میراث مکتوب- متن پیش رو ویراسته ای از ارائه حجت الاسلام رسول جعفریان است که در شب شیخ آقابزرگ طهرانی در دایره المعارف بزرگ اسلامی (شنبه ۲۶ بهمن ماه) ایراد گردیده است. جعفریان در این برنامه، از شکل گیری نهضت فهرست نگاری آثار امامیه با محوریت «الذریعه»؛ نهضتی که به هدف بازشناسی هویت شیعه امامی در اوایل قرن چهاردهم هجری صورت گرفت، یاد میکند.
اغلب وقتی دانش جدیدی مطرح میشود، کسانی به دنبال ریشههای آن در تمدن اسلامی گذشته میروند و نمونههایی را معرفی میکنند؛ بیشتر برای آنکه بگویند ما هم از این دست علوم داشته ایم. این کار، دهها سال است میان ما مرسوم است، امری که بسیاری از اوقات، انگیزه اش، به رخ کشیدن گذشته ما و تأکید بر آن است که ما هم سرمایههایی داشته ایم، اگرچه امروز از دست ما رفته است!
اینکه چه اندازه آن ادعاها درست است یا خیر بماناد، اما در موضوع بحث این نوشته، وقتی سخن از دانشی با عنوان «دانش کتاب در تمدن اسلامی» به میان میآوریم، میتوانیم با اطمینان بگوییم، این دانش، ریشههای عمیقی در تمدن اسلامی دارد، هرچند اگر آن را با وضع فعلی این دانش مقایسه کنیم، درخواهیم یافت «دانش کتاب در دنیای جدید» تا چه اندازه متحول شده است.
مقصود از دانش کتاب چیست؟ به نظرم میرسد، اگر بخواهیم دانشی تحت عنوان «دانش کتاب» یاد کنیم، باید به هر آنچه مربوط به ابعاد کتاب است، از تألیف تا تولید آن، فهرست کردن، و خطی و چاپی و سنگی و سربی آن، نیز هنرهای مربوط به کتاب آرایی و تذهیب و جز اینها، و دهها مسأله دیگر بپردازیم. بحث از کتابت و استنساخ نسخ خطی تا صحافی و فهرست نویسی و امر کتابداری که هر کدام عالمهای دیگری از این بحث هستند.
تمدن اسلامی در زمینه «دانش کتاب»، به دلیل اینکه در زمره برجستهترین تمدنهای کتابی تا قبل از عصر جدید است، سرمایههای خوب و مشخص و تعریف شده دارد.
در باره بسیاری از این زمینهها، کارهای خوبی تاکنون صورت گرفته است. از کتاب «کاغذ» ایرج افشار بگیر، تا کتاب با ارزش «کتاب آرایی در تمدن اسلامی»، و آنچه در باره تولید نسخ خطی، کار و کارگاههای تذهیب نگاری و هنر کتاب، و نیز در حوزه فهرست نویسی صورت گرفته است. همه اینها به نوعی گاه به صورت علمی و دقیق و گاه به صورت کلی و شکلی، مباحثی را در زمینه «دانش کتاب» در تمدن اسلامی مطرح کرده اند.
به هر روی، در بحث «دانش کتاب» میتوان پرسشهای زیادی را مطرح کرد و به آنها پاسخ داد. از جمله میتوان در باره دانایان به علم کتاب هم پرداخت، کسانی که به وراقی و فهرست نویسی و کتابفروشی مشغول بوده اند. اینکه در چه دورههایی دانش کتاب، به شکوه خود رسیده، چه دورههای آسیب دیده و در مجموع نقاط قوت و ضعف ما در حوزه دانش کتاب کجا بوده، و اینکه جایگاه شناخت کتاب در پژوهشهای قدیمی ما چه اندازه بوده است. میشود به طور کلی سوال کرد که ما در تمدن اسلامی، چه اندازه روی «کتاب» تمرکز داشته ایم و چه مسیری را دنبال کرده ایم.
از کتابشناسی انتقادی تا فهرست نویسی
یک بخش مهم «دانش کتاب»، کتابشناسی انتقادی و یا موضوعی است. شناخت نقش و اهمیت «کتاب» در هر زمینهای از موضوعات مختلف، ما را در شناخت «تاریخ علم» و «انتقال علوم» از نسلی به نسل دیگر کمک میکند. حتی پرسشهایی از این دست که ارزش یک کتاب، یا یک نسخه، چه اندازه است و چه مقدار در انتقال دانش اهمیت دارد. آیا فلان نسخه از نظر استنساخ، متن صحیحی دارد یا خیر؟ آیا انتسابش به مؤلف درست است یا خیر، و اینکه مسیر یک کتاب در تاریخ، چگونه بوده، ترجمه شده است یا خیر، تحریر جدید دارد یا نه، و مسائلی از این دست که بسیار فراوان است.
شناخت و طبقه بندی موضوع کتابها بر اساس طبقه بندی علوم، یکی از جنبههای مهم «دانش کتاب» است. میدانیم که اساس فهرست نویسی در قرون جدید، بر پایه شناخت موضوعات علوم از یک طرف، و موضوع خاص یک کتاب برای تعیین محل آن در طبقه بندی علوم است.
شاید بتوان گفت، در مجموعه مباحث «دانش کتاب» فهرست نویسی کتابها از موضوعات مهم این حوزه است. سنت فهرست نویسی در میان مسلمانان قدیمی است و اما، فهرست نویسی نسخ خطی به سبک جدید، کاری متاخر و برآمده از غرب است. ما فهرست نویسی کتابها را به شکلهای مختلف داشته ایم، اما از زمانی که طبقه بندی علوم شکل نوینی یافته، و از زمانی که قرار شده است تا نسخ خطی قدیم آن گونه فهرست شود تا سهم دانش قدیم در دانش جدید بشر معین شود، این بخش از دانش کتاب، مسیر جدیدی را در پیش گرفته است.
ندیم و پیشینه فهرست نویسی کتاب
به هر روی میتوانیم بگوییم فهرست نویسی به عنوان بخشی از «دانش کتاب» در میان ما ریشههای عمیقی داشته است. تنها اگر یک نمونه داشتیم، یعنی الفهرست محمد بن اسحاق ندیم، کافی بود که ادعا کنیم در این تمدن، علم فهرست نویسی، جایگاه بسیار خوبی داشته است. البته که دامنه بحث از این هم مهمتر است.
ما باید ببینیم ریشههای فهرست نویسی از کی و به چه دلیل در تمدن اسلامی آغاز شد. در چه دورهای رشد و از چه زمانی متوقف شد. خیلی ساده، چرا ما آثاری سترگ مانند کار محمد بن اسحاق ندیم نداریم؟ میتوان گفت، به شکل ضعیف و محدود داریم، اما در این مسیر به درستی پیش نرفتیم و یک مرتبه ششصد هفتصد سال بعد «کشف الظنون» را نوشتیم. در روزگار جدید هم ذریعه و مانند آن از قبیل کارهای مشار را.
شاید کسی نتواند انکار کند که ندیم، بزرگترین فهرست نویس، و مُبدع این رشته علمی بوده و کتابش یکی از مهمترین آثاری است که در تمدن اسلامی نوشته شده است. «الفهرست» نشان دهنده بلوغ «دانش کتاب» در میان مسلمانان است و این صرف نظر از دانشهای دیگری است که در این کتاب انعکاس یافته است. البته، دانش کتاب، یک کار بین رشتهای است و این کتاب، نشان میدهد که این وراق برجسته، واجد شرایط لازم در یک دانش بین رشتهای بوده و به خوبی از عهده کار برآمده است. دسته بندی او از کتابها، بر اساس نوعی نظام طبقه بندی دانش، کتاب الفهرست را به یک شاهکار تبدیل کرده است. مسلماً میشود کتاب الفهرست را مانند مقدمه ابن خلدون، جزو انگشت شمار آثاری دانست که روشمند و علمی، به دانش مورد نظر خود پرداخته و همانند کارهای بیرونی، آثارشان بیشتر به آثار دنیای ریاضی جدید شباهت دارد تا زمان خودشان.
ندیم، علاوه بر طبقه بندی کتابها و تعیین موضوعات، نکات زیادی نسبت به آثاری که معرفی کرده، و آنهایی که بویژه بیشتر می شناخته و خود به معاینه با آن روبرو شده، مطرح کرده است. این نکات، میتواند دامنه «دانش کتاب» را در روزگار او نشان دهد. برای مثال، شناخت آثار مجعول به نام افراد، همیشه یک مسأله مهم بوده است. برای یک فهرست نویس، این نکته مهمی است که صرفاً به نوشتن یک اسم روی یک نسخه بسنده نکند و اگر در این باره تردیدی هست منعکس نماید. ندیم این کار را میکند و برای مثال در باره فتح بن خاقان، و کتاب دوستی او در کنار جاحظ و اسماعیل بن اسحاق قاضی یاد کرده و اینکه همزمان با کشته شدن متوکل، او هم کشته شد. سپس میگوید: او کتابی با عنوان «البستان» دارد که «منسوب به اوست» و مؤلف آن، محمد بن عبدربه معروف به رأس البغل است. (ندیم، ص ۱۷۰)
در کتاب الفهرست، عنوان «المنسوبه» در پی بسیاری از کتابها، نشان دهنده تردید او در انتساب صحیح این آثار به کسانی است که نامشان به عنوان مؤلف آمده است. درباره دامنه اطلاعات کتابشناسانه ندیم، دریایی از معلومات در این کتاب هست، و در باره آن فراوان نوشته شده است. مهم این است که ما این کتاب را، دست کم از میان آثاری که در این حوزه مانده، سنگ بنای دانش کتاب و سنگ محک دانش کتاب در میان مسلمانان بدانیم و آن را سنجهای برای بررسی جایگاه این دانش در میان مسلمانان بشناسیم.
فهرسه ها و مشیخه نگاریها
بخشی از سابقه کتابشناسی میان مسلمانان، بخشی که در «دانش کتاب» محور اصلی است، به فهرستهایی بر میگردد که به صورت موردی برای اشخاص خاص و پرکتاب، و نیز مشایخ اجازه نوشته می شده است. بخشی از این جنبش، در کتابهایی مورد بررسی قرار گرفته و آثاری هم که به طور ویژه فهرستی از کتب افرادی که از مشایخ طبقاتی یک مؤلف خاص و علاقه مند بوده، در یک کتاب فراهم آمده است. به هر روی، عنوان «الفهرسه» و «المشیخه» در این زمینه، به صورت شاخهای از «دانش کتاب» مورد استفاده قرار گرفته است. یکی از قدیم ترین آثار شیعی برجای مانده، «رسالة ابی غالب الزراری» است که فهرستی از کتابهای این خاندان را هم در بخشی از آن آورده است. «مشیخه کتاب من لایحضره الفقیه» هم که در پایان آن کتاب آمده، نمونهای کهن است.
دانش رجال با دانش کتاب، پیوند بسیار نزدیکی دارد. علم در دنیای اسلام با حدیث آغاز شد. راوی مهم بود، و وقتی راوی مجموعهای از احادیث را گردآوری میکرد، از جمع آنها، «کتاب» شکل گرفت. در دوره اول که چند قرن طول کشید، راوی و مؤلف و جامع مهم بود، چون سند، عبارت از شخص راوی بود. علم، «رجل محور» بود. در کتابهای غیر حدیثی هم این روش بسط یافت. به تدریج رابطه «راوی + کتاب» مهم شد. یک راوی چند کتاب دارد، و فهرستها شکل گرفت. فهرستها، گاه شخصی، گاه مربوط به رجال یک مذهب، و گاه «کشف الظنون» فراتر از مذاهب و در واقع عمومی بود.
نمونههایی مانند کتاب «الفهرسه» از ابن خَیر اشبیلی (۵۰۲ ۵۷۵) از جمله آثاری است که ضمن ارائه فهرستی از مشایخ، آثار آنان را یاد میکند. او در این کتاب، پس از بیان اجمالی معنای علم که علی الاصل همان حدیث است، و سماع و عرض و مناوله و اجازه و جز اینها، فصل به فصل، کتابهایی را که در موضوعات مختلف نزد مشایخ خوانده، فهرست میکند، که نخستین بخش آن کتب قرآنی در ۱۳۱ عنوان است.
انگیزه عالمان شیعه برای فهرست نویسی
انگیزهها در نگارش این فهرستها مهم هستند. دفاع از یک دانش، و تبعات و پیامدهای آن در قالب علم رجال و حدیث، و همین طور دفاع از یک مؤلف برای نشان دادن آثارش، و مهمتر از همه دفاع از هویت یک قوم و قبیله، مهم هستند. شیعیان در این زمینه، به عنوان یک اقلیت فعال، در فکر تدوین میراث علمی خود افتادند. همان انگیزه که نجاشی را وادار به نوشتن فهرست آثار شیعی در میانه قرن پنجم هجری کرد، دقیقاً نهصد و اندی سال بعد، شیخ آقا بزرگ را وادار به این کار کرد. محصول کار البته علمی بود، کاری سترگ در حوزه کتابشناسی شیعی و فهرست نگاری آثار شیعیان.
و اما شاید یکی از مذهبیترین «الفهرسه» ها، فهرست نجاشی و فهرست طوسی است که نزدیک به زمان هم در میانه قرن پنجم نوشته شده و هدف آن معرفی فرهنگ مکتوب شیعه است. فهرست نجاشی، یکی از دقیقترین آثار علمی است که بر محور کتابشناسی شیعی در حوزه ادبیات دانش کتاب، نوشته شده است. زمانی که فهرست طوسی و نجاشی نوشته شد، دورهای بود که شیعه یک دوره سیاسی مسلطی را در جهان اسلام سپری کرده بود و لازم بود تا نشان داده شود که شیعه، دارای فرهنگ و هویت مکتوب و علمی است. باید مطمئن بود که بدون رجال نجاشی، هرگز نمیتوان تاریخ کتاب شیعی را نگاشت. اواخر قرن پنجم، ابن شهر آشوب، کتاب «معالم العلماء» را نوشت که در همان خط و ربط بود. در واقع، این کتابها نه تنها ادامه سنت فهرست نویسی از جهت اثبات اتقان علمی در فرهنگ روایی و مکتوب است بلکه نوعی تلاش برای بازشناشی هویت شیعه در روزگاری است که شیعه سخت به آن نیازمند بود تا نشان دهد علاوه بر قدرت سیاسی، قدرت فرهنگی و علمی هم دارد.
فهرست نویسی در عصر جدید و انگیزهها
فهرست نویسی در اوایل قرن چهاردهم هجری در میان عالمان شیعه، دو جنبه مختلف داشت. یکی استمرار سنت قدیم که با میرزا عبدالله افندی در اصفهان تأسیس شده و تا این اواخر به خصوص در خاندان روضاتی دنبال شد. همین سنت در نجف و سامرا هم با تلاش میرزا حسین نوری دنبال شد که به نسل بعد از وی رسید. اما جدای از آن، درست مانند قرن چهارم هجری، در دورهای که دنیای اسلام از خواب بیدار میشد، و با آمدن چاپ دنبال احیای هویت مکتوب بود، شیعیان هم برای نگارش تاریخ خود و نیز ارائه فهرستی از کارهای علمی خویش، تلاشی را آغاز کردند.
در مکتب سامرا، و پس از تلاشهای میرزا حسین نوری، مرحوم سید حسن صدر (م ۱۳۵۴ ق)، از پیشگامان امر فهرست نویسی است. او یک نسل جلوتر از آقابزرگ (م ۱۳ ذی حجه ۱۳۸۹ ق / ۱۹۷۰ م / اول اسفند ۱۳۴۸) بوده و در این زمینه، مقدم بر اوست.
در واقع باید گفت، شماری دیگر از علمای این دوره، کسانی که بخشی هم از شاگردان میرزا حسین نوری (م ۱۳۲۰ ق) بودند، یک نهضتی را در «کتابشناسی شیعی» آغاز کردند در این باره حکایتی هست که سه نفر، یعنی سید حسن صدر (۱۲۷۲ ۱۳۵۴ ق)، آقابزرگ و شیخ محمدحسین کاشف الغطاء به خاطر طعنه جرجی زیدان در اینکه شیعیان میراثی ندارند، دست به کار شدند، و «ذریعه» یکی از آثار آن است. اثر مهم دیگر سید حسن صدر، کتاب «تأسیس الشیعة الکرام لعلوم الاسلام» است که چاپ اخیر آن در دو مجلد در قم (مؤسسه کتابشناسی شیعه، ۱۳۴۸ ق) منتشر شده است. عنوان دیگری از آن، که گزیده همان کتاب تأسیس الشیعه بوده، با عنوان «الشیعه و فنون الاسلام» منتشر شده است. وی خود کتابخانه بزرگی داشت (در باره آن بنگرید: تأسیس الشیعه، چاپ ۱۹۵۱ م، ص ۲۱ ۲۲) که فرزندش سید علی صدر (م ۱۳۸۰ ق) فهرست آن را با عنوان «ابانة الوسن عن مکتبة ابی محمد الحسن» نوشته است (تصحیح: سید جعفر اشکوری، نجف، عتبه عباسیه، ۱۴۴۰ ق).
به نظر میرسد، دفاع از حیثیت شیعه، چه به خاطر طعنه جرجی زیدان باشد، چه در عصر جدید و رونق کتاب و کتابشناسی و تلاش شیعه برای نشان دادن سهم خود در تمدن سالامی، نقش مهمی در توسعه امر فهرست نویسی در میان شیعه داشته است. اکنون اشارهای از جرجی زیدان در باره اینکه عالمان شیعه میراثی ندارند داریم اما بی توجهی کلی جرجی زیدان به شیعه در کتاب «تاریخ آداب اللغه العربیه» عالمان شیعه را خشمگین کرده است. داستان این است که یک کتاب تاریخ ادبیات عربی و تاریخ تمدن اسلامی نوشته شده که از آن استقبال فراوان شده، و مع الاسف هیچ اشارهای در آن به شیعه نشده است. این باره پاسخ داده شود.
تا آنجا که میدانیم، شیخ محمد حسین کاشف الغطاء نقدهایی بر کتاب «تاریخ آداب اللغة العربیه» جرجی زیدان در مجله العرفان نوشت و بعدها این انتقادها در کتاب «المطالعات و المراجعات (یا المراجعات الریحانیه»): مجلد دوم، صفحات ۲۵ و پس از آن، کاشف الغطاء در صفحه ۲۷ ۲۸ کتاب اخیر خود، به این بحث پرداخته است که شیعه، آثار زیادی داشته و از اینکه جرجی زیدان از میراث شیعه غفلت کرده گلایه میکند. او از آثاری کهن از شیعه که در کتابخانه میرزا حسین نوری دیده بود، یاد کرده و سپس به معرفی نجاشی میپردازد و جرجی زیدان را به آن کتاب که در بمبئی منتشر شده، و نیز معالم العلماء ارجاع میدهد (همان، ص ۳۰ ۳۱).
بعدها، جرجی زیدان، به انتقادات شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و اینکه او، یعنی جرجی زیدان به آثار شیعی توجه نکرده، اشاره کرده است. در مقدمه جلد سوم تاریخ اللغه العربیه، جرجی زیدان این مطلب را آورده است:
تصویر بالا از کتاب تاریخ آداب اللغه، اشاره به انتقال شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در مجله العرفان از بی توجهی جرجی زیدان به آثار شیعه دارد…
تصویر زیر هم از کتاب جرجی زیدان، اشارهای دارد که از فقهای شیعه، آثاری که مستحق یاد کردن باشد، بر جای نمانده است:
از کشف الاستار، تا مرآت الکتب و ذریعه
هرچه هست، و بنا به استظهار آقای سید جعفر اشکوری در یادداشتی که برای من فرستادند، جریان کتابشناسی شیعی، با ابتکار سید حسن صدر آغاز شده است. این در حوزه نگارشی توسط میرزا حسین نوری تقویت شده و اساس آن هم، با کتاب «ریاض العلماء» و نیز «امل الامل» بوده که محور آنها نیز شرح حال به علاوه فهرست تألیفات است. سید حسن صدر خود تکمله ای مفصل در شش جلد (بیروت، ۱۴۲۹ ق) برای امل الامل نوشت و همان مسیر را ادامه داد؛ اما تا آنجا که به طعنه جرجی زیدان به احتمال بر میگردد، او با نگارش کتاب «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام»، سعی کرد تا هویت علمی شیعه و سهم آن را در میراث مکتوب اسلامی، نشان دهد. این کار جدیدی بود که ناشی از نوعی بینش تاریخ تمدنی هم بود. سید شرف الدین هم که در کار هویت دهی به شیعه، نقش مهمی در این دوره دارد، متأثر از وی بود، و شرح حال مفصلی از وی در «بغیة الراغبین» نوشت که در سال ۱۹۵۱ در مقدمه تأسیس الشیعه آمد. تکمله او به گونهای مانند کتاب «طبقات اعلام الشیعه»، و سرشار از اطلاعات کتابشناسانه برای کسانی است که شرح حال آنها را نوشته است. در این دوره، به تدریج کلمه «الشیعه» در پسوند کتابها قرار میگیرد. اعیان الشیعه یک نمونه دیگر است، چنان که یک لبنانی تاریخ الشیعه مینویسد، همین طور، محمد حسین مظفر. این آثار، به دنبال بازشناسی هویت شیعی در دوره جدید هستند.
شاید مناسب باشد اشاره کنم که در ایران، شیخ فضل الله نوری (م ۱۳۲۷ ق) هم، به مناسبت رشدش در سامرا که این مکتب فهرست نویسی در آنجا نضج گرفته بود، علاقه مند به کتاب بود و کتابخانه بزرگی داشت. او طبعاً داماد میرزای نوری هم بود و از این جهت هم، متأثر از نهضت کتابشناسی بود. بسیاری از آثار وی، در کتابخانه مجلس و برخی از کتابخانه های دیگر، با مهر بزرگ وی موجود است.
به هر روی، کتابشناسی در شیعه، در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم، خطی و جریانی از تلاش برخی از عامان برای نگارش دایره المعارف موضوعی شأن بوده است، چنان که خود مجلسی برای نگارش بحار، به دنبال این کار بود و میرزا عبدالله افندی سهم اساسی داشت.
این جنبش، در شبه قاره هم پرجوش و خروش بود و از عوامل اصلی آن مرحوم میرحامد حسین بود که در تلاش برای گردآوری کتاب جهت نگارش کتاب «عبقات الانوار»، میبایست آثار کهن مکتوب را گردآوری میکرد. در واقع، نگارش موسوعه عبقات الانوار نیز همزمان از علل و نتایج این جنبش بود.
داستان نگارش «کشف الحجب و الاستار [عن وجه] الکتب والاسفار» از سید اعجاز حسین کنتوری (بن المفتی السید محمد قلی نیشابوری الکنتوری الشیعی)، از موجهای مزبور در زمینه احیای کتابشناسی شیعی است که کمتر به آن پرداخته شده است. نکته جالب در باره این کتاب، این است که آقا بزرگ، ذیل شرح حال سید اعجاز حسین برادر صاحب عبقات (الکرام البرره، چاپ مشهد، ص ۱۴۹، ش ۳۰۲) نوشته است که وقتی اعجاز حسین این کتاب را نوشت، آن را برای مرحوم میرزا حسین نوری آورد. ایشان او را از چاپ آن منع کرد، زیرا در آن صورت، اجانب خواهند گفت که کتابهای شیعه، همین مقدار است. وی نسخه کتابش را به میرزای نوری هدیه کرده و چاپش نکرد. آقابزرگ میگوید، «میرزای نوری خودش درصدد تألیف کتابی در فهرست مولفات شیعه بود، اما عمرش کفاف نداد. من هم خودم این کار را برای خودم ناممکن میدانستم اما خداوند اسبابش را مهیا کرد».
در شرح حالی که یکی از علمای هند، برای کنتوری نیشابوری در مقدمه کشف الحجب او نوشته، اشاره کرده است که کنتوری از همراهان میرحامد حسین در تألیف کتاب «استقصاء الافحام فی جواب منتهی الکلام» بوده است. او به زیارت خانه خدا و عتبات رفت و طی سفر، به دنبال کتب قدیمه بود. در همان مقدمه آمده است که اعتماد السلطنه نام وی را المآثر و الاثار با احترام یاد کرده که نشان میدهد در آن دوره، شناخته شده بوده است. کنتوری در سال ۱۲۸۶ ق درگذشت. او برای برخی از بزرگان علمای شیعه، القابی هم ساخت (کشف الحجب، ص ۴ ۵). مقدمه خود کنتوری بر کشف الحجب، چند سطری بیشتر نیست و اشاره میکند که من کتابهایی که توسط امامیه نوشته شده، فهرست کرده ام، گاه کتابی را نوشته ام که خودم ندیده ام. برای تدقیق در اسامی افراد، بهتر است به کتابهای رجالی مراجعه شود. (همان، متن، ص ۱). طبعاً این اثر، کتابچه کوچکی است.
یک کار جالب دیگر کتاب «مرآت الکتب» از ثقة الاسلام تبریزی است که درست از همین دوره بوده است. ثقة الاسلام (متولد ۱۲۷۷ و شهید در سال ۱۳۳۰ ق) از کتابدوستان بسیار برجسته آذربایجان در روزگار خویش بوده و حس ویژه ای در حوزه «دانش کتاب» داشته است. وی کتابخانه بسیار بزرگی داشته و در طول حیاتش، حواشی فراوانی بر روضات الجنات، کشف الظنون کاتب چلبی زده است که طبعاً این حواشی، بیش از همه کتابشناسانه و رجالی است. او خودش میگوید در نگارش مرآت الکتب، تحت تأثیر کتاب کشف الظنون بوده است. نویسنده کشف الظنون، بیش از همه متوجه نگارش آثار هممذهبان خود بوده و جز در موارد اندک، از آثار دیگران، یاد نکرده است. ثقة الاسلام، به کتابچهای که در هند در این زمینه فراهم شده، بدون یاد از اسم آنکه همان کشف الحجب است، اشاره کرده است (مرآت الکتب، ۱/۱۵ ۱۶، قم، مرعشی، ۱۴۱۴ ق) این کتاب، با تصحیح مرحوم سید محمدعلی حائری، پنج مجلد منتشر شده و اخیر دو جلد دیگر آن را آقای صدرائی نیا منتشر کرده است. تا نیمه مجلد سوم، شرح حال و تا حرف عین است و باقی گویا از میان رفته است. ادامه آن تا مجلد هم، فهرست کتابها بر اساس الفباست که جمعاً ۴۹۴۰ عنوان است.
اثر دیگر «کشف الاستار عن وجه الکتب و الاسفار» از سید احمد حسینی صفایی خوانساری (۱۲۹۱ ۱۳۵۹ ق) است که آن هم در زمره همین دست از کتابهای فهرستی در کنار ذریعه و مرآت الکتب باید یاد شود. این کتاب، در شش مجلد شامل ۶۸۴۶ مدخل منتشر شده است (قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۵ ق). او در مقدمه، از احساس قلبی خود برای فهرست کردن آثار علمای شیعه یاد کرده است: «فقد کنت کثیرا ما یشوقنی قلبی و تبعثنی نفسی علی جمع مصنفات علما الشیعة، خاصة الاثنی عشریة منهم، احیاءً لمآثرهم الخالدة، و ابقاءً لآثارهم العائدة». (کشف الاستار، متن، ۱/۳). او طی صفحات بعد هم، با تأکید بر اینکه این آثار، معارف اهل بیت است، لزوم احیای آنها را از طریق فهرست نویسی آثار مؤلفان امامی، گوشزد کرده است (همان، ۴ ۱۵). آنچه از این اثر منتشر شده، تا حرف «ش» و آخرین عنوان «کتاب شرح الارشاد العلامه» است. تا این لحظه نمی دانم باقی مجلدات آن اساساً موجود است یا خیر، و تصحیح شده است یا نه.
مسلماً کار کتابشناسی هم که از قرن نوزدهم در اروپا آغاز شده بود، تأثیری در شروع این جنبش داشته است. کاشف الغطاء در همان کتاب، ص ۲۸ اشاره به وجود نسخهها در کتابخانه لایدن و بریتانیا دارد. در خود ایران هم فهرست نویسی کما بیش از همین ایام، آغاز شد، چنان که کارهای اولیه فهرست نویسی از نسخ مجلس توسط اعتصام الملک (ج یک و دو در سالهای ۱۳۰۵ و ۱۳۱۱ ش) و ابن یوسف شیرازی از همان زمان است، و آقابزرگ و دیگران، از همان مجلدات نخست، از فهرستهای ایرانی هم استفاده میکردند. نخستین جلد فهرست کتابخانه مجلس، سال ۱۳۰۵/۱۳۴۴ ق منتشر شده است. در مقدمه آن ضمن تعریف فهرست نویسی، سعی کرده از کتابهایی که تا این زمان در دسترس بوده و الگوی کار، یادی بکند:
ابن یوسف شیرازی هم در سالهای ۱۳۱۷ به نگارش فهرست نسخههای مجلس (مجلد سوم) پرداخت و همزمان و پیش از آن، فهرستی هم برای بخشی از کتابهای مدرسه سپهسالار داشت. وی در مقدمه، تصویری از مصادر خود داده و نمونهای از فهارس نسخی که تا آن وقت بوده و استفاده می کرده، در آنجا ارائه کرده که میتواند ما را با دامنه تازه نشر فهارس تا حدودی آشنا کند.
شیخ آقابزرگ (م ۱۳۸۹ق /۱۳۴۸ ش) در امر «دانش کتاب» است، کسی که شصت سال از عمرش را صرف نگارش کتاب ذریعه (آغاز تألیف آن ۱۳۲۹ ق در سامراء) و طبقات اعلام الشیعه کرد. طبعاً هدف نگارش کتابهای شیعی بوده، اما این اثر، فواید بسیار بزرگتری در حوزه کتاب عربی و فارسی در محدوده شرق اسلامی دارد. او تعهد نکرده بود تا کتابهایی که در باره مذهب شیعه است معرفی کند، بلکه کتابهایی که مؤلفان شیعی آنها را نوشته بودند باید فهرست میشد. به همین دلیل تنوع کتابها شامل همه حوزههای علمی مورد علاقه نویسندگان شیعه شده است. طبیعی است با توجه به سهم ده درصدی یا قریب به آن توسط شیعه در تولید کتاب در دنیای اسلام، در ایران و عراق و شبه قاهره، و نیز بیروت، و تلاش برای فهرست هر کتابی که مؤلف آن شیعه است، راه را برای تدوین این دایره المعارف کتابی فراهم کرده است.
من فکر میکنم یک رگه تمدنی هم در این کار هست، اینکه سهم شیعه در فرهنگ مکتوب چه اندازه بوده است. در این دوره، انگیزه برای احیای طوایف هم هست، و هر کسی در پی شناخت هویت خود. چه چیز بهتر از اینکه میراث مکتوب که بخش مهمی از هویت است، مورد شناسایی قرار گیرد. صد سالی هست که ما به این کارها مشغول هستیم.
شیخ آقابزرگ یک جنبه دیگر هم دارد، و آن علایق روشنفکری اوست. اولاً خانواده او و شخص پدرش میرزا علی آقا تاجری روشنفکر بوده در سال مشروطه ۱۳۲۴ ق درگذشت.
پس از آن، آشنایی گسترده وی با حوزه کتاب و خواندن آثار مصریان و لبنانیها و سوریها از یک طرف، نیز تجربه او در میان شاگردان آخوند خراسانی از سوی دیگر، و حس او در دفاع از روشنفکری دین، سبب شد تا حس بهتری در کارهای کتابشناسی خود داشته باشد. این جنبه را باید بیشتر واکاوید، جنبهای که میراث تجددخواهی مشروطه در ایران است و روی فرزندان وی هم تاثیر داشته است. ترجمه اثر فرید وجدی با عنوان «تعریف الانام بحقیقة المدنیة و الاسلام» از کارهایی است که آقابزرگ از این دریچه انجام داده است. او در ذریعه (۴/۲۱۷) نوشته است که این کتاب را «حسب امر مولانا الشیخ اسماعیل المحلاتی نزیل النجف الاشرف» ترجمه کرده و تهذیبی هم در ابواب آن انجام داده است. این شیخ اسماعیل، مؤلف «اللئالی المربوطه فی وجوب المشروطه» است. نسخهای از ترجمه آقابزرگ در کتابخانه مجلس هست. نجات دین از تبعات و پیامدهای عصر روشنگری، دغدغه اصلی او و معاصران او از اهل درد است.
آقا بزرگ و یاد از فرزندش که اعدام شد!
همچنین سیاسی وی را در باره نهضت ملی شدن صنعت نفت، با یاد از فرزندش، ذیل عنوان «الرحله»، سفرنامه ای از فرزندش محمدرضا منزوی که داستان زندگی او و کشته شدنش را در سال ۱۳۳۴ بیان کرده، میتوان فهمید (ذریعه: ۱۰/۱۶۷).
۳۱۰: الرحلة: بالفارسیة، و اسمه سفر نامه یا سرگذشت زندگانی من لولدی و فلذة کبدی الدکتور محمد رضا المنزوی ولد فی یوم مولد الإمام الرضا (ع) و ذلک (۱۱ ذی القعدة- ۱۳۴۶) ببلدة سامراء فسمیته باسمه، و فی (۱۳۵۵) أتیت به مع جمیع أهل بیتی إلی النجف و تعلم العلوم الابتدائیة فی المدرسة العلویة هناک، و فی (۱۳۶۳) بعثته مع أخویه إلی طهران فتعلم المتوسطة هناک و دخل کلیة البیطرة و انسلک فی الجیش الإیرانی ثم انتقل إلی قوة الدرک الإیرانیة و تخرج من الکلیة فی (۱۳۷۲) و بعد سقوط حکومة تأمیم النفط فی إیران اعتقل ابنی هذا بتهمة المعاضدة للحکومة السابقة و زج به فی سجن حصن فلک الأفلاک و بعد إحدی عشر شهرا أطلق سراحة، ثم أعادوا تعقیبه مع سبعمائة ضابط آخر أعظم ذنبهم أنهم قالوا نفطنا لنا، ففر إلی لبنان قاصدا أوربا و لکن الذین استرجعوا النفط الإیرانی غصبا من أیدی مالکیه، أرجعوا ابنی الدکتور من بیروت إلی طهران و زجوا به فی سجن قزل قلعة و أعلن النذل عنه فی الجرائد کظفر له علی الشعب فی العشرین من جمادی الثانیة (۱۳۷۴) فجعلوا یعذبونه بالضرب بالسیاط الشائکة و الکوی و کمشوا أظافر یدیه و رجلیه فمات شهیدا فی عصر الجمعة الرابع و العشرین من جمادی الثانیة (۱۳۷۴) و لم یتفوه بشیء یعین قاتلیه فی الخیانة بوطنه، و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون لم یتزوج ابنی هذا و لم یعقب و لکنه خلف من آثاره ثلاث مجلدات ألفه فی فنه الخاص البیطرة، و رسالة فی المقایسة بین السیاستین الشعبیة الشرقیة و الاستعماریة الغربیة، طبعت بطهران فی (۱۳۳۱ ش) فی (۱۱۰ ص) باسم استعاره لنفسه م ر کوشا و قد کتب فی رحلته المذکورة أسفاره فی العراق و خوزستان و مازندران و گیلان و خراسان و قد ذکرته مفصلاً هاهنا لیعلم الأجیال بعدی ما نالته الأمة الإیرانیة من أیدی المغاربة المستعمرین، و ما جزیت به أنا بعد عمر جاوز الثمانین، خدمت فیه دینی و أمتی و لا یسعنی هنا تفصیل ما فعلوه بشباب الشرق الأوسط و رجاله الروحانیة و العلمیة، فقتلوا النفوس و زجوا فی السجون و نفوا إلی جزائر الخلیج و محابس الصحراء الآلاف، و عذبوهم بأنواع من العذاب تقشعر بها الروح الإنسانیة، و بهذه الأعمال المتوحشة تمکنوا من إلغاء قانون تأمیم البترول فی إیران و غصبه ثانیاً، ثم استرقاق أمم الشرق الأوسط کله بمیثاق بغداد فأنا لله و إنا إلیه راجعون، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
مقدمه شیخ آقابزرگ بر ذریعه
نکته جالب این است که شیخ آقابزرگ، مقدمهای نسبتاً مفصل برای ذریعه درباره کتاب، و نخستین مولفات شیعی و سهم شیعه در آثار اسلامی نوشته است، اما در در وقت انتشار کتاب ذریعه، این مقدمه را کنار گذاشته و تنها بخشی از آن را آورده و نوشته است که مقدمه مفصل تر بوده و آن را به دلایلی حذف کرده است. کمتر از یک دهه قبل این اوراق یافت شد و به صورت کتابچه کوچکی با عنوان مقدمة کتاب الذریعه، توسط مرکز تحقیقات سامراء (۱۴۳۷ ق) در حدود نود صفحه (رقعی و با فهارس) منتشر شد. بنا بر آنچه مصحح هم در مقدمه آورده، شیخ آقابزرگ، دلیل کنار گذاشتن این مقدمه را نیاورده، اما به نظر میرسد، وقتی کتاب سید حسن صدر با عنوان «تأسیس الشیعه للعلوم الاسلام» نوشته شده، او بحث خود را که خلاصهای از همان مباحث بوده، کنار گذاشته است.
آقابزرگ اشاره میکند که آقای سید حسن صدر، بعد از نگارش آن کتاب با تفصیل تمام، اثرش را تلخیص و متن الشیعه و فنون الاسلام را نوشت.
انگیزه آنان، یعنی سیدحسن صدر و آقابزرگ، هرچه بود، و عمده آن برجسته کردن نقش علمی شیعه در تاریخ علوم اسلامی بود، خدمتی بزرگ به تاریخ کتاب در دنیای اسلام در بخشی بود که مغفول مانده بود. طبیعی است که نتیجه کار اینان، با آنچه میرزا عبدالله افندی درست مانند شیخ آقابزرگ، در جستجوی خانه به خانه برای شناخت آثار انجام داد، در عرصه «دانش کتاب» یکسان بود. این دو نفر، خورشید تابان عرصه کتابشناسی شیعی هستند، و باقی کسان، که آنها هم فراوانند، اما هیچ گاه کارش در چنین گستره وسیعی نبوده، در کنار اینان، قابل ارزیابی هستند. صاحب روضات، برای نگارش روضات الجنات، روشی مانند میرزا عبدالله را دنبال میکند. میرزا حسین نوری هم در همین فضا، گامهایی بر میدارد، اما کسی را نمیتوان در حد و درجه آقابزرگ دانست که شصت سال متمرکز روی اثری کار بکند.
شیخ آقابزرگ، مردی که در تمام این شصت سال، دنبال یافتن رد پایی از کتابی و نویسندهای بود، خانه به خانه، کتابخانه به کتابخانه در هر شهر و قریه ای جستجو میکرد. در سالهای نخستین، سه جلد اول ذریعه را منتشر کرد و روشن شد که کار، علمی، دقیق، پر از اطلاعات نو و قابل تأمل برای طبقات فرهیخته است.
خاطرات فراوانی از کسانی که در طول چندین دهه، با شیخ آقابزرگ برخورد داشته اند، برجای مانده است. شماری از آنها را آقای ابوجعفر حلی در مقدمه مستدرک الذریعه الی تصانیف الشیعه آورده است. نمونهای از آن یادداشت مرحوم سید محسن امین، صاحب اعیان الشیعه است که در سفرنامه ایرانی عراقی خود از او یاد کرده است:
درباره ذریعه تاکنون مقالات و یادداشتهای فراوانی نوشته شده است (فهرست آنها را بنگرید در: میراث شهاب، شماره ۷۱، صص ۲۲۵ ۲۴۳).
آثار مستقلی هم در باره او هست. سه مورد آن به این شرح است:
۱. کتابچهای از حسینعلی محفوظ با عنوان «آقابزرگ ۱۲۹۳ ۱۳۸۹ شیخ محدثی العصر و امام الفهرسة و السیر و التاریخ، و علامة الحدیث و الرجال» اخیراً با تصحیح عماد الکاظمی در سال ۱۴۴۱ ق منتشر شده است.
۲. کتاب دیگری هم توسط سید محمد حسین حسینی جلالی با عنوان «زندگی و آثار شیخ آقابزرگ تهرانی» نوشته شده که آقای احمدی ابهری آن را به فارسی درآورده و سال ۱۳۸۲ توسط کتابخانه مجلس منتشر شده است.
۳. کتابی با عنوان «شیخ آقابزرگ طهرانی» حاوی تعدادی مقاله و مطالب درباره وی به کوشش علی اکبر صفری منتشر شده است (قم، مؤسسه کتابشناسی شیعه، ۱۳۹۰).
۴. محمد رضا حکیمی هم کتابی با عنوان «شیخ آقابزرگ طهرانی» نوشته است (تهران، ۱۳۵۵ ش، ۳۲۳ صص).
۵. کتابی هم با عنوان «زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم حاج شیخ آقابزرگ طهرانی»، توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی (تهران، ۱۳۸۷) منتشر شده است.
۶. کتاب شیخ الباحثین آقابزرگ الطهرانی از عبدالرحیم محمدعلی.
استدراک ها، تکلمه ها و نقدها
یک کار دایره المعارفی در زمینه کتابشناسی مؤلفان شیعه، حتی با همت عالم بزرگی مانند آقابزرگ نمیتواند کامل باشد. میتوان تصور کرد که عناوین زیادی کتاب وجود دارد که آقابزرگ، کسی که یک تنه بار این مسؤولیت بزرگ را به دوش کشیده، به آنها دست نیافته است. بنابر این، باید استدراکاتی مانده باشد که تاکنون چندین نفر در این باره تلاش کرده اند. همین طور، در معرفی آثار، برای دانشمندی که هزاران کتاب را مرور کرده، همیشه نقاط مشکلی باقی میماند، کاری که باید بعدیها آن را تکمیل کنند. هر چه در باره یک کتاب و تعریف آن نوشته شود، بار دیگر که نگریسته شود، نکات تازه ای در باره آن به ذهن خواهد آمد. علاوه بر این، کارهایی هم وجود دارد که مشابه ذریعه است، اما می توانسته به صورتهای دیگری تبویب شود. البته شیخ آقابزرگ به این نکته توجه داشته و یک روش مهم دیگر، یعنی ترتیب کار طبقات اعلام الشیعه را با ذکر مولفات آنها، بر اساس رجال تنظیم کرده است.
درباره استدراک، یکی از کارهای سترگ، کار علامه سید محمدعلی روضاتی است که در دو مجلد انتشار یافته است. علامه استاد، مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی نیز سالیان طولانی حواشی بر ذریعه نوشته اند که بنده از نشر آن بی اطلاع هستم.
دو استاد معاصر دیگر، آقای دکتر سید منصور طباطبایی و همین طور ابوجعفر احمد علی مجید الحلی کارهایی در زمینه استدراک ذریعه انجام داده اند. کتاب دکتر طباطبایی با عنوان «الشریعه الی استدراک الذریعه» (تهران، ۱۳۸۵) را نوشتند که اخیراً در دو مجلد با عنوان الی استدراک الذریعه در عراق منتشر شده، و کتاب آقای ابوجعفر حلی با عنوان «مستدرک الذریعه» (المجلد الاول «نجف، ۲۰۱۹») منتشر شده است.
بنده سهمی در کار نشر دو اثر از استاد روضاتی دارم. یکی تعلیقات و حواشی ایشان بر ذریعه با عنوان «تکلمه الذریعه»، و دیگری تعلیقات بر کتاب طبقات اعلام الشیعه. اولی در دو مجلد و دومی در یک مجلد، توسط کتابخانه مجلس انتشار یافت. آقای روضاتی، در طول سالیان طولانی، بسا از دهه سی، و زمانی که مجلدات سه گانه ذریعه انتشار یافت، به کار حاشیه نویسی، استدراک و تصحیح مواردی که نادرست میدانستند، مشغول بودند. متأسفانه زمانی که این کتاب توسط دوست عزیز، آقای برکت آماده نشر میشد، استاد حال خوبی نداشتند تا نظارت بیشتری داشته باشند. با این حال، آقای برکت آنچه ممکن بود، و بر اساس یادداشتهای موجود، ارائه کردند. مواردی وجود دارد که آقای روضاتی اگر خودشان چاپ میکردند، آنها را تعقیب و تکمیل میکردند، اما این کار برای آقای برکت مقدور نبود. برای مثال، در ذیل کفایه الطلاب نوشته اند: «یراجع: دفترچه بغلی متفرقات خودم جلد سبز، در آخر دفترچه حتما». (تکمله الذریعه: ص ۶۷۲).
آقای روضاتی، علاوه بر افزودن عناوین جدید، بر اساس جلد و صفحه، اصلاحات بسیار زیادی در متن ذریعه اعمال کرده اند که بی نظیر است. دقت آقای روضاتی، مثال زدنی است و از این جهت، در طول این دو مجلد که ۸۹۶ متن و فهارسی از مؤلفان و کتب هم دارد (جمعاً ۱۰۲۸) هزاران نکته تصحیحی در باره متن دارند که بسیار بسیار ارجمند است. کار آقای روضاتی، بسیار دقیق و یکی از زبده ترین کارهای کتابشناسانه ای است که بر محور ذریعه انجام شده است.
یکی از حساسیتهای آقای روضاتی، درباره اضافاتی است که به گفته ایشان، فرزندان مرحوم آقابزرگ در این کتاب آورده اند. ایشان از این زاویه تعبیر کار اشتراکی را به کار میبرد و در طول این کتاب، موارد زیادی را که فکر می کرده از اضافات احمد یا علی نقی است، یادآور شده است. این حساسیت همواره مورد توجه دیگران هم بوده، و برادران منزوی هم در مواردی جواب داده اند. اینکه اختیار کار به آنان سپرده شده بوده و پس از چاپ، مرحوم آقابزرگ می دیده و هیچ گاه اعتراضی نمی کرده است.
آقای روضاتی نگرانیهایی هم از مرحوم آقابزرگ داشت، و از جمله این بود که از تعریف و تمجیدهای آقا بزرگ نسبت به استادش میرزای نوری، دل خوشی نداشت. دلیلش هم آن بود که میرزای نوری، حملات زیادی به صاحب روضات کرده و از این جهت، آقای روضاتی، که مدافع این خاندان و به خصوص نسبت به صاحب روضات حساسیت عجیبی داشت، از این کارهای شیخ آقابزرگ خشنود نبود. در واقع، نوعی رقابت پنهانی میان روش صاحب روضات و میرزای نوری وجود داشت و بر این مسأله تأثیر گذاشته بود.
با این حال، روابط آنها بسیار گرم بود، و در سفر یا سفرهایی که آقابزرگ به اصفهان آمده، به منزل استاد روضاتی هم آمده اند. به علاوه، یادداشتهایی در ذریعه، با استناد به نسخههای در اختیار آقای سید محمدعلی روضاتی وجود دارد که نشان میدهد این ارتباط مستمر بوده است. تعدادی از نامههای شیخ آقابزرگ به آقای روضاتی در پایان «تکلمه الذریعه» منتشر شده است. آقای زادهوش، سالها پیش (۱۳۸۰ ش) کتابچهای از مواردی که آقابزرگ در ذریعه، از علامه روضاتی یاد کرده و از طریق او نسخهای را شناسانده، گردآوری کرده اند.
درباره تمام این آثار، از ذریعه تا همین تکمله ها و استدراک ها، و اطلاعات مشابه آنها درباره تألیفات شیعی، یک نکته مهم، بهره گیری از آنها برای تاریخ اندیشههای شیعی است. در این زمینه، اغلب کارهای پراکنده مربوط به موضوعات خاص انجام شده و از تحقیقات ارزنده مرحوم شیخ آقابزرگ استفاده میشود (هرچند گاهی با زرنگی، افراد از او یاد نمیکنند)، اما باید گفت، کار کتابشناسی در این وسعت، میتواند پایه کارهای بزرگتری در زمینه شناخت تاریخ اندیشه شیعی است.
یک بار دیگر به بحث دانش کتاب بر گردیم، دانشی که بخشی از آن، بهره گیری از آثار، برای شناخت تاریخ اندیشه است. این کار وقتی ممکن است که بتوان، نه فقط الفبایی، بلکه به شکل موضوعی، تطور اندیشههای فقهی، کلامی و فلسفی، و همین طور ادبی و تاریخی را بازنویسی کرد.
احمد و علی نقی منزوی
آقابزرگ را دست کم در ارتباط با ذریعه، باید همراه دو فرزندش علی نقی و احمد، درک کرد. آنها در نشر این کتاب در ایران، تلاش فراوانی کردند و از بابت، اضافاتی که در آن داشتند، همواره مورد انتقاد بوده اند. ما از قدیم، این انتقادها را به ویژه از آقای روضاتی میشنیدیم. در این زمینه، به خصوص نسبت به افزودن برخی از آثار مارکسیستی، ابراز تأسف میشد. «قدرت شوروی در مدت ۲۵ سال، اصله لمیستین، و الترجمة الفارسیة ن سمندر، طبع مع مقدمة لاحسان طبری سنة ۱۳۲۵ ش فی ۷۲ ص». (ذریعه: ۱۷/۴۹). یا این نمونه: نقاشی نوین، للدکتور احسان یار شاطر، ط طهران، از امپرسیونیسم تا کوبیسم ۱۳۴۴) (ذریعه: ۲۴/۲۷۱).
این انتقادها که درباره «طبقات اعلام الشیعه» هم بود، به اندازهای بود که تلاشهایی برای بازچاپ آن بر اساس دستنوشته های آقابزرگ هم صورت گرفته است. در سال ۱۳۷۰ بنده این مطلب را در یک پاورقی در کتاب «دین و سیاست در دوره صفوی» ص ۱۳۶ نوشتم. آقای علی نقی منزوی، در کنار آن نوشتند: «مولف ذریعه از سال ۱۳۲۳ مسودات آن را با دو فرزندش احمد و من به تهران فرستاد. ما هر سال جلدی چاپ کرده میفرستادیم. او به تغییرات ما احسنت میگفت و تشویق مینمود و خشنودی می کرد». در هر حال این اتفاقی است که افتاده است و کسی انکاری هم ندارد. مهم تفکیک این موارد است که اغلب، امکانش هست. به هر روی بدون زحمات احمد و علی نقی، این کتاب انتشار نمییافت، هرچند از لحاظ ادبی، در این اضافات، نکات محل تأمل فراوان وجود دارد.