میراث مکتوب- «محمد غزالی» در تالیفات معروف و برجسته خود به ویژه در کتاب «کیمیای سعادت» منجیات بشر را در چند اصل خلاصه میکند: توبه، صبر، شکر، خوف و رجا، فقر و زهد، اخلاص، مراقبه، تفکر، توحید، محبت، شوق، رضا و یاد کردن مرگ. «محبت» و «عشق» جزء جانمایههای مشترک و تکرار شونده بسیاری از متون ادبی_عرفانی فارسی است که بسامد بالایی در آثار نویسندگان و شاعران دارد.
«امام محمد غزالی طوسی»، یکی از مشهورترین دانشمندان اسلام و ایران در قرن پنجم است که در آثار خود به خصوص در «کیمیای سعادت» و «احیای علومالدین» به خوبی از آن استفاده کرده و دیدگاههای جدیدی را ارائه داده است البته به جز غزالی، همعصران وی ازجمله هجویری در کتاب «کشفالمحجوب»، مستملی بخارایی در «شرح تعرف» و قشیری در «رساله قشیریه» بخشی مهم از آثار خود را به مقوله «محبت» اختصاص دادهاند و آن را یک اصطلاح عرفانی نامیدهاند.
جایگاه محبت نزد صوفیه
درباره جایگاه محبت، بین صوفیه و اخلاقپژوهان اختلافنظرهایی وجود دارد و این اختلاف تا آن حد و اندازه است که برخی تعریف حقیقی آن را اساساً غیرممکن دانسته و بر این باورند که محبت، زبان حال است نه زبان قال. عارفان و صوفیه با الهام از آموزههای قرآنی و روایی، موضوع محبت را در آثار خود مورد بحث قرار داده و در چیستی، ابعاد و آثار آن سخن گفتهاند.
دیدگاه محمد غزالی درباره محبت، بسیار قابل تأمل است. او در این مورد میگوید که خداوند در نهاد انسانها، قوتهای زیادی آفریده و هر کدام را برای کاری خلق کرده است. مثلاً قوت خشم را برای غلبه آفریده و در دل آدمی، قوتی قرار داده که آن را نور و عقل گویند که آن را برای شناخت خود خلق کرده است زیرا شناخت پروردگار از طریق خیال و حس به دست نمیآید و لذت دل در آن است که بداند این جهان را که آفریدهاند، به مدبّری بزرگ و حکیم نیاز دارد. پس دل آدمی، از معرفت خداوند لذتی میبرد که چشم و گوش نمیتوانند.
بنابراین باید گفت که غزالی، جایگاه محبت را «دل» میداند البته همه عرفا، مانند غزالی میاندیشند اما غزالی برای بسط این مفهوم، شرح و توضیح زیادی میدهد و برای این که دل را جایگاه محبت معرفی کند از مثالهای زیادی استفاده کرده است ولی عرفای همعصر وی مانند «هجویری» خلاصهوار به این نکته اشاره کردهاند.
تفاوت محبت و عشق در دیدگاه عرفا
آیا میتوان محبت را به جای عشق به کار برد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، نخست باید بدانیم که عشق چیست. در دیدگاه غزالی و دیگر عرفا مانند قشیری، عشق آن است که در محبت از حد و اندازه فراتر رفته باشد. عرفا معتقد هستند که در محبت میان مخلوقات به کار بردن عشق به جای محبت، اشکالی ندارد؛ اما در محبت مخلوق به پروردگار و پروردگار به مخلوقاتش، استفاده از واژه عشق به جای محبت نادرست است؛ زیرا خداوند ابدی و ازلی است و بر او حد و حدود تعلق نمیگیرد.
غزالی به این نکته نیز اشاره میکند که وقتی محبت انسانها به همدیگر از حد بگذرد، عشق به میان میآید. در یک جمعبندی کلی باید گفت، درست است که برخی عارفان در استفاده از لفظ عشق، حساسیت داشتهاند، اما کیست که نداند در ادبیات عرفانی، این دو واژه، مفهومی نزدیک به هم داشته و دارای اشتراک معنایی هستند. شدت حب قرآنی، همان مفهوم عشق است که عارفان آن را در تعریف محبت به کار بردهاند: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلهِ﴾ (بقره/۱۶۶).
اهمیت محبت در تصوف
همواره از عنصر «محبت» به عنوان اساس کمال معنوی و انسانی تأکید میشود. شاید به دلیل قدرتی که محبت ورزیدن، در تحولآفرینی دارد. محبت رقت قلب، تلطیف احساسات، فروتنی، بیداری و استعدادهای ذاتی مثبت، تقویت اراده، رشد ادراک و احساس و زایل شدن ضعف و زبونی و کینه و کدورت را در پی دارد. صوفیه بر این باور هستند که تمام عالم، پرتوی از ذات پروردگار هستند و محبت ورزیدن به آنها، محبت به خداوند است. میان محبت صوفیه و عوام، تفاوتی وجود دارد و آن اینکه، محبت عوام بسته و محدود به نفسانیات و غرایز است و به زمان و مکان، محدود میشود؛ اما محبت صوفیان محبتی است که از هر قید و شرطی آزاد است و مانند آفتاب بر همه جا میتابد.
صوفیه، محبت را چراغی میدانند که همه تاریکیها را به روشنی تبدیل میکند و زندگی را گرمی میبخشد. در نظر صوفیه، تنها محبت آنهاست که خالصانه است و غیر صوفی نمیتواند محبت خالصانهای داشته باشد؛ چون گرفتار هواهای نفسانی است.
منبع: ایمنا