قادر بود از این طرف نیز از بسیاری از مسایلی که در دوردست ها می گذشت مطلع گردد.
سخن گفتن با پرندگان و دیگر موجودات
داستان سخن گفتن حضرت سلیمان نبی با پرندگان و دیگر موجودات، در داستان های دیگر شاهنامه الهام بخش فردوسی بوده است؛ چنان که در داستان تولد «زال» که سپید موی است و این نکته برای «سام» که پدر اوست خوشایند نیست، شاهد هستیم که «سیمرغ» چگونه با زال و سام سخن می گوید:
چنین گفت سیمرغ با پور سام
که ای دیده رنج نشیم و کنام
پدر سام یل پهلوان جهان
سرافراز تر کس میان جهان
بدین کوه فرزند جوی آمدست
ترا نزد او آبروی آمدست…..
در این داستان، سیمرغ هنگام جدا شدن از زال، یکی از پرهای خود را به او می دهد تا در هنگام احتیاج و به وقت ضرورت، آن را آتش زند تا سیمرغ به کمک او بشتابد که در داستان نبرد رستم و اسفندیار این اتفاق روی می دهد و سیمرغ طریق غلبه بر اسفندیار را به رستم می آموزد. این پرنده زیرک و اسرارآمیز که زبان آدمی را می داند و در کوه قاف مسکن دارد و چون جهاندیدگان خردمند سخن می گوید، الهام بخش دیگر سخن سرایان ادب پارسی نیز بوده است. چنان که در آثار متعدد مانند «منطق الطیر» شیخ فرید الدین عطار نیشابوری نیز ردّ پای آن به شکل کاملاً محسوسی آشکار است.
(منطق الطیر- ص ۱۶۰)
طول عمر اعجاب آور
از دیگر شباهت های داستان سلیمان نبی در قرآن کریم و جمشید در شاهنامه، طول عمر بسیار زیاد و محیّرالعقول این دو شخصیت است. طول عمر حضرت سلیمان بیش از ۵۰۰ سال ذکر شده است و طول عمرجمشید ۳۰۰ سال که هر دو از طول عمر طبیعی انسانها بسیار زیادتر است.
جلوه های حیرت انگیز
در داستان سلیمان نبی، آن حضرت دستور می دهد که تخت باشکوهی برای او بسازند که تمامی متعلقان و اطرافیان آن حضرت بتوانند بر آن بنشینند و سپس باد این تخت را به فرمان آن حضرت به آسمان برد. همچنین در ماجرای آمدن ملکه سبا به بارگاه سلیمان، آن حضرت قبل از آمدن ملکه سبا به یکی از دیوها دستور می دهد تا تخت بزرگ و شکوهمند او را در یک چشم به هم زدن در نزد او حاضر کند و این امربه همین سادگی محقق می شود. این ماجرا در سوره سبا آمده است و یکی از جذاب ترین داستان های قرآن کریم است. حال در داستان جمشید نیز فردوسی همین تخت باشکوه را به همراه دیوی که آن را به آسمان می برد، به عاریت گرفته است:
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بد و گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی
زهامون به گردون برافراشتی
نکتۀ مهم دیگری که در تشابهات داستان حضرت سلیمان و جمشید شایان ذکر است، امتحان الهی است. سلیمان نبی و جمشید، پس از آنکه خداوند به آنان حشمت و شکوه فراوان می دهد و مورد تعظیم و تکریم دیگران قرار می گیرند، مورد آزمایش پروردگار قادر یکتا واقع می شوند. با این تفاوت که سلیمان از این آزمایش روسپید خارج می شود، اما جمشید که دستخوش غرور و غفلت شده است، فره ایزدی را از دست می دهد و از اینجا دوران نابسامانی و انحطاط او فراهم می گردد:
منی کرد آن شاه یزدان شناس
زیزدان بپیچد و شد ناسپاس
چنین گفت با سالخورد، مهان
که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم
چنان است گیتی که من خواستم
چو این گفته شد فر یزدان از وی
گسست و جهان شد پر از گفت و گوی
به جمشید بر تیره گون گشت روز
همی کاست آن فر گیتی فروز
چه گفت آن سخنگوی با فر و هوش
چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس
به دلش اندر آید زهر سو هراس
نوزادهای خارق العاده
یکی دیگر از تشابهات داستان های قرآن کریم و شاهنامه فردوسی، در تولد چهار نوزاد است که این تشابه نیز حکایت از الهام گرفتن فردوسی از داستانهای ولادت حضرت موسی و حضرت عیسی دارد. در قرآن کریم درباره حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل در ۳۴ سوره و ۱۴۳ آیه سخن گفته شده است. ولادت حضرت موسی کلیم الله از عجایب قدرت الهی در سنن جاریه ربوبی بوده و در آیه ۲۰ صحاح ثانی سفر خروج تورات نیز ذکر شده است.
ماجرا از این قرار است که در پی اینکه فرعون خواب وحشتناکی می بیند، معبّران تولد و ظهور پیامبری را پیشگویی می کنند که بساط ظلم فرعون را بر هم خواهد ریخت و از این رو فرعون دستور می دهد تمامی کودکان پسر را به محض تولد از بین ببرند. علیرغم این فشار و خشونت حضرت موسی متولد می شود و مادرش او را در سبدی نهاده و در رود نیل رها می کند. اما به اراده خداوند «آسیه» همسر فرعون موسی را از آب گرفته و او را به فرزندی پذیرفته و پرورش می دهد.
(تاریخ انبیاء- ص ۴۸۷)
در داستان تولد «زال» نیز وقتی خبر سپید موی بودن نوزاد را به سام می دهند. پدر از ترس سرزنش و تمسخر دیگران فرزند را به دامنه ی کوهی برده و در آنجا رها می کنند:
بخندند بر من مهان جهان
از این بچه در آشکار و نهان
از این ننگ بگذارم ایران زمین
نخوانم بر این بوم بر آفرین
بفرمود پس تاش برداشتند
از آن بوم و بر دور بگذاشتند
به جایی که سیمرغ را خانه بود
بدان خانه این خرد بیگانه بود
نهادند بر کوه و گشتند باز
برآمد بر این روزگاری دراز
آن کوه از آنجا که محل زندگی سیمرغ بود، خداوند اراده می فرماید که این پرنده آن کودک را از مرگ نجات دهد و همچون موسی او را در آینده به خانواده و اقوام خود بازگرداند. در هر دوی این داستان ها تدبیر آدمی در مقابل قضا و قدر و اراده خدا ناچیز جلوه می کند و عظمت مشیت الهی آشکار می شود که: «هرچه خدا خواست، همان می شود.»
در داستان تولد حضرت عیسی(ع)، سخن از یک تولد غیرعادی و کودکی فوق العاده است. در بیان زندگی این پیامبر اولوالعزم در۱۳ سوره و ۱۳۳ آیه سخن گفته شده است. در ۱۱ جا به نام حضرت مسیح، در ۲۵ مورد به نام عیسی و در ۲۳ مورد دیگر درباره مادر آن حضرت، مریم عذرا خوانده شده است. (تاریخ انبیاء- ص ۷۲۰)
یکی از نکات شگفت آور درباره حضرت عیسی، سخن گفتن وی پس از تولد بود که بی گمان معجزه ای بزرگ است. این ماجرا در آیاتی از سوره مبارکه مریم نقل شده است. آنجایی که خداوند به حضرت مریم امر می کند که در مقابل تهمت های ناروا مهر سکوت بر لب بزند و روزه سکوت بگیرد و در مقابل از نوزادش بخواهد که در دفاع از او سخن بگوید و به اذن خدا نوزاد لب به سخن می گشاید و ضمن بیان رسالت خود و دعوت به اجرای احکام الهی بر مبرا بودن مادر خود از هر معصیتی شهادت می دهد. عقل آدمی برای هر چیزی تعریفی آفریده است و تعریف توانایی های یک نوزاد چندان دشوار نیست. درغیر این صورت، اراده خداوند را باید در نظر گرفت و اینکه اوست قادر متعال.
فردوسی از آنجا که زبان امری اکتسابی است و در ثانی شخصیت او شأن پیامبری ندارد، بالطبع نمی توانسته چنین رویدادی را به این صورت مورد استفاده قرار دهد، اما این امر دلیل نمی شده که نوزادان داستان او موجوداتی بسیار قوی تر از همسالان و همانندان خود نباشند. در واقع او کودکی را با استفاده از این رابطه خلق کرده که در طول تاریخ بشرهرگز همانندی نداشته است.
فردوسی در تشریح ایام بارداری رودابه و توصیف نوزادی که در رحم پرورش می داده، بسیار قلمفرسایی کرده است تا بتواند ذهن خواننده یا شنونده را برای تولد نوزادی قوی بنیه چون رستم آماده و مجاب کند؛ تا جایی که با شکافتن تهیگاه رودابه، رستم با زحمت فراوان به دنیا می آید:
به یک روزه گفتی که یک ساله بود
یکی توده سوسن و لاله بود…
کامران شرفشاهی
منبع: روزنامه اطلاعات