کد خبر:50711
پ
63597510

بحثی درباره ۲ شعر

سیدعلی میرافضلی به بررسی دو غزل پرداخته و می‌گوید این دو شعر به دو شاعر به نام‌های قانعی و طوسی تعلق دارند و به قانعی‌ طوسی ربطی ندارند. کتابخانه مطالعات ایرانی اسلامی دو غزل را منتشر کرده و نوشته است: دو غزل از شاعری با تخلص قانعی و طوسی (احتمالا قانعی طوسی، قرن هفتم) در […]

سیدعلی میرافضلی به بررسی دو غزل پرداخته و می‌گوید این دو شعر به دو شاعر به نام‌های قانعی و طوسی تعلق دارند و به قانعی‌ طوسی ربطی ندارند.

کتابخانه مطالعات ایرانی اسلامی دو غزل را منتشر کرده و نوشته است: دو غزل از شاعری با تخلص قانعی و طوسی (احتمالا قانعی طوسی، قرن هفتم) در برگه ماقبل آخر از نسخه خطی منطق‌الطیر – اواخر قرن نهم. اما سیدعلی میرافضلی، شاعر و رباعی‌پژوه نظر دیگری دارد و نوشته است: این دو غزل، سرودۀ دو شاعر جداگانه است. یکی قانعی تخلّص می‌کرده و دیگری طوسی و به احتمال زیاد، بر خلاف آنچه در ابتدای امر متبادر ذهن می‌شود، هیچ کدام ربطی به قانعی طوسی ندارد. بیش از ده شاعر قانعی تخلص در فرهنگ سخنوران معرفی شده. در لطایف‌نامۀ فخری هروی که به زمان کتابت نسخۀ مذکور نزدیک است، دو شاعر به اسم «قانعی» داریم. سبک غزل هم بیشتر به شعر دورۀ تیموری شباهت دارد. در هر صورت، در انتساب غزل به قانعی طوسی، باید احتیاط کرد.

 

غزل دوم، سرودۀ «عبدالله طوسی خراسانی» شاعر قرن نهم است که دیوانش باقی است و در اشعارش، طوسی تخلّص می‌کرد. غزل دوم، در دیوان او دیده می‌شود. (تصویر نسخۀ جارالله ترکیه ضمیمه می‌شود). غزل، به اقتفای غزل معروف حافظ: الا یا ایها الساقی … گفته شده. بسیاری از شاعران قرن نهم و دهم این غزل را استقبال کرده‌اند. کاتب، فرد بی‌سوادی بوده و چندین غلط در نقل غزل طوسی مرتکب شده، از جمله در بیت نخست، قافیۀ غزل را بی سامان کرده (دلرا به جای دلها)

در ادامه این دو غزل را می‌خوانیم:

اشک من دور از لب لعل تو گلگون می‌چکد
بی تو خوان (خون) دل مرا از دیده بیرون می‌چکد
بس که کردم گریه چون ابر آب در چشمم نماند
چون شفق عمریست ما را کز نظر خون می‌چکد
آب رحمت می‌زند بر آتش من آسمان
نیست این باران دلا کز چشم گردون می‌چکد
لاله‌ای کز خون فرهاد از زمین سر می‌زند
باز خون می‌گیرد و بر خاک مجنون می‌چکد
می‌نماید پیش مردم چشم و ابروی ترا
نقطه هر جا کز قلم در حلقه نون می‌چکد
صد سفینه شد روان هر سو ز نظم قانعی
چون ز بحر شعر او درهای مکنون می‌چکد

***

زهی از شمع رخسار تو روشن خانۀ دل را
برافشان زلف مشکین را و حل کن جمله مشکل‌ها
ره منزلگه آن ماه از سیل سرشکم جو
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
عجب شوخ است آن دلبر که در مستی و هشیاری
گهی شد ساکن مسجد گهی شد شمع محفل‌ها
قدح مقبول می‌گردد به دور مجلس رندان
بلی صافی دلی باید که گردد قابل دل‌ها
اگر لای (؟)شراب هست ای ساقی به طوسی ده
که افتد مست در کویت ز آب دیده در دل‌ها

(برگه ماقبل آخر از نسخه خطی منطق الطیر -اواخر قرن نهم)

 

منبع: ایسنا

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612