میراث مکتوب- راجع به موضوع مهم «عرفان در شاهنامه» نیاز به تحقیق بسیار گسترده و ژرف و عمیق است. برای اینکه بدانیم آیا عرفان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی وجود دارد یا نه، در ابتدا باید ببینیم «عرفان» چیست؟
عرفان که از عرف به معنای شناخت و فهم و دانستن میآید، روشی خاص برای درک و فهم موضوع است. عرفان، نوعی روش برای حصول و رسیدن به حقیقت است. انسان به کمک عقل و فکر و حواس پنجگانه بسیاری از موضوعات جهان و عالم هستی را درک میکند. اما عرفا میگویند برخی امور هستی را با حواس پنجگانه نمیتوان دریافت کرد. آنان همچنین میگویند عقل و حواس پنجگانه به دلیل خطاهای ادراکی، قابل اتکا در حد یقین نیستند. از این رو بهنوعی تلاش برای درک بیواسطه حقایق نیاز است که به آن عرفان میگویند.
میتوان گفت عرفان حس و برداشت و شناخت قلبی و درونی انسان از موضوع است. حس و برداشتی که آدمی از طریق آن در درون خود به وجود مطلبی پی میبرد که حتی نمیتواند آن را به وسیله حواس معمول و ادله منطق و کلام برای دیگری بیان کند. گویی باید در اینجا برای رساندن منظور از همان عبارت معروف «گنگ خواب دیده» استفاده کنم. مخاطب اگر خودش اهل دل و صاحب این نوع احساس و روش شناخت باشد، میتواند بی بیان زبان هم مطلب قاِیل صامت را بداند و ضمیر او را بخواند یا دست کم با اشارتی به آنچه مراد قائل است برسد و در غیر این صورت رهی به سوی سر درون طرف نیست و کلامی برای بیان آنچه عارف بدان رسیده مینباشد و دیوار نادانستگی حجاب حایل خواهد بود.
نگارنده در تلاش است که موضوع بهسادگی هر چه تمامتر گفته شود و از دام مغلقگویی و ابهامزایی برهد و مطلب در کلامی ساده و روان بیان شود. از این رو میتوان گفت عرفان نوعی شناخت کم یا کامل از پدیده است که گر چه حواس پنجگانه و عقل نیز در این شناخت و پیدایش و نیل و تحقق آن کمک و راهگشایند، اما اصل شناخت از طریق حس درونی و ضمیر باطنی پدید میآید. برای مثال حس خوب مادری به فرزندش که تاکنون این فرزند را ندیده و به ظاهر نمیداند او زاده وی است، نیز نوعی شناخت و عرفان است. افراد پاکطینتی که میهنپرست باشند علقه و رابطه عاطفی بین خود و خاک میهن حس میکنند و گاه با یکدیگر (خاک و انسان) سخن میگویند. سخن گفتن و نجوایی که با حواس پنجگانه و نیز عقل عادی بشری قابل توجیه نیست. به ظاهر چنین چیزی در هستی نیست که کسی با خاک و آب و کوه و دره و دشت و صحرای سرزمینی سخن بگوید و در عین حال چنین چیز ناممکنی به هر حال در هستی برای برخی هست. هستی که از دیده چشم سر به دور است و در مستتر و موجود است.
آنهایی که از برخیها که دلی پاک دارند و به دنیای مادی و نیازها و لذایذ شخصی گذشتهاند با داشتههای ملی و از جمله آثار به یادگار مانده از بزرگان و برای مثال با آثار باستانی سخن میگویند. آنها این احساس و و شناخت را از کجا میآورند؟! مگر کوه سخن میگوید؟
بسیاری از عرفا گفتهاند که حتی ریگ ریز بیابان هم سخن میگوید. داستان معروف ریگ در دست پیامبر که در اثر عارف بزرگ مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) آمده نمونهای از این ادعاست. جواب چرایی و چگونگی چنین اموری با عقل محض ممکن نیست. البته بین احساس و عرفان و توهم و تخیل مرزهای بسیار باریکی است و هر کدام جدای از دیگری است. اما به چشم دل و دقیق که بنگریم میتوان از ظاهر برخی اشیا و هستها عبور کرد و بسته به میزان عرفان موجود، لایههایی عمقیتر که بهظاهر ناپیداست را دید. مثال سادهاش لباسی که بر تن است، گرچه بدن را پوشانده اما پزشک مجرب و متبحر از روی ظاهر میتواند نقص یا سلم بدن زیر پوشش را ببیند و بلکه شاید برای هر انسانی این امر با اندکی تلاش ممکن است. از این رو نگاه عارفانه انسانی آگاه به یک رود مثلاً ارس، ممکن است شاه اسماعیل هنوز نگران را در آیینه آن آب ببیند و سرباز سرسخت ایرانی در شبهای سرد زمستانی جنگهای دفاع میهنی ده ساله را درون آن آب خروشان راست قامت و ستوار هنوز ایستاده ببیند و صدای آب که که فقط یک صدا نیست و همین شخص به درختان کنار رود که با وزش باد صدایی نجواکنان و شاید تسبیحگویان را بشنود چنان که «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ…» نیک روشن است که اگر در فرد زمینههای لازم و روشن ضمیری باشد، عرفان در او بروز و ظهور بیشتر و بهتری خواهد داشت. از همین رو است که نخستین گام در راه عرفان تلاش برای حفظ پاکی درون است که معمولاً از راه امور معنویت، پرهیزگاری، اندیشهورزی عمیق و کماعتنایی به امور مادی و دنیوی حاصل میشود. در واقع عرفان امری صرفاً دینی نیست. اما چون راه طی طریقت مقدماتی عرفان از منزل گاههای تزکیه نفس و دوری از دیوهای درون و تلاش برای خود ساختگی و عبور از خود و رسیدن به مقام به خدمت خلق (ملت) است و انجام چنین اموری که در ظاهر و در انظار عموم جنبه عبادی صرف دارد عموماً جنبه آیینی از نوع دینی دارد؛ عارفان غالباً در سلک عباد و زهاد دینی در اذهان متبادر میشوند. البته بسیاری از عرفا، علمای دینی و پیشوایان اخلاقی هم بودهاند کما اینکه اشو زرتشت پیشوای بزرگ اخلاق و حکمت و عرفان عملی و نظری، خود به عنوان پیشوای دینی و دارنده مقام پیامبری شناخته میشود.
روشن است که مانند هر علم و هنر و دانش و دانستهای، عرفان نیز درجهبندی و مراحلی دارد. چنانکه دانش دانشگاهی و مدرسهای هم مراحلی دارد. هرچه دانش و رتبه فرد بالاتر رود، از آن دانش بیشتر برخوردار گشته و بهتر بر آن علم مسلط شده و شناخت و عرفان بیشتری پیدا میکند.
در این گفتار کوتاه قصد ورود به ماهیت عرفان عملی و راه رسیدن به آن یا حتی توضیح عرفان و راه سیر و سلوک برای وصول به آن را نداریم. چه اگر هم بخواهیم، نمیتوانیم و این کاری است که از دست دانندگان این علم بر میآید نه از مایی که فقط چند کلمه راجع به آن اخبار واصله از طریق رسالهها و رسانهها شنیده ایم. در این سطور فقط در پی شناخت سطحی از عرفان برای مقدمه پرداختن به وجود یا عدم عرفان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است.
با توضیحات آورده شده میتوان گفتعرفان نوعی شناخت قلبی و درونی است. میتوان از ابیات شاهنامه و اشارات مربوط مندرج در آن سخن گفت و سپس نتیجه گرفت که آیا عرفان در شاهنامه وجود دارد یا ندارد؟ اما برای اینکه یکسر مستقیم به اصل مطلب برسیم بیهیچ توضیحی در آغاز این بخش از گفتار میگوییم که «در شاهنامه عرفان به میزان زیاد وجود دارد».
بزرگانی نیز در باره وجود عرفان در شاهنامه سخن صریح گفتهاند و شاهنامه را کتابی آکنده از مفاهیم عرفانی نامیدهاند. دانشمند بزرگ شیخ شهاب الدین سهروردی که خود عارف بزرگی بوده به کتاب گرانسنگ شاهنامه نگاه عرفانی داشته و این کتاب را به چشم کتاب عارفانه نگریسته و بسیاری از رموز و نکات شاهنامه را با علم عرفان تاویل و تفسیر و دریافت کرده است.
یکی از بارزترین نمونه های نگاه عرفانی به هستی در شاهنامه در بیت زیر آمده است:
ایا فلسفهدان بسیار گوی
بپویم به راهی که گویی مپوی
برخیها به خطا این بیت را دلیل بر فلسفلهستیزی فردوسی دانستهاند. حال اینکه این بیت به هیچ وجه مخالفت فردوسی با فلسفه را نمیرساند، بلکه در اینجا فردوسی گویی برای درک خداوند و ستایش کردگار و شناخت چیستی آن راه تعقل و فلسفه را کافی نمیداند و نمیگوید با عرفان بهتر و بیشتر میتوان به ذات هستیبخش نزدیک شد.
البته برخی از موارد دیگر که بزرگان گفتهاند ابیات عرفانی است ممکن است به طور کامل درست نباشد. اما بسیاری از ابیات شاهنامه عرفانی است. حکیم سهروردی نیز برای دریافت برخی از مفاهیم خاص در شاهنامه، طریق عرفان پیشه میکرد و با نگاه عرفانی مفاهیمی از شاهنامه را تفسیر و تاویل میکرد. صرف نظر از اینکه برداشتهای عرفانی سهروردی از شاهنامه تا چه حد به منظور حکیم توس نزدیک بوده، این مهم است که عارفی بزرگ مانند سهروردی وجود عرفان را تا این حد بسیاردر شاهنامه سراغ داشته است.
نگارنده بر این باور است که که شاهنامه در وهله نخست کتاب عرفانی نیست؛ بلکه کتاب تاریخی است. شاهنامه بیان تاریخ ایران در دورانهای کهن و باستان است. اما روایت صادقانه این تاریخ توسط حکیم نامدار و عارف بزرگ استاد ابوالقاسم فردوسی، حاوی مفاهیم و مضامین شناخت های عرفانی هم هست. شاهنامه در خلال بیان تاریخ سیاسی و اجتماعی ملت بزرگ ایران، خواه ناخواه اندیشهها و سلوک و آیین و دانستههای ایرانیان را نیز مورد اشاره قرار میدهد که در لابهلای آنها عرفان نیز دیده میشود. برای مثال هنگام نقل قول از بزرگان تاریخی ایران، اندیشههای عرفانی و رفتار و سلوک آنها دیده میشود.
برخی بزرگان و پژوهشگران که راجع به عرفان در شاهنامه تحقیق کرده و مطالب نوشتهاند، ابیاتی را برای اثبات این موضوع شاهد مثال آوردهاند که همه آنها مورد تایید نگارنده نیست. از آن رو که برخی از جهات تاریخی و علمی شاهنامه را بیجهت رنگ عرفانی دادهاند. اما اگر آنهایی را هم که محل تردید و تامل است، با این نظریه کلی که شاهنامه تاریخ محض است و رویدادهای آن را باید وهله نخست با اصول علم تاریخ بررسی کرد ولی باز ابیاتی در شاهنامه است که عرفانی بودن آنها جای هیچ تردیدی نیست.
اصولاً به نظر میرسد پایههای قدیمی عرفان برگرفته از فرهنگ و مکتب ایران باشد که سپس در قالب عناوین و اشکال دیگر بیان شده است. برای مثال وادی یا مرحله طی عرفان متعالی را میتوان در هفت خان رستم هم دید.
برخی گفتارها و اندیشههای کی کاووس نیز جنبه عرفان دارد. در این میان کی خسرو را نیز پادشاهی عرفان پیشه دانستهاند. نکته ای که باید به آن اشاره کرد، همیشه دیگران که از هر چیزی نام آن را میشنوند بیشتر از خود اهالی آن مسک و اندیشه را دامن میزنند.
احمد غزالی که خود یک عارف بوده راجع به شاهنامه گفته «ارزش یک بیت شاهنامه برابر چهل سال دانستن من است». به راستی عارفی بزرگ مانند او چه چیز عارفانهای در شاهنامه دیده که چنین میگوید؟
دکتر علیقلی بختیاری نوشته است: باید شاهنامه را از دیدگاه عرفانی هم بررسی کنیم. سخن درست است و باید از جهت عرفانی هم شاهنامه مورد توجه قرار گیرد. گفته این نویسنده، هم دلیلی بر آن است که در شاهنامه عرفان وجود دارد.
کوتاه سخن اینکه چون شاهنامه بیان تاریخ ایران بر اساس اسناد خیلی قدیمی است و عرفان ایرانی وجود داشته و دارد، بخشی از عرفان ایرانی در شاهنامه متجلی شده است. در واقع چنانکه از سایر علوم در شاهنامه وجود دارند، عرفان هم قابل یافت در شاهنامه است.
محمد رسولی
منبع: ایبنا