کد خبر:22521
پ
Neshast2049-sokhanranan-b

بهار،‌ فردوسي وار مي‌كوشيد تا نماد ايران عصر خويش باشد

دكتر منصور رستگار، در نشستي با عنوان «رونمايي ارج نامه ملك الشعراء بهار»، گفت: بهار،‌ بهار دوران معاصر و بهار شاعران معاصر ايران است. همچون كوهي استوار، فردوسي وار مي‌كوشيد تا نماد ايران عصر خويش باشد.

ميراث مكتوب- دكتر منصور رستگار، در نشستي با عنوان «رونمايي ارج نامه ملك الشعراء بهار»، گفت: بهار،‌ بهار دوران معاصر و بهار شاعران معاصر ايران است. همچون كوهي استوار، فردوسي وار مي‌كوشيد تا نماد ايران عصر خويش باشد.
وي در چهل و نهمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب كه روز دوشنبه 8 آبانماه ماه 85 در تهران برگزار شد،  افزود: پس از كار بسيار خوبي كه مركز پژوهشي ميراث مكتوب درباره‌ مرحوم حبيب يغمايي انجام داد، امروز به مرد ديگري مي‌پردازيم كه تاريخ معاصر ايران به راستي هرگز نمي‌تواند او را فراموش كند. بهار،‌ بهار دوران معاصر و بهار شاعران معاصر ايران است. بي‌ترديد از هنگامي كه دوره‌ بيداري در ايران آغاز شد، توقع جامعه از ادب دگرگون شد، شاعر بايد گونه‌ايي ديگر مي‌بود، محقق بايد با جهان معاصر هم گام مي‌شد، چهره‌هاي تك ساحتي بايد به انديشه‌هاي بسيار باز و بسيار با ظرفيت تبديل مي‌شدند و بار سنگين شعر بر دوش شاعران سنگين‌تر از هميشه مي‌شد. ‌شاعر هميشه آينه‌ زندگي است و عصر بيداري، عصري است كه توقع از زندگي بيشتر شده است. انسان بايد انسانيت خويش را در ابعاد گوناگون و استعدادها و توانايي‌هاي باطني و خدادادي خويش را در ابعاد تازه‌اي، به تماشا بگذارد، شاعر بايد در دوره‌ي بيداري، ذهن بيدار جامعه باشد. مرحوم ملك الشعراي بهار، نه تنها شاعر بود، محقق بود، تصنيف‌ساز بود، روزنامه نگار بود، سياستمدار بود، بلكه مبارز اجتماعي و سياسي بود،‌ به زندان مي‌رفت، از افكار و عقيده‌هاي خويش دفاع مي‌كرد،  قصد جانش را مي‌كردند، بر آن بودند تا او را از پا دراندازند،‌ همچون كوهي استوار، فردوسي وار مي‌كوشيد تا نماد ايران عصر خويش باشد، ايراني كه به نوانديشي بيشتر از هر چيز ديگري نياز داشت و اين نياز در شعر بهار به عنوان نيازي كه به نوجويي و نوگرايي هست، خوب منعكس مي‌شود.‌
نكته‌اي ديگر كنم بهرت بيان / شاعر اندر هر زمان و هر مكان هست فرزند زمان / از پس مشروطه نو شد فكرها/ سبك‌هاي تازه آورديم ما/ شد جرائد پرصدا/ سر به سر تصنيف عارف نيك بود / سبك عشقي هم بدان نزديك بود / شعر ايرج شيك بود/ ليك در هر سبك دارم من سخن / پيرو موضوع باشد سبك من / سبك نو، سبك كهن /  نوترين سبكي كه در دست شماست / بار اول از خيال بنده خواست / دفتر و ديوان گواست /
شاعري با اين انديشه به ميدان مي‌آيد، هيچ شاعري از شاعران گذشته‌ ما، اين جامعيت رفتاري را در ارتباط با زمان خودش نداشته است،‌ اين كه مي‌گويم هيچ شاعري، به دليل زماني است كه بهار در آن هست و متفاوت است. چون زمان ما، زمان متفاوتي است. بهار از يك سو علم قدما را دارد، دانش قدما را خوب مي‌داند، پاسدار سنت‌هاي اصيل فكريي و انديشه‌اي گذشتگان خويش است، خاتم شاعراني است كه تا عصر او بوده‌اند و شعري را ارائه مي‌كند كه از لحاظ استواري مضمون و قالب بي‌نظير است. از جهت موضوع و محتواي شعر بهار،‌ بهار در انواع مختلف غزل، قصيده، قطعه، مثنوي و انواع معاني‌اي شعري به خلق آثاري بسيار ماندگار دست زده، اما همانند سعدي سخن او محدود به نظم و شعر نبوده است. نوشته‌هاي بهار، روزنامه‌نگاري بهار، كارهاي تحقيقي بهار، مقالات سياسي بهار، طنز بهار، سخن جدّ بهار و مبارزه‌ سرسختانه‌اي كه بهار در عصر خودش با ظلم و انديشه‌هاي نامطلوب خويش دارد. شاعري كه به قول خودش 3 بار زندان دارد و كارنامه‌ زندان بهار را وقتي كه شما نگاه كنيد حدود 120 صفحه از ديوان بهار را به خودش اختصاص مي‌دهد.

دكتر رستگار ادامه داد:اين بيت‌ها را فقط گوش كنيد از شاعري در دهه‌ دوم قرن چهاردهم كه چگونه در مقابل يكي از قدرت‌هاي بزرگ و غالب زمان خودش، صحبت كرده است:
«نزد دولت اگرچه مغضوبم / بر ملت عزيز  محبوبم / ليك خواهد خدا يگان زمين / تا شوم بي‌نشان و خانه‌نشين/ سخت گيرند تا كه رام شوم / چاپلوسي كنم غلام شوم / ليك غافل كه گردن امرا / در نيايد به چمبر اشرار/ لغت را نگاه كنيد،
ليك غافل كه گردن احرار / در نيايد به چمبر اشرار/ كس نيايد به زير سايه‌ بوم / گر هماي از جهان شوم معدوم / زين تكان‌ها ز جا نخواهم رفت / زير بار رضا نخواهم رفت / گر فروشم كتاب در بازار / به كه خوانم قصيده در دربار / مثل مردمان خطا نشود / كه دويي نيست كان سه تا نشود / با من اين هفت گاه را كار است / اين در سومين زندانش بحث مي‌كند. / با من اين هفت گاه را كار است / حبس اين بنده سومين بار است / بارهاي دگر بدون درنگ / مي‌گذشتم زره به مبحث پنگ / چون رسيدم زره وليك اين بار / برد فخرايي‌ام به شعبه‌ي چهار (چار)/ اول رنج و زحمت است اينجا / فتح باب مشقت است اينجا / پس ره نمره‌ي دو پيمودم / زان كه خود راه را بلد بودم/ ايستادم به پيش آن درگاه / چه دري لا اله الا ا… / دخمه‌ايي تنگ و سوي و نمور / و اندر آن دخمه چند زنده به گور/ داشت دهليزي و بر آن دهليز/بود بسته دري ز آهن نيز / به درون رفتم از همان در من / كه بُرم رفته بار ديگر من /.
اين حالا 20 صفحه هست در كارنامه‌ زندان بهار، اما واقعيت اين است كه چهره‌ سياسي او در يك دوران بر چهره‌ ادبي او غلبه مي‌كندو دليلش هم اين است كه بهار در اين دوران در تب و تاب جامعه، هميشه ناگزير از واكنش است و واكنشي كه مردم مي‌خواهند، واكنش‌هاي سياسي است، اما بهار شاعر سنتي ايران است، رسالت شاعران و بار هزار ساله‌ شعر فارسي را بر دوش مي‌كشد و به همين دليل، كارهايي كه بهار مي‌كند، غير از كارهايي است كه در ادامه‌ سبك و سياق شعر سنتي پارسي هست. در تصحيح متون راهگشاست، كارهاي او را در كارهايي نظير مجمل التواريخ ببينيد،‌كارهاي بهار را شما در زمينه‌ تحقيقات ادبي به عنوان پيشگامي همچنان كه استاد اشاره فرمودند در سبك شناسي ببينيد، حتي آن جزوه‌ كوچك سبك شناسي نظم ايشان، مي‌بينيد راهگشاست و هنوز ما دومي بر آن كتاب نداريم. انديشه‌هايي است در بهار و در آن كتابها، در حالي كه نسخه‌هاي خطي زيادي در اختيارش نبود، منابع زيادي هنوز متداول نبود كه در اختيار باشد، اين همه امكانات كتابخانه‌اي امروز وجود نداشت، اما شما دقت او را در سبك شناسي و نوآوري‌هاي او را در اين كار ببينيد و راجع به او بينديشيد. نظريه‌هاي بهار در كليت شعر فارسي و در تئوري شعر بي‌نظير است و اين حرف را جهت اطلاع به جوانان امروزي بايد عرض ‌كنم كه شايد امروز نام‌هايي كه از فرنگ مي‌آيد در تعريف شعر، خيلي راحت براي ما پذيرفته است،  اما تعريف‌هايي كه بهار درباره‌ شعر مي‌كند، درباره‌ نثر مي‌كند، دقيقاً با تعريف‌هاي امروزي از شعر و نثر بسيار نزديك هست. بهار در زمينه‌ هاي مختلف، واقعاً ماندگار است؛ تصنيف فارسي، همين طور كه استاد اشاره فرمودند، تصنيف ساز نبود، خودش هم ادعاي تصنيف سازي نداشت، ولي تصنيف‌هايي كه بهار ساخته يكي از ماندگارترين تصنيف‌هايي است كه فرهنگ ايراني و خواسته زمان و موسيقي ايراني به آن مديون هستند. مرحوم ملك الشعراي بهار، مظهر اديبي جامع الاطراف بود كه ما كم داريم نمونه‌ آن كه شعر مي‌گويد، ولي نثر نمي‌تواند بنويسد، شعر مي‌گويد، ولي يك نمونه‌ شعر را مثلاً غزل را مي‌تواند بگويد يا مثنوي را مي‌تواند بگويد، اما بهار در همه‌ اين زمينه‌ها مثل اينكه يك فن بود و هر كاري كه مي‌كرد در آن زمينه استوار و پابرجا و نيك بود. نوآوري‌هاي بهار، نه تنها در سبك ادبي بود، در شاگرد پروري هم بود،‌در روابط اجتماعي هم بود. من در كتابي كه اخيراً منتشر شده يعني اثر حكمت شيرازي در آنجا اشاره كردم به رابطه‌ بهار با مرحوم حكمت وقتي كه مرحوم بهار بيمار است و در سوئيس هست و در آنجا مي‌بينيد كه واقعاً بزرگترين افراد دانش پژوه ايران به حدي نگران حال بهار هستند كه از دست رفتن بهار را در حكم پرداخت هزينه‌اي بسيار سنگين براي ادبيات معاصر مي‌شناسند.

وي همچنين گفت: مرحوم حبيب يغمايي اشاراتي دارد درباره‌ روابط حكمت با مرحوم بهار و مسافرت‌هايي كه اينها داشتند در اين دوران و در اين ايام و همه‌ آنها نشان مي دهد كه بهار شخصيتي است كه از لحاظ معاصرانش پذيرفته شده بود. از لحاظ معاصران، مهم‌ترين نكته اين است كه اگر سعدي را معاصرانش نمي‌پذيرفتن، شايد سعدي نبود. حافظ اگر در دوره‌ معاصر خودش، در دل و جان مردم نفوذ نمي‌كرد، ماندگار نمي‌شد و به همين دليل ماندگاري بهار به دلايل متعدد و متفاوتي مربوط به محبوبيتي است كه بهار به عنوان يك شاعر، يك نويسنده  و يك دانش‌آموز دارد. در عصر بهار ما مي‌بينيم كه بهار سعي مي‌كند كه پهلوي را ياد بگيرد، از دانشمندان بزرگ سعي مي‌كند كه بنشيند و كسب دانشهاي غربي را بكند و سنت‌هاي ايران را بشناسد، ادبيات و فرهنگ كهن ايراني را بشناسد، بهاري كه در هر زمينه‌اي آنقدر متواضع هست كه مي‌تواند تصور كند كه بايد از همه ياد بگيرد و اين روش ترديد كردن در كارهاي خودش. من در مقايسه‌اي كه بين زندان نامه‌هاي بهار و زندان نامه‌هاي مسعود سعد كردم، ديدم كه زندان نامه‌هاي مسعود سعد بيشتر يك پديده‌ غنايي است و فردي و به قول خود مسعود در حقيقت اين شعر غنايي «گردون به درد و رنج مرا كشته بود/ اگر پيوند جان من نشدي شعر جان فزاي». مسعود شعر را در زندان پيوند جان خودش مي‌داند، دليل زنده بودن خودش مي‌داند، ولي من مي‌خواهم بگويم بهار، شعرهاي زنداني اي بهار، در واقع ادبيات و ماندگاري بهار نيست،‌ شعر بهار در اين زندان نامه‌ها پژواك يك عصر هست، در حالي كه شعر مسعود اين پژواك را به انسان نشان نمي‌دهد.‌ آن هر چه شما به عمقش مي‌رويد مي‌بينيد فردي تر هست در حالي كه وقتي به شعر بهار به عمشق مي‌رويد، مي‌بينيد جمعي‌تر و دامنه دارتر هست،‌ شعر مسعود در عين غنايي بودن، استوار بودن و بي‌ترديد يكي از شاهكار سازهاي حبسيه در ادبيات ما هست، اين بحثي ندارد، اما شعرهاي بهار در هر كلمه‌اش يك پيامي از واقعيت‌هاي دورانيه بهار وجود دارد، حتي آنجايي كه شعر بهار تصنيف هست، غنايي هست، عاشقانه هست، مثنوي‌هاي خارج از خودش هست. در بيرون از شعر بهار شما بسياري از انديشه‌هايي را مي‌بينيد كه ناصرخسرو وار بر كرسي وعظ و پند و اندرز مي‌نشيند و جامعه را پاك و منزه و استوار و شفاف مي‌خواهد. بهار در شعر و در نثرش،‌ اگر هر كدام را انتخاب كرده بود ماندگار بود. ما امروز تصورمان اين هست كه بهار بسيار شاعر بزرگي است كه هست، اما من مي‌خواهم خواهش كنم كه همه توجه داشته باشيم كه سعدي اگر گلستان هم مي‌نوشت و ديگر كاري نمي‌كرد،‌ سعدي بود و بهار اگر شعر هم نمي‌گفت يك نويسنده‌ خوب و محقق خوب و يك نثر نويس خوب. بهار اگر قصيده‌هاي سياسي نمي‌گفت،‌ غزل هم مي‌گفت در سبك خراساني و شعرهاي سبك خراساني كه نمودار اعلاي ادب معاصر در آن سبك هست باز بي‌نظير و بي همتا بود،‌ اگر شاعراني به غزل، اگر شاعراني به مثنوي،‌ اگر شاعراني به نوع‌هاي ديگر شعر و معاني يك شعر ديگر پرداختند و معروف شدند، يا به نثر پرداختند، به تاريخ پرداختند و معروف شدند، بهار اين معروفيت چند جانبه را از جاهايي مختلف مي‌گيرد و از همه مهمتر اينكه بهار در پهنه‌ روزنامه‌نگاري كه يك كار جديد و يك كار تازه در ايران بود، در همان عرصه هم توانست كار ارزشمند هم سياسي و هم ادبي را انجام بدهد. ‌مقالاتي كه او در مجله‌ خودش منتشر مي‌كرد يا مقالاتي كه براي روزنامه‌ها يا نشريات مي‌نوشت و بيداري‌ كه بهار مي‌داد و در مقام‌هاي سياسي‌ هم كه بود، باز سازندگي‌هاي خاص خودش را داشت، مي‌تواند به بهار يك چهره‌ بسيار موفق، يك چهره‌ جاودانه و يك چهره‌ بزرگ ارائه بكند. هميشه با بهار باشيد تا زندگي ايران، بهار باشد.

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612