میراث مکتوب- مبارزه با جهل و بيسوادی در خونِ همايون صنعتیزاده بود. او نسلِ سوم خانوادهای بود كه تمامِ شور و شوقش نگهداری و دانشاندوزی و كارآموزی اطفالِ بیسرپرست و فقير بود. همايون صنعتیزاده از پدر و جدش آموخته بود كه چگونه میتوان با حمايت حكومت، جهل را در اين مملكت ريشه كن كرد.
ولی او از اين امر غافل بود، كشوری كه در آن جهل و بیسوادی ريشهكن شده است، احتياجی به شاهِ قَدَر و يكه تار ندارد. همو به سيروس علینژاد ميگويد: «(اين امر مبارزه با بیسوادی) هنوز هم رهايم نكرده است … بعد از انقلاب، برای اينكه سوادآموزی به راه درستتری برود، مدتها پشتِ در اتاق آقای قرائتی نشسته (است) تا او را ملاقات كند، به او گفته (است) بيخود انرژی و پول حكومت را هدر ندهيد. تمام انرژي و پول را صرف مادرها(ی آينده) بكنيد؛ نه كسانی كه الان مادرند. آنها(يی) كه قرار است فردا مادر شوند. اگر ما بياييم منابع اصلی آموزش را متوجه دخترهای پای بخت بكنيم و همۀ حواسمان را بگذاريم كه اين دخترها را آدمهايی بار بياوريم كنجكاو نسبت به هستی (و) يك نوع آدمِ بيدارشده از خواب درست كنيم (و) كاری كنيم كه شعور پيدا كنند، آن وقت اين جريان، خودش، خودش را اصلاح خواهد كرد. آن وقت شايد صد سال بعد، ما صاحبِ يك جامعۀ با معرفت شويم».
بيخود نيست كه سيروس علینژاد او را «اعجوبه» میخواند اين «اعجوبه» متوسط القامه به دليل عشق به سرزمينِ مادریاش و پيشه كردن صداقت و درستكاری، مطالعه در كاری كه میخواهد انجام دهد، دست به هر كه كاری زد، موفقيتآميز بود.
از نجات شركت خزرشهر از نابودی گرفته تا داستان كشت مرواريد در جزيرۀ كيش. از سوددهی كارخانۀ مضمحل شدۀ رطب زهره گرفته تا نجات كارخانۀ بی. اف. گودريج. (ر.ك. جعفری و سيروس علینژاد).
همايون صنعتیزاده روز چهارشنبه چهارم شهريور ماه ١٣٨٨، چشم از جهان فروبست و در روستای لالهزار بردسير كرمان، دفن شد.
مردِ كار، مردِ اثر گذار و پُر خروش، خاموش شد.
رضا يكرنگيان
يادنامۀ همايون صنعتیزاده، به كوشش علی دهباشی، انتشارات آمه (صفحات ١٣٦-١٣٧-١٤١)