میراث مکتوب- شاهنامه حكیم ابوالقاسم فردوسی، بدون تردید مهمترین شاهكار در طول هزاره گذشته برای تبیین و توضیح هویت ایرانی است. كتابی كه فروكاستن آن به صرف حماسه یا تاریخ یا كتاب شعر یا … اجحاف در حق آن است، چرا كه شاهنامه در عین حال كه همه اینها هست، فراتر از اینها نیز هست. دایرة المعارف اساطیر ایرانی، محل نمود یافتن هزارههای تاریخی ایران و شرح پهلوانیها و قهرمانیها و شكستها و پیروزیهای مردمانی كه در سراسر تاریخ، ایرانیان خوانده شدهاند. خوشبختانه در سالهای اخیر، پژوهشها و مطالعات ارزندهای دربارۀ این كتاب بزرگ صورت گرفته و برخی از محققان و پژوهشگران از منظرهای متفاوت و جدیدی به آن نگریستهاند. مهدی سیدی فرخد، پژوهشگر ادبیات و تاریخ و جغرافیا كه پیش از این نیز كتاب خواندنی پنج گفتار را دربارۀ زندگی و زمانۀ فردوسی نوشته است، اخیرا كتاب ارزندۀ فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه را عرضه كرده است. ایشان در این كتاب، به معرفی محلها و مكانهایی كه نامشان در شاهنامه آمده پرداخته و نقشۀ جامعی از جغرافیای تاریخی شاهنامه ارائه كرده است. به این مناسبت با ایشان گفتوگویی صورت گرفته كه در ادامه آن را میخوانید.
در ابتدا بفرمایید به نظر شما اهمیت توجه جغرافیایی به شاهنامه چیست و رویكرد جغرافیایی به شاهنامه چه چیزی را برای ما روشن میكند و چه سود و فایدهای دارد؟
جغرافیای شاهنامه پهنه ایران فرهنگی را مینمایاند. بدین معنی كه هر شهر و ولایتی كه در شاهنامه از آن ذیل ایران نام برده شده تقریبا متعلق به ایرانیان بوده، مگر كشورها و ممالكی كه به انیران (نا ایران) تعلق داشتهاند، چون: چین و ماچین و هند و روم و روس و نیز موطن تركان و تورانیان و تازیان. بنا بر این شناخت این پهنه جغرافیایی در اصل ایران بزرگ پیشین را – كه شهر و ولایات آن اینك میان ایران و حدود 20 كشور همجوار ان پراكنده شدهاند – مینمایاند. پیداست كه شناخت این نامهای جغرافیایی هم مثل واژگان و نامآوران شاهنامه مهم هستند. با یك نگاه به نقشهای كه بنده از پهنه جغرافیایی شاهنامه تهیه و به ضمیمه كتاب چاپ كردهام، اهمیت این مهم نمایان میشود.
شاهنامه حكیم فردوسی، چنان كه مشهور است، از سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی تشكیل شده است و به روایت تاریخ اسطورهای – حماسی- سلسلهای ایران را از دیرباز تا زمان سقوط ساسانیان و مرگ یزدگرد سوم روایت میكند. روشن است كه این تاریخ طولانی و درازمدت در یك جغرافیای مشخص صورت میگیرد و این وقایع در محلها و مكانهایی معین و با اسم و رسم دقیق به وقوع میپیوندد. در ابتدا بفرمایید آیا فردوسی اسم این محلها و مكانها را آورده است؟
بله، این درست است كه وقایع و شخصیتهای سه بخش اساطیری و پهلوانی و تاریخی شاهنامه تفاوت اساسی با هم دارند، به همان اندازه كه میان جمشید و رستم و انوشیروان تفاوت است. اما از منظر جغرافیایی چنین نیست؛ چون ایرانیان نیز مثل دیگر مردم جهان اساطیر و افسانههایشان را با توجه به همان جغرافیایی كه در آن میزیسته و میشناختهاند، بازسازی كردهاند. یعنی اگر فریدون و ضحاك اساطیر هستند جغرافیای داستان آنها منحصر است به سرزمین تازیان، اروندرود، دجله، هندوستان، ایران، البرز، دماوند و…، نه جغرافیایی اساطیری و ناشناخته. البته استثناهایی هم هست، مثل نام بردن از سرزمینهایی ناشناخته (متعلق به مردم و اقوامی ناشناخته) مانند مازندران موطن دیوان و سگسار و گرگسار و…
ایرانشهری كه در شاهنامه ذكر شده، تا چه اندازه منطبق با ایران كنونی است؟
كشور كنونی ایران بخشی از ایرانشهر یا ایران فرهنگی است. تقریبا نسل ما به یاد دارد كه كشورهای تركمنستان، افغانستان، آذربایجان شوروی و…. چگونه طی یكی، دو قرن اخیر به عنوان كشوری مستقل از ایران بزرگ جدا انداخته شدند! بقیه قسمتهای ایران، اعم از ماورالنهر با شهرهای سمرقند و بخارا، ولایت سغد و ولایات چاچ و فرغانه و فاراب و خوارزم و… نیز به همین صورت از ایران جدا شدهاند. اما در شاهنامه همه سرزمینهای موطن مردم هم فرهنگ و تمدن ایرانی «ایران» یا «ایرانشهر» خوانده شده است. نام سرزمینهای غیرایرانی همسایه ایران هم كه عبارت بودهاند از هند با هندوستان، ترك یا تركستان (حدودا منطبق با كشور قرقیزستان كنونی)، چین و ماچین و… تقریبا شناخته شده هستند. الا اینكه در شاهنامه و متون قدیم ما غرض از «ماچین» (یا مها چین= چین بزرگ) كشور چین كنونی و غرض از «چین» تركستان چین (چون ختن و كاشغر و..) بوده است. «ختا» هم به شمال مها چین گفته میشده و الی آخر.
بسیاری از جای نامها در شاهنامه هست كه محل مورد اشاره آنها چنان كه شما نشان دادهاید، منطبق با محلی كه این جای نامها اكنون برای آنها به كار میرود، نیست. نمونه برجسته مازندران است؛ مازندرانی كه در شاهنامه از آن یاد میشود كجاست و چرا با مازندران امروزی متفاوت است؟
اولا نامگذاریهای قدیم ولایات ایران بیشتر بر مبنای حوضه آبریز رودها بوده، به این معنی كه از ابتدا تا انتهای یك رودخانه و حوضه آبریز نامی ویژه داشته. مثلا با اینكه شهر كابل و غزنه نسبتا در همسایگی هم بودهاند، چون كابل را رودخانهای آبیاری میكرده كه به رود سند میریخته و غزنه را رود خانه دیگری كه به سوی رود هیرمند جاری میشده، محل كابل را كابلستان و محل غزنه را زابلستان میگفتهاند (كه زابل كنونی ایران هیچ ارتباطی با ان زابلستان قدیم مذكور در شاهنامه نداشته است.) همچنین سیستان به حوضه آبریز رود هیرمند گفته میشده كه از شهر بست تا دریاچه هامون را شامل میشده. اما مازندران از بحثانگیزترین جاهای شاهنامه و سرزمینی ناشناخته و موطن مردمی بدوی و كاملا ناایرانی بوده است در حدود تركستان چین (آن سوی تبت و ختن تا مغولستان) كه هیچ ارتباطی با ولایت طبرستان ایران نداشته است (برای اثبات این ادعا باید مدخل «مازندران» كتاب مرا خواند.)
یكی دیگر از جاهای مهمی كه در شاهنامه از آن یاد میشود، البرزكوه است. تصور ما از البرزكوه، همین رشته كوهی است كه از شمال خراسان كنونی تا شمال غربی كشور ایران امروز امتداد دارد، اما به نظر میرسد مثلا جایی كه ضحاك در آن به بند كشیده میشود یا محل تولد زال كه در شاهنامه البرزكوه عنوان میشود، متفاوت از این البرز باشد. اگر ممكن است در این مورد توضیح دهید.
البرز هم یكی دیگر از جای نامهای بحثانگیز شاهنامه است چون البرز بزرگ از كوههای قفقاز (قاف اساطیری، در شمال گرجستان كنونی) آغاز میشده و البرز میانی در شمال ایران را شامل میشده، بعد تا خراسان و كوههای غور (در مركز افغانستان كنونی) الی شمال غرب هندوستان امتداد داشته است. بدین سبب در شاهنامه هم فریدون را مادرش به البرز در هندوستان (یا مرز هند) میبرد، هم زال را سیمرغ در سیستان به البرز میبرد و هم كیكاووس ظاهرا از البرز به كمك چند عقاب به آسمان پرواز میكند (چون نهایتا در بیشه نارون مجاور آمل به زمین میافتد.) اما كسانی كه البرز را محدود به كوههای شمال ایران میپندارند در شناخت البرز شاهنامه دچار ابهام میشوند.
باز یكی دیگر از محلهای مورد مناقشه در شاهنامه، آمل است. آیا آمل در شاهنامه همین آمل كنونی است؟
تنها شهر آملی كه در شاهنامه از آن نام برده شده همین آمل طبرستان بوده كه به روایت شاهنامه پایتخت فریدون و اولین شهر ایرانیان بوده است چنانكه فریدون از آن شهر به تمیشه (شهر دیگری در سرحد طبرستان وگرگان) نقل مكان یا به روایت شاهنامه «ز آمل گذر سوی تمیشه» كرده است. شهری هم به نام «آموی» در ساحل چپ رودخانه «آمودریا» (همان رودی كه عربها جیحون خواندهاند) وجود داشته كه عربها آن را هم آمل خوانده، اما پسوندی به آن ضم كردهاند (مثل آمل زم، آمل شط، آمل مفازه) تا با آمل اصلی در طبرستان تمییز داده شود.
این تفاوت عناوین محلها در جغرافیای شاهنامه با جغرافیای امروزی از كجا ناشی میشود؟
تفاوت نامهای جغرافیایی در طول تاریخ و با توجه به آمدن و رفتن دودمانهای حكومتی و اقوام مختلف در ایران، به وجود آمده است، چنانكه ساسانیان چون اشكانیان را بر انداختند نامهای منتسب به آنها را هم عوض كردند، مثلا سرزمین زیستگاه اصلی آنها را كه «پرتوه» یا «پرثوه» (موطن قوم پارت) نام داست تبدیل به «خراسان» كردند. تازیان هم بیشتر نامها را عوض یا حذف كردند، مثل آمودریا كه جیحون (نام توراتی) و شهر «آموی» در كنار آن «آمل» شد. همچنین تركان و تركمانان و مغولان و ازبكان و… اغلب نامها را مطابق سلیقه و مصلحت خودشان تغییر دادند. مثلا همان آموی را كه عربها آمل كرده بودند. بعد از آمدن مغولان و تخریب آن، از زمان تیموریان به «چهارجو» شهرت یافت تا اینكه در همین چند سال قبل حكومت تركمنستان آن را به «تركمنآباد»! تغییر داد.
شما در پژوهش خودتان برای شناخت جغرافیای شاهنامه غیر از خود شاهنامه از چه آثار دیگری نیز بهره گرفتهاید؟
در معرفی نامهای جغرافیایی شاهنامه ابتدا هر جایی به استناد خود شاهنامه معرفی شده، پس از آن با استفاده از دیگر متون جغرافیایی و تاریخی و ادبی و حتی عرفانی آن موضع از آغاز تا زمان حال معرفی و تغییر نامهای احتمالی آن بررسی شده، در نهایت هم خود من حتیالمقدور با سفرهای علمی به محل آن مواضع (اعم از ایران و كشورهای تركمنستان، تاجیكستان، ازبكستان، افغانستان) به شناسایی میدانی آنها پرداختهام. حاصل این همه را هم (حدود ۳۶۰ جا) در نقشهای كه ضمیمه كتاب است با نامهای اصلی و كنونی هر موضع قرار دادهام.
محسن آزموده
منبع: روزنامه اعتماد