میراث مکتوب- خبری که این مطلب دربارۀ آن نوشته شدهاست میگوید تمام دروس عمومی (ادبیات فارسی، عربی، معارف اسلامی و زبان انگلیسی) از کنکور حذف خواهندشد، ولی ما فقط دربارۀ فارسی حرف میزنیم؛ اولاً چون نهتنها آموزش صحیح آن در زندگی و تفکر دانشآموزان تأثیر بیشتری دارد، بلکه یادگیری آن و تسلط بر مقدمات آن بیشتر از سه درس دیگر وابسته به مدرسههاست؛ و ثانیاً چون احتمال درستی آنچه این نویسنده دربارۀ آن میاندیشد بیشتر است.
این خبر بد و خیلی بدی است و به گمان من گرچه در میزان [نا]آشنایی دانشآموزانی که از هفت دولت آزادند تغییر چندانی پدید نخواهدآورد، به فارسیدانی و آشنایی دانشآموزان ممتازتر با ادبیات شدیداً آسیب خواهدزد. واقعیت است که در تمام درسها آنچه عمدۀ داوطلبان کنکور در همان یک سال کنکور میآموزند اغلب بیش از تمام آموختههایشان در یازده سال پیش از آن است. این یعنی دانشآموزان حتی با آگاهی از این که قرار است این درسها بخشی از سرنوشت تحصیلی ایشان را تعیین کند آنها را چندان نیاموختهاند و طبیعی است که وقتی بدانند این دروس کلا بیاهمیتند در یادگیری آنها کمتر خواهندکوشید. ولی موضوع فقط بیرغبتی ایشان به یادگیری نیست. مطالب فراوان دیگری هم در بین است.
کسی نبوده که به ایشان چیزی یاد بدهد. کمتر فرد مستعدی با انتخاب خودش معلم دبیرستان میشود و میماند. لایقترها یا به محققی و عضویت هیئت علمی «ارتقا مییابند» یا به معلمی کنکور. طبیعی هم هست و انتظار فداکاری و ساختن به بخورونمیر معلمی، به قصد روشن نگه داشتن مشعل علم و دانش، از ایشان بیجاست.
نقش معلم در کیفیت آموزش انکارناپذیر است ولی این نقش در کشور ما بیش از چیزی است که باید باشد. علتش تفاوت فراوان محتوای موجود کتابهای درسی و مهارتهای ضروری است. هر معلم به ابتکار خود باید برنامهای طراحی کند که بتواند آنچه را مولفان کتب درسی از آموزندگان دریغ کردهاند به ایشان ارزانی کند. این کاری است که باید از استاد دانشگاه انتظار داشت، و اتفاقاً در آنجا آزادی استادان در تغییر «طرح درس» (و نه منابع یا توضیحات) قدری کمتر است!
پس کتابهای درسی خراب است. معلمان خسته و کمانگیزهاند (و حق دارند) و شاگردها هم بیتفاوتند و مناسبتی نمیبینند بین آنچه دبیر ادبیات سعی میکند به ایشان حالی کند با آنچه لازم میدانند بیاموزند. ولی وضع آموزش فارسی هنوز از این خرابتر است.
تفکیک زبان فارسی از ادبیات فارسی در نظام پیشین با هر ایراد و اشکالی که داشت، بالاخره صورت اجرا پذیرفتهبود و نظام فعلی آن را کنار گذاشتهاست. تفکیک بین جنبۀ هنری ادبیات و جنبۀ ساختاری و بافتاری آن نیز نه فقط نایاب است که بسیاری از «کارشناسان» اصلاً منکر اهمیت آن هستند.
بدتر این که در آموزش «زبان» -که گفتیم کلا رفت کنار!- مهارتهای شنیدن و گفتن و نوشتن در دورۀ متوسطه از بیخ مفقود است. مهارت خواندن هم فقط شبحی است. تصور معلم «ادبیات» این است که قرار است «معنی کردن و تشریح کردن» بیاموزد، در شعری که بچه نه میتواند بخواند، نه میداند آن معنی به چه دردش میخورد، و نه میفهمد چه نسبتی بین فرهنگ و ذهنیت خود او با این شاعر ظاهراً هپروتی خودنما وجود دارد. تمام اینها را معلم باید حل کند؛ یعنی تکسواری لاغر داریم با نیزهای که بر زمین میکشد، که باید به جنگ آسمان و زمین و حریف و رقیب برود. باختش هیچ عجیب نیست. عجیب است اگر ببرد.
چنین آشفتگی و بلاتکلیفیای احتمالاً پیشتر تنها در دو مقطع پس از سقوط هخامنشیان و پس از سقوط ساسانیان رخ دادهاست. هر دو بار ایرانیان عملاً زبانشان را فراموش کرده و زبان دیگری ساختهاند و فقط توانستهاند بخشی از فرهنگ پیشین را نجات بدهند و به زبان جدید برسانند و گویا سرنوشت فارسی دری هم بهزودی جز این نخواهدبود. این افتضاح دهشتبار است که باعث شده ایرانیان باسواد اینقدر بد، سخت، پر از اغلاط دستوری و خالی از معنی حرف بزنند و بنویسند. ادبیات فارسی علاقهمند کم ندارد و وفور مبتذلنویسان و شارحان عوامگرا در فضای مجازی نشان میدهد «تقاضا» هست. این که چرا خزف بازار لعل را شکسته (و آیا لعل واقعا لعل است یا شیشه رنگی) باید موضوع یادداشت دیگری باشد. تا وقتی به آن موضوع بپردازم حذف فارسی را از کنکور به کسانی تبریک میگویم که همیشه کنکور را عامل (یا از عوامل) کاهش آشنایی بچهها با زبان و ادبیات فارسی میدانند. به این خبر اعتراض نکنید دوستان که باور نمیکنم. مسئولین خدوم به این مشکل هم «ورود پیدا کردند» و یکی از عوامل نابودی فارسی مرتفع شد. انشاءالله با قلع و قمع فضای مجازی یک عامل دیگر هم رفع شود تا شما فرصت کنید نشان دهید چهها میتوانید بکنید که کنکور و اینترنت نمیگذاشتند. امیدوارم واقعاً چنین کنید و نگذارید آنچه اسکندر و اعراب بر سر زبان ما آوردند مثال سومی بیابد!
علی شاپوران