کد خبر:45338
پ
کلیات اشعار وقاری طبسی 2

بریده‌ای از کلیات اشعار وقاری طبسی

مولانا محمّدامین وقاری طبسی یزدی، حکیم و ادیب و خوشنویس بزرگواری از قرن یازدهم هجری است، که علی‌رغم مضامین بلند و پربار افکارش و شهرت فراوانی که در زمان حیاتش داشته، امروزه کمتر شناخته‌ شده است.

میراث مکتوب- مولانا محمّدامین وقاری طبسی یزدی، حکیم و ادیب و خوشنویس بزرگواری از قرن یازدهم هجری است که علی‌رغم مضامین بلند و پربار افکارش و شهرت فراوانی که در زمان حیاتش در میان طبقات گوناگون اجتماعی به واسطهٔ اشعار دیوان و منشآتش موسوم به گلدستهٔ اندیشه داشته، امروزه کمتر شناخته‌ شده است تا جایی که حتی تاریخ‌نگاران معاصر ادبیات ایران چون مرحوم دکتر ذبیح‌اللّه صفا بدو نپرداخته‌اند.‌

بندهٔ حقیر آشنایی با وقاری را مدیون مرحوم استاد ایرج افشار هستم. در سال ۱۳۸۰ که مشغول نگارش پایان‌نامهٔ کارشناسی ارشد خود پیرامون خاندان شاه نعمت‌اللّه ولی در یزد دوران صفوی بودم، در تعلیقات آن مرحوم بر جلد سوم جامع مفیدی مستوفی بافقی، به اشارهٔ آن استاد فقید به نامه و قطعه‌شعری از وقاری در مدح میرزا شاه ابوالمهدی نعمت‌اللّهی در اهدای پنج قطعه فرش نفیس به آستانهٔ شاه ولی در ماهان کرمان برخوردم.

بنابراین برای دیدن متن آن نامه در نسخهٔ خطی منشآت وقاری به کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه دانشگاه تهران مراجعه کردم. دیدن نامه‌های وقاری شوری در دل من افکند. در آن مجموعهٔ نامه‌ها بوستان و‌ گلستانی دیدم از گلدسته‌های حکمت، معرفت، قناعت و نجابت یک حکیم ایرانی در قالب نامه‌هایی که به افراد و طبقات مختلف نوشته شده است. از آن زمان زندگی من با وقاری آغاز شد.

در واقع وقاری از جمله ادبایی است که توجه خاصی به هویت ایرانی و ذکر مؤلّفه‌های برجستهٔ آن مبذول کرده است. او بر خلاف بسیاری از همتایان هموطنش هرگز سودای ثروت و تنعّم سرزمین هند و‌ گشاده‌دستی زمامداران آن در میزبانی از حکما و سخنوران ایرانی را در سر نپروراند و بقا در میهن خود را به همسو شدن با کاروان هند ترجیح داد.

بنابراین امروز که سالروز وفات بزرگ‌پاسبان هویت انسانی، حضرت زینب کبری سلام اللّه علیها است، دو غزل زیر از دیوان اشعار وقاری را که در کنه خود، ترانه و سرودی از ژرفای وجدان و هویت ایرانی است و همچنان مصداق ندای امروز ایرانیان خویشتن‌دار و آزاده است به پیشگاه همهٔ عاشقان ایران و هویت ایرانی تقدیم می‌دارم:

غزل نخست:

ما ترک خضر و چشمهٔ حیوان گرفته‌ایم/

آب بقا ز چاه زنخدان گرفته‌ایم/

ناهید، ارغنونی بزم نشاط ماست/

جام طرب ز ساقی دوران گرفته‌ایم/

گلبانگ عاشقانهٔ مستان بلند شد/

ما هم ز دست توبه گریبان گرفته‌ایم/

هرگز نریخت بی‌حرکت، میوه از درخت/

کام از تپیدن دل نالان گرفته‌ایم/

تا با لب تو حرف شِکَر بر زبان گذشت/

انگشت انفعال به دندان گرفته‌ایم/

از ما به جز حکایت سرو و سمن مپرس/

درسی ز بوستان و گلستان گرفته‌ایم/

ما عندلیب‌زادهٔ گلزار عشرتیم/

ارثی غزل‌سرایی بستان گرفته‌ایم/

قانون نغمه‌سنجی و‌ گلبانگ پهلوی/

از چنگ بلبلان خوش‌الحان گرفته‌ایم/

بشنو ز ما ترانه، وقاری که این سرود/

از عندلیب گلشن ایران گرفته‌ایم/

غزل دوم:

ما تن‌ به سیل حادثه، ویران گرفته‌ایم/

از دل سراغ چشمهٔ حیوان گرفته‌ایم/

بی‌قیمت است گوهر دل چون سفال تن/

ما داده‌ایم این ز کف و آن گرفته‌ایم/

بستن دهان شِکوه، گشادن زبان شُکر/

بسیار مشکل است و بس آسان گرفته‌ایم/

ما چشم خود سیه نکنیم از سواد هند/

این سرمه را ز خاک صفاهان گرفته‌ایم/

بیهوده سینه وقف خدنگش نکرده‌ایم/

ما سوز دل ز آتش پیکان گرفته‌ایم/

بر بوی آنکه دامن گلچین کنیم جَیب/

چون طفل اشک دامن مژگان گرفته‌ایم/

در کنج فقر آب رخ اعتبار خویش/

از جوی چین جبههٔ دربان گرفته‌ایم/

داغ جنون و آه سبک‌سیر خویش را/

تاج قباد و‌ تخت سلیمان گرفته‌ایم/

گر چرخ، مَرد ماست وقاری بگو‌ بگرد/

مردانه جای در صف میدان گرفته‌ایم/

بر روان پاک مرحومان مولانا محمدامین وقاری، استاد ایرج افشار و والدین مصحّح دیوان وقاری، دکتر علیرضا فرجامی و ناشر آن دکتر اکبر ایرانی، صلوات و فاتحه‌ای هدیه کنیم.

گزینش و یادداشت از محمدرضا ابویی مهریزی

 

کلیات اشعار وقاری طبسی یزدی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612