از سوی دیگر شاهد اعمال سلایق دیگری هستیم که با هیچ منطقی جور در نمی آید. متأسفانه اخیراً در برگه ای دیدم که شخص ممیّزی به ناشر گفته بود: در تمام کتاب کلمۀ «درود» به سلام تغییر یابد! اینجاست که مشکل فرهنگستان زبان و ادب فارسی دو چندان می شود که هم باید با این نگرش های جدید به واژگان کهن فارسی مقابله کند، وهم باید چاره ای برای کلمات فارسی مهجور اما مستعمل در گفتار و نوشتار قلیلی از اهل ادب بکند که از زبان معیار فاصله گرفته اند و برکج راهه می تازند و هم با کسانی که از کلمات خود ساخته و برساخته بهره می گیرند و داعیۀ سره گرایی دارند، لذا باید نگذارد آنان بدعتی نو بگذارند و به هرج و مرج زبانی دامن زنند.
حال به این دوست عزیز عرض می کنم که برادر من: مگر درود چه عیبی و قبحی یافته که باید به سلام تبدیل شود، البته درست است که سلام در فرهنگ اسلامی ما، مشروعیت و مقبولیت بیشتری یافته، اما عزیز من: می دانی اگر این دایرۀ ممیزی را این قدر تنگ کنیم، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود. بنگر که چه زیبا سروده است فردوسی حکیم:
ز یـزدان و از مـا بـر آن کـس درود
کـه تـارش خـرد بـاشـد و داد، پـود
فردوسی حکیم 1000 سال پیش به ما و برادران ما، پند می دهد که: درود خدا بر کسانی باد که تار و پود جانش، عقل و داد باشد. ملاک انسانیت به خرد و انصاف است که هر حسن و قبحی را با آن می سنجند نه به پوسته و لفظ و ظاهر.
کتاب مخرب را اجازه ندهید
روزی نقدی در مجله آینه پژوهش چاپ شد به گمانم این عنوان را داشت: تصحیح سفرنامه های خطی فارسی یا ترویج صهیونیست؟ طبعاً یک برّس (بررسی کننده) و داور اداری معمولی که فکر و ذهنش دنبال یافتن کلمات رقص و شراب و …. است، قادر به فهم و فحص آنچه ناقد بدان دست یافته بود، نیست. چه این گونه الفاظ غیر رکیک، نه باعث فساد و فحشا می شوند و نه موجب فروش بیشتر کتاب و بی شک در نقد هم هیچ ناقدی وقت خود را صرف آن نمی کند که چرا در این کتاب چنین الفاظی به کار رفته، بلکه توجه خود را به محتوای کتاب معطوف می نماید که چرا مثلاً نویسنده در مقدمه، رعایت اخلاق حرفه ای را نکرده و فلان مطالب را دزدیده و منبع را درج ننموده، یا مثل کتاب سفرنامه های فارسی در حواشی و تعلیقات، تبلیغ یهود و صهیونیست کرده و چرا این همه مطالب نامربوط تبلیغاتی از چشم ممیزان ارشاد در رفته است؟
روزی کتابی چاپ شد، شنیدم زود هم جمع شد. فرستادم از بازار سیاه تهیه کردند. صفحه اول را که خواندم گفتم: اگر ناشر کتاب…..فقط مقدمه را خوانده بود و ذره ای از اخلاق و بصیرت و روشنگری بو برده بود، این کتاب را چاپ نمی کرد، به شرح ایضاً اگر مترجم آن هم از جماعت کبکیان نبود و می دانست کجا می زید و احتمال می داد این اثر روزی به دست دختر یا پسرش هم خواهد افتاد، آن را ترجمه نمی کرد مگر آنکه شرم و حیا را سه طلاقه کرده باشد.