کد خبر:14760
پ
D8B3D987D8B1D8A7D8A820D98820DAAFD8B1D8AFD8A2D981D8B1DB8CD8AF

تصویر زنان در ادبیات کلاسیک فارسی

زنان حماسه و مثنوی شخصیت‌هایی پویا و تأثیرگذار هستند ولی در قالب غزل زن نوعی و تیپیک است.

میراث مکتوب- زن و نقش آن در اجتماع یکی از موضوعاتی است که می‌توان آن را در آثار منظوم و منثور ادبیات فارسی مورد توجه و بررسی قرار داد. در همین رابطه گفت‌وگویی با زهره اله‌دادی دستجردی، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی انجام شده است که مشروح این گفت‌و‌گو را در ادامه می‌خوانید:

گفت‌وگو را با یک سوال کلی آغاز می‌کنم و آن این است که به‌نظر شما سیمای زن در ادبيات كلاسيك ایران چگونه سیمایی است؟

قبل از اینکه بخواهم به این سئوال پاسخ دهم باید نظر شما را به نکته مهمی جلب کنم. نکته‌ای که باید همواره در بررسی‌های محتوایی متون کلاسیک و معاصر پیش چشم داشته باشیم. وقتی ما به دنبال کیفیت و کمیت تجلی یا نمود یک مضمون و محتوا یا دورنمایه و تم در متون هستیم یعنی می‌خواهیم ببینیم مثلا چگونه و چقدر به موضوع زن در متون کلاسیک پرداخته شده؛ و بخواهیم درباره این تجلی و نمود موضوعی و محتوایی سخن بگوییم ابتدا باید ژانر ادبی یا نوع ادبی و یا حتی قالب ادبی آثار را از همدیگر متمایز کنیم. بر همگان آشکار است که ژانر حماسی، ژانر غنایی و ژانر تعلیمی هر کدام از نظر موضوعی و محتوایی با همدیگر متفاوتند و محمل موضوعی و معنایی متفاوتی از همدیگر دارند یا آنچه در قالب مثنوی می‌آید با آنچه در قالب قصیده و غزل می‌آید متفاوت است در اصل این قالب‌ها طراحی شده‌اند تا در خود مفاهیم و معانی و مضامین ویژه‌ای را جای دهند. مثنوی عرصه را برای منظومه سرایی فراهم می‌کند و خودِ منظومه عرصه را برای مطرح ساختن مضامین و موضوعاتی فراهم می‌کند که در قصیده و غزل امکان سخن گفتن از آن یا نیست یا محدودتر است.

بنابراین هنگام جواب دادن به پرسش شما باید گفت سیمای زن در کدام ژانر ادبی یا سیمای زن در کدام قالب ادبی. مثلا در حماسه که در قالب مثنوی سروده می‌شود و شاعر در انتخاب قافیه تنگنایی ندارد و در هر بیت آزاد و رها می‌تواند قافیه را تغییر دهد و از سویی از نظر تعداد ابیات نیز هیچ محدودیتی ندارد و گاه تا صدهزار بیت هم می‌تواند داد سخن دهد انتظار داریم زنان، بیشتر و با تمرکز بهتری توصیف شده باشند.

از سویی زنان حماسه شخصیت‌های فعال، پویا و تأثیرگذاری هستند که یا خود قهرمان حماسه هستند مانند گردآفرید یا در کنار قهرمان مرد به ایفای نقش آن هم نقشی مثمر ثمر می‌پردازند مانند منیژه و رودابه. در حماسه از آنجا که تک تک شخصیت‌ها ـ منفی یا مثبت، خیر یا شر، قهرمان یا ضد قهرمان ـ باید تصویر خاص و منحصربفردی داشته باشند و به صورت ویژه توصیف شده و وارد صحنه عمل شده باشند پس زنان حماسه نیز هر کدام با حالات و عادات و رفتار و حتی ظاهر متفاوتی بر صحنه می‌آیند. این سخن درباره منظومه‌های غنایی هم که آن نیز در قالب مثنوی است صدق می‌کند یعنی لیلی و شیرین در منظومه‌های لیلی و مجنون و خسرو و شیرین چهره‌های خاص و متفاوتی دارند که برای ایفای نقشی تأثیرگذار آفریده شده‌اند و شاعر ساده و آسان از توصیف منش و بینش و ظاهر آن‌ها نگذشته است. اما در همین ژانر غنایی ولی در قالب غزل زنی که معشوق قلمداد شده است زنی نوعی و تیپیک است که در همه غزل‌ها و در شعر همه شاعران با همان تیپ و همان نوع ظاهر می‌شود چون قرار نیست عمل یا عکس العمل خاصی از او سر بزند او هست چون شاعر می‌خواهد چهره‌ای به نام معشوق در شعرش داشته باشد و با معشوق‌های دیگر هیچ فرقی ندارد.

 

به نظر شما در اشعار کدام‌یک از شاعران کلاسیک ما نقش زن پررنگ‏‌تر است؟ آیا دلیلی برای آن وجود دارد؟

با توجه به آنچه در سئوال قبل مطرح کردیم نقش زن در منظومه‌های حماسی به ویژه در شاهنامه و در منظومه‌های غنایی و به ویژه در آثار نظامی پررنگ‌تر و برجسته‌تر است. این دو شاعر جدای از اینکه بالاخره در حیطه روایت، عناصر داستان و همچنین چینش شخصیت‌ها تحت تأثیر منابع و آبشخورهای پیشین خود بوده‌اند امّا توانسته‌اند زنانی را در آثار خود به تصویر بکشند که بعد از گذر صدها سال با چهره‌ای متفاوت در اذهان ایرانیان نقش بسته‌اند. اما معشوق سعدی، حافظ، فخرالدین عراقی، سلمان ساوجی و حتی تا حدود زیادی مولانا تصویر خاص و منحصربفردی در ذهن ایرانیان ندارد و اگر شما غزلی را بدون نام شاعر بخوانید هرگز نخواهید توانست با توجه به توصیف معشوق نام شاعر را از آن غزل حدس بزنید؛ در حالیکه مثلاً در شعر عاشقانه معاصر آیدا معشوق ویژه شاملوست و چهره‌ای ویژه و منحصربفرد دارد و با هیچ معشوق دیگری برابر نیست.

 

آیا در ادبیات کلاسیک ایران چهره‌های نمادین از زن به نمایش گذاشته شده است و زن به صورت مطلق برای زنانگی‌اش ستوده نشده است؟ چرا اینگونه بوده است؟

در اینجا هم من این سئوال را با تمرکز بر غزلیات عاشقانه پاسخ می‌دهم. حتی باید بگویم تمرکز دیگری هم لازم است و آن مثلا تمرکز بر سبک عراقی است. یعنی غزل عاشقانه سبک عراقی. چون اگر قرار باشد بگویم غزل عارفانه سبک عراقی سامان سخن به گونه‌ای دیگر خواهد بود و اگر بخواهم بگویم تغزلات قصاید سبک خراسانی باز هم سخن به گونه‌ای دیگر سامان خواهد گرفت. در غزل عاشقانه سبک عراقی تنها با تمرکز بر تشبیهات و توصیفات ظاهری و جسمانی از معشوق متوجه خواهیم شد که زن به عنوان معشوق چهره‌ای نوعی و تیپیکال دارد به این معنی که گویی یک نوع معشوق و یا یک تیپ معشوق ساخته شده و معشوق‌های دیگر از روی آن و به اصطلاح امروزی با کپی کردن از آن مدل ساخته شده‌اند. همه این معشوق‌ها قدی چون سرو دارند؛ رویی چون ماه یا خورشید و گل دارند؛ سیمین ساق و سیمین تن هستند؛ گیسوانی بلند و سیاه دارند با زلفکان پر شکن و مجعد و پیچ در پیچ؛ یعنی اسلوب استتیک یا زیبایی شناسانه یا جمال شناسانه معشوق در این اشعار یکسان است. حتی از نظر رفتار و کردار نیز غالبا با معشوقی جفاکار، سراپا ناز و غمزه، بیخبر از غم عاشق، بی‌وفا و سنگدل و پیمان شکن و بی‌رحم روبروییم. چهره‌ای تکراری، کلیشه شده و پیرو سنت‌های ادبی که بدون تغییر باقی مانده‌ و هیچ نشانی از خاص شدن، فردیت و واقعیت عینی در آن نیست.

 

با توجه به اینکه شاعران کلاسیک ما اکثرا مرد بوده‌اند، از واقعیات عینی و محسوس درباره عشق و معشوق سخن گفته‌اند یا از اموری انتزاعی؟ یعنی آیا منظور آنها از عشق در اشعارشان عشقی زمینی و عینی است یا عشقی ذهنی و انتزاعی؟

با توجه به پاسخم در سئوال قبل و با تکیه بر همین اصل مهم سنت‌های ادبی باید گفت در شعر هر سرزمینی و در هر دوره‌ای از ادبیات آن سرزمین، موضوعات و مفاهیمی به صورت تکرارشونده و به عنوان موتیف در شعر مطرح شده‌اند. امروز که ما آن شعرها را می‌بینیم و می‌خوانیم متوجه می‌شویم که این اشعار دارای عناصری پر تکرار و با بسامد بالا هستند و به راحتی می‌توانیم موتیف‌ها و سنت‌های ادبی را با کنار هم قراردادن اشعار یک دوره استخراج کنیم. بنابراین باید گفت عشق زمینی یا محسوس و سخن گفتن از ظاهر و یک عشق ساده و بی‌پیرایه و بدون توجه به ذهنیت و عاطفه درونی و ذهنی معشوق یک سنت ادبی و غالب در شعر این دوره یعنی همان غزل عاشقانه سبک عراقی است. اما مثلا در شعر معاصر معشوق گاه در کنار مبارزات سیاسی عاشق یا بگوییم شاعر در کنار اوست و چنین ایده‌ای در شعر شکل گرفته که این معشوق این کمال و پختگی را در کنار خصوصیات دیگر دارد. این همان مفهومی است که شما به آن می‌گویید ذهنی و انتزاعی حال آنکه چنین نگرشی به معشوق در شعر کلاسیک نیست.

 

با جست‌وجوی نقش زن در اشعار شاعران کلاسیک که جامعه در زمان آنها حضور زن و دنیای زنانه را نوعی تابو می‌شمارد به چه نتیجه‌ای می‌رسیم؟

وقتی سخن از جامعه و نگاه جامعه به زن یا مرد می‌شود بهتر است سخن را با تکیه بر ژانر تعلیمی، اخلاقی، حکمی و پند و اندرزی شروع کنیم. چون ژانر تعلیمی و اخلاقی است که ارزش‌ها و ضدارزش‌ها و بایدها و نبایدهای جامعه را در خود مطرح می‌سازد. حال ممکن است این ژانر به انتقاد از وضع موجود بپردازد و یا اینکه به دنبال وضع مطلوب باشد. مثلا در حکایت‌های گلستان سعدی ما گاه با ترسیم وضع موجود جامعه روبرو هستیم و مسلم است که زنی که در این حکایت‌ها مطرح می‌شود، همان زن واقعی این اجتماع است. یا آنجاکه ناصرخسرو از زن سخن می‌گوید از همان طرز برخوردی با زن سخن می‌گوید که جامعه آن را پذیرفته پس او نمی‌تواند زنی آرمانی خلق کند که بسیاری از محدودیت‌ها را کنار گذاشته و خود پیروز شده است. بنابراین وقتی با وعظ و پند و اندرز روبروییم در ژانر تعلیمی و اخلاقی زنی تابو نیست که فرمانبر باشد، در خانه بنشیند، فرزندآوری و تربیت فرزندان، کار خانه، متابعت بی چون و چرا از شوهر و … جزء جدایی ناپذیر ویژگی‌های اخلاقی او باشد. چون در این جامعه چنین زنی مقبول است.

 

با توجه به اینکه اکثر شاعران کلاسیک ما مرد بوده‌اند و باتوجه به اینکه نیمی از جمعیت یک جامعه را زنان تشکیل می‌دهند آیا این شاعران توانسته‌اند امانتدار خوبی برای بیان احساسات زنانه باشند؟

شاعر مرد یعنی به زبانی دیگر عاشق؛ به این معنا که در غزل کلاسیک ما شاعر گویا خود در نقش عاشق ظاهر شده است. مثلا سعدی و حافظ و مولوی خود هم شاعرند و هم عاشق. حتی اگر بر این باور نباشیم و عاشق و شاعر را در این نوع شعر از یکدیگر جدا کنیم باید گفت گوینده اشعار عاشقانه این دوره یک مرد است او احساسات و عواطف خود را به عنوان مرد عاشقی بیان می‌کند که مثلا معشوق به او جفا کرده است، او خود هم از زبان عاشق سخن می‌گوید و هم معشوق و رفتار و ظاهر او را توصیف می‌کند. در این اشعار ما معشوق یا زن را در آینه نگاه مرد عاشقی می‌بینیم. اما مثلا وقتی اشعار مهستی گنجوی یا رابعه قزداری یا در دوران معاصر سیمین بهبهانی یا فروغ فرخزاد را می‌بینیم آنجاست که می‌توانیم بگوییم احساسات و عواطف یک زن را در آینه نگاه یک زن شاعر دیده‌ایم. اگر به دنبال بررسی رعایت امانت احساسات زنانه در اشعار عاشقانه هستیم به نظر من بهتر است گوینده و جنسیت او را در نظر داشته باشیم. به عنوان مثال وقتی سیمین بهبهانی از معشوق واقع شدن خود سخن می‌گوید به کنه حقیقت این مفهوم پی ‌می‌بریم یا وقتی کس دیگر او را معشوق خود توصیف می‌کند؟

 

به نظر شما چهره‌ای که شاعران ما از زن بودن به تصویر کشیده‌اند چهره‌ای آرمانی است یا واقعی؟

شرایط اجتماعی روزگاران کهن ایجاب می‌کرده است که زن در همان حد و حیطه عادی و مجاز خود در شعر ظهور یابد. یعنی یک چهره واقعی و عینی از زن. چه در ژانر غنایی و چه در ژانر تعلیمی. هیچ گونه هنجارشکنی، خلاف عرف حرکت کردن و شورش و مبارزه به او نسبت داده نشده. این زن تنها با ورود به عصر قاجار و آن هم دوران مشروطه است که به حرکت و تغییر حاصل کردن در زندگی تشویق و ترغیب می‌شود.

 

آیا شاعران کلاسیک ما به غیر از موضوعات عاشقانه به موضوعاتی غیرعاشقانه نیز درباره زنان پرداخته اند؟ یعنی آیا آنها به توانمندی‌های فردی و اجتماعی زنان در اشعارشان اشاره کرده‌اند یا خیر؟

در شاهنامه زنان جسور و توانمندی هستند که در تصمیم‌گیری‌ها بسیار موثر و شایان ذکر هستند. حتی مبارز و پهلوانند مانند گردآفرید. گاه مشاور پهلوان و پادشاهند. یا زنی مانند شیرین مشقات زیادی را برای پرورش و تقویت خسرو بر خود هموار می‌سازد. اما همانطور که گفتیم این ژانر یا نوع ادبی و منابعی که شاعر از آن بهره جسته چنین مسئله‌ای را اقتضا می‌کرده است اما سایر انواع و سبک‌ها محمل چنین مفاهیمی نبوده‌اند. آنجاکه از زن ستیزی یا زن گریزی سخن به میان می‌آید در همین ژانرهایی است که به مقتضای حال و مقام از واقعیت وجودی زن در جامعه آن روز سخن گفته‌اند.

 

به طور کلی نگاه شاعران کلاسیک ایران به زن را نگاهی مثبت ارزیابی می‌کنید یا نگاهی منفی؟ این شاعران نگاهی فرا دست به زن داشته‌اند یا نگاهی فرودست؟

با سخنانی که مطرح کردیم و با توجه به تفاوتی که میان ژانرها، قالب‌ها و حتی بین دوره‌های مختلف سبک شناسی قائل شدیم نمی‌توانیم نظر کلی در این باره بدهیم و باید هر دوره و سبک و ژانر را جداگانه سنجید و مورد ارزیابی قرار داد. اما به عنوان آخرین مقایسه خوب است که غزل عارفانه سبک عراقی را با سبک وقوع و واسوخت مقایسه کنیم. مقام معشوق در غزل عارفانه بسیار بالاست و دور از دسترس. می‌گویند ارتباط عاشق و معشوق در این شعر با ارتباط عابد و معبود یا عارف و معروف یکی است. اما با گذر زمان شاعران وقوع و واسوخت که با ناباوری به معشوق سبک عراقی چه عاشقانه و چه عارفانه نگاه می‌کنند سنت‌های ادبی دیگری را در شعر خود رقم می‌زنند. وقوع را به واقع گویی در ترسیم ارتباط عاشق و معشوق و واسوخت را روی گرداندن از معشوق و اعراض از او معنا کرده‌اند. با این نگاه که چه عیبی دارد عاشق سراپا نیاز نباشد و معشوق سراپا ناز نباشد. چه بسا عاشقی که ناز کند. دیگر جور و جفای معشوق را تحمل نکند با او قهر کند و از او روی گردان شود و حتی به او دشنام دهد و او را از خود براند و حتی اگر معشوق او را قبول نکرد او را تهدید کند که اگر مرا قبول نکنی با معشوق دیگری خواهم رفت. این معشوق بسیار مقام پایین و زیردستی دارد و حتی آن و دمی است که ناز عاشق را بخرد. پس می‌بینیم که یک سبک به وجود می‌آید که با چنین نگاه متفاوتی درباره این ارتباط شعر بگوید. پس دیدید که نگاه کلی دادن منطق علمی مقبولی در این زمینه نخواهد داشت.

منبع: ایبنا

 

 

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612