کد خبر:17719
پ
فاقد تصویر شاخص

بزرگداشت «حکیم فارابی» در روز جهانی فلسفه برگزار شد

انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشت ‏‏«فارابی» حکیم و فیلسوف برجسته ایرانی را با حضور استادان برجسته ایرانی و خارجی در فضای مجازی ‏برگزار کرد‎.

میراث مکتوب- به پیشنهاد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روز سی‌ام آبان ماه که مصادف با روز جهانی فلسفه است به عنوان ‏روز «فارابی» در تقویم ملی ایران به ثبت رسید. این نامگذاری به آن دلیل است که «فارابی» را بنیانگذار ‏حقیقی فلسفه در تمدن اسلامی می‌دانند. به همین مناسبت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشت ‏‏«فارابی» حکیم و فیلسوف برجسته ایرانی را با حضور استادان برجسته ایرانی و خارجی در فضای مجازی ‏برگزار کرد‎. این برنامه یکشنبه ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۰ در دو نوبت صبح، ساعت ۱۰ و بعد از ظهر، ساعت ۱۴ برگزار ‏شد‎.

در نوبت صبح این مراسم و در بخش افتتاحیه محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حسن ‏بلخاری قهی رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم ایران سخنرانی ‏کردند‎.

همچنین در ادامه بخش اول این همایش علمی، مهدی محقق رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر ‏فرهنگی، غلامرضا اعوانی عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران، اصغر دادبه عضو هیأت مدیره انجمن آثار و ‏مفاخر فرهنگی، مجید کیانی استاد دانشگاه تهران، منوچهر صدوقی سها مدرس و پژوهشگر فلسفه و عرفان ‏اسلامی و غلامحسین رحیمی معاون پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به ایراد سخن پرداختند.

در بخش دوم این برنامه نیز سید عبدالله انوار عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، نجفقلی ‏حبیبی استاد و پژوهشگر فلسفه اسلامی، غالیه قمبربکوا استادیار بخش ایرانشناسی دانشکده شرق شناسی ‏دانشگاه ملی قزاقی فارابی، حسن سیدعرب عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام، قاسم پورحسن استاد ‏فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی و احمد صدری محقق و پژوهشگر سخنرانی کردند.

در ادامه گزارش تفصیلی این نشست علمی را می‌خوانید‎.

 

فارابی در تاریخ اندیشه اسلامی
محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در افتتاحیه این برنامه گفت: سی ام آبان به نام روز ‏جهانی فلسفه نامگذاری شده و این روز به نام «حکیم فارابی» نیز گره خورده است. فارابی در تاریخ اندیشه ‏اسلامی، جایگاه رفیع و بلندی دارد؛ در واقع فارابی اوج قله حکمت و فلسفه در اندیشه اسلامی است. او ‏پیونددهندۀ میراث و اندیشه‌های فلسفی‌ای است که از یونان به جهان اسلام وارد شده بود و در واقع ‏اندیشه‌های غربی را در جهان اسلام به دانش‌هایی پردامنه تبدیل کرد، تا جایی که او را مؤسس حکمت و ‏فلسفه اسلامی دانند‎.‎
او افزود: در مورد فارابی و اندیشه‌های او، بزرگانی در طول تاریخ سخن گفته‌اند؛ در ادوار مختلف فارابی‌شناسان ‏بزرگی در حوزه‌های اسلامی و غیراسلامی، در ایران و سایر کشورها با نگاهی متفاوت صحبت کردند. یک ‏موضوعی که در فارابی نهفته است، قدرت بالای وی در تبیین مسائل پیچیده‌ای است که کمتر نظیر آن را ‏می‌توانیم در تاریخ فلسفه اسلامی پیدا کنیم و شاید در ادوار اخیر (۴ یا ۵ قرن اخیر) ملاصدرا شبیه‌ترین فرد ‏به فارابی در رمز گشایی از این مسائل پیچیده است‎.‎
اسماعیلی ادامه داد: در احوالات ابن سینا می‌خوانیم، وقتی که کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را مطالعه کرد و ‏با مشکلاتی مواجه شد، هنگامی که شرح فارابی را یافت و در آن مداقه نمود، تمام نقاط مبهمی که در فهم ‏بیان ارسطو داشت، برطرف شد‎.‎
او تصریح کرد: در فلسفه اسلامی در کنار توصیفات اسامی و القاب مختلفی که برای فارابی به کار برده می‌شود ‏از او به «معلم ثانی» تعبیر می‌کنند. این نشان‌دهنده جایگاه رفیع فارابی در تاریخ اندیشه به ویژه در جهان ‏اسلام است که در نتیجه او را مؤسس فلسفه اسلامی می‌دانند‎.‎
اسماعیلی افزود: بزرگان ما در توصیفات دیگری که از فارابی دارند، از او به عنوان فیلسوف فرهنگ یاد ‏می‌کنند. زیرا او نگاهی عمیق در تبیین مسائل هستی دارد و به همین نسبت وارد حوزه‌های فرهنگی و ‏هنری نیز شده است. در حقیقت در کتاب الحروف یا تحصیل السعاده، برجستگی نگاه فرهنگی فارابی قابل ‏مشاهده است‎.‎
او تأکید کرد: فارابی در قرن سوم در طلیعه شکل‌گیری دوره طلایی تمدن اسلامی قرار دارد و اگر بخواهیم ‏معماری را برای این تمدن پرشکوه اسلامی در قرن سوم تا قرن پنجم، به عنوان شخصیتی پیشتاز معرفی ‏کنیم، بی‌شک آن شخصیت، فارابی است. او با زبان بلیغی که در حکمت، فلسفه، فرهنگ و هنر و در تبیین ‏اندیشه‌های سیاسی داشت، به قله‌ای با شکوه در تمدن اسلامی تبدیل شده است‎.‎
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ادامه داد: از قرن سوم تا پنجم هجری که در واقع اوج تمدن اسلامی است که ما ‏امروز هم به آن دوران و به بزرگانمان در عرصه ریاضیات، هندسه، فقه و در حوزه فرهنگ و هنر و حتی ‏اخلاق و… می‌بالیم، محصول این دو و نیم قرنی است که از اواسط یا اواخر قرن سوم تا اواسط قرن پنجم و به ‏تعبیری اوایل قرن ششم بسط پیدا کرده است‎.‎
ما در قرن چهارم ابن سینا را داریم که دوره پرشکوهی را برای فلسفه اسلامی و عرصه عقلانیت رقم زده است ‏و سپس در انتهای این دوره تاریخی و در غرب جهان اسلام، ابن رشد اندلسی را داریم که تکمیل کننده این ‏مجموعه بوده است. از این‌رو فکر فارابی از زبان ابن سینا و از اندیشه ابن رشد وارد دنیای جدید شد و در ‏معماری فکر و اندیشه غرب جدید و دوره رنسانس به عنوان یکی از پایه‌های این تحول بود‎.‎
او افزود: یکی از مهم‌ترین امتیازاتی که فارابی برای تاریخ اندیشه فرهنگی و دینی ما داشته و امروز هم ‏می‌توان به آن استناد کرد، حل دوگانه‌هایی است که بعضاً حل آنها دشوار بود. فارابی بین اندیشه غربی – ‏یونانی و اندیشه اسلامی نوعی سازگاری ایجاد کرد و آن را در خدمت اندیشه اسلامی قرار داد. او همچنین ‏میان اندیشه ایران شهری و امامت شیعی و اندیشه سیاسی – اسلامی تلفیق بسیار خوبی انجام داد و همه این ‏عناصر را در ایران و جهان به هدف استعلای اندیشه اسلامی به استخدام خود درآورد. این مدل که درحقیقت ‏مدلی عقلانی در مواجهه با میراث و در مواجهه با فرهنگ‌های معاصر است، به خوبی در اندیشه فارابی کنار ‏هم دیده می‌شود‎.‎
اسماعیلی ادامه داد: امروز ایران اسلامی ما به برکت انقلاب اسلامی و به برکت مؤسس حکیم، فیلسوف، فقیه ‏و عارف خود، امام خمینی (ره) میراث تاریخی فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، ابن عربی و ملاصدرا را در ‏تکوین عقلانیت دوره جدید تفکر دینی، حاکم کرده است. و البته ضروری است که این تفکر امروز هم در ‏ایران اسلامی در حوزه نظری و عملی حاکم شود‎.‎‏ در حقیقت رهبر عزیز انقلاب اسلامی نیز، امروز در جایگاه ‏نظریه پرداز تمدن نوین اسلامی با استفاده از این ابزار مهم، در حال ایجاد بنای رفیع تمدن نوین اسلامی ‏هستند‎.‎
او در پایان سخنان خود تأکید کرد: تمدن نوین اسلامی که بر پایه عقلانیت حاصل از تفکر فارابی وارد اندیشه ‏اسلامی شده است، در آثار بزرگان حکمت و فلسفه و عرفان اوج پیدا کرده و امروز به نقطه تکامل خود در ‏انقلاب اسلامی رسیده است؛ لذا ما فارابی و تفکر او را از بنیان‌های فکری و نظری این نظام فکری جدید در ‏کشور و جهان اسلام می‌دانیم. بنده این روز را به تمام اهالی سرزمین فکر و فرهنگ و هنر که به فارابی ‏علاقه‌منداند و از آثار او نیرو و انرژی می‌گیرند، تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم این مشی عقلانیِ به دست ‏آمده از اندیشه بزرگانی چون فارابی، در جامعه ایرانی با قوت و قدرت ادامه پیدا کند‎.

فارابی؛ بزرگ ترین فیلسوف مسلمان
‎ ‎در ادامه این برنامه حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی طی سخنانی گفت: بنده در مراسم امروز ‏درباب انتخاب روز سی آبان به نام روز بزرگداشت فارابی سخن خواهم گفت و البته ذکر چند نکته دیگر دربارۀ ‏جناب فارابی؛ چون اصل پیشنهاد این روز و ثبت آن در تقویم ملی ما ایرانیان از سوی انجمن آثار و مفاخر ‏فرهنگی بود. و با ادله‌ای که ارائه کردیم در شورای فرهنگ عمومی تصویب شد و بعد در شورای عالی انقلاب ‏فرهنگی به تصویب رسید. در علت انتخاب این روز به عنوان روز فارابی که معمولاً در این موارد به روز وفات و ‏یا تولد و یا روز خلق یکی از آثار مهم از سوی اندیشمندان استناد می‌شود؛ در مورد فارابی ابهاماتی جدی ‏وجود دارد؛ دقیقاً نمی‌توان مشخص کرد که روز تولد و وفات او چه روزی بوده است. و یا خلق کتاب موسیقی ‏کبیر و آثار دیگر او چه زمانی بوده است؛ لذا این ابهامات به صورت جدی در منابع وجود دارد. از سوی دیگر ‏دو – سه نکته بنیادین و بسیار مهم در حیات فارابی و در جایگاه او در تمدن و اندیشه اسلامی وجود دارد که ‏اینها فوق‌العاده مهم‌تر از روز تولد و وفات یا روز خلق و یا پایان یک اثراند‎. ‎
استاد دانشگاه تهران ادامه داد: فارابی را بزرگترین فیلسوف مسلمان و مؤسس و بنیانگذار فلسفه اسلامی ‏می‌دانند. فارابی را کسی می‌دانند که مغز متفکر فلسفه در جهان اسلام یعنی ابن سینا تا حدود زیادی از او ‏بهره برده است و متأثر از او بوده و اشکالات خود را با رجوع به آثار وی حل کرده است. و آنچه را که از فلسفه ‏یونان ادراک نمی‌کرده با رجوع به آثار فارابی ادراک کرده است. داستان مشهوری از فارابی نقل است که: ‏‏«چهل بار ما بعدالطبیعه ارسطو یا متافیزیک ارسطو را خواندم و متوجه نشدم و اغراض ما بعدالطبیعه فارابی ‏را خواندم و متوجه شدم و در ادراک این معنا صدقه دادم و عبادت کردم.» این خود نشان می‌دهد که شیخ ‏الرئیس فلسفه اسلامی در برخی از بنیادی‌ترین مسائل و معانی وامدار جناب فارابی است‎.‎
او اضافه کرد: بنده در مقاله‌ای تخصصی درباب فارابی بحث کرده‌ام و رأی فارابی را در قلمرو موسیقی در نقدی ‏که بر آرا فیثاغوریان دارد، مورد بحث و بررسی قرار داده‌ام. فارابی رای فیثاغوریان را در باب اینکه موسیقی ‏محاکات بانگ افلاک است و موسیقی افلاک را محور قرار می‌دهد، قبول ندارد و این مطلب را در مقدمه ‏موسیقی کبیر زیر سؤال برده است. درحالی‌که نگره عرفانی و حکمی و اخوان الصفای ما کاملاً متفاوت با این ‏رأی است. ابن سینا در جوامع علم موسیقی در کتاب شفا، این رأی فارابی را تقریر و تأیید کرده و فارابی را ‏تحسین کرده و او را از محققانی دانسته که به حقیقت مسئله نظر می‌کنند نه به آرا سست و مندرس. از این ‏رو دلایل متعددی وجود دارد که حتی شیخ‌الرئیس وامدار فارابی است‎.‎
بلخاری افزود: بنابراین معانی و معانی دیگری که عرض می‌کنم و یکی از مهم‌ترین دلایل صوری نام‌گذاری روز ‏جهانی فلسفه به روز بزرگداشت فارابی این است که در تقویم ملی ایران، روز ملاصدرا، روز حافظ و مولانا و ‏شیخ اشراق و روز ابن سینا در اوّل شهریور و روز خواجه نصیر و روز شیخ بهایی را داریم اما روز فارابی را ‏نداشتیم. ما به سراغ روزی رفتیم که در جهان به نام فلسفه شناخته می‌شود و در تمدن اسلامی نیز فلسفه با ‏فارابی آغاز می‌شود، بنابراین نسبتی بسیار وسیع و گسترده میان این نام مبارک با این واقعه جهانی وجود ‏داشت به همین دلیل این روز به نام روز فارابی در تقویم ملی ما ایرانیان نام‌گذاری شد‎.‎
او ادامه داد: از لحاظ تاریخی، فارابی مقدم بر ابن‌سینا است. فارابی به روایت غالب در ۳۳۹ هـ .ق وفات کرده ‏است. یعنی نزدیک به اواسط قرن چهارم و چیزی در حدود ۳۱ سال بعد، ابن سینا به دنیا می‌آید. یعنی اگر ‏ابن سینا را متولد ۳۷۰ هـ .ق بدانیم، تقریباً ۳۱ سال بعد از وفات فارابی به دنیا می‌آید و در ۵۸ سالگی یعنی ‏در نیمه اوّل قرن پنجم وفات می‌کند. بنابراین جناب فارابی نزدیک به ۵۰ سال مقدم بر شیخ الرئیس است. ‏دلایل متعددی وجود دارد که حقیقتاً فارابی را سزاوار مطلق و اکبر فلاسفه و هم مؤسس و بنیانگذار فلاسفه ‏اسلامی می‌کند و همه اینها در به رسمیت شناخته شدن این روز در تقویم ملی ایرانیان به نام فارابی مؤثر ‏بوده است‎.‎
او تأکید کرد: علاوه بر مطالبی که عرض کردم فارابی لقب بلند و معظم «معلم ثانی» را بعد از معلم اوّل دارد ‏که ارسطو است؛ افتخار ما است که معلم ثانی و ثالث از آنِ تمدن اسلامی است. معلم اوّل ارسطوی یونانی و ‏بعد معلم ثانی جناب فارابی و سپس معلم ثالث را جناب میرداماد گفته‌اند‎.‎
بلخاری درادامه سخنان خود گفت: اینکه ارسطو را معلم اوّل نامیده‌اند؛ چون او به حق معلمی کرد و علوم را ‏طبقه‌بندی نمود و می‌دانیم که شرط اوّل انتقال معلومات این است که قاعده و طبقه‌بندیِ پایه و بنیادین از ‏لحاظ ساختار داشته باشیم تا علوم را بتوان منتقل کرد. در کشف‌ها، ما الزاماً به طبقه‌بندی احتیاج نداریم، ‏ولی در ادراکات و در تعلیم و انتقال این امر، ضروری است. جناب فارابی نیز علوم را در تمدن اسلامی ۱۴ تا ‏‏۱۵ قرن بعد از ارسطو تدوین و طبقه‌بندی کرد و بسیاری از علوم را اضافه کرد و احصاء العلوم او مبنای معلم ‏ثانی شدن او شد. اما این لقب را هم برای ارسطو و هم برای فارابی، حصر در این دلیل کردن نوعی ظلم به ‏آنها است. به نظر من در ارسطو و فارابی نقطه تفاوت جوهری دقیقی وجود دارد. این دو تن، علاوه بر ‏جامعیتی که در بیان مسائل دارند؛ اما این قلمرو در فارابی گسترده‌تر و مهم‌تر است. چون فارابی به طور مثال ‏وارد حوزه پزشکی یا هندسه و ریاضیات و به صورت بسیار جدی به موسیقی نیز شده است. ولی ارسطو وارد ‏این مسائل نشده است. از این رو یک مسئله جامعیت است و مسئله دوم خرد پذیرکردن، برهانی‌کردن و ‏استدلالی کردن معناست و این دو بزرگ چه در یونان و چه در ایران در این عرصه فوق‌العاده مهم و مؤثر ‏بودند. یعنی متد بسیار دقیق عقلی را به کار گرفتند؛ زیرا برهانی‌کردن و استدلال پذیرکردن معنا، شأن بالای ‏معلمی است‎.‎
استاد دانشگاه تهران ادامه داد: فارابی از این زاویه این بالاترین نسبت را با فلسفه در حوزه جهانی پیدا می‌کند. ‏به علاوه همۀ اینها، دیدگاه‌های بسیار روشن نظری و بسیار مهم عملی که فارابی در حوزه موسیقی داشت که ‏مبنای مقاله من نیز است – در باب قدرتی که او در موسیقی عملی و نظری داشت و می‌دانیم که ابن سینا ‏این را نداشت؛ اینجا نسبت این دو بزرگ را روشن می‌کند. عبدالقادر مراغی در مقاصد الألحان خود جمله‌ای ‏در کنایه به ابن سینا دارد که ابن سینا به هر علمی که می‌رسید می‌گفت: اینک مَرد! کو علم؛ که نشان از ‏قدرت ابن سینا در پرداخت نظری به آن علم است. ولی وقتی به موسیقی رسید، گفت: اینک علم، کو مَرد! که ‏به تعبیر جامع الألحان مراغی این کنایه از ناتوانی او در موسیقی عملی بود‎.‎
او افزود: عبدالقادر علی رغم اعتراف به عظمت بخش موسیقی شفا این نکته را نقض و نقص در موسیقی ابن ‏سینا می‌داند که او در موسیقی عملی وارد نبود. اما جناب فارابی در موسیقی عملی آن‌چنان استاد بود که به ‏ظاهر افسانه را در مورد او خلق کرده اند: ابن خلکان این واقعه را بیان می‌کند. ایشان نقل می‌کند که وارد ‏مجلسی می‌شود و گفت وگویی بین فارابی و سیف الدوله صورت می‌گیرد و سیف الدوله به او می‌گوید: بنشین ‏و او پاسخ می‌دهد: اینجا بنشینم و یا آنجا بنشینم و اشاره به صدر مجلس می‌کند که سیف الدوله می‌گوید نه ‏همانجا بنشین! فارابی بالا می‌آید و سیف الدوله ناراحت می‌شود و به زبانی بومی به اطرافیان رو می‌کند و ‏می‌گوید: من چند سؤال از این پیرمرد می‌پرسم اگر درست جواب نداد او را از مجلس بیرون کنید. او مطمئن ‏بود که فارابی این زبان را متوجه نمی‌شود و فارابی می‌گوید جناب امیر صبر کن و به عاقبت امر بنگر، او ‏حیرت می‌کند و می‌گوید مگر تو این زبان را بلد هستی؟ فارابی می‌گوید: نه تنها این را بلکه من بیش تر از ‏‏۷۰ لسان را بلدم. سیف الدوله خوانندگان و نوازندگانی را دعوت می‌کند و آنها سازهای خود را می‌نوازند و ‏فارابی دانه به دانه آنها را نقد می‌کند و خطاها را و خارج زدن‌ها را آشکار می‌کند. سیف الدوله حیرت می‌کند ‏و می‌گوید تو چیزی در این صناعت می‌دانی و اینجا است که ابزار موسیقایی خود را از بیرون می‌آورد و بنا بر ‏روایت مشهور به این شکل می‌نوازد که همه بگریند و بخندند و به خواب بروند و از خواب بیرون بیایند. این ‏فقط مربوط به ابن خلکان قرن هفتم نیست که این واقعه را روایت می‌کند بلکه در قرن چهارم، اخوان الصفا ‏نیز بیست – سی سال بعد از وفات فارابی در رسائل خود این نکته را ذکر کرده‌اند؛ لذا فارابی در موسیقی ‏عملی و در نواختن سازهای موسیقایی بی‌نظیر بود‎.‎
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در پایان سخنان خود تأکید کرد: برخی بر این عقیده‌اند که باید ابو اسحاق ‏کندی را پدر فلسفه اسلامی بدانیم. همه اهالی فلسفه می‌دانند که ایشان البته فاضل و بزرگوار است. ولی ‏ایشان بیشتر به عنوان یک مترجم مطرح است تا مؤسس. مؤسس کسی است که البته از آراء گذشتگان ‏بهره‌مند می‌شود ولی ساختاری نو و جدید را بنیانگذاری می‌کند؛ لذا فارابی کسی است که به حق این کار را ‏کرد‎.

 

 

 

فارابی و جمع دین و فلسفه
درپایان بخش افتتاحیه رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم به ایراد سخن پرداخت و گفت: روز جهانی ‏فلسفه از آن جهت اهمیت دارد که ممکن است ما را به وضعی که فلسفه در جهان دارد متوجه سازد. لذا ‏برگزار کردن مراسمی در این روز مغتنم است؛ از رئیس محترم انجمن مفاخر جناب آقای دکتر بلخاری بسیار ‏متشکرم که به مناسبت روز فلسفه مراسمی برگزار کرده و محور بحث را فلسفه فارابی قرار داده‌اند‎.‎
او افزود: من در نیمه اول دهه چهل، بیشترین وقت خود را صرف مطالعه آثار فارابی و تحقیقاتی که دربارۀ ‏فلسفه او شده است، می‌کردم در آخر راه به نظرم رسید که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است. مقصود از ‏مؤسس بودن این نیست که او اوّلین فیلسوف در عالم اسلام بوده است، زیرا معمولاً «کندی» را اوّلین ‏فیلسوف جهان اسلام می‌دانند‎.‎
داوری ادامه داد: فارابی چه کرده است که او را با اینکه اوّلین فیلسوف نیست، مؤسس فلسفه اسلامی ‏می‌دانیم؟ پرسش، بر خلاف ظاهرش بسیار پیچیده و دشوار است. به خصوص که کسانی تعبیر  فلسفه ‏اسلامی را بی وجه می‌دانند. من هم گاهی به حکم احتیاط به جای فلسفه اسلامی از فلسفه دوره اسلامی ‏تاریخ ایران گفتم. این نکته را از آن جهت ذکر کردم که اگر فلسفه اسلامی را به رسمیت نشناسیم چگونه می ‏توانیم از تأسیس آن بگوییم؟ چیزی که نمی‌توانیم منکر شویم این است که در بیرون از اروپا، تنها در عالم ‏ایران اسلامی، فلسفه با اساس و مبنایی کم و بیش متفاوت با یونان قوام یافته و سیر خاص داشته است. در ‏این تجدید عهدِ فلسفه، مسائل و مباحث، کم و بیش همان‌ها است که در آثار ارسطو و شارحانش می‌توان ‏یافت. اما بعضی از تلقی‌ها از اصول و مبادی و آیات، با تلقی یونانی تفاوت دارد‎.‎
داوری ادامه داد: وجود ماهیت، علت و معلول و کمال و سعادت آدمی، تعبیراتی مشترک در فلسفه یونانی و ‏فلسفه دوره اسلامی است. اما ماهیت، در ارسطو، ماهیت موجود است و حال آنکه در فلسفه اسلامی، ماهیت ‏چیزی بیش از امکان نیست. علت‌ها، هم در فلسفه اسلامی و هم در فلسفه ارسطو، چهار علت‌اند. در فلسفه ‏ارسطو، علت غایی بر علت‌های دیگر تقدم دارد و خدا نیز علت غایی موجودات است. سعادت هم در مدینه ‏محقق می‌شود، اما در نظر فارابی از میان علت‌های چهارگانه، اصل، علت فاعلی است و خداوند نه صرفاً علت ‏غایی، بلکه ابداع کننده موجودات و علت غایی آنها است. «سعادت» هم مسلتزم طی مراتب و رسیدن به مقام ‏قرب حق است‎. ‎
او تصریح کرد: فلسفه دوره اسلامی با چنین تصرف و تغیر در اصول و مبادی آغاز شده و ادامه یافته است. از ‏استادانی که در این پنجاه سال اخیر، فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی دانستند، آقایان دکتر سید حسین نصر و ‏مرحوم محسن مهدی اند‎.‎
این بزرگواران هم با توجه به تفاوتی که در تلقی فیلسوفان دوره اسلامی از وجود و ماهیت و علت و علیت ‏وجود دارد، فارابی را فیلسوف مؤسس دانسته‌اند‎.‎
او اظهار کرد: مطلبی که من بیشتر در نظر داشته‌ام، علاوه بر تلقی تازه از مبادی، این بوده است که به جمع ‏دین و فلسفه نظر داشته و تلقی تازه از مبادی را با این رأی و نظر او، متناسب می‌دانسته‌ام وگرنه صرف تلقی ‏متفاوت از ماهیت و علت، ضرورت هم به تأسیس نمی‌انجامد‎.‎
چهره ماندگار فلسفه و حکمت در بخش دیگری از سخنان خود گفت: وقتی پنجاه سال پیش محسن مهدی ‏برای شرکت درکنگره‌ای به مناسبت هزار و صدمین سال ولادت فارابی در تهران برگزار شد، به این جا آمد، با ‏او بحث‌هایی بسیار مغتنم و گران‌بها داشتم و از آراء و نظرها و اطلاعات وسیع او بهره‌ها بردم. او هم به ‏حرف‌های من گوش می‌کرد، اما احساس کردم که چندان به اندیشه تاریخی علاقه ندارد. او کتاب الحروف و ‏کتاب المله فارابی را چاپ کرده بود و از اهمیت سعی‌اش در جمع دین و فلسفه آگاه بود. اما من می گفتم ‏طرح فارابی در تاریخ فلسفه دوره اسلامی محقق شده است و ایشان آن را نه یک طرح، بلکه یک نظر ‏می‌دانست. محسن مهدی با این نظر مخالف نبود که بعد از فارابی همه فیلسوفان دوره اسلامی در طریق جمع ‏میان دین و فلسفه کوشیده‌اند، اما رغبت و تعلق خاطری به حدود خطِ سیر در تاریخ فلسفه اسلامی نداشت‎.‎
او ادامه داد: وقتی می‌گفتم پیروی از طرح فارابی در جمع دین و فلسفه، اخلاف او را از ادامه بحث درباره ‏مدینه و اهل آن، بی‌نیاز می‌کرده است، او این کم اعتنایی را چندان موجه نمی‌دانست. در دهه‌های اخیر هم، ‏بعضی از اهل فضل و پژوهش، اصرار دارند که بگویند بعد از فارابی توجه به سیاست در آرا و آثار فیلسوفان، ‏کم و کمتر نشده است. اینها راست می‌گویند! اما کمتر به عمق قضیه می‌اندیشند و غالباً اشارات فیلسوفان و ‏مطالب سیاسی را که در حد خلاصه آراء فارابی با اندکی تصرف است، توجه به سیاست می‌دانند‎.‎
داوری تأکید کرد: من معتقدم که فیلسوفان ما را از آن جهت نمی‌توان بی‌اعتنا به سیاست دانست که آنها ‏الهیات، اعم از امور عامه و الهیات بالمعنی الأخص را چنان بسط داده‌اند که با اصول دین منافاتی نداشته باشد ‏و در واقع صورتی از دین عقلی تصویر کرده‌اند. و به حکم ضرورت قواعد شرع را هم در تعارض با عقل نیافتند. ‏این بود که از زمان صفویه، فلسفه به فقه نزدیک شد. بسیاری از فیلسوفان، فقیه بودند و بعضی فقیهان هم ‏فلسفه می‌دانستند و در زمان ما همه استادان فلسفه اسلامی به درجات، فقیه‌اند‎.‎
او ادامه داد: در اینکه جمع دین و فلسفه با ظهور تجدد به مشکل‌ها برخورد و مخصوصاً، هم‌سخنی فیلسوفان ‏ما با صاحب نظران اروپا و آمریکا بسیار دشوار شد، بحث نمی‌کنیم و از اینکه راه جمع دین و فلسفه به کجا ‏انجامید، حرفی نمی‌زنیم! اشاره به این نکته هم لازم است که وقتی متقدمان، فارابی را معلم ثانی خواندند، ‏شاید لااقل در ناخودآگاه خود او را مؤسس فلسفه اسلامی می‌دانستند. معلم اوّل، ارسطو است. ارسطو را از آن ‏جهت معلم اوّل می‌دانند که به نظر آنها، او اساس فلسفه را گذاشته است. پس معلم را مؤسس میدانسته‌اند.در ‏طی مدتی قریب به هزار و چهارصد سال هم کسی را معلم ننامیدند تا این عنوان و نام را به فارابی دادند؛ پس ‏فارابی هم باید راه تازه‌ای گشوده و اساس نوینی نهاده باشد که او را معلم ثانی نهاده‌اند.  اینها هر چه باشد، ما ‏هزار سال فلسفه داشته‌ایم، این فلسفه هر چه بوده و هر حاصلی داشته است، در جهان ایرانی – اسلامی ره ‏آموزی کرده است و اکنون هم باید از آن، برای ره آموزی در تفکر استمداد کرد‎.‎
رئیس فرهنگستان علوم در پایان گفت: فیلسوفان ما عالَمی داشتند و اکنون عالم و جهان انسانی دیگری شده ‏است؛ تفکر هم گرچه تابع جهان زندگی نیست، اما نمی‌تواند ناظر به آن نباشد. نیاز اکنون ما این است که با ‏تذکر به سابقه‌ای که در تفکر داریم به وضع خود و جهان و راهی که باید پیش بگیریم فکر کنیم. این امر ‏موکول به شرایطی است که البته تحقق آنها آسان نیست ولی از راه‌ها و کارها به این عنوان که ناهموار و ‏دشوار است، نمی‌توان و نباید اعراض کرد.‏

 

 

فارابی؛ دانشمند درجه اول
مهدی محقق رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در ابتدای پنل اول این همایش گفت: فارابی از دانشمندان درجه ‏یک کشور ماست و او را هم ردیف با ابن سینا ذکر می‌کنند. طبق تقسیم‌بندی‌ای که از فلسفه اسلامی می‌کنند، از نظر مکتب ‏فکری، مکتب‌های مشاء، اشراق و حکمت متعالیه مطرح است. در حکمت متعالیه، بیشتر نام ملاصدرا، فیض کاشانی و عبدالرزاق ‏لاهیجی برده می‌شود. و در مکتب اشراق، شیخ شهاب‌الدین سهروردی و در مکتب مشاء، ابن سینا و فارابی نام برده می‌شوند.به ‏عقیده برخی، وجه تسمیه مشاء این است که ارسطو که به نوعی پیشوای آن بوده، هنگام راه رفتن درس می‌داده است که البته ‏درست نیست. درست این است که آنها مشی علمی داشتند، یعنی از علت به معلول عبور می‌کردند و در حقیقت راه رفتن ظاهری ‏نبود، بلکه راه رفتن فکری بود که معمولاً علت را بیاورند و از آن پی به معلول ببرند.‏
او افزود: نام فارابی و ابن سینا همواره با هم برده می‌شود و حتی در قصیده میرفندرسکی آمده است:‏

چرخ با این اختران، نغز و خوش زیباستی        صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی

یا می‌گوید:‏

این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری             گر ابونصرستی و گر بوعلی سیناستی

او ادامه داد: می‌بینیم که نام ابو نصر فارابی هم ردیف با ابن سینا آمده است که در واقع هم امری به جاست. فارابی آثار ارزشمندی ‏داشته و رسائل او نیز چاپ شده است و بعضی از کتاب‌های او مانند کتاب الحروف به صورت مستقل چاپ شده و نشانگر این است ‏که فارابی جنبه زبان شناسی را هم در این کتاب خود در نظر داشته است.‏
رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی اضافه کرد: در بین آثار فارابی، در اثری مانند آراء اهل المدینه الفاضله در می‌ابیم ‏که او خواهان آرمان شهری بوده تا یک جامعه یا یک شهر چه کیفیتی داشته باشد تا جزء آرمان شهر محسوب شود. یعنی تمام ‏سنت‌های حسنه و عدالت در آن حکم فرما باشد. از این جهت است که فارابی بیشتر با همان مدینه فاضله شهرت دارد. شهری که ‏در آن، عدالت و حکمت حکمفرما باشد.‏
او اظهار کرد: آثار فارابی مورد توجه دانشمندان بعد از او هم بوده است و اغلب دانشمندان و فلاسفه اسلامی، فارابی و ابن سینا را با ‏هم یاد می‌کنند و این دو را از پیشروان مکتب مشاء می‌دانند. همانطور که عرض کردم وجه تسمیه این مکتب، روش فکری و عقلی ‏است که از علت پی به معلول برده شود. به طور جزئی تر در این روش علت هر چیزی باید پیدا شود تا این که از علت سیر بکنند ‏یا مشی داشته باشند به سمت معلول.‏
محقق در پایان تأکید کرد: آثار فارابی همواره مورد احترام دانشمندان بوده و هست و رسائل او هم در موضوعات مختلف چاپ شده ‏است و کتاب‌های مستقلی هم داشته است؛ همانطور که پیشتر عرض کردم. باید تأکید کنم که خیلی به جا است که انجمن آثار و ‏مفاخر فرهنگی روزی را به این حکیم بزرگ، یعنی ابو نصر فارابی اختصاص داده است.‏

 

 

 

جایگاه جهانی فارابی
‏در ادامه غلامرضا اعوانی عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران به ایراد سخن پرداخت و گفت: صحبت بر سر یکی از بزرگترین ‏حکما و فلاسفه اسلامی،‎ ‎ابو نصر فارابی است که نه تنها در عالم اسلام‎ ‎بلکه در جهان جایگاه رفیعی دارد و دربارۀ او بسیار‎ ‎کار شده ‏و تأثیرات فراوانی هم داشته است؛ در قرون وسطی جهان مسیحیت او را میشناختند و کتاب‌های او را بسیار ترجمه کردند و مورد ‏استفاده قرار دادند و در عالم اسلام نیز او را معلم ثانی نامیدند.‏‎ ‎
او ادامه داد: در وهله اوّل او در سنین ۳۵ یا ۴۰ سالگی به بغداد برای تحصیل علوم رفته بود که در آن جا مترجمان آثار یونانی ‏حضور داشتند. تا جایی که خود او ذکر کرده و یا در تاریخ‌های فلسفه ذکر شده است، شاگرد دو نفر از مترجمان معروف آثار ‏ارسطو از یونانی به عربی بوده: یکی یوحنا ابن حیان و دیگری متی ابن یونس. اینها به علت تسلطی که بر زبان یونانی و در ‏واقع به آثار ارسطو داشتند، سبب شدند که فارابی هم زبان یونانی بداند و آثار ارسطو را بفهمد که البته برخی معتقدند که او ‏هفتاد زبان می‌دانسته ولی گاهی اشاراتی صحیح از زبان فارسی و یونانی از او دیده می‌شود. همچنین فارابی شاگردی به اسم ‏یحیی بن عدی داشته که او هم مترجم بوده است؛ پس هم شاگردان و هم استادان فارابی مترجم زبان یونانی بودند. منتها اینها ‏بیشتر آثار منطقی ارسطو را درس می‌دادند‎ ‎که امر مهمی هم است. ‏
اعوانی افزود: اگر بخواهیم بدانیم که چرا کِندی را با بیش از ۲۰۰ اثر ترجمه شده، معلم اوّل نگفته‌اند،‎ ‎علت می‌تواند این باشد که ‏آثار او در «منطق کم است»، برخلاف فارابی که تقریباً در همه بخش‌های منطق ارسطویی آثاری دارد با زبانی بسیار خوب قابل ‏فهم که البته به زبان عربی نگارش شده‌اند. کتاب‌های او نوعی معیار است و چون در آن زمان اساتیدی هم داشته و زمانی بوده که ‏اساتید بزرگ عربی هم حضور داشتند، بنابراین به زبان عربی هم تسلط زیادی داشته‎ ‎و این اندیشه‌ها را به بهترین وجه بیان کرده ‏است. تقریباً می‌شود گفت که فارابی به تمام آثار ارسطو که اینها را شرح کرده است و همچنین افلاطون هم اشراف داشته است.‏
او تصریح کرد: کتاب‌های او هم به زبان لاتین و هم به زبان عبری ترجمه شده است و اخیراً مرحوم والتزن و روزنتال‎ ‎بعضی از ‏کتاب‌های او را از عبری‎ ‎به انگلیسی ترجمه کردند.‏
رئیس سابق مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: کتاب دیگری از افلاطون به اسم تلخیص نوامیس‎ ‎که یکی از پیچیده‌ترین کتاب‌ها است، به همت فارابی تلخیص شده است. فارابی در کتاب الجمع بین رای الحکیمین، ارسطو و افلاطون را الهی می‌دانسته است. در نظر او‎ ‎حکمت فاقد هر گونه دوگانگی است و باید وحدتی در این میان باشد و در این باب این کتاب را نوشته تا ‏جمع بین آرای افلاطون و ارسطو‎ ‎را برساند؛ البته‎ ‎از رسالات اثولوجیا و نو افلاطونی ها هم استفاده کرده است.‏
او اضافه کرد: فارابی بر روی ابن سینا هم بسیار تأثیرگذار بود و اگر فارابی نبود ابن سینا هم نبود. و بی شک او حتماً آثار فارابی را ‏خوانده و با آنها آشنا شده و همان طور که خود او بیان کرده است ؛ «چهل بار کتاب ما بعد الطبیعه را خواندم و نفهمیدم تا این ‏که در عصری که در خیابان قدم میزدم، دستفروشی ندا میزد که چه کسی این کتاب را میخرد؟ کتاب اغراض ما بعد الطبیعه را؛ با ‏اصرار کتاب را رد کردم، اما بعد متوجه شدم که صاحب آن به پول احتیاج دارد و قیمت آن سه درهم است، تصمیم گرفتم با ‏خریدن آن کمکی به او کنم. پس کتاب را خریدم و خواندم و پس از آن تمام مسائل حل شد.» یا کتاب دیگری به نام احصاء ‏العلوم دارد؛ به عقیده او در این کتاب، علوم فقط عقلی نیست و علوم نقلی مانند فقه و اصول را هم قید کرده است پس به نوعی ‏خلاصه‌ای از علوم زمان خودش را در این کتاب آورده است که مرحوم خدیو جم آن را به فارسی ترجمه کرده و ای کاش هرچه ‏زودتر چاپ بشود. همین کتاب وقتی به لاتین یا عبری ترجمه شد بسیار مورد عنایت قرار گرفت. ‏
او تأکید کرد: فارابی کتابی دارد درباره عقل و معانی مختلف عقل را در بیست معنا شرح می‌دهد‎ ‎که کتاب بسیار مهمی است.‏‎ ‎وقتی این کتاب به زبان لاتین ترجمه شد بسیار مورد توجه قرار گرفت و متوجه شدند معنی عقل، به آن صورت که آنها در آن ‏زمان در ذهن داشتند، بسیار با معانی موجود در این کتاب متفاوت است. همچنین فارابی کتابی به اسم ما ینبقی عن یقدم عن ‏الفلسفه دارد که کمک می‌کند تا دریابیم برای خواندن فلسفه نیاز به چه مقدماتی خواهیم داشت و به طور کلی فایده آن چیست. ‏
اعوانی ادامه داد: فارابی بزرگترین نظریه پرداز سیاسی اسلام است و غربی‌ها و به خصوص یهودی‌ها بر روی این موضوع بسیار کار ‏کردند. لذا نظریه پردازان بزرگ یهود که در دنیا شهرت دارند؛ دانشجویان خود را به کار بر روی این اندیشه تشویق می‌کنند. ‏کتابی که در این باب بسیار معروف است، کتاب آراء اهل المدینه الفاضله است که در واقع دین اسلام را بر مبنای فضائل اخلاقی و ‏اجتماعی‎ ‎بیان کرده است.‏
او اظهار کرد: از منظر فارابی، فضائل اخلاقیِ فردی و اجتماعی به یک معناست و این که، انسان در مدینه فاضله است که تربیت ‏می‌شود. او کتاب‌های زیادی درباره سیاست مدنی دارد که با نظریه‌های سیاسی امروز تفاوت دارد چون از دید او فضیلت، بدون خدا ‏معنی ندارد و به ترتیب اثبات وجود خدا و مراتب عوالم می‌کند و سپس به این عالم می‌رسد و به این‎ ‎نکته اشاره می‌کند که انسان ‏چگونه وجود دارد،‎ ‎اهمیت انسان و اجتماع‎ ‎و این که مدینه فاضله چه ویژگی‌هایی دارد، مدینه فاضله آیا شهر است یا یک اجتماع ‏مدنی، معموره فاضله اگر بخواهد واجد اهل فضیلت باشد، باید چگونه باشد و مسائلی از این دست را مورد توجه قرار می‌دهد. در ‏واقع او حکمت پیامبری داشته است. ‏
اعوانی افزود: فارابی مبتکر فلسفه زبان است؛ فارابی در دوره اسلام حدود هزار و دویست سال پیش، مسئله اهمیت و فلسفه زبان را‎ ‎بررسی کرده است. زیرا در آن زمان در بغداد مجادلاتی بین نحویون و‏‎ ‎علمای منطق در گرفت. نحویون معتقد بودند که ما به ‏منطق نیازی نداریم و همان صرف و نحو کافی است؛‎ ‎از جمله بین استاد فارابی، همان متی بن یونس‎ ‎و یک نفر نحوی معروف به ‏نام سیرافی، جلسات بحث و گفت وگو در گرفت و این گفت وگو ها چهل تا پنجاه سال ادامه داشت و این توجه فارابی را جلب ‏کرد و او در آثارش به این نکات اشاره کرده است.‏
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: تا جایی که ما می‌دانیم فارابی اوّلین کسی بود که نظریه «فیض و صدور» را وارد اسلام ‏کرد. ما در کندی یا فیلسوفان دیگر، نظریه نو افلاطونی فیض و تطبیق آن با جهان شناسی بطلمیوسی را می بینیم؛ اما مبتکر ‏اوّلیه آن در عالم اسلامی فارابی است که از نظریه فیض استفاده کرده است. البته جلوگیری از خرافات هم مورد توجه او بوده است. ‏مثلاً رساله‌ای دارد در تنجیم، که در آینده در دست چاپ است. این رساله در ۲۷ فصل و بسیار خلاصه است و در هر فصل، نوعی ‏ابطال احکام نجوم که باعث خرافات شده است را آورده است.‏
اعوانی ادامه داد: همچنین او یکی از بزرگترین نظریه پردازان قرون وسطی‎ ‎درباره موسیقی است. یعنی همان طور که ابوریحان ‏بیرونی تا زمان جدید بزرگترین هند شناس بود و حدود سی سال آنجا کار کرد و تمام ابعاد فرهنگ هند را در تحقیق ماللهند ‏آورده است که طبق گفته همه بی نظیر است؛ این نکته راجع به فارابی هم که کتاب الموسیقی را نوشته و خود او هم موسیقی‌دان ‏تراز اوّلی بوده است، صدق می‌کند‎.‎
چهره ماندگار حکمت و فلسفه در پایان گفت: بنابراین فارابی به حق معلم ثانی نامیده شده است. اگر ارسطو را معلم اوّل نامیدند؛ ‏به این دلیل بود که طبقه‌بندی علوم را انجام داده بود. همین کار را فارابی در عالم اسلام کرد‎ ‎که بسیار قابل ستایش است. ما ‏متأسفانه درباره این موضوع کار نمی‌کنیم و باید از غربی‌ها یاد بگیریم‎ ‎که چقدر کتاب درباره اینها تدوین می‌کنند‎ ‎و کار می‌کنند. ‏به طور مثال مرحوم محسن مهدی، بر روی یک نسخه مغلوط از کتاب الحروف فارابی که در تهران بود و نسخه دومی وجود ‏نداشت، سال ها کار کرد،‎ ‎تحقیق کرد و منابع را بررسی و این کتاب را تصحیح کرد. امثال این اشخاص که بر روی آثار فارابی کار ‏کرده‌اند، کم نیستند و ما هم باید از نسخه‌های خطی که در ایران داریم استفاده کنیم و این آثار را احیا کنیم. زیرا اینها متعلق به ‏فرهنگ ایران بزرگ‌اند‎ ‎و لازم است جوانان قیام کرده و نهضتی را در احیای این آثار ایجاد کنند‎.

 

اصغر دادبه عضو هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی دیگر سخنران این برنامه بود. او گفت: بحث کوتاهی خواهم کرد با توجه ‏به رساله معروف فارابی الجمع بین رأیی حکیمین که مراد، افلاطون و ارسطو بوده است. معروف است که این کتاب نتیجه اشتباه و ‏خطایی است که فارابی مرتکب شده. بیچاره فارابی! اشتباه هم این است که نه او، اساساً فیلسوفان ما افلوطین را می‌نهادند به جای ‏ارسطو! اثولوجیا افلوطین را کتاب ارسطو می‌پنداشتند و بر اساس این اشتباه آن رساله نوشته شد، اما آیا آن رساله پر از اشتباه ‏است؟ هرگز.‏
او ادامه داد: نخست عرض می‌کنم که یک متفکر و یک فیلسوف حتی ممکن است از یک خطا و اشتباه نتایج معقول بگیرد. چون ‏فیلسوف نگاه ویژه خود را دارد و در هر مورد که نگاه می‌کند با توجه به آن نگاه نتایجی می‌گیرد. بله، اثولوجیا از ارسطو نبود ولی ‏نتایجی که فارابی گرفته است و توضیحاتی که خواهم داد، فیلسوفانه است و درست. درست به معنای فلسفی.‏
‏ دادبه افزود: نکته دوم که به روشن شدن بحثی که خواهم ‌داشت، کمک می‌کند این است که بر خلاف علم به معنی علم تجربی، ‏جهان‌بینی هنری و فلسفی تحت شرایط و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی روزگار فیلسوف است و فارابی هم تحت ‏تأثیر بوده است و کاری هم نمی‌شود کرد و اشکالی هم ندارد. در ایران، ایران اسلامی و ایران پیش از اسلام – چنانکه مرسوم است و ‏تاریخ را به این دو بخش تقسیم می‌کنند دین‌خو بوده است و خوی دینی داشته است. اگر به نظام‌های فکری قبل از ظهور اسلام ‏نگاه کنیم، همه مکاتب دینی هستند و بهتر است بگوییم که نوعی خوی معنوی در فرهنگ ما حاکمیت داشته است، از زرتشت تا ‏متفکران بعدی مانند مزدک و مانی دیگران.‏
‏ او ادامه داد: در سوی دیگر تاریخ با ورود اسلام به ایران طبیعی است که معنویت ادامه پیدا کرد و داستان درازی دارد. فارابی و ‏دیگر فیلسوفان ما در چنین فضایی تربیت شدند. از آن سو، بارها گفته‌ام و نوشته‌ام که پیش از این که یونان وارد عالم اسلام شود، ‏همان‌طور که می‌دانیم ترجمه‌های یونانی از نیمه دوم قرن دوم آغاز شدند. اما جهان‌بینی‌ها کلامی و به نوعی فلسفی مثل معتزله، ‏پیش از این است. (اعتزل عنا) حدود ۱۳۰هجری قمری است که حدوداً ۵۰ سال قبل از ترجمه‌ها است و اینها همه نتیجه برخورد ‏آراء فکری، فرهنگی و فلسفی ایران است با متفکرانی که اکنون مسلمان هستند. در نتیجه این زمینه فکری همواره وجود دارد.‏
استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبائی تصریح کرد: به دو صورت می‌توان به این مسئله نگاه کرد؛ یک نگاه به اینگونه است که ‏این جهان است و بنیادهای مادی آن، لازم هم نیست که حتماً ماتریالیست باشیم. چون خود ارسطو که مسلمانان ساختند با ‏ارسطوی یونانی اصلی متفاوت است. به تعبیر امروزی‌ها ارسطو نگاه علمی – تجربی دارد و نگاه فلسفی او هم نتیجه همان نگاه ‏است. اما افلاطون حکایت دیگری دارد. افلاطون خودی است و این بحث که افلاطون، زرتشت دیگری است و تحت تأثیر ایران بوده ‏است، بحث بسیار مهمی است که در کتاب مستطاب استاد مجتبایی شهر زیبای افلاطون می‌شود خواند و آن بحث بماند برای ‏بعد. فقط می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که این طرز فکر معنوی یا دینی وارد این سو شد و این سو زمینه‌های خاص خود را ‏داشت؛ افلاطون هم کاملاً آشنا است. حتی جایی این تعبیر را خواندم که مُثُل افلاطونی نتیجه دست کاری فکری است در طرح ‏جهان‌شناسانه‌ای که «زرتشت» داشته است. به عقیده زرتشت هر موجودی که در این عالم است یک نمونه مینوی دارد. (لکل فرد ‏فردا) این دست کاری فلسفی اتفاق افتاد و تبدیل شد. (لکل نوع فردا) ‏
او افزود: مجموع اینها ما را به این نتیجه می‌رساند که ما می توانیم دو نگاه داشته باشیم؛ یکی نگاهی که مبتنی بر تجربه علمی ‏یا ارسطویی است. این نگاه به این کاری ندارد که پشتوانه پدیده‌های این جهانی، موجوداتی فراتر از این جهان، موجودات معنوی ‏باشند یا نباشند که البته نباشند!‏
دادبه تصریح کرد: اما در نگاه افلاطونی که ریشه ایرانی دارد و سپس در جهان اسلام هم پرورش یافت، اساساً نگاه این است که ‏‏«صورتی در زیر دارد هرچه در بالاستی» کسانی که در این جهان هستند اصل نیستند، بلکه فرع هستند، بنابراین باید اصل ‏دیگری در جهانی دیگر داشته باشند. تمام فیلسوفان ما در دوران اسلامی و به نوعی در دوران پیش از اسلام چنین فکر می‌کردند؛ ‏بنابراین فارابی چنانچه در کتاب الجمع مطرح کرده است برخورد می‌کند با این مسئله، جای شگفتی نیست که بخواهد ارسطو را ‏هم وارد این میدان بکند و مثلاً بگوید که صورت ارسطویی قابل تطبیق است با مُثُل افلاطونی، یعنی به یک تفسیر ویژه خود را از ‏صورت ارسطویی به دست بدهد. زیرا زمینه فکری آن است و قابل طرح و بحث است یا بگوید مُثُل را تعبیر به علم خدا و اصول ‏پایدار و لایتناهی و لایتغیر خداوند. برای اینکه اصل این بود که لازمه این طرز تفکر این است که این جهان مادی یک پشتوانه ‏معنوی داشته باشد. حال در هر جایی که هست! در آن جهان یا عالم بالا! فرقی نمی‌کند. در نتیجه وقتی اصل حفظ شود، مُثُل ‏معنا پیدا می‌کند و فقط اسمی که روی آن گذاشته می‌شود فرق می‌کند. مُثُل یا عقول یا ایده‌ها یا هر چیز دیگری… اصل درنگ و ‏تأکید من بر این است که این طرز نگاه موجب شد که وقتی فارابی با آن رساله برخورد می‌کند، آن چیزی که حاصل تربیت ‏شخصی و عمومی او در فرهنگ ایران است و باید بگوید را‎ ‎مطرح می‌کند.‏‎ ‎
او در پایان گفت: درنگ من بر یک موضوع که در واقع مُثُل است فقط یک نمونه است و در نتیجه به هیچ وجه بر این باور نیستم ‏که خطا یا اشتباهی کرده است، چون این دو آدم را با هم خَلط کرد، زیرا بحث خَلط این دو آدم نیست‎.‎‏ بحث طرز نگاه است و این ‏که می‌بایست یک پشتوانه معنوی‎ ‎برای این جهان دست و پا‎ ‎بکند. چون اگر نمی‌کرد به آن چه که تربیت‎ ‎و جهان بینی و باور او ‏بود، سازگاری نداشت.‏

 

 

 

نگاهی به کتاب موسیقی کبیر
در ادامه مجید کیانی استاد دانشگاه تهران سخنرانی کرد و گفت: اثر فارابی با عنوان موسیقی کبیر از لحاظ فلسفی علاوه بر ارزش ‏ریاضی مربوط به فاصله‌های بین نغمه‌ها، ملایمت پرده‌ها و اصول موسیقی نظری و تشریح آنها، به مسائل بسیار ظریف و زیبایی ‏اشاره می‌کند که قابل توجه است و من سعی می‌کنم که به برخی از آنها اشاره کنم.‏
او ادامه داد: فارابی برای تالیف موسیقی کبیر مشاهده می‌کند که همه اجزای صناعت موسیقی در کتاب‌ها نیامده است و بسیاری از ‏مطالب پیچیده و دارای خطا اند. اما چیزی که در اینجا مورد توجه زمان کنونی ما قرار می‌گیرد؛ این است که می‌بینیم، فارابی به ‏موسیقیدان‌های قبل از خود احترام می‌گذارد و کار آنها را از این لحاظ که پیچیده و یا دارای خطاست به دو شکل توجه می‌کند؛ ‏یکی این که ممکن است ترجمه‌های آنها، ترجمه‌های خوبی نبوده است و یا اینکه آثاری از گذشتگان بوده که در دسترس نبوده ‏است؛ در نتیجه کار دارای پیچیدگی و خطا شده است.‏
کیانی افزود: این همان ارادت و احترامی است که فارابی به پیشکسوتان قبل از خود دارد و این امری بسیار مهم است چون وقتی ‏ما به صورت انتقادی به آثار گذشته نگاه می‌کنیم، فکر ما نمی‌تواند زیبایی‌های کار و درستی‌های کار را به خوبی ببیند. ارادت و ‏احترام است که زیبایی‌ها و درستی‌های یک اثر را بر ما آشکار می‌کند و می‌توانیم تحلیل بهتری را درباره اثر داشته باشیم. ‏
او اظهار کرد: فارابی روش کاملا علمی و منطقی را برای مطالعه و تحقیق صناعت موسیقی و شناخت آن پیش می‌گیرد که برای ‏موسیقیدان‌های بعد از خود او هم بسیار موثر بود. مثلاً ما می‌بینیم بعد از دو قرن صفی الدین ارموی، ابتکار جالبی دارد که تعدیل ‏می‌کند مقام‌ها را در اثر گام یا دانک دو پرده‌ای فارابی.‏
‏ استاد دانشگاه تهران ادامه داد: فارابی اصول مهمی را عنوان می‌کند که می‌تواند برای پژوهش‌های ما در همه زمینه‌های هنری موثر ‏باشد. به این صورت که اگر انسان بخواهد در صناعت نظری کمال یابد لازم است در سه شرط گرد آید؛ اول اصول را به خوبی ‏بشناسد و این همان گرفتاری است که امروز در زمینه تحقیق موسیقی – قبل از اینکه اصول موسیقی دستگاهی ردیف را به خوبی ‏بشناسیم؛ درباره‌اش مقاله وکتاب می‌نویسیم و سخنرانی می‌کنیم. در حالی که وقتی خوب دقت شود، دیده می‌شود که در ‏شناختن محورهای مهم موسیقی و اصول آن، ما دارای خطا هستیم.‏
پس نخست باید به خوبی اصول شناخت تا در مرحله دوم بتوانیم از این اصول، نتایج کافی را به دست آوریم و درگام سوم درباره ‏اشتباهات آنها پاسخ بگوییم. کارهای دیگر صاحب‌نظران را بسنجیم و سخنان صواب را از ناصواب باز بشناسیم و خطاهای کسانی ‏را که رای نادرست داشته‌اند، اصلاح کنیم .‏
او افزود: فارابی درباره غایت الحان سه موضوع بسیار مهم که امروز نیز بسیار کارساز است را برای حفظ موسیقی اصیل و به ‏اصطلاح سنتی بیان می‌کند؛ نخست الحان لذت آور که برای نیل به راحت و کمالِ راحتی است.‏
کیانی اظهار کرد: این موضوع در واقع یکی از لذت‌های طبیعی و غریزی است که همه موجودات مانند گیاهان و پرندگان و انسان، ‏وقتی که یک آهنگ زیبا را می‌شنوند، لذت می‌برند و این لذت ربطی به درک کردن هنر موسیقی ندارد بلکه صرفاً یک احساس ‏است که از یک موسیقی حاصل می‌شود؛ به عبارتی این لذت بردن ما در سطح تفریح و سرگرمی است و نمی‌تواند برای مطالعه ‏مفید باشد.‏
او افزود: دوم الحان انفعالی است که تاثیر موسیقی را بر جسم و روان ما دارد و این بحث مهمی است که نیازمند تحقیقات و ‏پژوهش‌های بسیار و البته نیازمند پژوهش‌های کاربردی و میدانی است تا ببینیم موسیقی لذت‌آور چه تاثیری بر روی روان و جسم ‏ما دارد. برای همین است که انجمن‌های موسیقی درمانی در اروپا و آمریکا و حتی در ایران تشکیل شده تا ببینند برای برخی از ‏بیماری‌ها و نارسایی‌ها از چه نوع موسیقی می‌توانند برای بهبود بیماران بهره بگیرند.‏
کیانی در ادامه سخنان خود گفت: سوم الحان خیال آفرین‌اند که در سخن شاعرانه و انواع کلام به کار می‌روند. در اینجا موسیقی، ‏همان کاربرد پند گونه را دارد و البته سخنان شاعرانه نیز مهم است. خطابه‌هایی که پند آموز هستند؛ در همین بخش و در ‏موسیقی فرهنگی و ملی ما، بخصوص در آواز، از شاعران برجسته‌ای مثل حافظ، سعدی، خیام و مولوی نام برده می‌شود تا بتوان از ‏رهگذر کلام زیبای آنان، کاربرد خیال آفرین موسیقایی را فراهم کرد. ولی همه اینها مشروط بر این است که اسلوب اصلی و ‏محورهای اصیل آن از سوی خواننده‌ها و نوازنده‌ها حفظ شود. ‏
او تأکید کرد: طی سال‌ها و قرن‌های زیادی بعد از فارابی، موسیقی آرام آرام توانست از کلام و شعر جدا شود و به طور مستقل ‏واژه‌های موسیقایی به صورت کلامی در آیند؛ منتها به صورت کلام صوتی. وقتی به موسیقی دستگاهی مراجعه می‌کنیم، به خوبی ‏می‌بینیم که حالت ادیبانه‌ای را در خود دارد و به وسیله واژه‌های موسیقایی، جمله‌هایی را می‌سازد که عیناً شبیه یک گفتمان و ‏دیالوگ خیلی فلسفی و عمیقی است که نیازمند کارشناسی، شناختن و شرح است.‏
او افزود: فارابی در انواع و اقسام نغمه نیز نظر بسیار جالبی دارد که این هم می‌تواند برای امروز بسیار سازنده و موثر باشد: یک ‏دسته از نغمه‌ها همچون تار و پود در پارچه است، که فارابی آن را اصول و مبادی الحان می‌داند. دسته دیگر شبیه نقش‌ها و ‏تزئینات و رنگ‌ها در پارچه است که اینها الحان فرعی‌اند. در اینجا فارابی اضافه می‌کند که برخی از الحان فرعی در لحن و زیبایی ‏آن قطعه موثراند؛ ولی برخی دیگر موجب خرابی لحن می‌شوند، بنابراین برخی از الحان‌های فرعی، طبیعی و زیبا اند و برخی دیگر ‏غیر طبیعی و زیبا نیستند.‏
استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: اینجاست که هنرجو یا دانشجو و شاگرد باید قبل از هرچیز، اصول موسیقی را نزد استادان به ‏خوبی فرا بگیرد و آنها را الگو قرار دهد تا بتوانند بر اساس این مدل‌های زیبا که بیشتر در فرهنگ شفاهی ما از طریق سینه به ‏سینه روایت شده است؛ به موفقیت نائل شود. در غیر این صورت، گاهی تزئینها و الحان فرعی که به کار برده می‌شود؛ نه تنها ‏کار را زیبا نمی‌کند، بلکه آن را خراب می‌کند و آن موسیقی و نوا، تاثیرپذیری خود را از دست می‌دهد. سرانجام فارابی در پایان ‏موسیقی کبیر در بخش غایات لحن و تاثیر آن بر آدمی می‌نویسد: قول شاعران یا در «جد» به کار می‌روند و یا «لعب»؛ «جد» ‏همه آن چیزهایی است که برای رسیدن به اکمل مقاصد انسانی مفید باشد و این همان سعادتی است که غایت انسانی است.‏
او افزود: این طور که فارابی اشاره می‌کند، اصل موسیقی برای متعالی شدن به وجود آمده است ولی از آنجایی که انسان بر اثر کار ‏و زحمت خسته می‌شود؛ نیاز به استراحت دارد و در این استراحت می‌تواند کمی موسیقی گوش کند یا به طبیعت پناه برد .‏
فارابی می‌گوید: ولی غایت انسانی لعب نیست چه مقصود از بازی استراحت است و مقصود از استراحت بازیافتن آن چیزی است که ‏آدمی را به کارهای جدی بر انگیزد.‏
کیانی در پایان گفت: این مسئله بسیار مهمی است در تطبیق با زمان کنونی ما؛ در این زمینه کمی فکر کنید! واقعاً موسیقی را در ‏کدام راه استفاده می‌کنیم؟ آیا در رسانه‌ها و در مطبوعات و یا آثاری که منتشر می‌شود به این مسائل توجه می‌شود که موسیقی ‏برای متعالی شدن است و نه برای بازی و استراحت! البته نفی نمی‌کنم موسیقی‌هایی را که برای استراحت و لذت بردن بسیار ‏مفیداند، چرا که خستگی ما را برطرف می‌کنند! اما آنطور که فارابی اشاره می‌کند مقصود از استراحت، بازیابی آن چیزی است که ‏آدمی را به کارهای جدی بر انگیزد. شایسته است که امروز نیز اندیشه و گفتار فارابی را به کار ببریم تا بتوانیم به موسیقی اصیل ‏دست یابیم و جایگاه رفیع آن را حفظ نمائیم.‏

 

 

فارابی و تمایز وجود از ماهیت
‏منوچهر صدوقی سها مدرس و پژوهشگر حکمت و عرفان اسلامی دیگر سخنران این برنامه بود. او گفت: یک واقعیت مسلم ‏تاریخی در ساحت تاریخ فلسفه اسلامی که متأسفانه شدیداً مغفول است و مطرح نیست، این معنا است که فلسفه اسلامی از یک ‏منظر خاص دو مابه‎ ‎ازا دارد و ما نام آن را فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم و فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص می‌نامیم که سخن در این ‏رابطه فوق العاده زیاد است. فهرست‌وار عرض می‌کنم که فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص که متأسفانه مدون نیست و در متون ‏پراکنده است، یک دستگاه فلسفی منبعث از خود اسلام است و هیچ ربطی به غیر اسلام، اعم از یونان و غیر یونان ندارد. متأسفانه ‏مدون نیست ولی وجود دارد و وجود آن هم واقعی است. یک ما به ازای دیگر فلسفه اسلامی همان فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم ‏است که همین دستگاه و دستگاه‌هایی است که به فلسفه اسلامی نام دارند و نمایندگان عمده آن هم همین فلاسفه تراز اوّل ما ‏هستند که کندی و فارابی و ابن سینا و یکی دو نفر دیگراند.‏
او افزود: فارابی و قبل از او کندی و قبل از او متکلمین، اعم از متکلمین امامیه و معتزله که در واقع فلاسفه نخستین اسلامی در ‏تاریخ فلسفه‌اند؛ فلاسفه نخستین اسلامی که حالت مؤسس هم به خود می‌گیرند، جمعی از همان متکلمین هستند. از همان آغاز ‏پیدا شدن متکلمین که به بحث‌های فلسفی پرداختند، ما با عنوان مهم و سرنوشت‌سازی مواجه هستیم که مغفول است. ما از آغاز ‏و از عصر متکلمین تا به کندی و فارابی، می‌بینیم که اینها در مقام این‌اند که فلسفه یونانی وارد به حوزه اسلامی را اسلامی کنند. ‏تکرار می‌کنم؛ فلسفه‌های یونانی به حوزه اسلامی وارد شدند و در نزد برخی از اشخاص به همان صورتی که بود، باقی ماندند، یعنی ‏در اسلام حاملانی پیدا شدند که حامل فلسفه یونانی بودند. در حوزه اسلامی بودند ولی فلسفه آنها یونانی بود، نهایتاً به زبان ‏عربی بود. در کنار آنها فلاسفه‌ای را می‌شناسیم که فلسفه یونانی وارد را که مبادی و مبانی آن در برخی جاها با اسلام نمی‌خواند و ‏حتی بعضی جاها برخورد دارد و در بعضی جاها بسیار هم برخورد دارد، مثل همین قاعده الواحد، اینها خواسته‌اند که به این ‏یونانیات صورت اسلامی بدهند یا به اصطلاح مستشرقین به اسلامیزاسیون فلسفه یونانی دست زده‌اند. در این میان یکی از ‏تأسیسات عمده «کندی» در این اسلامیزاسیون، تفکیک فاعل الهی از فاعل مادی در فلسفه یونانی است؛ این یکی از مهم‌ترین ‏مسائلی است که «کندی» به آن پرداخته است و بعدها نیز شیخ رئیس به آن پرداخت تا به عنوان مبنایی از فلسفه اسلامی ‏دربیاید.‏
صدوقی سها ادامه داد: در فلسفه یونانی به چهار علت توجه داشتند و می‌گفتند: علل مادی، فاعلی، غائی و صوری. علت فاعلی ‏فلسفه یونانی همان معنایی است که در حکمت طبیعی مطرح است. کما اینکه حاجی سبزواری در منظومه بیت معروفی دارد ‏می‌گوید: معطی الوجود فی الاهی فاعلوا/ معطی التحرک الطبیعی قائلوا… و آنها می‌گفتند علت فاعلی که در فلسفه یونانی مطرح ‏است، عامل تحرک و تحریک است. درحالیکه علت فاعلی واقعی این نیست. علت فاعلی واقعی آن است که وجود می‌دهد.‏
او اضافه کرد: اینجا کار «کندی» با رساله شریفه « سجود الجرم الاقصی و طاعته‌ للّه‌ عزّو جلّ » – که رساله‌ای در تفسیر قرآن ‏کریم است، مهم است. حکیمی تراز اوّل در حوزه اسلام و صرفاً بر مبنای قرآن کریم فلک اعلا را که در هیأت یونانی مطرح است و ‏از مبانی مهم است، ساجد للّه تعالی می‌کند و این همان مسأله‌ای است که ما از آن به اسلامی کردن تعبیر می‌کنیم.‏
‏ بعد نوبت به فارابی می‌رسد. فارابی که مستشرقین از او به عنوان پدر فلسفه اسلامی عبارت می‌کنند – علاوه بر اینکه پدر فلسفه ‏اسلامی باشد یا نباشد ما شک نداریم و در کنار آن یقین داریم که یکی از برترین‌های فلاسفه اسلامی است که به اسلامی کردن ‏فلسفه یونانی رو کرده است. البته معلوم است که به هیچ وجه برای آنها این امکان وجود نداشت که کل فلسفه یونانی را وارد اسلام ‏کنند. ولی تا جائی‌که توانسته‌اند لااقل مطالب مهمی را که با اسلام چندان اصطکاک پیدا نمی‌کند را چکش زده و تراشیده‌اند. ‏فارابی در این زمینه اوّلا آثار مستقلی داشته است؛ رساله‌ای به نام« المختصر الصغیر فی المنطق الی طریقت المتکلمین» دارد، این ‏رساله باقی مانده است و مرحوم استاد دانش‌پژوه در آن دو جلدی منطقیات فارابی این رساله را چاپ کرده است. معلوم است که ‏مراد از متکلمین، متکلمین اسلامی‌اند. یعنی حتی متکلمین در منطق یونانی هم تصرف کرده‌اند و یا حداقل خواسته‌اند که تصرف ‏بکنند. رساله دیگری هم به فارابی منسوب است که متأسفانه دیده نشده است و انشاءالله روزی پیدا شود، نام آن «کلام جمعوا من ‏اقاویل النبی (ص)یشیر فیه الی المنطق» فارابی رساله‌ای را جمع و تألیف کرده است که حاوی احادیث نبوی است و در آن ‏احادیث، رسول(ص) به منطق و منطقیات اشاره کرده‌اند. این مسأله هم، جالب توجه است.‏
مولف کتاب تاریخ حکما و عرفای متأخر اظهار کرد: برترین اثر فارابی در این زمینه، رساله شریفه فصوص‌الحکمه است. برای ‏دانشجویان یادآوری می‌کنم که در فلسفه و عرفان، ما دو رساله معروف به نام فصوص وجود دارد، یکی فصوص الحکمه که از ‏فارابی است و دیگری فصوص الحکم که از ابن عربی است.‏
در نزد فلاسفه ما اجماعی است که این رساله از آن فارابی است، اما مستشرقین بعضاً آن قلت‌هایی دارند و بعضی‌ها آن را به شیخ ‏الرئیس نسبت می‌دهند. مرحوم دکتر شرف خراسانی، یک‌بار در صحبتی گفتند که این همان رساله العروض ابن سینا است؛ به هر ‏حال به ابن سینا هم نسبت می‌دهند و شاید به دیگران هم نسبت داده شود ولی از فارابی است و من در مقام تأیید این سخن دو ‏مطلب از دو استاد بزرگوارمان نقل می‌کنم. مرحوم استاد سید جلال آشتیانی که آخرین شارح فصوصاند، فرموده‌اند اگر هم این ‏کتاب فصوص به نام فارابی معروف نبود و به عنوان رساله‌ای مجهول المؤلف بود، کسی که وارد به این مسائل است از سیاق ‏عبارات متوجه می‌شد که این اثر حتماً از فارابی است. استاد بزرگوار دیگر ما مرحوم میرزای روشن که فصوص الحکمه را خدمت ‏ایشان به همراه آقایان دکتر پورجوادی و دکتر اعوانی خواندیم، می‌فرمودند این کتاب حتماً از فارابی است، دلیل ایشان این بود که ‏می‌فرمودند؛ ابن سینا پر گو است درحالی‌که فارابی گزیده‌گو و مختصرگو است. کم‌گوی و گزیده‌گوی چون دُر / کز اندک تو جهان ‏شود پر… ما این کتاب را از فارابی می‌دانیم و بر آن می‌رویم که واجد اهمیت والایی در تاریخ فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم در ‏همان مقام اسلامیزاسیونی است که از آن بحث شد.‏
او افزود: یکی از مطالب مهم فلسفی که از آثار اسلامی کردن است و بعدها به آن سوی عالم منتقل می‌شود و در دوران ‏اسکولاسیک بسیار مطرح است و در فلسفه الهی ما هم بسیار مطرح است و از مبادی توحید است، داستان تفکیک ماهیت از وجود ‏است. ما می‌دانیم که فلسفه یونانی کلا قائل به قِدم عالم است، به هر قسمی از آن که باشد؛ در فلسفه یونانی، عالم همیشه هست. ‏در نتیجه چنین نیست که علم موجود بعد العدم باشد؛ این دیدگاه توحید را به هم می‌زند. اگر قرار باشد عالم قدیم باشد، توحید ‏معنایی پیدا نمی‌کند. موحدین می‌گویند حق تعالی موجِد عالم است. اگر قرار باشد بگویید که عالم همیشگی است، خلق و ایجاد ‏معنی پیدا نمی‌کند. فارابی در این کتاب شریف بر مبنای قرآن کریم بر آن می‌رود که ماهیت به ما هو ماهیت غیر از وجود است، ‏در ماهیت به ما هی ماهیت نه وجود خوابیده است و نه عدم. اگر عدم در معنای ماهیت مأخوذ بود، ذاتی‌اش می‌شد و هیچ وقت ‏ماهیت موجود نمی‌شد و اگر وجود در متن ماهیت قرار داشت و ذاتی آن بود، هیچ وقت معدوم نمی‌شد. درحالی‌که ما می‌بینیم ‏ماهیت، هم موجود می‌شود و هم معدوم. علتش بیاید می‌شود موجود و علتش نیاید معدوم است. نتیجه این است که ماهیت به ما ‏هی ماهیت غیر از وجود و غیر از عدم است. مبنای این داستان نیز قرآن کریم است: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ ‏فَیَکُونُ» در اینجا «شَیْئًا» چیست؟ اگر «شَیْئًا» موجود است که تحصیل حاصل محال است و اگر «شَیْئًا» موجود است که دیگر ‏نمی‌توان به او گفت باش، چون او هست؛ اگر معدوم است، به معدوم هم خطاب نمی‌شود. می‌گویند این ماهیت به معنایی وجود ‏علمی و ثبوتی دارد و وجود اثباتی ندارد.‏
عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در پایان سخنان خود گفت: ماحصل کلام این است که یکی از برترین نمودهای ‏اسلامی کردن فلسفه یونانی نزد فارابی همین داستان تمایز ماهیت از وجود است که مبنای فلسفه الهی است.‏

 

 

 

اثرگذاری فارابی در حکمت عملی و نظری
در پایان پنل اول این همایش نیز غلامحسین رحیمی معاون پژوهشی وزیر علوم به ایراد سخن پرداخت و گفت: همه فارابی را به ‏عنوان بزرگترین حکیم قرون سوم و چهارم هجری می‌شناسند. همچنین به حق، اثرگذاری فارابی در حکمت نظری و عملیِ ‏دانشمندان و حکمای بعد از او شایسته این شهرت است و البته او را معلم ثانی و بنیانگذار فلسفه اسلامی معرفی کرده‌اند. مطلبی ‏که می‌خواهم عرض کنم در مورد شخصیت فلسفی ایشان نیست. چون من در این زمینه تخصصی ندارم و قطعاً اساتید بزرگوار در ‏این زمینه سخن خواهند راند. موضوع بحث من طبیعیات و علوم طبیعی و مبادی و شاخه‌های مختلف علوم طبیعی در اندیشه ‏فارابی است. اینکه فارابی چه آثاری در حوزه طبیعیات برای ما به جا گذاشته است؟ وقتی به آثار متعدد فارابی رجوع می‌کنیم که ‏متأسفانه تعداد زیادی از آثار او از بین رفته و برخی از آثار بر جای مانده را با قطعیت نمی‌توان به او منتسب کرد؛ از این رو ما در ‏بسیاری از مواقع باید به کتاب‌ها و رساله‌های محدودی استناد کنیم که انتساب آنها به فارابی تقریباً قطعی است. فارابی علوم ‏طبیعی را در احصاء العلوم به دقت تعریف می‌کند که استناد اصلی ما به همان خواهد بود. در کتاب الحروف متعرض معنای علم ‏طبیعی می‌شود که از آن هم استفاده می‌کنیم و یا در کتب دیگری از جمله تحصیل السعاده متعرض برخی از مفاهیم علم طبیعی ‏می‌شود و در کتاب سیاست مدنیه در مورد علوم طبیعی صحبت می‌کند و اینها مراجع ما برای پرداختن به علم طبیعی و مبادی ‏علم طبیعی از نظر فارابی است. البته کتاب هایی که نام بردم همه به صورت بسیار محدودی متعرض این مسأله شده‌اند. گویا ‏فارابی در مجموع نسبت به سایر حوزه هایی که ورود گسترده ای پیدا کرده است مثل حکمت عملی و موسیقی، با حوزه طبیعیات ‏کمی قهر بوده است. اما برخی از نکاتی که در این حوزه مطرح کرده تا اینجا مورد بحث و بررسی و استفاده قرار گرفته است.‏
‏ او ادامه داد: برای اینکه از منظر فارابی وارد طبیعیات شویم خوب است که اشاره ای خلاصه به نظام هستی شناسی وی داشته ‏باشیم. چون اصولاً اجسام طبیعی در نظامی سلسله مراتبی جایگاهی پیدا کرده‌اند و این سلسله مراتب تا حدودی باید شناخته ‏شود. ‏
در نظام هستی شناسی و در رأس این نظام سبب اوّل و واجب الوجود است و فارابی کل موجود عالم را به واجب و ممکن تقسیم ‏می‌کند و ممکنات را مرکب از دو مؤلفه ذاتی ماهیت و وجود و هستی و چیستی می بینید. صاحب نظرانی که در آثار و تاریخ ‏فلسفه اسلامی تحقیق کرده اند بر این اند که این دو معنا و تفکیک کل موجودات به واجب و ممکن و ممکن را مرکب از وجود ‏معین دانستن، ابتکار فارابی است که تا به حال در آثار فلسفی مورد استفاده واقع شده و بسیاری از شاخه‌های فلسفه براساس این ‏دو مفهوم توسعه پیدا کرده‌اند و در این دو مفهوم ریشه دارند. ‏
رحیمی اضافه کرد: بعد از واجب الوجود یا از واجب الوجود یک موجود متولد و خلق می‌شود که عقل اوّل است. فلاسفه قاعده‌ای ‏دارند که از موجود واحد فقط یک موجود صادر می‌شود و پدید می‌آید و خلق می‌شود و فارابی بعد از آن سلسله عقول ده گانه را ‏توصیف می‌کند تا به عقل فعال می‌رسد و عقل فعال مدبر همین دنیای طبیعی ما است و موضوع مورد بحث ما نیز است.‏
علت پدید آمدن عقل اوّل را چنین ذکر می‌کنند که چون واجب الوجود در ذات خود تعقل می‌کند عقل اوّل پدید می‌آید و عقل ‏اوّل در ذات خود و در ذات واجب الوجود تعقل می‌کند و از آن عقل دوم و نفس کلی پدید می‌آید و همین‌طور سلسله عقولی که ‏گفته شد. در حقیقت ما عقل را داریم و نفس و ماده و صورت و من این موارد را تبدیل به سه مورد کرده‌ام. عقل و نفس و ماده، ‏صورت مربوط به عالم جسمانی و علم طبیعی است. فارابی موجودات عالم طبیعی و جسمانی را در شش دسته که در شش مرتبه ‏هستند قرار می‌دهد که در تحصیل السعاده و یا سیاست مدنیه ذکر شده‌اند. اوّل موجودات آسمانی هستند. موجودات ناطق؛ ‏انسان‌ها، موجودات غیر ناطق؛ حیوانات و موجودات نباتی؛ گیاهان‌اند. موجودات معدنی که همین اجسام غیر ناطق غیر نباتی ‏هستند و عناصر چهارگانه که در آخرین رتبه قرار می گیرند و برخی از اینها صاحب نفوس هستند که نفوس هم به نوعی رتبه ‏بندی و دسته بندی می‌شود. یعنی نفس سماوی داریم و نفس انسانی و نفس حیوانی و نفس نباتی که شاید برخی از این موارد ‏امروز قابل توجیه نباشد و اصولاً نفس، نفس قابل توجیه اینها است.‏
او در ادامه سخنان خود گفت: تعریف فارابی از علم طبیعی در دو کتاب احصاء العلوم و کتاب الحروف آمده است. در کتاب الحروف ‏به طور خلاصه و در ترکیب با ریاضیات تفاوت این دو را ذکر می‌کند ولی در احصاء العلوم به طور مفصل متعرض تعریف علم ‏طبیعی شده و توضیح و تفسیر دارد. در کتاب الحروف می‌گوید علم طبیعی دانشی است که در مورد اجسام و لواحقی که قوام آنها ‏بر همین اجسام است مشخص می‌شود. اما در احصاء العلوم با دقت به تعریف علم طبیعی می‌پردازد و می‌گوید که علم طبیعی ‏حاوی دو بخش اساسی است در بخش اوّل در مورد اجسام صحبت می‌کند و عوارضی که قوام آن عوارض به همین اجسام است و ‏راجع به جسمیت جسم صحبت می‌کند و راجع به مبادی اجسام طبیعی. جسمیت جسم یکی جسم به ما هو جسم است و دیگری ‏عوارضی که ملحق شده‌اند و قوام آنها به این جسم است و اگر این جسم نباشد آن عوارض هم نخواهند بود. فارابی این عوارض را ‏تشریح نمی‌کند و حتی آنها را ذکر نمی‌کند ولی ما بعداً می‌دانیم که عوارض حدوداً چیست! و در مقایسه با علوم جدید تقریباً ‏اوصاف اجسام طبیعی است که در زمان قدیم عمدتاً به عنوان عوارض ذکر می‌شده است. این مفهوم در فلسفه طبیعی ابن سینا ‏کامل می‌شود. ابن سینا می‌گوید موضوع علم طبیعی جسم به ما هو جسم و جسم به ما هو متغیر است. یعنی موضوع علم طبیعی ‏مطالعه جسم از آن نظر که جسم است که حاوی دو مؤلفه مورد اشاره فارابی است و از لحاظ تغییر و تبدلی است که این اجسام ‏دارند. فارابی در این زمینه ساکت است و این نقص مهمی در فارابی است و قابل چشم پوشی نیست. لذا در این بخش تعریف ‏ناقصی صورت می‌گیرد. ‏
استاد دانشگاه تربیت مدرس اضافه کرد: مبادی علم طبیعی از نظر فارابی چهار چیز است که دقیقاً علل چهارگانه‌ای است که ‏ارسطو هم ذکر می‌کند. این علل چهارگانه را در فلسفه طبیعی بعد از فارابی در تعریف علم طبیعی و در موضوع و متفرعات ‏موضوع علم طبیعی ذکر نمی‌کنند بلکه آنها در دو محل مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرند: در علم الهی و در علم طبیعی، که به ‏صورت تخصصی مورد بحث‌اند و فارابی به عنوان مبادی ذکر کرده است. این امر به نوعی با معنای دقیق مبادی نیز چندان سازگار ‏نیست، ولی به هر حال تعبیری است که فارابی از مبادی کرده است.‏
او ادامه داد: قدم بعدی در احصاء العلوم تفکیک دقیق فارابی است. من به بخشی از این تفکیک که بین جسم طبیعی و جسم ‏صناعی است پرداخته‌ام. فارابی می‌گوید اینها تفاوت‌ها و مشابهت‌هایی دارند و ابتدا این دو را تعریف می‌کند و می‌گوید جسم ‏مصنوعی با اراده و تدبیر و صنعت انسانی پدید می‌آید. همین مصنوعاتی که بشر گذاشته و حیطه خلق مصنوعات هوشمندانه‌تر ‏بوده است. جسم طبیعی با اراده و تدبیر و قوه الهی پدید آمده است. اینجا دو دسته عوامل داریم که اینها را مشابه و یا متفاوت ‏می‌کند. تفاوت عمده روی نوع خلق و دلیل و منشأ خلق آنها است؛ یکی منشأ انسانی دارد و دیگری منشأ الهی. اینها در دو امر ‏مشابه هستند، یکی اینکه هر دو مخلوق اند و هر دو مرکب از ماده و صورت اند. دوم اینکه علل چهارگانه در پدید آمدن هر دو ‏برقرار است. این در اجسام مصنوعی بیشتر از اجسام طبیعی است. من در مقاله ای با عنوان «فارابی علم حیل و مفهوم فن آوری» ‏موضوع مبنا قرار گرفتن علل چهارگانه را توضیح داده ام. بعد از فارابی حکیمی را سراغ ندارم که علل چهارگانه را به عنوان مبادی ‏اجسام طبیعی ذکر کرده باشد. لذا می‌شود گفت این امر از ابداعات فارابی است که بعد از وی دیده نشده و ادامه نداشته است. این ‏ابداع فارابی کاملاً منشأ ارسطویی دارد.‏
وی تصریح کرد: در نظر فارابی ماده وصورت جایگاه ویژه ای دارند و این مفهوم برخلاف تعریف علم طبیعی که انحصاراً در احصاء ‏العلوم ارائه و درج شده است، در چند اثر فارابی ذکر شده است. ماده و صورت از مفاهیم مشترک در طبیعیات و الهیات است و تا به ‏حال مورد بحث حکما و صاحب‌نظران و پژوهشگران قرار گرفته است. من فقط چند اشاره به این مبحث دارم و تأکید می‌کنم که ‏بحث ماده و صورت فارابی اصولاً به فلسفه طبیعی وی مربوط می‌شود. ‏
باید اینجا نکته‌ای را داخل پرانتز ذکر کنم. طبیعیات دوره اسلامی باید به دو بخش و حوزه بسیار مهم و گسترده تفکیک شود: ‏یکی حوزه طبیعیات فلسفه معنا و دیگری طبیعیات علم مبنا و اگر این تفکیک را نداشته باشیم اکثراً در داوری و بررسی طبیعیات ‏دوره اسلامی راه به خطا می بریم و حتی ممکن است به داوری ها و قضاوت های اشتباه مبتلا بشویم همانطور که بسیاری از ‏صاحب‌نظران ما این اشتباه را مرتکب شدند.‏
او درادامه سخنان خود گفت: وقتی راجع به طبیعیات هر حکیمی صحبت می کنیم باید بگوییم که آیا همین الان این حکیم و ‏فیلسوف ما راجع به طبیعیات فلسفه مبنا صحبت می‌کند یا راجع به علم مبنا صحبت می‌کند. اصولاً تمام طبیعیات فارابی را باید ‏طبیعیات فلسفه مبنا قرار داد نه علم مبنا؛ البته فارابی رساله ای بسیار کوتاه حدود یک صفحه و نیم دارد و در همین حدود است ‏که در مورد خلأ و به اثبات امتناع خلأ می پردازد و حکمای مشائی بعد از او سعی کرده اند وجود خلأ را ابطال کنند. مفهوم خلأ و ‏اثبات ابطال خلأ و ابطال خلأ در آثار دیگر فارابی مورد بحث قرار نگرفته و شبیه به این موضوعات در هیچ اثری از وی وجود ندارد ‏و لذا نمی‌توانیم بگوییم که فارابی وارد طبیعیات تخصصی و مبنا شده است. بنابراین فارابی هر چه راجع به طبیعیات گفته است ‏در مورد حوزه طبیعیات فلسفه مبنا است. علاوه بر آن اگر احصاء العلوم را کنار بگذاریم، موضوعات طبیعیاتی که فارابی متذکر ‏شده گویا نه طبیعیات برای طبیعیات و نه طبیعیات به عنوان بخشی از فلسفه نظری بلکه برای ورود به مباحثی مثل الهیات ‏است؛ مثل علم مدنی است و برای ورود به حکمت عملی است و درک و برداشت شما بیشتر این طور خواهد بود و برای ورود به ‏مقدمه مباحث اصلی است و به این منظور است که ما نمی توانیم فارابی را به عنوان فیلسوفی که به طور مستقل وارد حکمت ‏طبیعی شده است تلقی کنیم.‏
او در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: در مورد ماده و صورت حرف می‌زدم. ماده و صورت از زمان فارابی تا به حال در ‏کمتر کتب حکمی است که مورد بحث قرار نگرفته باشد. حکمای ما از جمله فارابی، ماده را موضوع و حامل صورت می دانند و ‏فارابی اگر چه صراحتاً این معنا را تشریح نکرده ؛ اما ماده را در دو مفهوم و دو موضع به کار برده است: یکی ماده اولی و ماده المواد ‏و ماده ای که منشأ همه موجودات عالم است. این ماده قوه محض است و به همین دلیل اصولاً این جهانی نیست. دوم ماده ثانوی ‏که ماده موجودات محسوس ما در این جهان است و این را فارابی ذکر می‌کند. فارابی به سرعت از ماده اولی رد می‌شود و دقیق ‏تشریح نمی‌کند و در فلسفه طبیعی ابن سینا این مفهوم به طور کامل و دقیق بیان می‌شود و جایگاه واقعی خود را پیدا می‌کند. ‏ماده ثانوی در حقیقت ماده اجسام این جهانی است. فارابی این معنا را شرح نمی‌دهد ولی در فرازهای متعدد به فشردگی و اشاره ‏گونه ماده اولی را یکی می داند و اصولاً ماده ثانوی را هم یکی می داند و تمام تفاوت ها را در اشیا طبیعی به صورت آنها منتسب ‏می‌کند. از نظر شأنی و رتبه ای از یک نظر ماده را مقدم بر صورت می داند و از یک نظر صورت را مقدم بر ماده می داند و ‏می‌گوید ماده ثابت است و دائمی است و در ضمن خود باز در محلی مستقر نیست و برای استقرار به موضوع نیاز ندارد. ولی صورت ‏برای استقرار به موضوع و محل نیاز دارد؛ آن محل هم یک جا است، آن هم ماده است. از طرفی می‌گوید ماده اصلاً به این دلیل ‏پدید آمده که حامل «صورت» باشد و از این جنبه بر ماده مقدم است. صورت متعدد و متنوع است و صورت ها می توانند متضاد ‏باشند. صورت ها هیچ گاه دائمی نیستند و دائماً در حال تغییر اند و حتی می توانیم صورت های متضادی داشته باشیم. درحالی‌که ‏مفهوم تضاد در ماده راه ندارد و به این صورت مشابهت ها و تفاوت ها و رتبه هر کدام نسبت به دیگری را ذکر می‌کند. به جرأت ‏می‌گویم که مفهوم ماده و صورت فارابی منشأ بحث و ریشه توسعه مفاهیم ماده و صورت در آثار حکمای بعد از او است.‏
او افزود: در تعریف دو علم طبیعی و الهی، فارابی در احصاء العلوم در یک فصل تعاریفی آورده است و در پایان تعریف علم طبیعی ‏در همین فصل، به طبیعیات تخصصی اشاره می‌کند و طبیعیات را شامل هفت شاخه دیگر می داند که به هر کدام را اشاره کرده و ‏به طور مستقیم به کتاب های ارسطو ارجاع می‌دهد. ‏
معاون پژوهشی وزیر علوم در پایان سخنان خود گفت: نکته آخر اینکه، فارابی معترض مفاهیم مختلف طبیعیات شده است و از ‏رهگذر تعریف مناسبی از علم طبیعی به دست می‌دهد ولی به هیچ وجه نمی‌شود فارابی را بنیانگذار حکمت طبیعی در دوره ‏اسلامی دانست. لذا نویسندگان کتب فلسفی در دوران اسلام وقتی در آخر بحث ابن سینا، مقایسه ای بین فارابی و ابن سینا صورت ‏می‌دهد، حداقل در حکمت طبیعی و در حوزه ریاضیات کاملاً داوری‌شان اشتباه است و به هیچ وجه فارابی نقش مؤسس ندارد و ‏بلکه ابن سینا را باید مؤسس حکمت طبیعی بدانیم. اگر حکمت نظری را حاوی سه حوزه طبیعیات و ریاضیات و الهیات بدانیم ‏دیگر نمی توان فارابی را حتی مؤسس حکمت نظری با این سه پایه و سه حوزه اصلی دانست. بلکه می‌توان گفت به صورت کامل ‏حکمت نظری توسط ابن سینا تأسیس شد و تفصیل گرفت و مستقر شد و حکما بعد از آن، ازحکمت نظری ابن سینا استفاده ‏کردند و آن را مورد نقد قرار دادند و وسیع‌تر و عمیق‌تر کردند. باید ابن‌سینا را مؤسس حکمت نظری دانست. اما اگر حکمت نظری ‏را به علم الهی محدود کنیم احتمالا همانطور که حکما و صاحب‌نظران دیگر گفته‌اند، باید فارابی را مؤسس حکمت الهی دانست. ‏البته از آن سو فارابی به حوزه‌هایی معترض شده که ابن سینا به آن وسعت به آن حوزه‌ها وارد نشده است. مثل حکمت عملی و ‏سیاست مدن. جالب این است که به وسعتی که فارابی وارد شده، حکمای بعدی هرگز به آن وسعت وارد نشده‌اند؛ یا کتاب ‏موسیقی فارابی که در آن زمان باید اثری اعجاب آور تلقی شود. باید توجه کرد که فارابی در زمانی ظهور کرد که فلسفه و حکمت ‏اسلامی مستقر نشده بود و او از سازندگان حکمت و فلسفه اسلامی است. اگر ضعفی نیز مترتب است باید روزگار فارابی را نیز در ‏نظر داشته باشیم.‏

 

 

 

فارابی و توجه به سیاست و اجتماع
در ابتدای پنل دوم این همایش سید عبدالله انوار عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخن پرداخت و ‏گفت:از آثار فارابی آن‌چه به دست است و چاپ شده، یکی کتاب العباره است که کتاب باری ارمیناس ارسطو است که به سال ‏‏۱۹۶۰م در بیروت به چاپ رسیده است. دیگر کتاب الفلسفتین افلاطون و ارسطو است که جزء اوّل به‌نام تحصیل‌السعاده به ‏سال ۱۳۴۵ ه‍‍.ق در حیدرآباد دکن و جزء دوم آن به نام فلسفۀ افلاطون به سال ۱۹۴۳۲م در لندن و جزء سوم آن فلسفۀ ‏ارسطوطالیس در سال ۱۹۶۱م در بیروت به چاپ رسیده است. کتاب معروف او به نام آراء اهل المدینه الفاضله به سال ‏‏۱۸۹۵م در لیدن و نیز در سال ۱۹۵۹م در بیروت مجدداً چاپ شده است. این کتاب ترجمۀ آلمانی و فرانسوی و اسپانیایی ‏دارد. دیگر کتاب فصول‌المدنی است که در سال ۱۹۶۱م در کمبریج با یک مقدمۀ انگلیسی چاپ گردیده است. کتاب ‏السیاسه المدینه او به سال ۱۳۴۶ ه‍‍ـ .ق در حیدرآباد دکن چاپ شده، این کتاب ترجمۀ آلمانی دارد‎. ‎
او افزود: کتاب دیگر فارابی احصاء العلوم است که در قاهره به چاپ رسیده است. از کتب معروف او التوطئه فی المنطق و ‏کتاب تعلیق ایساغوجی علی فرفوریوس و نیز کتاب شرح مقولات ارسطو است که به چاپ رسیده‌اند. او در مابعدالطبیعه ‏کتابی به نام فی الواحد والوحده دارد و در فهرست‌های کتب خطی به نام او مندرج است، که هنوز به چاپ نرسیده و در ‏حکمت طبیعی نیز کتبی باید داشته باشد و به چاپ نرسیده که بعید نمی‌نماید که در کتابخانه‌های حاوی نسخ خطی ‏کتاب‌هایی از او وجود داشته باشد که به چاپ نرسیده‌اند‎.‎
انوار اضافه کرد: این فیلسوف مسلمان به عکس فیلسوفان دیگر اسلامی، علاقۀ بسیار به مباحث سیاست مُدُن زیر مجموعه ‏حکمت عملی نظر داشته و در این زمینه چنان‌که به وقت معرفی آثار او دیدیم، کتبی چند از او به دست است و از همۀ آنها ‏معروف‌‌تر کتاب آراءاهل المدینۀ الفاضلۀ او است و باید به این مسأله توجه داشت، مدینۀ فاضلۀ او مدینه‌ای است اسلامی با ‏ایدئولوژی اسلامی که به قدرت حکم می‌راند و در این مدینه قانون از منبع الهی سرچشمه می‌گیرد. «مردم را در تدوین قانون ‏دستی نیست و هر تحولی در قانون باید با ارادۀ الهی باشد.»‏
عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی افزود: او این اجتماعات انسانی را به اجتماعات «کامل» و اجتماعات ‏‏«ناکامل» تقسیم می‌کند و در این تقسیم او مسألۀ کامل و ناکامل را از لحاظ کمیّت صِرف بررسی می‌کند و به هیچ سو مسألۀ ‏کیفیت مورد نظر او نیست. اجتماع کامل او چون برای مبنای کمّ است به سه قسم تقسیم می‌شود: «اجتماع بزرگ»، «اجتماع ‏میانه» و «اجتماع کوچک». ‏
او تأکید کرد: در بین حکیمان اسلامی کمتر متفلسفی مثل فارابی به مطالب سیاسی و اجتماعی پرداخته است و گویی در ‏بیت‌الحمکه مأمونی توجهی به کتبی نبوده که صحبت از آزادی شهرهای یونانی و حکومت پریکلسی می‌کرده است. خواجه ‏نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری که سخنی از «تدبیر منزل» و «سیاست مُدُن» که زیرمجموعه‌هایی فلسفه عملی‌اند، ‏می‌کند؛ سخنی دلچسب از این بحث‌های علت و معلولی سیاست در شهرها ندارد و در حکمت عملی هم کتاب دره التاج ‏علامه قطب‌الدین شیرازی در مسألۀ سیاست مُدُن با آن دقتی که فارابی به آن پرداخته، توجه نشده است. شاید این عدم ‏توجه به واسطۀ استبداد شرقی بوده که حاکم در شهرها گسترانیده بود. مسألۀ سیاست مُدُن که این روزها مورد گفت‌وگو و ‏بحث است آن هم به صورت مالایطاق، پس از رنسانس و پیدایی صنعت مدرن، تولید و مصرف انبوه، بشر را با علم اقتصادی ‏مواجه کرده امروز پیوند ناگسستنی با علم سیاست پیدا کرده است که اقوال ابونصر فارابی در مدینۀ فاضلۀ او در برابر آن چون ‏بال پشه است در برابر بال عقاب و شاهین.‏
انوار در پایان سخنان خود گفت: در رسالۀ آراء مدینۀ فاضله، ابونصر بر این رفته که دین و عقل هر دو آبشخور چشمۀ ‏حقیقت‌اند، منتهی عقل با پیاله‌های قیاسی و استقرائی آب به تشنگان حقیقت می‌رسانند و دین بیشتر با تشنه‌طلبان بر کنار ‏این پیاله‌های منطقی یا تمثیل و رمز حقیقت را در اختیار این عطشان حقیقت قرار می‌دهند او نه مثل یعقوب کندی است که ‏می‌گوید: «فلسفه باید خادم دین باشد» و نه بر راهی است که محمدبن زکریای رازی است و «در قدمای خمسه خیمه زده و ‏مردمان را فارغ از شرعیت به این خیمه دعوت می‌کند.» در آراء مدینۀ فاضله، بونصر که به دین و عقل تکیه دارد، بر آن است ‏که فرشتگان دینی همان عقول فلسفی‌اند و «عَقل فعّال»، عقل همان جبرئیل شرعی حامل وحی الهی است‎.

 

 

پژوهش‌های فارابی در حوزه پزشکی
در ادامه نجفقلی حبیبی استاد و پژوهشگر حکمت اسلامی به سخنرانی کرد. او گفت:بحثی که بنده می‌خواهم درباره فارابی ‏بیان کنم، مربوط به پزشکی او می‌شود گرچه در کتاب عیون الأنباء فی طبقات الأطباء بیان شده است که او در پزشکی بسیار ‏ماهر و استاد بوده، اما علی رغم این که تمام رساله‌های فارابی را در آن جا نام برده، هیچ اثری از پزشکی وی نام برده نشده ‏است. قبل از او هم در تاریخ الحکما قفطی همین‌طور است یعنی حتی اشارهای به مهارت پزشکی فارابی نشده است.‏
او افزود: به هر حال بنده در منابع موجود تحقیق و جستجو کردم و هنوز هم هیچ اثری از پزشکی میان آثار فارابی پیدا نکردم ‏و تنها مطلبی که یافتم این بود که وقتی داشتم کتاب التحفه السعدیه قطب‌الدین شیرازی را تصحیح می‌کردم دیدم که در ‏اوایل کتاب و در تعریف طب، مطلبی را از قول فارابی نقل می‌کند و خیلی با احترام و تجلیل به عنوان تیمّن و تبرک عین ‏عبارت فارابی را آورده است. در چاپ‌های جدید حدود دو صفحه مطلب در تعریف طب مطرح کرده است. ‏
حبیبی اضافه کرد: بنده بنا دارم همان بخش پزشکی فارابی را در اینجا مطرح کنم بر اساس آنچه که قطب‌الدین شیرازی از او ‏نقل می‌کند. در بعضی جاها البته بعداً دیدم که اشخاص دیگری هم در آثار خود آنها را آوردند ولی متاسفانه بنده ‏نمی‌توانستم به آنها دسترسی پیدا کنم و الان هم در تلاش هستم که بفهمم رساله‌ای از فارابی در باب پزشکی هست یا خیر. ‏ولی وقتی در کتاب عیون الانباء می‌گوید او در پزشکی مهارت داشته برمی‌آید که وقتی چنین آدمی که اهل قلم و نوشتن ‏است؛ قاعدتاً باید نوشته‌ای از او در باب پزشکی به دست آید که حالا تلاش می‌کنیم و من از همه کسانی که عرائض من را ‏می‌شنوند، تقاضا می‌کنم که اگر به رساله‌ای در باب پزشکی برخورد کردند، به بنده هم یادآوری بفرمایند.‏
او اظهار کرد: بحثی که فارابی در طب می‌کند، تعریف طب است و مباحث مختلفی که در طب مطرح می‌شود را به طور کلی ‏در قالب گفتار کوتاه بیان می‌کند. من توضیح و شرح آن را عرض می‌کنم؛ ایشان فرموده‌اند که پزشکی یک دانش سامان یافته ‏است. زیرا قرن‌ها بر روی پزشکی کار شده بود و شخصیت‌های بزرگی در پزشکی کار کرده بودند، اما این تعبیر که سامان ‏یافته است بسیار مهم است. به همین دلیل، همانطور که می‌دانید هر علمی که سامان یافته است موضوع و غایت دارد و ‏پزشکی هم موضوع و غایت دارد و هم مشتمل است از افعالی که غایت آن با همان افعال محقق می‌شود. یعنی کارهایی باید ‏انجام شود که وقتی آنها انجام شد، آن چیزی که غایت طب است، محقق می‌شود. یک مثال می‌زند که اگر یک تکه آهن ‏موضوعی باشد برای آهنگری و غایت آن ساختن چیز جدیدی از این آهن باشد که چیزی از آن بر بیاید، (فرض کنیم که یا ‏تبدیل به بیل شود یا تبدیل به کلنگ شود) و این هدف و نتیجه حاصله آن باشد؛ بعد، افعال را مورد تأکید قرار می‌دهد که ‏شامل کارهایی است که باید بر روی آن انجام شود تا به نتیجه برسیم. پس می‌شود موضوع، غایت و افعال.‏
رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبائی ادامه داد: افعال یعنی همان نتیجه یا کارآمدی‌هایی که به دست می‌آید. مثلاً در مورد ‏آهنگر، غایت این است که با ابزاری که آهنگر ساخته بتوان کارهایی کرد؛ افعال، کارهایی است که آهنگر بر روی آهن انجام ‏می‌دهد تا تبدیل شود به بیل و کلنگ و هر محصول دیگری که مد نظر است. ‏
بنابراین، پزشکی یک صناعت است. اینجا از کلمه صناعت به جای علم استفاده شده تا نشان دهد جنبه عملی دارد و نه ‏نظری و تعبیر می‌کند که این یک صناعتی است فعال، که کارآمد است.‏
او افزود: طب در انسان به‌کار می‌رود و موضوع آن آدمی است و غایت فعالیت پزشکی هم سلامت و تندرستی‌ای است که در ‏آدمی ایجاد می‌شود. پس با عمل طبی بر روی انسان کار می‌شود و نهایت و نتیجه آن هم سلامت است. حال می‌فرماید که ‏در اینجا دو کار انجام می‌شود؛ یکی کوشش می‌شود تا سلامتی‌ای که موجود است را حفظ کرد و دیگری کوششی که برای ‏بازگرداندن سلامت از دست رفته انجام می‌گیرد. یعنی هنگامی که بیماری‌هایی رخ داده و سبب شده سلامت آسیب ببیند. ‏پس طب در واقع دو قسمت می‌شود؛ یکی کوشش‌هایی برای حفظ سلامت و یکی کوششهایی برای رفع دشواری‌هایی که ‏سلامت را از بین برده و آن را تهدید کرده است.‏
وی اضافه کرد: در قسمت اول و دوم این‌گونه می‌فرماید که تغذیه و غذا خوردن کمک می‌کند به حفظ سلامت، اما اگر ما ‏بیمار شدیم و لازم بود تا دارو مصرف شود، خوردن دارو کمک می‌کند تا سلامت از دست رفته برگردد. همینطور از کلمه ‏‏«تکمید» استفاده می‌کند یعنی هنگامی که در عضوی از بدن درد ایجاد شده یا آسیب دیده است، با قرار دادن پارچه گرم ‏باعث تسکین آن می‌شویم، این هم به بازگشت سلامتی از دست رفته کمک می‌کند. «بط» یعنی شکافتن زخم و بیرون ‏کشیدن چرک که این هم باز به احیای سلامت از دست رفته برمی‌گردد. یکی هم «جبر» است که درباره شکسته‌بندی به کار ‏می‌رود. مثلاً هنگامی که استخوان شکسته است و تلاش می‌کنیم استخوان شکسته را به سر جای خود برگردانیم و آن را به ‏اصطلاح جا بیندازیم. این هم بخشی است درباره بازگرداندن سلامت از دست رفته است.‏
استاد بازنشسته دانشگاه تهران اظهار کرد: در اقدامات پزشکی و بسیاری از صناعات دیگر، گفته شده که افعال و ابزارهایی ‏است که با کمک آنها کار انجام می‌شود و در پزشکی داروها و غذاها جزو ابزارها اند، که برای موفق شدن و نتیجه گرفتن از ‏آنها استفاده می‌شود. منتها توضیح می‌دهند که بیماری‌ها چند نوع‌اند؛ گاهی بدن انسان سالم است، اما سلامت پنهان است و ‏خیال می‌کنند که مریض است و به کمک طب کوشش می‌شود تا مشخص شود که بیمار نیست؛ و سلامت است ولی در واقع ‏بیماری پنهان است و باز با کمک طب تلاش می‌شود تا بیماری آشکار و معالجه شود. اینها صور گوناگونی است که ممکن ‏است در یک فرد بیمار اتفاق بیافتد.‏
او ادامه داد: موضوع دانش پزشکی با این حساب بدن انسان است و غایت این دانش پزشکی هم انواع صحتی است که ممکن ‏است به دست بیاید. صحتی که پنهان بوده و کمک می‌شود تا مشخص شود و یا صحت از دست رفته بازگردانده ‌شود تا معین ‏گردد که این عمل پزشکی نتیجه داده است.‏
حبیبی تأکید کرد: پس غایت پزشکی صحتی است که تقویت شده یا وجود نداشته و برگشته و افعالی که در اینجا انجام ‏می‌شود؛ اعم از تغذیه، دارو خوردن و شکستهبندی که در بالا گفتم، مجموع افعالی است که با آنها صحت آدمی، یا حفظ و یا ‏بازگردانده می‌شود. هر دانش کارآمدی موضوعات و افعال و غایات خود را باید سامان دهد. افعالی که غایات آنها را محقق ‏می‌سازد. در پزشکی هم باید این کار صورت بگیرد تا این غایات محقق شوند؛ باید افعالی را که در پزشکی صورت می‌گیرد ‏دسته‌بندی کنیم:‏
او اضافه کرد: از نظر فارابی این کارها باید در دانش طب رعایت شود؛ یکی اینکه تک تک اعضای بدن به طور کامل شناخته ‏شوند. بعد انواع صحت و سلامتی را شناختن و دانستن اینکه هر عضو به چه گونه‌ای صحت و سلامتی دارد.‏
سومین مورد این است باید انواع بیماری‌ها را بشناسیم و بدانیم که اگر اتفاقی افتاد و بدن یا هر عضوی از آن نتوانست ‏وظیفه‌اش را انجام دهد، علت آن را بیماری بدانیم. شناختن بیماری‌ها هم لازم و ضروری است و انواعی دارد و هر کدام به ‏نوعی خاص صحت را مورد تهدید قرار می‌دهد. پس باید تمام آنها را شناخت. بنابراین کل مجموعه برمی‌گردد به همان افعال ‏که بحث آن را قبلا کردیم.‏
‏ بعضی از این بیماری‌ها وارد عضوهایی می‌شوند که آن عضوها باطنی‌اند. مثلا اگر دست ما شکسته باشد بسیار آشکار است و ‏آن را خواهیم دید، ولی اگر در داخل بدن اتفاق افتد و بیماری ایجاد شود ما قادر به دیدن آن نیستیم و تمام اینها باید از ‏طریق عملکرد بدن و حدس طبیب به اینکه مشکل از کجاست و تلاش و کوشش برای درمان و حل آن، بررسی شود.‏
وی ادامه داد: پنجمین قسمت این شناخت‌ها برمی‌گردد به شناخت غذاها و داروها که دو نوع هستند؛ داروهای ساده و دارو ‏های مرکب. داروی ساده یعنی یا یک چیز، مانند گل گاوزبان. و داروی مرکب یعنی از ترکیب چند دارو و یا عصاره و مخلوط ‏آن که برای بیمار تجویز می‌کنند. همینطور در پزشکی لازم است که پزشک ابزارهایی که برای کارش لازم دارد را بشناسد ‏و بداند که چه ابزارهای وجود دارد و البته بداند که باید آنها را چطور در هر بدنی به کار برد. با توجه به ابزارهایی که در ‏گذشته ساده بودند و امروز وسایل و ابزارهای جراحی بسیار پیچیده شده‌اند؛ خود همین مسئله یک نوع تخصص ایجاد کرده ‏است.‏
حبیبی در ادامه گفت: ششمین موضوعی که فارابی آن را بسیار مورد تاکید قرار می‌دهد، شناختن و حفظ قوانین و مقررات ‏کارهایی است که باید انجام شود تا اگر تندرستی هست، حفظ بشود و اگر فرد آسیب دیده است، سلامتی او مجدد برگردانده ‏شود. این موضوع مهم است یعنی در واقع تمام دانش طب به همین شکل می‌شود: شناخت و حفظ قوانین و مقررات کارهایی ‏که باید انجام شود برای حفظ تندرستی و یا برگرداندن تندرستی.‏
او اضافه کرد: هفتمین مسئله‌ای که ایشان مطرح می‌کند؛ قوانینی است که برای این کار وجود دارد، یعنی مجموع دانش ‏پزشکی که با رعایت آنها صحت بدن‌ها حفظ می‌شود و یا سلامت اعضای بیمار برمی‌گردد، طبیب اینها را هم باید بشناسند. ‏یعنی هفتمین وظیفه پزشک این است که باید تمام این قوانین را بشناسد، یعنی بداند که هر بخشی در بدن چگونه کار ‏می‌کند و بشناسند و هم اینکه چه بیماری‌هایی ممکن است بر فرد عارض شود؛ به اصطلاح باید آن وظایف طبیعی‌ای که ‏بدن و اعضای آن دارند و ممکن است که آنها را از دست بدهند، را بشناسد. این امور خیلی دامنه وسیعی پیدا می‌کند.‏
پس هفتم شناختن قوانینی است که باید رعایت شود تا صحت و سلامتی ابدان و اعضای بیمار برگردد و همین‌طور باید دقت ‏بشود که کاربرد این قوانین در هر بدن و عضوی به صورت عادت در بیایند.‏
او درادامه سخنان خود گفت: بحثی که اینجا مطرح می‌شود این است که در دوره‌ای که فارابی زندگی می‌کرده است؛ یعنی در ‏بخش اول یا نیمۀ اول قرن چهارم، در همین دوره، مهارت او در فلسفه بیشتر مطرح شده است و نه در طب، در همین دوره ‏زکریای رازی زندگی می‌کرده است که او هم با دو یا سه سال تفاوت نسبت به فارابی در همین دوره وفات می‌کند. بنابراین ‏این دو نفر باهم در یک دوره زندگی می‌کرده‌اند. زکریای رازی ممحض در طب است و بیشتر آثار و کارها و تلاش‌هایش در ‏گسترش دانش طب بوده است. و همان طور که عرض کردم متاسفانه ما از طب فارابی آنچنان مطلبی نداریم و اینها را هم ‏قطب‌الدین شیرازی نقل کرده است؛ اما هنوز رساله خاصی از فارابی به دست نیامده است. پس فارابی در فلسفه ممحض است ‏و زکریای رازی در طب ممحض است و در اواخر این قرن هم ابن سینا ظهور پیدا می‌کند و در سال ۳۷۰ قمری متولد ‏می‌شود که او هم در طب مهارت دارد و بزرگ است و هم در فلسفه. علی ابن عباس اهوازی هم که مؤلف کتاب کامل الصناعه ‏الطبیه است، او هم در همین دوره‌ها است و البته می‌دانیم که تا قبل از کتاب قانون، کتاب او مورد توجه اطبا و نیاز جامعه ‏آن روزها نیز بوده است. در تعریفی که آنها کرده‌اند علم به امور طبیعی شامل دانش، مزاج و اخلاط و… بحث‌هایی است که در ‏اینجا مطرح می‌شود. این بحث، بحث مفصلی است و شاید در این جلسه لازم به طرح نباشد.‏
حبیبی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: همه کسانی که درباره طب صحبت کرده‌اند مانند فارابی و ابن سینا و… طب را ‏تقسیم کرده‌اند به دو قسمت: طب نظری و طب عملی. طب نظری این است که به اصطلاح بحث کنند و از نظر علمی ‏شناخت بر روی مسائل حاصل کنند، عملی هم این نیست که بروند و طبابت کنند، بلکه این است که عمل را بدانند و آگاه ‏باشند؛ که در اینجا باید چه کار کرد. یعنی متخصص یا عالم طب مانند زکریای رازی و یا خود ابن سینا در واقع کار آنها در ‏عمل طب این نیست که بیایند مانند پزشک‌هایی که در بیمارستان مشغول کارهای پزشکی هستند و عمل جراحی می‌کنند ‏و یا هر کاری که مربوط به طب است را انجام بدهند، بلکه کار آن ها شناخت عمل است؛ یعنی بدانند که در مورد این ‏بیماری باید چه کار کرد؛ این خیلی فرق می‌کند؛ لذا باید دقت شود که شناخت عمل تا خود عمل متفاوت است. یعنی اینکه ‏من بدانم درباره این بیماری چگونه باید عمل کرد تا رفع بشود فرق می‌کند با اینکه خود من وارد عمل بشوم و چیزهایی که ‏لازم است برای بهتر شدن و رفع این بیماری، انجام دهم.‏
او افزود : طبیب در واقع عمل مستقیم بر روی بیمار دارد و کارهای بیماری را پیگیری می‌کند و تمام کارهایی که لازم است تا ‏بیمار بهبود پیدا کند را انجام می‌دهد؛ اما کار فیلسوف یا عالم طب این نیست و فقط باید بداند که چه چیزی لازم است، اما ‏اینکه مستقیم وارد عمل شود؛ هیچ‌کدام از علمای بزرگ ما این کار را شرط ندانستند.‏
حبیبی در پایان گفت: از کتاب‌های معروف این دوره که اگر قانون ابن سینا را هم جزء آنها بدانیم، قبل از قانون ابن سینا، ‏کتاب المائه فی الصناعه الطبیه ابو سهل مسیحی است که استاد ابن سینا هم بوده است، گرچه در آن مسافرت کذائی، ابو ‏سهل مسیحی همراه ابن سینا بوده است، این کتاب تا به حال هم چند بار چاپ شده؛ گرچه که هنوز نیازمند به یک تصحیح ‏عالمانه است.‏

 

 

 

به‌روز بودن آثار فارابی
غالیه قنبر بکوا استادیار بخش ایرانشناسی دانشکده شرق شناسی دانشگاه ملی قزاقی فارابی دیگر سخنران این نشست بود. او ‏درابتدا گفت: نام دانشگاه ما از سال ۱۹۹۲ فارابی است. بعد از استقلال قزاقستان اسم دانشگاه به فارابی تغییر کرد و همه ‏بخصوص خود من بسیار افتخار می‌کنم که نام این دانشگاه نام یک دانشمند بزرگ دنیای اسلام است. ما خرسندیم که در ‏ایران روزی به نام روز فارابی وجود دارد. درباره فارابی حرف زدن کار آسانی نیست. فارابی چندین رساله بسیار مهم نوشته ‏است و توضیحاتی بسیار کامل و مفصل برای آثار فیلسوفان قبل از خود نگاشته است. وقتی ما با دانشجویان و مردم معمولی ‏صحبت می کنیم چطور می توان نظر فیلسوفانه فارابی را به آنها منتقل کرد؟! کتاب های بسیار زیادی نوشته شده و زبان آنها ‏بسیار سخت و سنگین است. بنابراین امروز دو مطلب از ابو نصر فارابی را مطرح می‌کنم .‏
او افزود: فارابی می‌نویسد که کلید خوشبختی در علم و دانش است و هر کسی که علم و دانش دارد خوشبخت است و اگر از ‏اوّلین تا آخرین روز در زندگی علم بجوییم می‌توانیم به خوشبختی برسیم. یعنی خوشبختی از طریق کسب علم و دانش ‏میسر می‌شود. فارابی به نکته خوبی اشاره می‌کند که هر کسی که علم و تحصیلات عالی دارد اگر اخلاق بدی داشته باشد، ‏هیچ فایده‌ای ندارد و این انسان نمی‌تواند خود را به عنوان یک دانشمند و فردی عالم مطرح کند. چون که علم و دانش ما را ‏تربیت می‌کند و ما را خوش اخلاق‌تر می‌کند و انسانیت ما بیشتر می‌شود. این دو مطلب در آثار فارابی به طور متعدد تکرار ‏می‌شود و بسیار ارزش دارد. بخصوص امروز که ما در دنیایی بسیار خطرناک و وابسته به اینترنت زندگی می‌کنیم و علم و ‏دانش را به نوعی دیگر توصیف و دریافت می‌کنیم.‏
‏ استاد دانشگاه قزاقستان اضافه کرد: غیر از این بیشتر دانشجویان می‌پرسند آیا فارابی آنطور که شما می‌گویید تمام رشته‌های ‏علوم از جمله طبیعی، پزشکی و فلسفه را خوانده است و در تمام رشته‌ها کتاب نوشته است؟ آیا ایشان در مورد شیمی و ‏فیزیک و پزشکی نیز رساله‌ای از خود باقی گذاشته است؟ من دوست داشتم امروز برخی از این موضوعات را مطرح کنم. به ‏نظر فارابی باید به همه این رشته‌ها فیلسوفانه نگاه کنیم. یعنی از دید فارابی فلسفه پدر تمام علوم است و اگر فلسفه‌اش ‏وجود نداشته باشد هیچ علمی پیشرفت ندارد.‏
او تأکید کرد: فارابی اوّلین بار درباره اعضای بدن انسان حرف بسیار مهمی گفته است که به عقیده پژوهشگران این پاسخی ‏به رساله جالینوس بوده که دانشمند یونانی است. این مقاله بسیار کوتاه است و به کیمیا مربوط است. کیمیا به علم شیمی و ‏پزشکی مرتبط است. در زمان فارابی کیمیاگران زیاد بودند و فارابی در این مقاله از آنان انتقاد می‌کند و آنها را به دو گروه ‏تقسیم می‌کند که یک گروه به دنبال نوعی سنگ بودند و از این موضوع سو استفاده می‌کردند. فارابی در این مورد می‌نویسد ‏که کیمیاگران از موضوع کیمیا سو استفاده می‌کنند و متوجه چیزی نشده‌اند که ذات طلا و یا نقره عوض نمی‌شود. مثلا طلا و ‏نقره از نظر طبیعت همتا ندارد و معلوم است که هیچ کیمیاگری نمی‌تواند سنگ را به طلا و نقره تبدیل کند و این صددرصد ‏یک دروغ است که کیمیاگران در آن زمان از آن استفاده می‌کردند. بنابراین فارابی می‌نویسد: ذات هر چیز ممکن است ذوب ‏شود؛ مثل نقره و طلا ولی تبدیل به چیزی دیگر نمی‌شود. چون هر کدام از این سنگ‌ها همتا ندارند و ذات خود را حفظ ‏می‌کنند. فارابی مطلب مهم دیگری را در مورد علم اعضای بدن مطرح می‌کند. که توضیحی بر رساله دانشمندان یونانی است ‏و مقاله‌ای کوتاه وجود دارد که احتمالاً جوابی بر نوشته‌های جالینوس و ارسطو است و مشخص می‌کند که او در علم طب نیز ‏مطالعه کرده است. مثلاً وقتی انسان بیمار می‌شود، طبیب باید اعضای بدن انسان را بشناسد و اینکه غذای این انسان چیست ‏و باید چه خوراکی را استفاده کند.‏
قنبر بکوا در بخش دیگری از سخنان خود گفت: انسان معمولاً سه نوع خوراک استفاده می‌کند: یکی گوشت حیوانات و ‏دیگری گیاهان و دیگری آب طبیعی. وقتی می بینیم هر سه سالم هستند بدن انسان هم سالم است. اگر گوشت سالم نبود ‏انسان صددرصد بیمار می‌شود. و یا اینکه ما بی جا و کمتر یا بیشتر از حد این ماده غذایی را استفاده می‌کنیم. غیر از این ‏فارابی تأکید می‌کند که تغذیه خوب داروی طبیعی ما است. یعنی درست و به جا و در وقت غذا خوردن کلید سلامتی ما ‏است که اوّلین بار توسط وی در جوامع اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است. غیر از این فارابی به علم زیست شناسی و گیاه ‏شناسی نیز پرداخته است که بحث بسیار مفصلی دارد. همچنین فارابی به زبان شناسی پرداخته است. ‏
او اضافه کرد: اما نکته دیگر اینکه فارابی شناسی در قزاقستان اهمیت و ارزش بسیاری داشته است. بخصوص از سال ۱۹۷۰ ‏میلادی به بعد و در زمان شوروی سابق تلاش زیادی شد که برخی از آثار معروف فارابی به ویژه موسیقی کبیر و آثار او در ‏حوزه فلسفه، منطق و یا ریاضیات و البته کتاب الحروف را به زبان قزاقی ترجمه کردند. البته بیشتر این آثار ابتدا به زبان ‏روسی ترجمه شده بودند و بعد به زبان قزاقی ترجمه شدند. در سال گذشته که قزاقستان هزار و صد و پنجاهمین سالگرد ‏ابونصر فارابی را به صورت گسترده و باشکوه جشن گرفت، در دو سال چندین کتاب فارابی از زبان اصلی توسط فارابی پژوهان ‏به زبان قزاقی ترجمه و با توضیحات علمی کامل چاپ شد. این نشان می‌دهد که یک دوره جدید فارابی پژوهشی در ‏قزاقستان شروع شده است و امیدواریم در آینده نزدیک تمام آثار او را از زبان اصلی به قزاقی و روسی ترجمه کنیم و توضیحات ‏علمی مفصلی توسط فارابی پژوهان نوشته شود و مردم ما بیشتر با آثار این حکیم بزرگ آشنا شوند.‏
او در پایان تأکید کرد: فارابی دانشمندی است که معاصرتر از برخی از پژوهشگران ما است و هر اثر او به روز است و نمی‌توان ‏فکر کرد که اندیشه او کهنه و به روز نیست. می‌توان جواب سؤالات را در آثار فارابی پیدا کرد. جوانان را به مطالعه آثار فارابی ‏تشویق می‌کنم و مطمئنم حتماً مطالب جالبی را در این آثار پیدا می‌کنند.‏

 

 

 

مدینه فاضله و حکومت فیلسوفان
در ادامه حسن سید عرب عضو هیأت علمی دانشنامهجهان اسلام به ایراد سخن پرداخت و گفت:لازم می‌دانم که ‏فرارسیدن روز جهانی فلسفه را خدمت همه دوستداران این دانش تبریک عرض کنم و از انجمن آثار و مفاخر فرهنگی قدردانی ‏و تشکر کنم که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادند تا مطالبی را به عرض برسانم. مقام فارابی در فلسفه اسلامی بسیار با ‏اهمیت و ارزشمند است و درباره جوانب مختلف اندیشه او سخنان فراوانی گفته‌اند؛ اما آنچه که در این دهه‌های اخیر متداول ‏است، بحث در این نکته است که فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی است. این عبارت و این سخن، کمی قابل تأمل است یعنی این ‏که باید بررسی شود که مبنای نگاه به تاریخ فلسفه چیست که چنین سخنی قابل طرح می‌شود. اگر ما نگاهی الهی به فلسفه ‏کنیم، فلسفه اعطائی است: «وَمَنْ یُوتَ الْحِکْمَه فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا» و اگر نگاه انسانی به فلسفه داشته باشیم، فلسفه کشفی ‏است. یعنی درباره کشف قواعد ذهنی و عقلی است؛ همان‌طور که در تاریخ فلسفه هم گفته شده است؛ درباره منطق عده‌ای بر ‏این عقیده‌اند که منطق، کشف قوانین ذهن توسط ارسطو بوده است و او این قوانین را کشف و تدوین کرده است و نام آن تا ‏کنون منطق صوری یا ارسطویی است. بنابراین اگر نگاه مبتنی بر وحدت به تاریخ فلسفه و معنای عام آن داشته باشیم، ‏تأسیس در مقطعی از این تاریخ، قابل معنا و قابل اطلاق نیست.‏

او افزود: شاید بتوان گفت که فارابی به نوبه خود، احیا کننده فلسفه اسلامی است و این احیاء به همان طریقی است که ‏سهروردی معتقد است که احیا کننده حکمت فُرس در عهد خودش است. کلمه احیاء با تأسیس از این حیث متفاوت است. ‏حتی در دهه‌های اخیر هم، به طور مثال در بحث ظهور نهادهای علمی دینی، مانند حوزه علمیه قم، این موضوع که معتقدند ‏مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی «رضوان الله تعالی علیه»، مؤسس حوزه علمیه قم است، شاید بشود بر این معنا که ‏حمل کرد که ایشان احیاگر این حوزه‌اند؛ چون قبل از تشرف ایشان به قم، مدارس علمیه‌ای متداول بوده و عالمانی مشغول ‏درس و بحث در حوزه علوم عقلی و نقلی بودند. بنابراین تأسیس فلسفه اسلامی و انتساب این عنوان به فارابی، چندان هم به ‏سود فلسفه اسلامی نیست؛ زیرا اگر معتقد باشیم که فلسفه اسلامی بخش قابل پیوند با تاریخ عمومی فلسفه است، نمی‌شود از ‏مقطعی قائل به تأسیس بود، چون تأسیس همیشه با ابداع همراه است. اگر قائل به این معنا باشیم که فارابی مؤسس فلسفه ‏اسلامی است، باید دامنه تاریخی فلسفه اسلامی را از تاریخ عمومی فلسفه جدا کنیم و این صدمه به نظریه وحدت تاریخ ‏فلسفه می‌زند.‏
سید عرب ادامه داد: به نظر می‌رسد که شاید عقیده بر این باشد که فلسفه اسلامی در قالب وحدت تاریخ فلسفه، بخشی از ‏ظهور اندیشه عقلی در این تاریخ است که در قلمرو مسلمانان مطرح شده و پرسش‌های فلسفی‌ای که آنها از هستی داشتند ‏مطرح شده و از این حیث می‌توان گفت که فلسفه اسلامی برای قائلان به این فلسفه، در واقع ناظر به گونه‌ای کاوش و پژوهش ‏عقلی در قلمروی پرسش‌های فلسفی است که مسلمان‌ها داشتند.‏
او درادامه گفت: میان ما و قدما در توصیف مقام و اعتبار فارابی اختلاف است. آنان وی را معلم اوّل دانسته و معلوم نیست که ‏مراد از معلم، همان مؤسس است یا خیر! اما امروز از او به‌عنوان مؤسس فلسفه اسلامی یاد می‌شود. احتمالاً این نظریه مسبوق ‏به چند ‌انگیزه است:‏
‏۱٫ مواجهه با وضعیتی تازه و برآمده از نسبت میان این نوع از تفکر با فلسفه‌های رایج و معاصر و جدید؛
‏۲٫ چنین لحاظی نزد قدما نبوده زیرا آنها در نظر به تاریخ فلسفه، به وحدت آن توجه کرده و کثرت و تقطیع تاریخی – زمانی ‏آن را لحاظ نکرده‌اند؛
‏۳٫ پرسشی از مقام مؤسس و بحث از ماهیت فلسفه اسلامی به مسائلی اساسی در بررسی هویت ایرانی و اسلامی فلسفه ‏بازمی‌گردد. فیلسوفان در طرح و کشف قواعد عقل فیلسوف محسوب می‌شوند نه مؤسس. ‏
وی تصریح کرد: فارابی در کوشش‌های فلسفی خود به تأمل در نسبت میان فلسفه و دین و بحث از مدنیت پرداخت که البته ‏تأمل در این مسائل در یونان هم رایج بوده و با طرح آنها در عالم اسلام، نمی‌توان او را مؤسس فلسفه اسلامی دانست. مؤسس ‏بودن او در منظری قابل بررسی است که به جای تاریخ فلسفه بتوان به تاریخ فلاسفه التفات کرد. پرسش فیلسوفان مسلمان با ‏حکیمان یونان تفاوت دارد. نمی‌توان فلسفه را ذاتاً یونانی دانست و در عین حال قائل به تأسیس فلسفه اسلامی یا هر فلسفه ‏دیگر شد. اگر فلسفه از خارج از جهان اسلام آمده باشد طرح تأسیس آن معنا ندارد. فلسفه اسلامی شرح بسط و تفصیل فلسفه ‏یونان نیست، بلکه تحقق دوره‌ای از تاریخ فلسفه است که طی آن نسبت جدیدی با وجود، تحقق یافته و این نسبت در دیانت ‏مسلمانان نیز تأثیر کرده است.‏
او اظهار کرد: در کتاب الجمع بین رای الحکیمین به خوبی نشان می‌دهد که اندیشه فارابی در طول فلسفه افلاطون و ارسطو ‏است. او در این کتاب پس از تتبع به جمع آرا پرداخته و جمع، تنها گویای این معنا نیست که نوع تفکر فلسفه اختصاص به ‏دوران یونان دارد بلکه نوع تفکر فلسفه اسلامی در برخی مسائل انطباق با حکمت یونان دارد نه به طور کامل.‏
سید عرب ادامه داد: فارابی چون نمی‌خواست به شناسایی اندیشه‌های آنها اکتفا کند، به جمع میان فلسفه اسلامی و ‏اندیشه‌های افلاطون و ارسطو روی آورد. فارابی توانست بر مبنای تلقی عقل نزد مسلمانان و با دخیل دانستن عناصری از ‏اندیشه فلسفی یونان، به جهان‌شناسی فلسفی در تمدن اسلامی – ایرانی دست یابد. در طرح فلسفی او، اجزایی از حکمت ‏یونان دیده می‌شود و فلسفه اسلامی چیزی بیش از این نیست. به نظر فارابی توجه مسلمانان به فلسفه با مدنیت آنان آغاز ‏شد و نفی آن در حقیقت به اندیشه ذاتی دانستن فلسفه، نزد یونانیان و نفی تمدن‌های دیگر باز می‌گردد. بنابراین فلسفه ‏اسلامی، تداوم تاریخ فلسفه است نه صورتی برگرفته از ماده‌ای به نام حکمت یونان. از شاخصه‌های فلسفه اسلامی، آمیختگی ‏آن با فرهنگ ایران کهن است و استواری نسبت اخیر توانسته که تا کنون فلسفه اسلامی را در قلمرو خود تمرکز بخشد. مع‌هذا ‏اسلام و یونان و ایران مبنای فلسفه اسلامی هستند، اما فلسفه اسلامی عین هیچ یک از آنها نیست.‏
او افزود: فارابی تأله را با جهان‌شناسی فلسفی آمیخت و نخستین فیلسوف مسلمان بود که جمع میان تعبد وتعقل کرد، ‏عینیت جبرئیل و عقل فعال نزد حکیمان پس از وی، از نتایج کوشش‌های فلسفی فارابی محسوب می‌شود. توجه او به قرآن ‏کریم برخاسته از اصالت فلسفه نزد وی است. بلکه طریق تأویل نیز در نظر او به این اصل قابل توجه بوده است. ماهیت فلسفه ‏اسلامی به بسط فلسفه در اسلام باز می‌گردد. فارابی در عالم اسلام و طرح مدینه فاضله، دو منبع نبوت و فلسفه را لحاظ کرد ‏و آنها را از اجزای مدینه دانست. در مدینۀ فاضله وی حکومت متعلق به فیلسوفان است و خدا در آن مدینه غایب نیست و ‏نمی‌توان نقش نبی را در آن مدینه نادیده گرفت. به نظر وی فلسفه با رهاورد انبیاء مرتبط است و رای او موجب شد که نبوت، ‏شأن فلسفی در مدینه پیدا کند و بعدها حکمت نبوی طرح شد. فلسفه مدنی فارابی برخاسته از نوع تعلق او به اندیشه فلسفی ‏در یونان و اسلام است. البته مؤسس بودن فارابی مشروط به توجه وی به اندیشه مدینه فاضله نیست زیرا دین جنبه ناظر به ‏فلسفۀ عملی در حکمت او است. فلسفه نزد او عین آرای اهل مدینه و مسبوق به حکمت نظری است. وی بعدها به فلسفه ‏نظری اهمیت نداد و فیلسوفان مسلمان هم آن را دنبال نکردند.‏
عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام درپایان گفت: در حقیقت با توجه فارابی به مدینه فاضله، تقسیم جامعه به طبقات ‏گوناگون صورت گرفت. سبقه فلسفه به تمدن نشان می‌دهد که با تأسیس آن تفکر به حد تعالی خود رسیده، در حالی که ‏فلسفه اسلامی در عهد فارابی به کمال خود نرسید تا به واسطه آن بتوان او را مؤسس فلسفۀ اسلامی دانست.‏

 

 

 

کشمکش عقل و دین در اندیشه فارابی
قاسم پورحسن عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی دیگر استادی بود که در این نشست علمی به ایراد ‏سخن پرداخت.او گفت: مهم‌ترین نزاع سدۀ سوم و چهارم در دورۀ نخست اسلامی‌‏‎ ‎را باید مسألۀ سازگاری و ناسازگاری ‏حکمت و شریعت برشمرد، مسأله‌ای که تاکنون همواره بنیادی‌ترین مناقشه محسوب شده است. اهمیت کتاب الحروف فارابی ‏از آن حیث است که تبیینی صحیح و دقیق از صورت کشمکش و مبانی آن به دست داده و فارابی در آن کوشش کرده است تا ‏راهی برای پاسخ به اصل پرسش پیدا کند. اهمیت الحروف صرفاً بدان سبب نیست که پاسخی صرف به مناظره داده یا از ‏منطق دفاع نموده و یا حتی کوشش کند تا تنها بنیان‌های زبانی تفکر را آشکار نماید؛ بلکه اهمیت اساسی الحروف به‌واسطۀ ‏اهتمام‌هایی است که فارابی به‌عنوان یک فیلسوف در برابر جامعه انسانی از خود ظهور داده تا ضمن آنکه از عقل انسانی دفاع ‏به‌عمل می‌آورد، نسبت کنکاش‌های زبانی و تأملات فلسفی و نیز پیوند میان دو ساحت زبان طبیعی و زبان فلسفی و بالاخره ‏رهیافت سازگاری فلسفه و دین را تبیین سازد.‏
‏ وی افزود: به عبارتی الحروف واکنش یک فیلسوف به جریان مخالفت با عقل و تفکر بوده و می‌تواند امروزه برای ما سرشت ‏نزاع‌هـای کلام، فلسفه، نحـو و منطق که به مـدت دویسـت سال در دنیای اسلام جریـان داشت را عیان ‌سازد‎. ‎
او ادامه داد: در ابتدای سدۀ چهارم جریانی وجود داشت که جریان عقلی و فلسفی را در تضاد آشکار با دین تلقی کرده و فهم ‏دین بر اساس بنیان‌های ‌فلسفی را موجب تباه شدن دین قلمداد می‌کردند؛ البته عمده جریان‌های فکری در دنیای اسلام در ‏آن روز با فهم عقلی و فلسفی شریعت سر مخالفت داشتند و سنت فلسفی را سنتی بیگانه برمی‌شمردند. باید الحروف را ‏تفسیری عقلی از دین و جامعه برشمرد، تفسیری که در مقابل تفسیر جاری و مبتنی بر قدرت قرار می‌گرفت. فارابی با الحروف ‏نشان داد که نظام دانایی یک بنیاد است و ارزش آن به خود عقل باز می‌گردد. در مقابل، مخالفان جریان عقلی به پشتوانۀ ‏نظام قدرت، سعی داشتند تا به حذف فلسفه و عقل و در نهایت تفکر عقلی در جامعه دست بزنند. ‏
پورحسن اظهار کرد: در ابتدای سدۀ چهارم یعنی بیست سال قبل از تدوین کتاب الحروف، جریان کلامی‌اشعری ظهور کرده و ‏مخالفت با فلسفه را شتاب بخشید. مسألۀ اصلی نزد فارابی ابتدا ارزش بنیادین تفکر و فلسفه بود و سپس در پرتو آن کوشید ‏تا اعتبار و وثاقت عقل و نقش تفکر فلسفی در فهم دین را تبیین سازد.‏
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی تأکید کرد: الحروف واجد مهم‌ترین کشمکش‌های فلسفی و عقلی سیصد ساله نخست ‏دنیای اسلام است. دو گفتمان بر این سیصد سال حاکم است: گفتمان ظاهرگرایی و شریعت محورِ ایمانی و گفتمان ‏باطن‌گرایی و عقل محور و فلسفی. فارابی گرچه در صدد تلفیق شریعت و حکمت است؛ اما نماینده جریان عقلی است. او ‏تلاش دارد تا ابتدا بنیان‌های این دو جریان را تبیین نماید و سپس از اهمیت شالوده فهم فلسفی و عقلی دفاع نماید. به باور ‏فارابی، بدون فلسفه نمی‌توان فهمی‌ از شریعت داشت. شریعتِ راستین بر اندیشه عقلی راستین استوار است. بدون ابتناء دین ‏بر فلسفه، دین توهمی ‌بیش نخواهد بود.‏
او اضافه کرد: روشن است که فارابی نه عقل را به دین فرو کاسته و نه در صدد بوده تا دین را از ساحت شریعتش خارج ‏ساخته و با التقاط از دیدگاه نوافلاطونی، دینی غیر وحیانی را سامان دهد. فارابی دین و فلسفه را در جایگاه حقیقی خویش ‏نشانده و معتقد است دین حقیقی تعارضی با فلسفه ندارد، همان‌طور که فلسفه راستین نیز ناسازگار با دین نیست. تعارض ‏ناشی از پندارهاست؛ جایی که فلسفۀ ظنی و ناراستین سر برمی‌آورند و ادعای تهافت با دین می‌کنند یا مثال‌ها، مجازها و ‏برگرفتی از دین را دین حقیقی پنداشته و ادعای تناقض و ستیز می‌کند. این نکته‌ای بنیادین است که متأسفانه بسیاری از ‏فارابی‌پژوهان مانند ابراهیم مدکور، ماجد فخری و الجابری نتوانستند درک دقیقی از آن داشته باشند.‏
پورحسن در پایان تأکید کرد: در طرح فارابی نه عقل و فلسفه تقلیل پیدا می‌کنند تا الجابری او را متهم به فهم ایدئولوژیک ‏نماید و نه دین از ساحت حقیقی‌اش بیرون می‌آید. عقل نزد فارابی یک بنیاد است، اصلی محوری که بر برهان راستین استوار ‏است. آدمی‌ می‌کوشد تا با کمک برهان قیاسی به معرفت صحیح دست پیدا کند. برهان، خود بنیاد است و فرآیند استدلال در ‏برهان ما را به شناخت یقینی سوق می‌دهد. فارابی معرفت یقینی را در سازگاری با دین تلقی می‌کند، چرا که این سنخ از ‏معرفت، چیزی جز شناخت اصل هستی و معرفت به اسباب نیست. این نوع شناخت به دیدگاه وی برترین شناخت محسوب ‏می‌شود، چرا که می‌تواند ما را به حقیقت عالم و سبب اولی برساند. این معرفت را فارابی برترین و شریف‌ترین گونۀ معرفت ‏می‌داند که سبب معرفت به مبدأ هستی خواهد شد.‏

 

 

 

نایِ سور و سوگ ؛ فرضیه‌ای بر نای نواز بودن فارابی
‏ احمد صدری محقق و پژوهشگر حوزه موسیقی سخنران پایانی این برنامه بود.او گفت: عنوان سخنرانی که خدمت شما ارائه ‏می‌شود «نایِ سور و سوگ ؛ فرضیه‌ای بر نای نواز بودن فارابی» است؛ این هم مشمول آن است که فارابی نوازنده «عود» بوده ‏است.کما اینکه تمامی نوازنده‌ها و موزیسین‌های آن دوره‎ ‎نوازنده عود بوده‌اند، مانند دوره معاصر ما که‎ ‎ساز تار، ساز رسمی ‏است در آن دوره نیز ساز عود، ساز رسمی و مجلسی‎ ‎آن دوره تاریخی بوده است.‏
او افزود: امری که باعث شد، بنده فرضیه‌ای را راجع به این مبحث بتوانم طرح بکنم، دو عبارت ساده در کتاب تاریخ الفی بود. ‏این اثر یکی از کتاب‌های تاریخ هزار ساله سرزمین‌های اسلامی است که توسط جمعی از نویسندگان در زمان‎ ‎اکبر شاه بابلی، ‏سومین‎ ‎پادشاه تیموری در هند، نگاشته شده و یکی از مهم‌ترین منابع تاریخ اسلام است.‏‎ ‎این کتاب در واقع تاریخ دانشنامه ‏هزار ساله اسلام است که مهم‌ترین وقایع‎ ‎دوره تاریخی‎ ‎هر سال را‎ ‎به طور خاص، مشخصاً به بحث گذاشته است.‏
صدری ادامه داد: نثر این کتاب بسیار ساده و روان است و از روی کتاب‌هایی که در آن دوره تاریخی در دست هیأت مؤلف ‏بوده است، این مطالب را جمع کرده‌اند مجموعه این کتاب هم در ایران در ۸ جلد چاپ شده است و در دسترس افراد است.‏
کتاب شناسی این اثر به این شرح است که خدمت شما عرض می‌کنم: این کتاب توسط آقای غلامرضا طباطبایی مجد ‏تصحیح شده است و مجدد در اختیار محققان و پژوهشگران قرار گرفته است. در جلد سوم این کتاب، صفحه ۱۸۴۶، ‏مهم‌ترین واقعه‌ای که در این دوره نقل شده، وفات حکیم ابونصر فارابی است. در اینجا آمده است، زمانی که ابونصر فارابی به ‏شامات و شهر حلب می‌آید، در این دوره سیف الدوله همدانی حاکم آنجا است. مجلسی را ترتیب داده و تمامی محققان و ‏متفکران دوره خود را گرد آورده و در باب مبحثی به گفت‌وگو می‌پردازند. و دراین‌باره در کتاب آمده است: فارابی، بعد از آن با ‏علمای آن مجلس آغاز مناظره کرده و بر همه فائق آمد و کار به جایی رسید که جمیع علمای آن مجلس در مقام استاد ‏درآمده و هرچه از وی می شنیدند به قید تحریر می‌کشیدند. چون مجلس متفرّق گشت، سیف الدوله ابونصر را نگاه ‏داشته و او را درسلک ارباب اختصاص، انتظام داد و اهل ساز و آواز را طلب داشته و بزم طرب منعقد ساخت. چون اهل ساز ‏شروع در نواختن کردن ابونصر بر ایشان اعتراضات موجه و ایشان هم معترف شدند، کرد… بعد از مجلس، مجلس ساز و آوازی ‏برپا می‌شود و دیده می‌شود که فارابی با نوازندگان شروع به گفت و گو می‌کند. سیف الدوله از وی پرسید تو را بر این علم ‏وقوفی است ؟ گفت آری! ‏
او اضافه کرد: آورده‌اند که ابونصر فارابی و از میان خود خریطه‌ای بگشاد (خریطه کیسه چرمی کوچکی که بر دستار خود قرار ‏می‌دادند) و از آنجا چند قطعه چوب بیرون آورد، آنها را با یکدیگر ترتیب داده و به نوعی بنواخت… این چه نوع سازی بوده ‏است که فارابی از همیان خودش آن را باز کرده و چند قطعه چوب را بر آورده؟ آیا ساز عود بوده است؟ به نظر می‌رسد که ‏با توجه به اینکه من روی موسیقی نواحی مختلف ایران سال‌ها کار کرده‌ام و در میان مناطق و اقوام مختلف سازهای مختلفی ‏را دیدم، یکی از سازهایی که این عبارت به یاد من آورد ساز سرنا بود در منطقه کرمان. کرمان از مناطقی است که تنوع ساز ‏سرنا در آن فوقالعاده زیاد است قطعات مختلف سرنا جدا از همدیگر بهم ترتیب داده می‌شود و می‌شود یک ساز کامل را ‏درست کرد. ‏
‏ صدری در بخش دیگری از سخنان خود گفت: یکی از انواع سرناها در مناطق ایران، این قابلیت را دارند که بتوان قطعات آنها ‏را از هم جدا کرد و نه تنها این ساز بلکه سازهای دیگر مانند نرمه نای هم این قابلیت را دارد که با همدیگر اتصال پیدا کنند ‏تا بتوان با آن اجرا کرد. البته نظر بنده این نیست که لزوما فارابی صد در صد نوازنده سرنا بوده، بلکه بیشتر به نظر می‌رسد ‏که سازی که بر اساس این متن می‌توانیم استنباط کنیم این است که در آن مجلس ایشان ساز بادی نواخته است.‏
او افزود: به جز این ماجرا بر اساس متن موسیقی کبیر فارابی، به نظر می‌رسد که اگر بخواهیم طبقه‌بندی در سازهای مختلف ‏داشته باشیم و مبنای طبقه‌بندی را داشته باشیم، در آنجا فارابی قید می‌کند که حنجره انسان اکمل تمام سازها است و هیچ ‏سازی بالاتر از حنجره انسان نیست. در مرتبه بعد سازهایی که می‌توانند حنجره انسان را محاکات بکنند، در ردۀ دوم قرار ‏می‌گیرند.‏
پژوهشگر حوزه موسیقی در پایان تأکید کرد: یکی از آن سازهایی که در جای جای موسیقی کبیر فارابی، از آن به عنوان ‏اکمل سازها یاد می‌شود، ساز سرنا است. آن را به عنوان اکمل تمامی سازها می‌داند چرا که می‌تواند تمامی نغماتی را که ‏حنجره انسان ادا می‌‎کند را محاکات کند و از این منظر به عنوان اکمل سازها از آن یاد می‌کند. او در رده اوّل، سازهای بادی ‏را قرار می‌دهد(انواع نای‌ها) به نظر می‌رسد که با توجه به این دو موضوعی که خدمت شما عرض کردم می‌توان این فرضیه را ‏مطرح کرد که فارابی به جز اینها، توانایی نواختن سازهای دیگر را هم داشته است، ولی یکی از سازهایی که می‌نواخته، ساز ‏بادی بوده است.‏

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612