کد خبر:15692
پ
D9BED988D8B1D8ACD988D8A7D8AFDB8C

جوانمردی به مثابه یک نظام اخلاقی

جوانمردی یک نظام اخلاقی بوده که عیاران، قلندران و حتی صوفیه‌ از آن تأثیر می‌پذیرفته‌اند و این ها، عیناً یکی نیستند.

میراث مکتوب- گفتگوی حاضر با نویسنده و محقق نام آشنای عرفان و فرهنگ ایران، دکتر نصرالله پورجوادی، دربارۀ نظام اخلاقی جوانمردی و ریشه‌های کهن آن در خراسان قرون دوم و سوم هجری تنظیم شده است و ایشان یکی از شگفت‌انگیزترین جلوه‌های فرهنگ و تمدن و معنویت این سرزمین را مورد توجه قرار داده است.

 

شما به عنوان یکی از صاحبنظران تصوف کهن ایرانی، تأکید دارید که اقلیم خراسان مستعد ظهور این پدیده بوده. درباره این گزاره برایمان توضیح دهید.

در ابتدا باید میان مفاهیم و اصطلاحات تمایز بگذاریم. «جوانمردی» براساس مجموعه‌ای از اصول اخلاقی یا آرمان‌های اخلاقی بنا شده است، اما «عیاران» گروه اجتماعی بودند که از آیین‌ها و اصول جوانمردی تأثیر می‌پذیرفتند؛ پس اینها یکی نیستند. به بیان دیگر، جوانمردی یک نظام اخلاقی بوده که عیاران، قلندران و حتی صوفیه‌ از آن تأثیر می‌پذیرفته‌اند و این ها، عیناً یکی نیستند.

«جوانمردان» هم یک گروه اجتماعی با ویژگی‌‌ها و روابط خاص میان خود بودند که نفوذ و جاذبه داشتند.

«تصوف» هم در آغاز یک نظام اخلاقی بوده که در اصناف و گروه‌های مختلف اجتماعی تأثیر می‌گذاشته است، به نحوی که در اغلب متون و کتب قدیم، فصلی را به تصوف و معنای آن اختصاص می‌دادند و در اصول اخلاقی و آداب و شرایط آن بحث می‌کردند.

اما اینکه جوانمردی چه زمانی پیدا شده و مربوط به بعد از اسلام بوده یا ریشه‌های آن به قبل از اسلام برمی‌گردد؟ دقیقاً روشن نیست و پژوهشگران براساس قرائن یا گمان‌هایی، حدس‌‌هایی می‌زنند که گاهی خیلی با هم متفاوتند. از نظر من، کهن‌ترین نشانه‌های جوانمردی، مربوط به قرن سوم هجری است.

 

منظورتان رسالۀ تهذیب الاسرار خرگوشی است یا به منبع دیگری اشاره می‌کنید؟

خرگوشی در تهذیب الاسرار، باب جوانمردی ندارد، اما او رسالۀ مستقلی در باب جوانمردی دارد که پیدا نشده و به دست ما نرسیده، فقط می‌دانیم که چنین رساله‌ای داشته است. قدیم‌ترین منابعی که می‌شناسیم، یکی نوشته‌های ابوعبدالرحمن سلمی نیشابوری است به نام «کتاب الفتوه».

منبع دیگر، کتاب کهنی است در تصوف که فصلی هم در باب جوانمردی دارد. بنابراین، قدیم‌ترین منابعی که تا این زمان به دست ما رسیده‌اند، آثاری هستند که نویسندگان صوفی نوشته‌اند و کتاب الفتوۀ سلمی قدیمی‌ترین اثر مستقلی است که تاکنون در این موضوع تألیف شده است. در کتاب طبقات الصوفیه سلمی هم اشاراتی به موضوع فتوت و جوانمردی هست.

منبع دیگری که از قرون اولیه، از صوفیان بر جای مانده، رسالۀ قشیریه است که بابی در مورد فتوت دارد، حال آن که مثلاً در اللمع سراج یا التعرف کلابادی یا کشف‌المحجوب هجویری یا همان رسالۀ تهذیب الاسرار خرگوشی، چنین بابی دیده نمی‌شود. اما نباید فقط به منابع صوفیه بسنده کنیم. کتاب‌های دیگری هم دربارۀ جوانمردی، نوشته‌اند؛ از جمله قابوس‌نامه که عنصرالمعالی کیکاووس در آخرین باب از کتاب خود، تحت عنوان «در آیین جوانمردپیشگی» از چند اثر با موضوع ادب مردمی یا جوانمردی یاد کرده است. یک منبع دیگر هم تفسیر سورۀ یوسف اثر احمدبن محمدبن زید طوسی است.

 

از قرن دوم هم منابع مکتوب در این‌باره داریم؟

منابع مکتوب تا قرن سوم در دست است، اما بزرگان جوانمردی در خراسان قدیم، در قرن دوم هم بوده‌اند و مثلاً احمدبن خضرویه در نیمه دوم قرن دوم و نیمه اول قرن سوم می‌زیسته است.

بنابراین ریشه‌های فرهنگی این قضیه خیلی جلوتر از اینهاست و می‌توان اینها را از منابع قرن سوم و بعد از آن، در ضمن اشارات و توضیحات بزرگانی که دربارۀ جوانمردی مطالبی نوشته‌اند استخراج و اثبات کرد.

 

بخش مهمی از شناخت ما نسبت به فتوت، مدیون آثار صوفیان است. چرا تا این حد اینها بر هم اثر گذاشته و به هم نزدیک شده‌اند؟

آثار و نوشته‌های صوفیه دربارۀ جوانمردی و فتوت، نشان‌دهندۀ ارتباط و تأثیری است که میان این آیین و تصوف در دورۀ اولیه وجود داشته است. در بسیاری از منابع آغازین جوانمردی، نقل‌قول‌هایی منسوب به جنید و شبلی و مشایخ بزرگ بغداد دربارۀ فتوت و خصوصیات آن، وجود دارد.

از ملامتیان نیشابور و مشایخ شهرهای دیگر خراسان هم روایات و مطالبی دربارۀ جوانمردی به جای مانده است. مجموعۀ این اقوال نشان می‌دهد که آیین فتوت و جوانمردی، یکی از آرمان‌های اخلاقی صوفیه بوده و حتی بعضی از مشایخ را نیز به عنوان فتی یا جوانمرد معرفی کرده‌اند. البته متذکر می‌شوم که جوانمردان و صوفیان دو گروه متفاوت بوده‌اند. جوانمردانی بودند که صوفی نبودند.

 

بعضی از این جوانمردان یا نمونه‌هایی از مشایخ جوانمرد یا فتی کدامند؟

یکی از این جوانمردان که در شهر نیشابور می‌زیسته و در قرن سوم شهرت بسیاری داشته، شخصی بوده است به نام «نوحِ جوانمرد».

دیگری، احمدبن خضرویه از مشایخ بلخ بود که بایزید بسطامی در حق او گفت: اگر احمد خضرویه نبود، ما نمی‌دانستیم که فتوت چیست. به‌جز او، ابراهیم بن نازویه است که از مشایخ نیشاپور و معاصر ابوحفص حداد بود و خواجه عبدالله انصاری در حق او گفته است: او را در فتوت شأنی است عظیم.

مجموعۀ اینها نشان می‌دهد که در قرن سوم چنین سنت مستحکم و فراگیر و اثرگذاری با نام جوانمردی در خراسان و شهرهای مهم آن، به‌ویژه نیشابور، وجود داشته و مورد توجه مشایخ و بزرگان و گروه‌های مختلف اجتماعی و حتی اقتصادی بوده است.

 

در همین دوران قرن سوم، گروه‌های عیاران و ملامتیان را داریم که اصول اخلاقی و آرمانی خاصی را تبلیغ می‌کردند و آموزش می‌دادند که گاهی دقیقاً شبیه اخلاقیات و اصول جوانمردان است. در این مورد، و به‌‌ویژه در رابطه میان ملامتیانی همچون حمدون قصار و امثالهم با فتوت چه می‌فرمایید؟ آیا می‌توان آنها را شعبه‌ای از فتوت دانست؟

خیر، اینها متفاوتند اما رابطۀ نزدیک و برخی شباهت‌ها میان ملامتیان و فتوتیان وجود داشته است.

از اقوال و منابع قدیم درمی‌یابیم که ملامتیه نیز مانند صوفیه، فتوت یا جوانمردی را به منزلۀ آرمانی اخلاقی در نظر داشتند. سلمی در حقائق‌التفسیر و طبقات‌الصوفیه، مسائلی در این باب مطرح کرده است و من هم در این باب توضیح داده‌ام که بخشی از آن را می‌خوانم:

«در حقائق التفسیر، ذیل آیۀ ۱۳ از سورۀ کهف، سلمی دوقول از ملامتیان نیشاپور نقل می‌کند، یکی از ابوحفص حداد و دیگری از ابوعثمان حیری. او می‌نویسد: «از ابوحفص پرسیدند جوانمردی چیست؟ گفت: این که به همۀ خلق خدا به چشم اولیاء خدا بنگری و هیچ‌یک از اعمال ایشان را زشت ندانی مگر آن‌که مخالف شرع باشد و آنان را برای هیچ گناهی ملامت نکنی، بلکه سعی کنی برای آن عذری بیابی.»

سخن ابوعثمان این است که «جوانمردی، پیروی کردن از شرع است و اقتدا کردن به سنت‌ها و داشتن سعۀ‌صدر و خوی نیکو.» سلمی سخنان دیگری از ابوحفص در باب جوانمردی در طبقات الصوفیه نقل کرده است… که وقتی ابوحفص می‌خواست از بغداد بیرون بیاید، برخی از مشایخ و جوانمردان (فتیان) او را مشایعت کردند، و چون این عده می‌خواستند برگردند، بعضی از ایشان از ابوحفص پرسیدند که فتوت چیست؟ شیخ گفت: «فتوت را باید در عمل و رفتار و کردار خود با دیگران به کار برد، نه این‌که فقط حرف آن را زد.»

از این حکایت پیداست که ابوحفص مورد قبول و احترام صوفیان و فتیان عراق بوده است.

نکتۀ دیگر این که ابوحفص معتقد بود که جوانمردی باید در عمل رعایت شود و نه در حرف. و البته خود او نیز عملاً به اصول جوانمردی پای‌بند بود ولی نمی‌توان گفت که او یکی از «فتیان» بوده است.

این معنی در حق دیگر مشایخ ملامتی هم صدق می‌کند. اشخاصی چون ابوعثمان حیری و حمدون قصار و عبدالله منازل هرچند که اصول جوانمردی را رعایت می‌کردند و فتوت برای ایشان یک آرمان اخلاقی بود، ولیکن خود در زمرۀ کسانی که به ایشان فتیان یا جوانمردان می‌گفتند به شمار نمی‌آمدند.

توجه به جوانمردی، به عنوان یک آرمان اخلاقی نیز چیزی نبودکه ملامتیان را در اجتماع به عنوان جوانمردان معرفی کند. عنوان جوانمردی، ظاهراً به بعضی از عیاران نیز داده می‌شد. در زمان حمدون قصار، کسی که به فتوت و جوانمردی معروف بود نوح عیّار بود که یک بار حمدون قصار خود دربارۀ چیستی جوانمردی از او سؤال کرد.»۱

 

سنتی با این گستردگی، قطعاً ریشه‌های کهن‌تری داشته که در قرن سوم این‌طور مورد توجه بوده است. آیا ریشه‌های این مکتب جوانمردی را می‌توان در ادوار قدیم‌تر، جستجو کرد؟

ما منابع خوبی از قرن سوم داریم، ولی از قرن دوم هنوز چیز مکتوبی به دست ما نرسیده است. اما مسلم است که این آیین اخلاقی ایرانی که این همه ستبر و پرمایه بوده، ریشه‌های کهن و گسترده‌ای داشته است؛ به‌ویژه در اقلیم خراسان که مهد و مرکز این نوع آیین‌ها و اخلاقیات بوده است.

 

چرا روی اقلیم خراسان تأکید دارید؟

سرزمین خراسان، به‌ویژه نیشابور و بلخ، مرکز رویش و گسترش جوانمردی و اصول و آداب آن بوده است. مسلماً زمینه‌های خاصی وجود داشته که در این منطقۀ خاص شاهد جوانه‌زدن جوانمردی هستیم و منابع بعدی هم این موضوع را تأیید می‌کنند.

این اصول در قرن سوّم، یکی از آرمان‌های اخلاقی مردم و مشایخ بوده و در شهرهای مختلف خراسان رواج داشته و مراعات می‌شده است. البته اصول جوانمردی، مربوط به چند نفر یا چند دهه و چند سال نبوده، بلکه ریشه‌هایی در قرون متمادی در این سرزمین و این مردم داشته است.

اصلاً هیچ پدیدۀ مهم تاریخی و فکری و اخلاقی، یکباره ظهور نمی‌کند و تا زمینه و سابقۀ طولانی نداشته باشد پایدار و ماندگار نمی‌شود. جوانمردی نزد مردم خراسان، یک آیین اخلاقی متعالی بوده و با آنچه بعدها در فتوت ناصری و عراق و سرزمین‌های دیگر می‌بینیم، تفاوت زیادی دارد.

البته مورخان بعدی، برای اینکه ریشه‌ای برای جوانمردی پیدا کنند، همان‌طور که برای هر چیزی یک روایت و خبری پیدا می‌کرده‌اند، با ذکر اقوالی از ائمه و پیامبر (ص)، این را به پیامبران پیشین و حتی حضرت آدم می‌رساندند.

ولی از نظر تاریخ اجتماعی، این اصول اخلاقی در خراسان رواج داشته و حاکم بوده است. بعداً در مجاورت خراسان، در سیستان هم همین چیزها را میان عیاران و جوانمردان می‌بینیم.

 

دربارۀ ریشه واژۀ جوانمردی و معادل عربی آن، یعنی فتوت چه نظری دارید؟

امروزه می‌دانیم که بسیاری از اقوال و روایات و حکایات مربوط به مشایخ و بزرگان طریقت و تصوف، در آغاز به فارسی بوده و بعداً توسط نویسندگان به عربی ترجمه و نقل شده است.

بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر و ابوحفص حداد، به فارسی حرف می‌زدند و هر آنچه دربارۀ فتوت هم می‌گفته‌اند، فارسی بوده است، حتی به احتمال قریب به یقین مکالمه ابوحفص و جنید هم دربارۀ فتوت فارسی بوده، و بعد به عربی ترجمه شده۲ و گفته‌اند این ابوحفص حدّاد اصلاً عربی نمی‌دانسته، اما نوعی از افسانه‌ها با این روایات در هم آمیخته و مثلاً گفته‌اند که ابوحفص که اصلاً عربی بلد نبوده، یکباره در دیدار با جنید و مشایخ بغداد، شروع می‌کند با فصاحت به زبان عربی سخن گفتن.

این نوع کرامات و معجزات را معمولاً برای بزرگان می‌ساخته و نقل می‌کرده‌اند. همچنین جنید فارسی می‌دانسته و نخستین مترجم بایزید بسطامی و اصلا ایرانی و نهاوندی بوده است.

بنابراین احتمال دارد این اصطلاح جوانمردی در قدیم متداول بوده و به دلیل اعتبار و قوّت این آیین، بعدها معادل فتوت در عربی برای آن جعل شده‌ باشد.

در واقع در قرن سوم و حتی قرن دوم، بسیاری از این نوع مفاهیم، به عربی ترجمه شدند و به تدریج آن اصطلاح عربی متداول ‌شد.

 

آیا شما با قول برخی محققان دربارۀ ریشه‌های قبل از اسلام جوانمردی در گروه‌هایی نظیر آزادان در عصر ساسانیان و امثالهم موافقید؟

بعید نیست و البته این مسائل نیاز به تحقیقاتی دارد که من به آنها نپرداخته‌ام؛ ولی متون مهم و مستندات کهن و باارزش قرن سوّم نشان می‌دهد که جوانمردی، سنتی مهم و شگفت‌انگیز در خراسان بوده و اخلاقیات و آرمان‌ها و آداب متعالی و زیبایی داشته است.

 

آیا کتاب سلمی به زبان عربی را منسجم‌ترین و قدیم‌ترین منبع دربارۀ جوانمردی بدانیم و منابع کهن‌تری ذکر نشده‌اند؟

کار نویسندگان صوفی، عمدتاً جمع‌آوری بوده است. البته بعضی منابع را هم ذکر می‌کنند که به دست ما نرسیده‌اند و مربوط به اواخر قرن دوم و عمدتاً قرن سوم می‌شوند.

صوفیه از قرن پنجم به بعد، اقوال و داستان‌های مختلف را در هر موضوعی نقل ‌کردند و همین اقوال و داستان‌ها هم، غالباً، از قرن سوم کهن‌تر نیستند و عجالتاً باید مستندترین دوره را همین قرن بدانیم که مسلماً این سنّت، یعنی جوانمردی، در این قرن در خراسان تثبیت شده و مورد توجه بوده است. شخصیت‌ها هم مشخص هستند؛ ابوحفص، احمد خضرویه، جنید و بغدادی‌ها، عثمان حیری و حمدون قصار و امثالهم که اقوال و داستان‌های آن‌ها، مکرراً در تذکره‌ها و متون بعدی بازتاب می‌یافته و همگی مربوط به قرن سوم هستند.

 

آیاخراسان از نظر اجتماعی وضع و استعداد خاصی داشته که پدیدۀ جوانمردی در آن سرزمین آشکار و شکوفا شده است؟

جوانمردی اساساً یک مسأله اجتماعی است. شما در جوانمردی یا فتوت، نسبت انسان با خدا را در مرکز اصول و عقایدتان نمی‌بینید. جوانمردی، یک نظام اخلاقی است مبتنی بر این‌که شما با انسان‌های دیگر باید چگونه رفتار بکنید. اما معرفت‌شناسی صوفیه یا متکلّمان، اصلاً متوجه مابعدالطبیعه و خداست که به آن حقیقت و خالق می‌گویند. در تصوف، سالک می‌خواهد طی طریق کند تا به خدا برسد؛ امّا جوانمرد کسی است که در نسبت با همسایه یا انسان‌های دیگر باید اصولی را مراعات کند و جوانب اخلاقی خاصی را نگاه دارد. پس مسأله اخلاق مطرح است.

 

آیا به همین دلیل است که پیشه‌وران، اصناف و طبقات گوناگون، هر کدام یک فتوت‌نامه خاص خود را تدارک دیده و نوشته‌اند؟

اینها مربوط به دوره‌های بعد است، نه این دوره‌ای که ما درباره‌اش سخن می‌گوییم. در واقع مقداری از آن اصول اخلاقی، با آداب و شرایع و ترتیبات خاصی وارد فتوت‌نامه‌ها شدند. امّا اصولاً بحث جوانمردی، یک بحث اخلاقی است.

 

نقلِ شایع است که ملامتیان گاهی رفتارهای ضداخلاقی داشته‌اند تا نزد خلق خوار شوند. آیا این رفتار با موضع اخلاقی مستحکم جوانمردان، تزاحم نداشته‌است؟

ملامتیه اصلاً ضداخلاق نبوده‌اند و من اصلاً این اتهام را درباره ملامتیان قدیم خراسان قبول ندارم.

 

یعنی کنش‌ها و رفتارهای نامقیّد نسبت به اخلاق رایج نداشته‌اند؟

خیر، ابداً. اتفاقاً ملامتیه خیلی اخلاق و اصول اخلاقی را رعایت می‌کرده‌اند و برایشان بسیار مهم بوده است. این طور نیست که کارهای ضدعرف و ضداخلاق را تعمداً انجام بدهند تا ملامت شوند. البته ملامتیان، سرزنش و ملامت را می‌پذیرفتند و فکر می‌کردند که ملامت و سرزنش یکی از شیوه‌ها و تکنیک‌های شکستن و ضعیف‌کردن نفس و مبارزه با خودخواهی و خودپرستی انسان است.

پس لزوماً کاری نمی‌کردند که سرزنش‌بار و ضد عقاید و اخلاقیات عموم باشد. ملامتیان می‌کوشیدند ظاهرشان بهتر از باطنشان نباشد و باطن و نفس سالم و به دور از آلودگی داشته باشند. ولی به خلاف شرع و کارهای ضداخلاقی به صورت تعمدی نمی‌پرداخته‌اند.

حداقل آنچه ما دربارۀ بزرگان ملامتیه نظیر حمدون قصّار و عبدالله منازل و عبدالله خیاط و امثالهم می‌دانیم به هیچ‌وجه چنین نیست. آنها مردمانی بافضیلت و مروج اصول اخلاقی متعالی بوده‌اند و به همین دلیل نزد مردم مکرم و بزرگ بوده‌اند.

در دوره‌های بعد چطور؟

در دوره‌های بعد، وضع فرق می‌کند. از قرن پنجم و ششم به بعد، هم جوانمردان و هم ملامتیان وضع دیگری دارند و بدعت‌هایی وارد ارکان و اصول آنها می‌شود که با اصول و آرمان‌های اولیه متفاوتند.

ما الآن دربارۀ قرن دوم و سوم صحبت می‌کنیم. ملامتیه در قرن سوّم، یک پدیدۀ اخلاقی و اجتماعی است و زمینه‌ای می‌شود برای سیر و سلوک و روانشناسی و تکامل نفس و اینها. یعنی در دوره‌های بعد نمی‌توان آن نوع ملامت را که در قرن سوّم بوده، دوباره در صحنۀ اجتماع دید.

می‌دانیم که حافظ هم در قرن هشتم از ملامت یاد می‌کند، اما این معنی در حافظ بیشتر جنبه ادبی و روانشناسی دارد تا اجتماعی. این جنبه را هم قرن‌ها پیش از حافظ، احمد غزالی به مفهوم ملامت داده است.

 

 

جوانمردی به یک پدیدۀ تاریخی اطلاق می‌شود که بیش از هزار سال تداوم و جاذبه داشته است. در دوره‌هایی مثل قرن ششم با حکومت عباسی، این جریان با سیاست و کانون‌های قدرت پیوند خورده و با آدابی مثل شلوار پوشیدن و آب و نمک‌نوشیدن و امثالهم شناخته می شود. حتی گروه‌های منفور اجتماعی مثل لات‌ها و قدّاره‌بندها، با ورود به دسته‌جات و محافل فتوتی، برای خود آبرو و نَسَبی دست و پا می‌کردند. بعدها در دورۀ ایلخانان و دوران حکمرانان مغول هم شکل دیگری از آن را مشاهده می‌کنیم و در عصر صفوی و قاجار هم تداوم دارند. در سوریه و شمال آفریقا و به‌ویژه ترکیه و آسیای صغیر هم خیلی گسترش یافته است. اما شما از یک پدیدۀ کهن و متفاوت سخن می‌گویید که تفاوت‌های اساسی با اینها دارد و شاید عمدتاً اشتراک اسم و لفظ میان اینها هست و بس٫ عمده‌ترین اختصاصات این جوانمردی کهن کدام است؟

جوانمردی در قرن سوم در خراسان، برپایه اصول اخلاقی بسیار مهم بوده است؛ از جمله «ایثار». اینکه شخص خودش را نبیند یا منافع خودش را به خاطر دیگری فدا کند. در کنار این، هیچ توقعی هم نداشته و اظهار نمی‌کرده‌‎اند. اساساً اصل بر این بوده که پنهانی، خدمت و ایثار و کمکی انجام نشود. توقع تشکر و قدردانی یا این که دیگران بدانند چنین خدمت و کاری را چه کسی انجام داده نداشته‌اند که مقام و مرتبۀ بلندی است.

در اخلاق هم مهم‌ترین اصل «ایثار» بوده است؛ زیرا هرکسی براساس منافع خودش عمل می‌کند و می‌خواهد همه چیز را به طرف خودش بکشد و به یک معنا، بحث برسرخودخواهی است. برای مهار این خودخواهی‌ها، یا باید از ابزارهای حقوقی و قوانین استفاده کرد یا از اخلاق و نظام اخلاقی. در گذشته، مهم‌ترین و متعالی‌ترین اصولی که مبانی اخلاقی را در جوامع و میان مردم گسترش می‌داده و ضامن رعایت اخلاق بوده، جوانمردی است.

اما اکنون که جامعه دگرگون شده، دیگر آن اصول اخلاقی نمی‌توانند حاکم باشند و اخلاق جای خودش را به حقوق داده است؛ از قوانین بومی تا حقوق بشر. این منشور و اصول حقوق بشر، تبیین و تدوین شده‌اند تا بتوان جامعۀ بشری را اداره کرد. برهمین اساس، خیلی مهم است که شما مدارا و تساهل داشته باشید و عقیدۀ دیگران را محترم بشمارید، بپذیرید که کسان دیگری با عقاید متفاوت هستند و مثل شما حق دارند عقاید خاص خود را داشته باشند.

این مسأله در گذشته هم بوده است ولی نه تحت عنوان حقوق بشر. کسانی که امروزه از حقوق بشرهای مسلکی صحبت می‌کنند، بیراهه می‌روند و نمی‌دانند که اصلاً مسأله حقوق بشر به این شکل، درگذشته نمی‌توانسته وجود داشته باشد. در جوامعی مثل جامعۀ اسلامی، آن نوع مسائل به وسیلۀ اصول اخلاقی کنترل و رعایت می‌شده است.

برای مثال شما اگر به تفت نزدیک یزد بروید، می‌بینید که مسلمان و زرتشتی در همسایگی هم بسیار صمیمی و مهربان زندگی می‌کنند و با هم مراوده و همکاری و نشست و برخاست دارند و این مربوط به پنجاه یا صدسال اخیر هم نیست. تاریخ آن به هزار و چند صد سال برمی‌گردد و قدمت دارد. برچه اساسی اینها به عقاید هم احترام می‌گذارند و با هم صمیمی و دوست هستند و هر کدام حریم دیگری را هم رعایت می‌کند؟ آیا براساس حقوق و قانون یا دستورات حکومتی؟ خیر. اصول اخلاقی و جوانمردی بوده که جلوی تعدی و تجاوز و تنگ‌نظری و تعصب را می‌گرفته و نمی‌گذاشته افراد به بهانه‌های مختلف به دیگران سخت بگیرند. در گذشته، کنترل خودخواهی‌ها و زیاده‌خواهی‌ها به همین طریق صورت می‌گرفته و مردم را آموزش می‌دادند تا مدارا کنند و به عقاید متفاوت احترام بگذارند.

جوانمردی، حتی فراتر از اینها بوده و فقط به مردم نمی‌آموخته که خودخواه نباشید یا به دیگران احترام بگذارید و محبت کنید. می‌گفته ایثار کنید و در همین زمینه هم به یک حد متعالی رسیده و ایثار را به نهایت درجه به مردم می‌آموخته است.

دربارۀ ایثار، این داستان را نقل می‌کنند: «ابوالحسین نوری که یکی از مشایخ بغداد بود و دو نفر دیگر محکوم به اعدام می‌شوند. جلاد، اول می‌رود سراغ آن دو نفر. نوری، جلاد را صدا می‌کند و یک چیزی در گوشش می‌گوید. جلاد هم می‌آید و شمشیرش را می‌کشد که نوری را بکشد. خلیفه می‌بیند و می‌گوید دست نگه دارید و پرس و جو می‌کند. جلاد می‌گوید که نوری به من گفت اول مرا بکش. خلیفه می‌پرسد چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم آنها بیشتر زندگی کنند و بیشتر لذت حیات را درک کنند.»

این ایثار است. فرد از جان خود هم مایه می‌گذاشته و همیشه به دیگران بیش از خود اهمیت می‌داده است. همین اصول بوده که به جامعه، قوام و شیرازه می‌داده و پیوندهای میان مردم را حفظ می‌کرده است. اگر ما بخواهیم دنبال ارزش‌های جدید در جامعه قدیم باشیم و مثلاً نمونه‌‌هایی برای حقوق بشر بیابیم، باید آنها را در همین مسائل و به‌ویژه در حیطه اخلاق جستجو کنیم.

مشابهت میان اینها با حقوق بشر بیشتر است تا برخی مسائل دیگر. از فقه و قوانین که نمی‌شود خیلی توقع این نوع مسائل را داشت. جوانمردی این مسائل را پرورش و آموزش می‌دهد. ارزش‌های والای جامعه گذشته ما در اخلاقیات است و حقوق و قوانین چیز دیگری است.

 

مهم‌ترین تفاوت حقوق و قوانین با اخلاقیات را درچیست؟

در اجبار آن و اختیاری بودن این. حقوق و قوانین می‌گویند این کارها را نباید بکنی. ولی در اخلاق انجام دادن کار مهم است. در حقوق نمی‌گویند دیگران را برخودت مقدم بدار یا محبت و مهربانی کن یا گذشت را سرلوحۀ کارت قرار بده یا برعیب‌های دیگران چشم بپوش. اینها به اخلاق مربوطند.

حقوق می‌گوید دزدی نکن. خشن نباش. تجاوز نکن. از اینجا نرو و امثالهم. اما اخلاق و نظام اخلاقی جوانمردی می‌گوید که ایثار کن. از جان خودت مایه بگذار. بدون پاداش نیکی کن و توقعی هم نداشته باش. اینها جنبه‌های مثبت و زیبای اخلاقند که الزام و اجبار ندارند. یک نوع انتخاب اخلاقی و فردی هستند که انسان را والایی و اعتلا می بخشند و به زندگی‌اش معنا و زیبایی می‌دهند.

جوانمردی در جستجوی این نوع مسائل و خصائل است. اینها بوده که حکومت داشته و جامعۀ ما را حفظ می‌کرده و ریشه و نیای حقوق بشر کنونی بوده‌اند.

 

این اصول و ارزش‌های اخلاقی که شما از آن سخن می‌گویید، علاوه بر وجوه اخلاقی و اجتماعی، بار استعلایی و زیباشناسانه هم دارند، یعنی نوعی لذت و سرخوشی هم به جوانمردان یا حتی کسانی که این حکایت‌ها و اقوال را می‌نوشته یا می‌خوانده‌اند، می‌دهند. آیا مکان احیای این اصول در دوران جدید وجود دارد و این نوع تلقی از اخلاقیات دوباره به کار ما می‌آید؟ آیا در جامعه ای با ایده‌های مدرن می‌توانیم به آنها تکیه کنیم؟

این نوع اخلاقیات، یعنی اصول جوانمردی، به کلی از بین نرفته‌اند. بخشی از آنها در خلق و خو و حتی روابط اجتماعی ما هنوز باقی مانده‌اند؛ مثلاً مهمان‌نوازی ایرانی‌ها که زبانزد است و تفاوت زیادی دارد با پذیرفتن مهمان در خارج، جلوه‌ای از آن اصول و ارزش‌های جوانمردی است؛ این‌‎که وقتی یک نفر از در خانۀ شما وارد می‌شود، دیگر محترم است و صاحبخانه هرچه دارد در طبق اخلاص می‌گذارد تا از مهمان‌ پذیرایی کند، در اغلب کشورهای دیگر دیده نمی‌شود و حتی معنی هم ندارد. موارد دیگری هم هنوز ته ذهن ما از عیاری‌ها و گذشت‌ها و رفتارهای نیک پدران و تکریم بزرگان و بزرگ‌ترها و کمک به بیماران و مستمندان و کهنسالان وجود دارد. در خاطرۀ قومی ما هنوز آن اصول و ارزش‌ها باقی مانده‌اند؛ هرچند به دلایلی، دیگر نمی‌توانیم با تکیه بر آن قواعد زندگی کنیم، اما اثرات آن هنوز در بسیاری از ما وجود دارد.

بعضی اصول اخلاقی هم به دلیل تحولات و تغییرات اجتماعی وارد قوانین ما شده‌اند. بالاخره زندگی ‌ما تغییر کرده و جامعۀ امروز یک جامعۀ صنعتی جدید است. بعضی‌ها با لجاجت می‌خواهند منکر این تجدد بشوند. شما در بیرون، تمامی لوازم این زندگی جدید را می‌بینید و این یک واقعیت است که مقتضیات خاص خود را دارد. در چنین جامعه‌ای، برای جلوگیری از تجاوزها،‌ بی‌رحمی‌ها، دست‌اندازی به دیگران،‌ جلوگیری از شقاوت‌ها و آن انگیزه‌های حیوانی و خودخواهی‌هایی که در اشخاص هست – بل هم اضل- ‌یک مقدار از اخلاقیات جامعه به قوانین منتقل شده‌اند. این مسأله مختص به جامعه ما نیست و یک جنبه جهانی و بین‌ا‌لمللی یافته است. طبعا حقوق بشر هم منحصر به یک فرقه و گروه و جامعه خاص نیست؛ مربوط به همه آحاد و جوامع است. الآن یکی از خطرناک‌ترین چیزها این است که آدم در یک جامعه جدید زندگی کند ولی حقوق بشر را رعایت نکند. این ناجوانمردانه‌ترین کاری است که یک انسان ممکن است انجام بدهد. لازمه کنترل خودخواهی‌ها و افزون‌طلبی‌ها و حماقت‌ها و بی‌رحمی‌های بشر دو پا ‌همین قوانین است.

بنابراین بخشی از اخلاقیات و اصول انسانی‌ای که در گذشته، مکتب جوانمردی و امثال آن عهده‌دار بودند، در قوانین امروزی منظور شده‌اند و قانون متکفل آنها است.

اما کاری که ما در حق میراث و ارزش‌های فرهنگی خود می‌توانیم بکنیم، این است که اینها را یادآوری کنیم و نگذاریم این ارزش‌های اخلاقی و این زیبایی‌های اجتماعی از یاد بروند. زیبایی جوانمردی در همان وجه اخلاقی و اعمال جوانمردانه است و در رفتار آن مسلمانی که در یزد با همسایه زرتشتی‌اش مثل برادر رفتار می‌کند و در سلام کردن پیش‌قدم می‌شود یا وقتی آش نذری می‌پزد، اول به خانه او پیشکش می‌برد. در این ها می‌توان جلوه‌های جوانمردی را دید و احیا کرد. این‌ها را می‌باید گسترش داد و یادآوری کرد تا تقویت شوند.

 

برای احیای منابع تاریخی، چه کارهایی بر زمین مانده یا باید انجام شوند؟

رسائل و متون کهن متعددی از قرن سوم و چهارم تا زمان صفویه حتی قاجاریه، وجود دارند که باید تصحیح انتقادی بشوند و در دسترس قرار بگیرند. آثار خارجی‌ها و فرنگی‌ها هم باید ترجمه شوند؛ زیرا آنها هم در این زمینه‌ها کار کرده‌اند.

به هرحال خود ما باید اهمیت این موضوع را درک کنیم و به عنوان یک موضوع ریشه‌دار و ملی به این مسائل بپردازیم و میراث گذشته را زنده نگه داریم. هنوز هم چیزهای زیادی در آثار صوفیه، اعم از دستینه‌ها و کتب چاپ شده درباره جوانمردی و فتوت وجود دارد.

کتاب‌هایی که صراف و محمدجعفر محجوب و دیگران جمع و چاپ کرده‌اند مهمند. اما همچنان رساله سلمی و قابوس‌نامه و فصلی از رساله قشیریه، قدیم‌ترین منابع مستند درباره جوانمردی است.

 

فارسی بودن قابوس‌نامه و آوردن فصلی خاص درباره جوانمردی قابل توجه است.

بله، خیلی مهم است و جالب‌تر این که عنصر‌‌المعالی، بحث درباره تصوف را، ذیل عنوان و مبحث جوانمردی آورده است.

به هر حال درباره سده‌های نخستین کمتر کار شده و غربی‌ها هم عمدتاً به دوره‌های مربوط به فتوت خلیفه ناصر‌پرداخته‌اند.

همان طور که گفتم، جوانمردی در قرن دوم تا چهارم، هنوز یک نظام و اصول اخلاقی است و نهادینه نشده و رسمی و دولتی نیست. در آن دوره، رساله قشیریه،‌ جوانمردی را به عنوان یک مجموعه اخلاقی توضیح می‌دهد. اما بعداً که رسائل اصناف و امثالهم را می‌بینیم، این جریانات و گروه ها سازماندهی شده و مسائل جوانمردی را با تشکیلات اقتصادی و سپس با قدرت سیاسی یا برخی نهادهای دینی پیوند ‌داده‌اند.

همچننی جوانمردان با اصول خاص و زیبای اخلاقی خود در میان گروه‌های مختلف منتشر و پراکنده بوده‌اند. مثلاً‌ عیاران جوانمرد یا صوفیان جوانمرد داریم، البته همه صوفیه، جوانمرد نبوده‌اند.

 

در میان جوانمردان اولیه، زنان حضور داشته‌اند ولی بعداً محو و حذف شدند و انگار یک صفت منفی بوده است و به انکار آن برخاستند.

کاملاً درست است. جوانمردان در آن قرون اولیه، زنان را بزرگ می‌داشتند و در مقابل آنها رعایت همه‌گونه حرمت را می‌کرده‌اند. این هم دستاورد دیگری است که می‌توانیم در جهان و جامعه جدید یادآوری کنیم. جوانمردان فقط مردان نبوده‌اند. زنان جوانمرد هم داشته‌ایم و اینها هم در فتوت و رعایت اصول اخلاقی و ایثار، شاخص و زبانزد بوده‌اند.

یکی از آنها همسر احمد خضرویه است که وقتی ابوحفص حداد یا یکی از بزرگان ملامتیه نیشابور می‌خواهد بیاید بلخ و مهمان خضرویه بشود، احمد به زنش می‌گوید که چگونه پذیرایی کنیم؟ من گفته‌ام دو تا گاو و چند گوسفند بکشند تا مهمانان و همه مردم را اطعام کنیم. زن احمد سخنی به این مضمون می‌گوید که نه، باید دو تا خر هم بکشیم. می‌پرسد خر دیگر چرا؟ می‌گوید آخر سگ‌های محله هم باید در این جشن شرکت کنند. مهمانی است. همه باید اطعام شوند و سگ‌ها هم باید نصیبی ببرند. این داستان معروف است و نشان می‌دهد که هم خود زنان، جوانمرد و رعایت‌کننده اصول اخلاقی بوده‌اند و هم مردان خیلی رعایت احترام و نظر زنان را می‌کرده‌اند.

 

چرا بعدها این رویه گسترش پیدا نکرد و به ضد خود بدل شد و اصلاً زنان حذف و بلکه تحقیر و توهین شدند و به یک معنا، ما در متون صوفیه با یک فرهنگ گسترده مردسالار و ضد زن روبرو می‌شویم؟

مقداری از این حالت زن ستیزی و رفتارهای ضدزن که متضمن تحقیر و توهین نسبت به زنان است، بیشتر از قرن هفتم و همان حدود آغاز می‌شود و عمدتاً در غرب ایران و آسیای صغیر و شمال آفریقا رواج دارد و به علت ضعیف شدن اصول اولیه جوانمردی و کاهش تأثیر آن در این دوره، رواج می‌یابد.‌در تصوف حذف و تحقیر زن دامنه‌ وسیعی پیدا کرد. حتی بزرگانی همچون مولوی و شمس تبریزی، این حالت تحقیر زنان و نادیده گرفتن آن‌ها را داشتند. ولی سلمی این طور نیست و در مکتوبات او،‌ وصف زنان عابد و صفات و سجایای آنها را می‌بینید.

عطار هم همین طور؛ چون اصول جوانمردی در خراسان تداوم داشته و زنده بوده است، ‌لذا در عطار این خصیصه را نمی‌بینید. ولی در آسیای صغیر به دلیل کم‌رنگ شدن آن اصول اولیه جوانمردی یا دلایل دیگر، تکریم زنان کم شده یا اصلاً‌ نیست و حتی خیلی نوشته‌ها و رفتارهای تحقیرکننده و زن‌ستیزانه داشته‌اند.

در قرن سوم در خراسان، ‌زنان همپای مردان حضور داشتند و بسیار با احترام از آنها یاد می‌شد. این یکی از خصوصیات جوانمردی کهن خراسان است.

 

‌آیا جوانمردی، ایده‌ای بود که بتواند از طریق آسیای صغیر ـ مثلاً‌ از قرن ششم و هفتم به بعد ـ در اروپا هم تأثیر گذارد؟

بعضی معتقدند شوالیه‌گری تحت تأثیر فتوت شکل گرفت.

در این زمینه‌ها باید ادله و اسناد قوی وجود داشته باشد تا این نوع روابط و تأثیرها تأیید شوند. از تأثیر ابن‌سینا در غرب سخن می‌گوییم؛ زیرا ترجمه لاتین کتاب‌های او را می‌شناسیم. درباره فتوت و مسائلی نظیر آن هم باید دید که این تأثیر اگر بوده، چه صورتی داشته و از کدام مسیر‌ها اتفاق افتاده است.

علاوه بر این، در قرون وسطا جامعه به آن صورتی که ما فکر می‌کنیم منفک و مرزبندی شده نبوده است. ارتباط میان جوامع خیلی نزدیک‌تر بوده است. این را وولفسون می‌گوید. چنین نبوده که مثلاً اروپا یک نوع علم و کلام برای خودش داشته و جهان اسلام یکی دیگر. یک کلام بوده است. نزد مسیحی‌ها، رنگ مسیحی داشته و نزد مسلمان‌ها رنگ اسلامی. فلسفه قرون وسطا هم همین‌طور. یک فلسفه بیشتر نبوده و مسلمان‌ها و مسیحی‌ها و یهودی‌ها، مسائل مشترکی داشته‌اند. وضع ادبیات و بعضی ارزش‌های اجتماعی هم همین‌طور بوده است، البته باید این را هم گفت که بعضی تمدن‌های بزرگ بر بقیه بیشتر تأثیر می‌گذاشتند.

 

آیا خراسان در قرون اولیه، یکی از همین تمدن‌ها بوده یا آن را جزئی از یک تمدن بزرگ‌تر و زاییده آن می‌دانید؟

خراسان، واقعاً به تنهایی دریایی بوده است. من بر این باورم که خراسان، تمدنی مبتنی بر یک فرهنگ عظیم و پویا بوده است و ایران وقتی به اسلام می‌گراید، حامل تمدن و فرهنگ وسیع و بزرگی بوده که بخش عظیمی از آن در خراسان بازیابی می‌شود. جوانمردی هم یکی از جلوه‌های این تمدن بوده که از قرن سوّم شروع می‌کند به اثرگذاری در جوانب مختلف تمدن اسلامی، تا جایی که خلفای عباسی هم برای اینکه وجاهت پیدا کنند خود را جوانمرد می‌خواندند و استفاده سیاسی می‌کردند.

 

تحکیم جایگاه زبان فارسی را می‌توانیم یکی از ویژگی‌های مهم جوانمردی خراسان و فرهنگ این خطه در قرون اولیه و پس از آن قلمداد کنیم؟

بله. زبان فارسی در خراسان بزرگ، استحکام و قدرت داشته است. من همین جا به این نکته‌ درباره فردوسی و شاهنامه اشاره کنم که معمولاً می‌گویند فردوسی باعث شد زبان فارسی حفظ و احیا بشود و اگر او و اثر عظیم شاهنامه نبود، این زبان از بین می‌رفت.

کسی منکر عظمت شاهنامه و نبوغ و هنر و تأثیر فردوسی نیست، ولی این توهین به زبان فارسی است. زبان فارسی ظرفیت عظیمی در خراسان و شهرها و بلاد دیگر داشته و خودش را حفظ کرده بود که فردوسی توانست از آن برای سرایش شاهنامه بهره بگیرد. فردوسی، چشمه‌ای از این رود خروشان و دریای پرآب بود.

چه بسیار کتاب‌های مختلف که قبل از فردوسی به زبان فارسی نوشته و چقدر شعر سروده شدند.

شاهنامه، صد سال پس از مرگ فردوسی جای خود را باز کرد و به تدریج شناخته شد. مثنوی هم صد و اندی سال طول کشید تا شناخته شود و در میان اهل عرفان در شهرهای مختلف خوانده شود. به همین دلیل، پیوندها و فرهنگ و سرمایه‌های بزرگی که از نظر معنوی و اخلاقی در خراسان بوده، سبب شده تا ما با یک تمدن بزرگ و کم‌نظیر روبرو باشیم.

ما هنوز ظرفیت‌ها و عظمت‌ خراسان را کشف نکرده‌ایم، چه در روی زمین و چه زیرزمین. اصول اخلاقی و فرهنگ و حتی موسیقی و هنر و شعر و تفکر فلسفی و کلامی ایران به این خطه برمی‌گردد.

این اصول و دانش‌ها و فرهنگ، ادامه یک فرهنگ و تمدن عظیم بوده‌اند. ما به خیلی از منابع و مدارک اولیه دسترسی نداریم، ولی می‌بینیم که در قرون سوم و چهارم و پنجم، چیزهایی ظهور می‌کنند که نشانگر عظمت این سرزمینند. از ریشه‌های آن در قرن اول و قبل از اسلام ممکن است کم بدانیم یا چیزی ندانیم، امّا هیچ یک از اینها از عظمت و شکوه آن کم نمی‌کنند. خراسان است و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی که به صور مختلف جلوه‌گری می‌کند و چیزهای تازه‌ای برای ما خلق می‌کند و در اختیارمان قرار می‌دهد. من معتقدم ما هنوز ایران را به درستی نمی‌شناسیم.

 

پایان این گفتگو بازگردیم به برخی شخصیت‌های کم‌شناخته تصوف و جوانمردی که اشاره کردید؛ از جمله نوح جوانمرد. درباره او بیشتر توضیح دهید.

نوح نیشابوری، نه صوفی بود و نه اهل ملامت و نه زاهد و عالم و به همین دلیل جز نام نوح، چیزی از او برای ما نمانده است. نه پدر و جدّش شناخته شده‌اند و نه تاریخ تولد و وفاتش. قشیری که تاکنون قدیم‌ترین منبعی بوده که از او ذکری کرده، او را نوح عیار خوانده».۳ در کشف‌المحجوب هجویری و کشف‌الاسرار میبدی و رساله قشیریه هم به این نوح عیار اشاره شده است. ‌اما این نوح عیّار، یکی از همان جوانمردانِ راستین و برجسته خراسان بوده که به زبان فارسی این نظام اخلاقی، یعنی جوانمردی را تبیین و توضیح می‌کرده و در عمل، خودش نمونه‌ای از آن بوده است. نوح عیار، در یک جا واژه «جُوامردی»را که همان گویش خراسانی جوانمردی است، براساس حروف آن توضیح داده که در آثار عربی هم همان توضیح فارسی آمده است. زبان نوح و مشایخ صوفیه و بزرگان ملامتی خراسان، فارسی بوده و لذا نوح نه براساس حروف فتوت، بلکه بر مبنای حروف کلمه جُوامردی به توضیح این مفهوم پرداخته است.

تداول واژه فتوت، از طریق متون عربی، بعدها بیشتر شد و به نظر می‌رسد، در ابتدا لفظ فارسی جوانمردی یا جوامردی بیشتر متداول بوده است. در برداشتی که نوح از معانی یا اسرار حروف «جُوامردی» کرده، سرّ هر یک از حروف را با یک واژه عربی توضیح داده ـ جود، وفا، امانت، مروت و رحمت ـ امّا اصل کلمه فارسی است۴ و این نشانه قدمت و تداول این واژه در قرون دوم و سوم است.

 

پاورقی‌ها:

۱ـ این قسمت را دکتر پورجوادی از کتاب پژوهش‌های عرفانی ـ جستجوهای کهن، نشر نی، چاپ اول ۱۳۸۵، صفحات ۳۸ تا ۴۰ نقل کردند.

۲ـ اشاره به دیدار ابوحفص حدّاد با مشایخ بغداد در آن شهر که سلمی در طبقات الصوفیه (تصحیح شربنیه، جلد۳، چاپ قاهره ۱۴۰۶ هجری‌قمری) صفحات ۱۱۷ و ۱۱۸ و هجویری در کشف‌المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، افست تهران، ۱۳۷۰ خورشیدی، صفحات ۷۵ و ۷۶ نقل کرده‌اند.

۳ـ پژوهش‌های عرفانی، ص ۱۰۸

۴ـ همان، ص ۱۰۹ به بعد.

سیدمسعود رضوی

منبع: روزنامه اطلاعات

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612