کد خبر:23487
پ
D8B3D8B9DB8CD8AF20D8B1D8ADDB8CD985DB8CD8A7D986

بهره‌گیری شیخ اشراق از ابعاد معادشناسی و جهان‌شناسی قرآن

نشست «تأثیرپذیری شیخ اشراق از قرآن کریم» از مجموعه درس‌گفتارهایی دربارۀ سهروردی با سخنرانی سعید رحیمیان برگزار شد.

میراث مکتوب- پانزدهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی سهروردی به «تأثیرپذیری شیخ اشراق از قرآن کریم» اختصاص داشت که با سخنان دکتر سعید رحیمیان، عضو گروه فلسفه‌ی دانشگاه شیراز، چهارشنبه ۲۵ خرداد برگزار شد. وی در این نشست نمونه‌هایی از شیوه اول تاثیرپذیری سهروردی از قرآن کریم در ابعاد گوناگون هستی‌شناسی، جهان‌شناسی، خداشناسی و معادشناسی را ارائه و در بخش دوم به شیوه دوم تاثیر اساسی و بنیادی قرآن کریم و روح و معانی قرآن کریم بر قلب و ذهن و زبان سهروردی پرداخت.

رحیمیان سخنانش را با کلامی از شهرزوری در کتاب «تاریخ الحکما» آغاز کرد و در وصف سهروردی چنین گفت: «بر تو باد بر تلاوت قرآن چنان که گویی نازل نشده است، مگر در شان تو و بس.» کلام پراهمیتی که نحوه رویکرد سهروردی به قرآن کریم را توضیح می‌دهد.

تاثیر قرآن کریم بر شیخ اشراق سهروردی

قرآن در منظر شیخ اشراق کتابی است که بیان‌کننده لُب و لباب حکمت است و حکمت در نزد سهروردی آن چیزی است که بشر با دو بال الهام و کشف و شهود و همچنین استدلال و بحث و مباحثه به آن می‌رسد. محتوای آنچه که در نهایت حکیم متاله بدان می‌رسد، با محتوای کتب آسمانی و به‌‌ویژه قرآن کریم به عنوان کامل‌ترین و نهایی‌ترین کتاب آسمانی از نظر سهروردی یکسان است و او انسان کامل و حکیم متاله را که هم در تعلم و هم در بحث به بالاترین درجه رسیده باشد و عنوان خلیفه‌الهی را کسب کرده باشد، قیم بالکتاب یا قائم بالکتاب می‌داند و اینها اولیایی هستند که به این درجه واصل شده‌اند و حیات کتاب و فهم و معرفت کتاب به آنها قائم است. همان‌گونه که معرفت آنها قائم به کتاب است و فهم بواطن و باطن‌های کتاب آسمانی.

تاثیر قرآن کریم بر شهاب الدین یحیی سهروردی از دو جنبه قابل بررسی است: به لحاظ کاربرد صریح آیات قرآنی و به لحاظ همنوایی با باطن و روح قرآن کریم. از جنبه‌ی نخست سهروردی با اشرافی که به معارف قرآنی دارد رساله ای همچون الواح عمادی پدید آورده است که از حدود ۲۳۷ آیه با محتوای معرفتی در صفحاتی اندک استفاده کرده است در عین حال که نقل را جایگزین مباحث عقلی نکرده است. نکته مهم این است که شیوه او در این استفاده ها  اغلب بر مبنای تفسیر انفسی است. در جنبه دوم می‌توان گفت الهام‌گیری سهروردی از استعاره و رمز قرآنی نور و طرح آن به‌عنوان مبنای یک نظام حکمی و فلسفی مهمترین وجه تاثیر‌پذیری او از کتابی است که توصیه او به شاگردان و خوانندگان آثارش آن بوده است.

همچنین نمونه‌های به کار رفته در ابواب مختلف کتاب اصلی او حکمه‌الاشراق یا کتاب‌های دیگر او در بعد معرفت‌شناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی، معادشناسی و خداشناسی چه میزان بهره و الهام گرفته شده است. وقتی از این دید به آثار شیخ اشراق نگاه کنیم از یک نکته شگفت‌زده می‌شویم و آن احاطه فراوان او به آیات قرآنی است که استفاده وسیع او از قرآن کریم در برخی از رسایلش واضح است.

به عنوان مثال وقتی که به رساله الواح عمادیه مراجعه می‌کنیم علی‌رغم این‌که رساله‌ای وجیز است و بیش از ۷۷ صفحه ندارد اما آیات به کار رفته در الواح عمادی که رساله‌ای است که می‌خواهد مبدا و معاد را از دید حکمی بررسی کند تقریبا ۱۹۴ آیه استفاده شده که ۲ تا ۶ آیه در هر صفحه استفاده شده است. این بسامد بسیار کم‌نظیر است. در مقایسه با رساله آغاز و انجام خواجه نصیر طوسی که در حدود ۶۰ صفحه است و ۲۳۷ آیه مورد استفاده واقع شده تقریبا ۴ آیه در هر صفحه  می‌توان گفت که الواح عمادی در رتبه دوم قرار  می‌گیرد و این از احاطه بزرگ شیخ اشراق در این کتاب عظیم و معارف او حکایت می‌کند. البته در بین حکمای بعدی هم می‌بینیم که در کتاب شواهد ملاصدرا در حدود ۲۹۵ یا ۳۰۰ آیه در رساله ۴۰۰ صفحه‌ای شواهد به کار رفته است و اوج به کارگیری آیات قرآنی  در کتاب اسرارالایات ملاصدرا است که بیش از اینها از آیات قرآنی استفاده شده است.

بهره‌گیری شیخ اشراق از ابعاد معادشناسی و جهان‌شناسی

شیخ اشراق را می‌توان به منزله پیشرو در این زمینه مطرح کرد که حتی پیش از خواجه نصیر این میزان از آیات قرآن استفاده حکمی و فلسفی در ابعاد معادشناسی و جهان‌شناسی استفاده کرده است. کاربردهای آیات قرآنی حکمه‌الاشراق بسیار مهم است اما همین نکته مبین اشراف و احاطه او به معارف قرآنی است و البته به همان شیوه‌ای که در صدر عرایض سخن گفته شد که بیشتر استفاده‌های شیخ اشراق از آیات قرآنی استفاده‌های انفسی است که اگر دو نوع تفسیر آفاقی و انفسی را برای قرآن کریم در نظر بگیریم، تفسیر آفاقی ناظر به جهان خارج، تاریخ، جامعه، جهان طبیعت و هر چیزی که بیرون از انسان است و آیات قرآنی بر آن دلالت می‌کند آن را تفسیر آفاقی در نظر بگیریم که ناظر به شرح وقایعی است که در قرآن کریم مطرح شده و خصایص جهان طبیعت، ویژگی‌های تاریخ، ویژگی‌های جامعه، سنت‌های جامعه، همچنین قصص انبیاء، حکایت‌های تاریخی که در جهان خارج در بستر زمان اتفاق افتاده تفسیر آفاقی به شرح چنین وقایعی خارج از وجود انسان می‌پردازد اما تفسیر انفسی که برای اهل معرفت موضوعیت و اصالت دارد، تمام اینها را در جهان صغیر و در جهان انسان موجود می‌داند و بازتابی از هر واقعیت را در انسان می‌جوید. چه سنت‌هایی که در اجتماع حاکم است. چه وقایعی که در تاریخ اتفاق افتاده است و چه قوانینی که در طبیعت اتفاق افتاده و بازتابی در خود انسان دارد که مخاطب قرآن کریم است.

 به تعبیری تمام آنچه که از دشمنان بازتاب خصلت‌هایی است که در انسان بروز و ظهور دارد. اگر که جمله قرآن حال‌های انبیاست، در واقع این حال‌های انبیاء و دشمنان انبیاء در خود انسان جلوه‌گر شده است. پس از حسد ابلیس تا غفلت آدم تا سرکشی قوم نوح تا جباریت فرعون تا صبر ایوب تا شکیبایی نوح ریشه در فضایل و رذایل  انسانی دارد و اینکه سهروردی می‌گوید که در ارتباط با قرائت قرآن چنانکه گویا نازل نشده است مگر در شان تو و بس، اشاره به همین نکته دارد که تفسیر انفسی تفسیری است که قرآن کریم را  یک جریان زنده و پویا می‌داند که دائم در حال نزول است و دائم با مخاطب مواجهه مستقیم دارد و لذا مخاطب می‌تواند سراغ تک تک آیات قرآنی را در خود بگیرد و خود را مخاطب حی و حاضر این معجزه جاوید ببیند و بداند.

سهروردی قصص انبیاء را به شیوه انفسی روایت می‌کند

در رساله کلمه‌التصوف هم سهروردی این عبارت را به شیوه دیگری بیان‌می‌کند. او می‌نویسد که قرآن را باید با وجد و طرب و فکر لطیف بخوانید. قرآن را چنان بخوان که گویی تنها در شان تو نازل شده است. این صفات را در جان خویش جمع بیاور آنگاه از رستگاران خواهی بود. و علیک بقراءه القرآن مع وجد و طرب و فکر لطیف. و اقرأ القرآن کأنّه ما أنزل  إلّا فی شأنک فقط. الحق که خود شیخ بیش از هر کس دیگری به این دستورالعمل عامل بود و عقل اشراقی و طربناکی که در بین شور و شیدایی و دقت استدلال جمع کرده به تعبیر برخی از نویسندگان در محضر قرآن کریم لطایف حکمی بسیاری را استنباط می‌کند.

در بسیاری از رسایل شیخ آیاتی را که در اصل به تعبیری در صیغه سوم شخص بیان شده است به صیغه اول شخص برمی‌گرداند و مخاطب آنها را شخص خودش به عنوان راوی حکایت تلقی می‌کند و همه سعی او این است که معتقد به حقیقت آیات قرآنی باشد و در همه آثار او آثار وجد و طرب و فکر لطیف شیخ مشهود است و آیاتی که در ارتباط با قصص انبیاء نقل می‌کند به تعبیر هانری کربن این قصص هر چند به تاریخ قدسی و نه تاریخ ناسوتی تعلق دارند ولی در اصل ناظر به عالم آفاقی هستند. اما سهروردی قصص انبیاء را به شیوه انفسی روایت می‌کند و چنان سخن می‌گوید که به تعبیر علاءالدوله سمنانی آن پیامبران، پیامبران  وجود او می‌شوند و به تعبیر دیگر هانری کربن گویی این قصص در فراتاریخ اتفاق می‌افتند، که امری فراتر از زمان و حوادث عالم ناسوت است.

سهروردی عملا یک نوع تفسیر موضوعی را ارائه می‌دهد. به عنوان مثال وقتی می‌خواهد در مورد نفس و ماهیت نفس صحبت کند، مجموعه آیاتی که استنباط‌کننده یک نوع ماهیت خاص برای نفس است، گردآوری می‌کند. پس از انسان‌شناسی و معرفه‌النفس از کتاب الواح عمادی نقل می‌کنیم که بر مبنای چند آیه تجرد نفس را استنباط می‌کند.

از جمله اینکه نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ: نسیان پروردگار ملازم است با نسیان نفس انسان و اگر غیر از این بود که یک هم سنخی بین پروردگار و نفس انسان و یک نوع ارتباط خاصی بین این دو موضوع معرفتی وجود داشت، نمی‌شد این تلازم معرفتی را مطرح کرد. «أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» می‌گوید که قلب در اینجا اشاره به نفس ناطقه است. بلکه این حایل شدن بین فرد و قلب او اشاره به این دارد که همه مراتب وجودی انسان و همه افکار و نیات و شئون و قوای او را در برمی‌گیرد و احاطه دارد. همچنین از این آیه که « ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ» روحی که منسوب به حق تعالی هست که « فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» اضافه‌ای که به پرودگار می‌یابد نفس و روح انسان اضافه تشریفیه است. روح انسان مجرد است.

تعبیر و تفسیر سهروردی از نور حق تعالی

نکته دیگر اینکه « قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» امر الهی عالم مجرد است نه عالم زمان‌مند. همچنان که خداوند می‌فرماید: انما امره لشی‌ء اذا عرفنا انما امره کن فیکون امر ما چنین است که وقتی چیزی را بخواهیم بی‌فاصله زمانی متحقق می‌شود. این در عالم مجردات است که بلافاصله اتفاق می‌افتد وگرنه در عالم ماده که به تدریج اتفاق می‌افتد. نور حق تعالی به نوری تشبیه شده که تفسیر انفسی مشکات از زمان ابن سینا به این صورت تفسیر شد تا بقیه عرفا که شیخ اشراق هم همین تفسیر را دارد که مشکات جان انسانی است و هر چیزی را نمی‌توان نور حق تعالی دانست، بنابراین نفس نور حق تعالی است که به انسان اعطا شده و ارزش انسان به آن است.

در جای دیگر هم در همین کتاب الواح ذکر می‌کند که پیامبر در شب معراج چنین توصیف می‌کند که اشاره به معراج روحانی حضرت خاتم هست به این خاطر که حق تعالی جسم و جسمانی نیست، اینکه تجرد نفس دلالت می‌کند به تقرب او به حق تعالی. این نمونه‌ای از مباحث تفسیری که سهروردی به شیوه تفسیر موضوعی مطرح کرد. تعبیر سهروردی وقتی می‌خواهد آیات مشابهی را بیاورد این است؛ یعنی یک آیه توسط آیه دیگر یا آیه مشابه گفته می‌شود. آنچه ذکر شد از لوح دوم الواح عمادی بود.

در لوح سوم که در مبحث خداشناسی هست بحث خودآگاهی را مطرح می‌کند، اگر انسان خودآگاهی داشته باشد نفس بر مبدع خود دلالت می‌کند، بر مبدع خود که از هر جهت و از هر مکان وزمان منزه است یعنی نفس که یک جوهر بری از زمان است بر حی قیومی که وحدت او وحدت عددی نیست دلالت می‌کند. همان طور که خداوند فرمود اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ. خداوند چون نور محض است از شدت نور خود در حجاب قرار می‌گیرد. تشبیه می‌کند می‌گوید همان‌گونه که شدت نور خورشید نمی‌گذارد ذات او دیده شود، در مورد خداوند هم ا‌ین‌گونه است. در ادامه به قاعده فلسفی اشاره می‌کند و آن قاعده الواحد است که این قاعده را نورالواحد الی الواحد استنباط می‌کند. این قاعده الواحد را همه موجودات را نشات گرفته از حق ولی با سلسله مراتب ذکر می‌کند.

سخن سهروردی تازه و بدیع از مشائیان است

سخنی دارد سهروردی که نسبت به سخن مشائیان تازه و بدیع است و آن اینکه  عقول به ده یا صد یا هزار منحصر نمی‌شود بلکه به آن مقدار که جهت تکثر لازم آید، این عقول مترتب و صادر می‌شود. این را آیات قرآنی مثل وَمَا یعْلَمُ جُنُودَ رَبِّک إِلَّا هُوَ تایید می‌کند، همچنین در عالم طبقات و مراتب موجودات موجود هستند. این را که در نزد حکما با سه عالم اصلی عقل و نفس و عالم طبیعت مطرح شده است ما از آیات قرآنی چنین استنباط می‌کنیم؛ فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً منظور مفارقات من جمیع الوجوه است که نزدیکتر به حق تعالی و تجرد او به‌شمار می‌آید.  عقول چنین تعریف می‌شود که موجودات مجردی که در ذات و در فعل نیاز به ماده ندارند و مجرد هستند.

بعد از فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً، فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا هستند یعنی نفوس مدبره یا ملائکه‌ای که تدبیرکننده عالم ماده هستند و به بدن تعلق می‌گیرند. یعنی جوهرهای مجردی که در ذات مجردند ولی در ماده تصرف می‌کنند. از طرف دیگر عقول فعاله‌ای در فلسفه تعریف می‌شوند که به وجود آورنده آسمان و افلاک و فلک ما تحت‌القمر و هر آنچه در ذیل آن قرار دارد، قرار می‌گیرد و با این آیه شریفه وَ السَّماءَ بَنَیناها بِأَیدٍ توضیح می‌دهد که ایادی حق تعالی را عقول فعاله قرار می‌دهد که مجرای فیض حق تعالی هستند.

همچنین قاعده دیگری را در خداشناسی تعریف می‌کنند که دال بر اتقان صنع الهی است، این را هم باز از آیات الهی استنباط می‌کند که صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کلَّ شَیءٍ. این نظام الهی همان نظام متقنی است که با هدفداری و برنامه‌ریزی تکوین یافته و به وجود رسیده است. در خلقت خداوند رحمان همه چیز در جای خود محفوظ است و هیچ چیز بیهوده نیست.

لوح چهارم و قیامت صغری و کبری در خداشناسی

در لوح چهارم مساله قضا و قدر، نفس، قوای نفس، نحوه تعلق روح به بدن، کمال نفس، نحوه تعلق نفس به بدن، سعادت و شقاوت و بحث معاد مطرح می‌شود. در اینجا باز تفسیر انفسی مطرح است. قیامت را حکیمان و عارفان به قیامت کبری و قیامت صغری تقسیم کرده‌اند. قیامت کبری همان قیامت عمومی است اما قیامت صغری مربوط به مرگ هر فرد است که در ذیل حدیث من مات فقد قامت قیامته مطرح شده است که هر کس بمیرد یک نوع قیامت خاص او اقامه شده است. بر این اساس آیاتی که در شان اوضاع جهان اتفاق می‌افتد در قیامت صغری نیز به نحوی در نفس انسان اتفاق می‌افتد اما در قیامت کبری با تفسیر آفاقی مواجه هستیم، خورشید مکدر می‌شود، کوه‌ها چون پشم زده می‌شود. وحوش حشر می‌یابند و نظیر اینها.

اما تفسیر این معنا در قیامت صغری معنای انفسی می‌یابد، زلزله زمین معنای انفسی پیدا می‌کند. حشر وحوش تفسیر انفسی پیدا می‌کند و… فرق سر انسان شکافته می‌شود، حواس انسانی از کار می‌افتد، شمس جان انسان تیره می‌شود و حیات دیگر در بدن نمی‌ماند که این تعبیر می‌کند که انسان از پا می‌افتد. قوای مختلف غضبیه انسان و پاهایی که مایه حفظ بدن او بودند متزلزل می‌شود. همان‌طور که در قرآن آمده است که در روز قیامت فرادی نزد ما می‌آیی. نسبت‌های خانوادگی مضمحل می‌شود. در قیامت صغری خداوند روح انسان را به تنهایی دریافت می‌کند. برای قیامت کبری انسان به تنهایی حاضر می‌شود و در قیامت صغری فردانیت و ذات وارد می‌شود.

نتایج گوناگون سهروردی از استعاره نور

اینها نمونه‌هایی بود که سهروردی از قرآن کریم در آثار خود استفاده کرده است اما نوع دیگری هم از تاثیرپذیری از اثرپذیری قرآن کریم در آثار سهروردی است که از نوع اول اهمیت کمتری ندارد؛ بلکه اهمیت بیشتری به نظر می‌رسد. اشراق روح و معانی قرآن کریم در قلب، ذهن و زبان سهروردی است که یک نمونه آن را در اینجا مطرح می‌کنیم و آن وام گرفتن استعاره نور است. کاری که قبلا در کتاب مشکوه‌الانوار غزالی در تفسیر آیه نور مشاهده شده بود و بذرها کاشته شده بود ولی برداشت با سهروردی بود.

نظام نوری از ذیل تا سر مطرح می‌کند که خداوند را نورالانوار یا نفوس انوار اسپهبدیه بداند و نظیر اینها در واقع استنباط و الهامی است که هم در قرآن کریم به صریح‌ترین وجه بیان شده و هم در کتاب‌های دیگر هم موجود بوده است ولی خود سهروردی زمانی که در حکمه‌الاشراق می‌گوید، آیه اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ را بیان می‌کند و در واقع نظام عالم را اشراقات فیضان یافته از انوار عقول و از آنجا به طبقات وجودی و به انسان و اشراق یافته به نور انسانی می‌داند و در نهایت هم علم برزخ و عالم طبیعت می‌داند. در حقیقت این نظام نوری را از آیه شریفه نور استنباط کرده است. این استعاره نور برای سهروردی نتایج مختلفی به دنبال دارد پس اگر این افاضه دائمی باشد، منافاتی با نیاز دائمی عالم به او ندارد.

خداوند که نورالانوار است با اشراقی که عطا می‌کند چیزی از او کاسته نمی‌شود. بنابراین از خصوصیاتی که با اشراق به دست می‌آید از جمله در بحث فعلی حق تعالی این استنباط حاصل می‌شود که به تعبیر بعضی صفحات عالم به مانند ذهن باریتعالی هستند هر چند باریتعالی ذهن ندارد. اما سخن این است که عین صفحات عالم هم عین علم خدای تعالی و هم عین فعل خدای تعالی است.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی مؤسسۀ فرهنگی شهر کتاب

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612