میراث مکتوب- اگر بهطور اتفاقی چند ساعت وقت دارید و حوصله کلنجار رفتن را دارید، در این جا دو ماجراجویی حماسی هیجانانگیز از ایران و خاورمیانه برای پرکردن زمان وجود دارد. اگر به حماسههای فارسی فکر کنیم، دو عنوانی که احتمالاً به ذهن میرسد شاهنامه فردوسی و ویس و رامین اثر فخرالدین اسعد گرگانی است که هردو با ترجمههای عالی پنگوئن توسط دیک دیویس در دسترس است. همچنین رستم و سهراب متیو آرنولد وجود دارد که بر اساس بخشی از شعر فردوسی است. در مورد عربی نیز، هزار و یک شب عظیم (و دارای مولف ناشناس)، مشهورترین است.
بهتازگی دو جلد به فهرست داستانهای «شرقی» موجود در انگلیسی افزوده شده است و هر دو نیز از قالبهای معمول حماسه منحرف میشوند: داستان ایرانی سمک عیار علاوه بر داشتن یک شاهزاده و زنان زیبا، یک فرد معمولی را به عنوان قهرمان داستان نشان میدهد، در حالی که داستان عربی شاهزاده خانم فاطمه در هسته خود یک زن جنگجو دارد، و زنان مبارز دیگری که با او مخالف هستند و مردانی که او را دوست دارند یا با او میجنگند. در هیچ موردی قدرتهای الهی یا مافوق بشری به قهرمانان نسبت داده نمیشود (مثل چیزی که مثلا در هومرمیبینیم)، اگرچه آنها البته در سمت راست خدا هستند. زنان در سمک عیار گلهای ظریف و شکننده نیستند؛ در عوض یک جادوگر قدرتمند و همین طور روحافزا، زن سرسخت دیگری در داستان حضور دارند که به سمک کمک میکند تا ابتدا یک شاهزاده ایرانی و سپس یک شاهزاده خانم ربوده شده را نجات دهد. هر دو کتاب بخشی از آثار بسیار بزرگتر هستند. سمک عیار کامل به پنج جلد میرسد، که این جلد نخست آن است (و بقیه هم قرار است منتشر شوند)، و داستان شاهزاده فاطمه از اثری با «هفت جلد و بیش از شش هزار صفحه» که توسط ملانی مگیدو استخراج و خلاصه شده است. این حماسههای عظیم بهآسانی همتایان غربی خود مانند سرود رولان یا السید را کوتاه جلوه میدهند و حتی حماسههای نثر مانند جنگ و صلح که هرکدام میتوانند در یک جلد مفصل جا شوند. فقط پروست میتواند از این حیث به آنها نزدیک شود!
یک عیار، جنگجویی ایرانی است که میتواند با یک سامورایی ژاپنی یا یک شوالیه سرگردان از یک عاشقانه آرتوری مقایسه شود. او وفادار به رسته همقطاران خویش است، که توسط جغرافیا تعیین نمیشوند. بهعنوان مثال، سمک یک عیار از سرزمین چین (در اصل پسر شاه حلب است که به چین و ماچین میرود/ م) است که تصمیم میگیرد به شاهزاده خورشید، شاه پارس کمک کند تا برادرش فرخروز را از شروانه بدجنس نجات دهد. او مانند سامورایی به یک اصول رفتاری پایبند است که شغال، مربی سمک، برای شاهزاده توضیح داده است. شغال میگوید: «هیچ محدودیتی برای عیاربودن وجود ندارد؛ اما هفتاد و دو اصل وجود دارد که هر عیار میداند.» خوشبختانه برای شاهزاده، شغال همهچیز را خلاصه میکند و میگوید «دو مورد مهم» عبارتاند از «حفظ اسرار و کمک به نیازمندان». همانطور که رکسانا زنهاری، پژوهشگر، به ما میگوید، این اصل به «جوانمردی» معروف است؛ معیاری که با آن عیار جنگاوران سنجیده میشود؛ اما، همانطور که در اینجا اتفاق میافتد، عیار روحیه همسنخی را در مردی میبیند که جان خود را برای کمک به برادرش در شرایطی ناامیدکننده به خطر میاندازد، و این نشان میدهد شاهزاده خورشید شایسته این است که یک عیار به او کمک کند.
البته شخصیتهای این دو قهرمان تا حدودی متفاوت است. سمک صرفا یک جنگاور بزرگ نیست. او باهوش و دلسوز است، همچنین قادر به عشق و فداکاری است، و کاملا دوستداشتنی است، مانند شاهزاده خانم فاطمه، حداقل زمانی که یکی در سمت راست او قرار دارد. فاطمه نیز آمیزهای از ویژگیهای شخصیتی دارد. موفقیت در مبارزات او اغلب به پنهانکاری بستگی دارد، اما برخلاف سمک، او مجبور است با دنیای سخت پدرسالار برخورد کند تا خودش باشد، بنابراین بخش خوبی از نبرد او این است که خود را بر اساس آن جهان تعریف کند، که او را یک تهدید میشمرد. (مثل تامورا، ملکه جنگجو در تیتوس آندرونیکوس شکسپیر) مانند سمک، فاطمه نیز به یک اصول جنگاورانه پایبند است، اما برخلاف سمک، او مشکلاتی هم با پدر و پسر عمویش، ولید، دارد و سرانجام او را در نبرد تنبهتن شکست میدهد، پس از این که او به طور مداوم پیشنهاد ازدواج او را رد میکند. اما ولید به او تجاوز میکند و حاصل آن به پسری سیاهپوست به نام عبدالوهاب منجر میشود، که خود این پسر پس از رد شدن توسط پدرش به یک جنگجوی بزرگ تبدیل میشود. او در شعری به مادرش میگوید: «من ممکن است تاریک به نظر برسم، اما قلب من آنقدر روشن است که جهان را روشن میکند.» پس از این، فاطمه خود را در برابر زن ترسناک دیگری، شاهدخت نورا مییابد که در مقطعی میگوید که ارتش فاطمه «تلاش زیادی کرد، اما من امروز شانزده نفر از آنها را کشتم.» همانند سمک، فاطمه در بسیاری از نبردهای خود پیروز میشود و همانطور که انتظار میرود بر همه سختیها پیروز میشود، و در آرامش در بستر خود ثروتمند و مشهور و سخاوتمند (او نورا را میبخشد و آزاد میکند) و شرافتمند میمیرد. البته این طرح با این واقعیت پیچیده آمیخته است که فاطمه یک زن است و «تاب سرافکندگی را ندارد»، اما مهارتهای رزمی، زیرکی و قدرت شخصی او بر مردان داستان پیروز میشود. در مورد سمک، باید منتظر بمانیم تا جلد نهایی منتشر شود.
نیازی به توضیح بیشتر در مورد طرح این دو کتاب در اینجا نیست، اما شکل ارائه آنها در اینجا به چند کلمه نیاز دارد. سمک توسط جردن مکنر از ترجمه فریدون رسولی «اقتباس» شده است، اما کاملا مشخص نیست که «اقتباسشده» به چه معناست. مکنر، که فارسی نمیداند، خالق بازی شاهزاده ایرانی است و به همین دلیل میداند چه چیزی توجه مردم را به خود جلب میکند؛ و انگار همچون هالهای از توماس باودلر، که اقتباسی مناسبسازیشده اما وحشتناک و ویکتوریایی از شکسپیر انجام داده بود عمل میکند. آیا مگیدو و مکنر به نحوی متنها را دستکاری کردهاند تا برای خوانندگان مدرن خوشآیندتر شوند؟ در مقدمه داستان قصه شاهزاده فاطمه، مگیدو اظهار میکند که « با حذف چند مرجع خاص فرهنگی که حواس را از طرح و شخصیتها منحرف میکند، برخی از عبارتبندیهای مذهبی را کمرنگ کرده است.» او توضیح نمیدهد که چهگونه این کار را انجام داده و هیچ نمونهای هم نمیآورد. ما فقط باید حرف او را قبول کنیم. او همچنین «توصیفات بیهوده خشونت» را حذف کرده است. اما آیا مترجم ایلیاد یا انهاید هم چنین کاری را انجام میدهند؟ مگیدو در ادامه توضیح میدهد: «من آن را به سبک خود ارائه کردهام. حساسیت به سویههای چیرگی نژادی و مردسالارانه در روایت دانای کل، موجب از دست دادن خوانندگان معاصر خواهد بود.» واقعا این گونه بوده؟ نمیدانیم. به هر حال، جامعه عربی که در کتاب به تصویر کشیده شده، خواه ناخواه، مردسالار و غالب است. و آیا ما به عنوان خواننده نمیخواهیم پیشینه فرهنگی را همانطور که در واقع بوده تجربه کنیم؟ مکنر دلیل اقتباس خود را ارایه متن واضحتر با صدای داستانی یکپارچه (و نیز دانای کل) بیان میکند، زیرا چندین نسخه از سمک وجود دارد و «روایات تکخطی، خستهکننده یا تکراری به نظر میرسند.» اینها شاید دلایل خوبی باشند. اما مشکل، در نهایت این است که سمک دقیقا «شاهزاده ایرانی» نیست و فاطمه هم «مولان»، «زن شگفتانگیز» یا قهرمان «بازیهای گرسنگی» نیست. داستانهای بزرگ مانند اینها نیازی ندارند که به نوعی به بازیها و فیلمهای ویدیویی متصل شوند تا بتوانند تاثیر بگذارند یا علاقه خوانندگان را با دنیایی از تصاویر بصری و توجه کوتاهمدت حفظ کنند. من قصد ندارم این شیوهها را محکوم کنم – آنها فقط باعث میشوند من دقیقا بدانم چه چیزی میخوانم. این متون چهقدر «معتبر» هستند، یا تا زمانی که روح اثر منتقل میشود باید به آن اهمیت داد؟ البته جمعبندی سریع داستان در پایان شاهزاده فاطمه، برخی سوالات را در مورد اصالت نیز ایجاد کرده است. پس از همه ماجراها، فاطمه مریض میشود و «در یک سال حین حج در مکه» طی یک پاراگراف کوتاه در انتهای کتاب میمیرد.
با توجه به موارد ذکر شده، اظهارات فوق الزاما نشان نمیدهد که مترجم یا اقتباسکننده به نحوی با ارائه یک متن غیرمعتبر، خواننده را فریب داده است، و شاید آنها در سنجش محیط فرهنگی خوانندگان مدرن و انتظارات آنها حق داشتهاند. در نهایت این یک ترجیح شخصی است و مهم نیست که مخاطبان احتمالی چنین کتابهایی چه کسانی باشند، اگرچه من بسیار شک دارم که افرادی که زن شگفتانگیز را دوست دارند، کتابی مانند داستان شاهزاده فاطمه را جستوجو کنند. در نهایت غیرممکن است که کسی که با زبان اصلی آشنایی ندارد، دقیقا بداند که با متن چه کاری شده است، و شاید، از نظر مطالعهپذیر شدن هر دو کتاب، واقعا چندان اهمیتی هم نداشته باشد. قطعا سوابقی برای اقتباس وجود دارد؛ به عنوان مثال، در سال 1869، ویلیام موریس شروع به انتشار نسخههای حماسه ایسلندی کرد. او از ترجمه انگلیسی تحتالفظی دوستش ایروکور مگنوسون استفاده کرد و نثر را به شعر تبدیل کرد، زیرا دانش خود او در مورد ایسلندی بسیار ابتدایی بود. این کار بسیار آزادانه انجام گرفت، چرا که حماسهها در اصل به نثر نوشته شده بودند. در عین حال، روش مورد استفاده موریس و مگنوسن به شدت با روش رسولی و مکنر در سمک متفاوت بود. آنها میگویند: «اولویت ما ایجاد نسخهای سرگرمکننده، خواندنی و در عین حال وفادارانه و کامل با زبان نوین از سمک عیار بود.» و در این کار موفق شدند، مانند مگیدو در شاهزاده خانم فاطمه.
با توجه به این واقعیت که این کتابها برای خوانندگان غربی چندان شناخته شده نیستند، مترجمان و اقتباسگران در دستیابی به آنها برای مخاطبان وسیعتر کارهای فوقالعادهای انجام دادهاند و البته هر کسی که آنها را بخواند و لذت ببرد آزاد است که از قید و بندهای یک منتقد صرف نظر کند. این آثار روایاتی پرشتاب و هیجانانگیز هستند که علاقه خوانندگان را حفظ کرده و آنها را به بیشتر خواستن وادار میکنند، اگر چه حجم اولیه این دو اثر دلهرهآور است! متون حاضر افزودههای شگفتانگیزی به دانش ما از ادبیات فارسی و عربی است و میتوان امیدوار بود که خوانندگان را به جستوجوی آثاری مانند شاهنامه یا ویس و رامین سوق دهد، که همه آنها به ما نگاهی اجمالی به جوامع ناآشنا، ساختارهای اجتماعی و چشماندازهای فرهنگی و همچنین قصههایی عالی میدهند. هر دو به شدت توصیه میشود.
شناسنامه کتاب
Samak the Ayyar: A Tale of Ancient Persia, by Freydoon Rassouli and Jordan Mechner, Columbia University Press (August 3, 2021), 464 pages.
سمک عیار: قصهای از ایران باستان، فریدون رسولی (مترجم)، جردن مکنر (اقتباسکننده)، انتشارات دانشگاه کلمبیا (آگوست 2021)
The Tale of Princess Fatima, Warrior Woman: The Arabic Epic of Dhat al-Himma, by Melanie Magidow, Penguin Classics (August 3, 2021), 208 pages
حکایت شاهزاده فاطمه: زن جنگجو: حماسه عربی از ذات الحیمه، ملانی مگیدو، پنگوئن کلاسیک،(آگوست 2021)
جان باتلر اخیراً به عنوان دانشیار علوم انسانی در کالج دانشگاهی شمال در پاس، مانیتوبا، کانادا بازنشسته شده و در دانشگاههای کانادا، نیجریه و ژاپن تدریس کرده است. وی در ادبیات سفرنامهای آغازین امروزی (به ویژه سفرهای آسیایی) و تاریخ فکری قرن هفدهم تخصص دارد. از آثار او میتوان اشاره کرد به: «سفرنامه سر توماس هربرت در آفریقا، ایران و آسیای بزرگ» (2012)، «وضعیت کنونی امپراتوری عثمانی سر پل رایکو» (1667)، «خارج از راه هموار: مقالههایی درباره نویسندگان ناشناس سفرنامه».
نویسنده: جان باتلر / مترجم: سیدامین موسویزاده
منبع ترجمه فارسی: ایبنا
منبع اصلی: بررسی کتابهای آسیایی