میراث مکتوب- زویا منزوی درباره کتابخانه پدرش گفت: خانه پدرم اجارهای بود و بعد از فوتش پس داده شد. اما پیش از فوت و در زمانی که در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی کار میکرد، کتابهایش را به این مرکز سپرد و این کار به تدریج و از زمانی که در بستر افتاد و دیگر نمیتوانست به دائرةالمعارف برود انجام شد و بعد از فوتش بقیه کتابها را هم به مرکز منتقل کردند. البته تعداد زیادی از کتابهای پدرم هنوز در دست برخی افراد مانده است؛ به این شکل که بعضی کتابها را بخشیده، برخی دیگر را هم برده و دیگر پس نداده بودند!
او افزود: زمانی که ما به دائرةالمعارف بزرگ اسلامی رفتیم سالنی به نام پدرم اختصاص داده بودند و عکس نقاشی از پدرم بر دیوار آنجا آویزان بود و کتابها هم در آن سالن قرار داشت. دقیق یادم نیست همان روز یا روز پیش از فوت پدرم، سید محمدکاظم بجنوردی، عنایتالله مجیدی و چند نفر دیگر به دیدارش آمدند و آن موقع گفتند از کارهای انجام شده توسط پدرم که هنوز به چاپ نرسیده حداقل 25 جلد کتاب مانده که چاپ خواهد شد. یکی دو جلد را اطلاع داریم که به چاپ رسید اما بعد از آن کرونا شد و…
دختر زندهیاد احمد منزوی بر لزوم چاپ آثار پدرش بدون کم و کاست و دخل و تصرف تاکید کرد و گفت: البته پدرم وصیتنامهای دارد که پیش از فوت نوشته است و من و خواهرم را به عنوان وصی و ناظر بر چاپ کتابهایش اعلام کرد. بر اساس این وصیتنامه منافع مادی و معنوی آثار پدرم متعلق به من و خواهرم است. ما نیز اعتقاد داریم که آثار پدرم باید بدون کم و کاست و دست خوردن در مطالب و نحوه بیان آنها منتشر شود و بدون دخل و تصرف با نام پدرم علیرغم اینکه در قید حیات نیست، به چاپ برسد.
زویا منزوی گفت: پدرم آنچه داشت برای اعتلای فرهنگ ایران خرج کرد، عاشق ایران بود و بابت عشقی که به ایران داشت، با دشواری به تهیه فهرست نسخههای فارسی ایران همت گماشت و از این لحاظ چشمداشت مالی نداشت. به تحمل هر دشواری راضی بود تا کار انجام شود. حتی بیست سال پایانی عمرش از ایران خارج نشد و به من همیشه میگفت وقت ندارم و هر روزی که نباشم آثار کمتری برای ایرانم به جا میگذارم. او واقعا عاشق ایران بود.
او درباره اطلاع از مکتوب شدن خاطرات احمد منزوی اظهار کرد: پدرم برای نوشتن خاطراتش زمانی نداشت و آنقدر درگیر کارهای فهرستنویسی بود که فرصت فکر و انجام کار دیگری را نداشت. زمانی که به مرکز دائرةالمعارف میرفت اگر بقیه تا دو یا سه میماندند، پدرم دو سه ساعت اضافهتر میماند با این حال باقی مانده کارش را در خانه انجام میداد و گاهی من و گاه خواهرم در کارهایش با او همکاری میکردیم.
فرزند نسخهنویس نامی عنوان کرد: البته ما هر دو رشته و شغلی که برگزیدیم خیلی با کار پدرم تفاوت دارد، ما هر دو آرشیتکت هستیم. پدرم آرزو داشت شاگردانی را آموزش دهد تا بعد از او کارش را ادامه دهند، اما شرایط اقتصادی کشور به شکلی بود حتی افرادی که با علاقه به سمت این حوزه میآمدند، بعد از مدتی به دلیل اندک بودن مزایای مالی آن را رها میکردند و در این کار باقی نمیماندند و پدرم همیشه بایت این موضوع تاسف میخورد و اندوهگین بود. با این حال به من و خواهرم اجبار نکرد که کار او را ادامه دهیم، چون پدرم این نظر را داشت که هر کس باید دنبال رشتهای برود که در آن استعداد دارد.
زویا منزوی گفت: من و خواهرم در ترجمه کتاب دستی داشتیم و کتابهایی را در رشته خودمان ترجمه کردیم با این حال تا جایی که میتوانستیم با پدرم همکاری میکردیم چون کار پدرم در نگاه ما هم بسیار باارزش بود. با این حال پدرم همیشه میگفت من احساس میکنم ابتر هستم، برای اینکه نتوانستم شاگردی داشته باشم تا کار مرا به استادی ادامه دهد!
او در ادامه درباره شیوه فهرستنگاری پدرش ادامه داد: پدرم یک شیوه شناسایی خطوط کتابهای دستنویس را داشت با شناختی که از نوع قلم، حس کتاب، جلد و برگ آن داشت میتوانست نکات جالبی را کشف کند. زمانی که پدرم در مرکز تحقیقات پارسی در پاکستان بود و بر نسخ خطی فارسی در کتابخانه گنجبخش کار میکرد حتی برای به دست آوردن کتابهایی که در دهات پاکستان وجود داشت به دنبال آنها میرفت که از چگونگی دست یافتن به کتابها داستانهای جالبی داشت.
به طوری که حتی گاه مجبور میشد برای گذر از یک رودخانه از میان مارها بگذرد و برای این امر باید کسی باشد تا مارها را دور کند تا بتواند نگاهی به یک نسخه خطی در یکی از دهات پاکستان بکند. از طرفی گرمای وحشتناکی که در آنجا وجود داشت، هم آزار دهنده بود. در یکی از نامههایش نوشته بود اکنون در وانی از آب نشستم برای اینکه بتوانم گرمای بیرون را تحمل کنم. در حالی که پدرم سرمایی بود و حتی در تابستانهای گرم تهران هم باید یک وسیله گرمایشی برایش روشن باشد از این لحاظ میتوان فهمید که گرمای پاکستان چه بلایی به سرش آورده بود.
فرزند احمد منزوی عنوان کرد: پدرم تلاش بسیاری کرد که آثار دستنویس و نسخههای خطی ایران در سراسر جهان را گردآوری کند و برای این امر با بسیاری از ایرانشناسانی که اهداف و حرفهای مشترکی داشتند و در تلاش بودند که تاریخ ایران و ارزشهای آن را زنده نگه دارند، در ارتباط بود و به واسطه این ارتباطات هم بر آن بود که آثاری را در سراسر جهان به جای مانده از جهان ایرانی را شناسایی کند. تلاشهای پدرم و عشقی که به این کار داشت باعث شده که از او آثاری در کتابخانههای مختلف دنیا باشد و گاهی برخی دوستان به ما میگویند مثلا در فلان کتابخانه آمریکا، کانادا یا استرالیا کتابی به نام پدرم دیدهاند و این مایه غرور ماست.
او بیان کرد: پدرم خیلی دشواریها را تحمل کرد تا بتواند آثار فارسی را گردآوری کند و میراث ایران را به نسل آینده ایران بشناسد. برای همین من و خواهرم و نوههایش انتظار داریم کارهایش بدون کم و کاست و دخل و تصرف به نام خودش چاپ شود.
دختر فهرستنگار نسخ خطی فارسی درباره آخرین آرزوی پدرش گفت: او آرزوی سربلندی ایران را داشت و برای این مهم سعی کرد در حوزه گردآوری و شناسایی میراث فرهنگی ایران تمام تلاش را به کار گیرد. به طوری که اگر شما به عنوان یک علاقهمند فهرستهایی که پدرم تهیه کرده بود، مشاهده کنید نقشی که ایران در علوم و دانش جهان داشت در آثار فهرست شده میتوانید پیدا کنید. در همین آثار ما ارزشهای معماری جهان ایرانی را دیدیم و به داشتن این میراث احساس غرور کردیم از آن سو ارزشهای علمی، ادبی، فلسفی و دانش روز آن موقع که ایران در آن پیشتاز بود، در این آثار نهفته است. این همه تلاش پدرم به عشق و آرزوی او برای سربلندی ایران برمیگردد.
زویا منزوی اظهار کرد: پدرم از مشکلاتی که ایران با آن دست به گریبان بود، بسیار رنج میبرد. برای همین گاه فکر میکرد چه میتواند بکند تا از رنج کسانی که مشکل داشتند، بکاهد. از طرفی وقتی از پدرم خواستند تا فهرست کتابهای سایر زبانها را هم انجام دهد، به آنها گفت مدافع ایران کم است و من ترجیح میدهم فهرست کتابهای دستنویس فارسی را گردآوری کنم.
منبع: ایبنا