کد خبر:47594
پ
کزازی

بابا طاهر یا پیر الوند

میرجلال الدین کزازی؛ نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه، یکی از سخنرانان همایش اردیبهشت هگمتانه بود.

میراث مکتوب- میرجلال الدین کزازی؛ نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه، یکی از بزرگترین شاهنامه‌پژوهان ایران است که کتاب «نامه باستان» از آثار برجسته ایشان در حوزه شاهنامه است. شهرت وی بیشتر به سبب پارسی‌گویی و سره‌نویسی اوست، البته نمی‌توان ترجمه بسیار خوب ایلیاد، ادیسه، کمدی الهی و همچنین تلماک را نادیده انگاشت.

دکتر کزازی روز دوشنبه در برنامه اردیبهشت هگمتانه سخنرانی جالبی درباره باباطاهر عریان همدانی کرده و به کالبدشکافی ترانه و دوبیتی در ادبیات کهن اشاره کردند. از آنجا که بیان شیوا و سره‌گویی ایشان بسیار برای شنوندگان جذاب بود سخنانشان بی هیچ دخل و تصرف و کم و کاستی منتشر می‌شود:

ترانه‌های باباطاهر نغزترین و ناب‌ترین ترانه‌های ایران

به نام دوست که هستیِ راستینِ بی‌چون اوست.

با درودی گرم بر یکایک شمایان که در این جایگاه سپند، گرامی، نازش‌خیز، در آرامگاه اندیشمند و پزشک نامدار ایرانی «پورسینا» گرد آمده‌اید تا بزرگان سخن و دانش ایران را گرامی بدارید.

من می‌خواهم اندکی درباره چهره‌ای سخن بگویم که او را کمتر شناخته‌ایم و شناسانده‌ایم. چهره‌ای که از دید من یکی از برترین و گرامی‌ترین سخنوران و اندیشمندان ایرانی است. پیر الوند، «باباطاهر»، من دو ترانه را که همین امروز سروده آمده است برمی خوانم. یکی را در آغاز گفتار، یکی را در فرجام آن:

خوشا نیکا شگرفا پیر الوند

گرامی پیر فرخ ویر الوند

شنید آن که ترانه‌های او را // شنید آن که ترانه‌های نغزش

از آن پس گفت او را میر الوند

باباطاهر در یکی از کالبدهای سخن پارسی که پیشینه‌ای بسیار دیرینه دارد و پیشینه آن می‌رسد به پارسی میانه شاهکار آفریده است، در «ترانه»، یکی از لغزش‌های بزرگ که گاهی پژوهندگان ایرانی هم بدان دچار آمده‌اند، این است که می‌انگارند سخن آهنگینِ به‌آیین را ایرانیان از تازیان ستانده‌اند. از دید من این گفته یکسره بی‌پایه است. چگونه می‌توان پذیرفت در سرزمین سخن، سرزمینی که از کهن‌ترین روزگاران، از زمان «گاهان زرتشت» تاکنون همواره گرامی‌ترین، ارجمندترین، فراگیرترین هنر در آن هنری است که در زبان رخ می‌دهد، ایرانیان به آن سنگ و آهنگ به آیین آنچه شعر عروضی نامیده می‌شود، نرسیده باشند؛ اما تازیان که پیشینه چندان در هنروری و سخن‌دانی ندارند، رسیده باشند؟!

ما «چامه» (چامه را به جای قصیده به کار می‌برم) به زبان پهلوی داریم. چامه اورامان که در این بخش از ایران بر پاره پوستی نگاشته شده بود و چند سال پیش به دست آمد.

ترانه نمونه‌ای‌ست دیگر، ترانه ریختی است، سنگ و آهنگی است که روستائیان ایران به کار می‌برند. سخن‌شناس نامدار «شمس قیس رازی»، بیهوده نیست که آن را «فهلوی» می‌نامد که ریخت تازی شده‌ «پهلوی» است. باباطاهر ترانه‌سرا است: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن فعولن، این سنگ و آهنگ ترانه است. نغزترین، ناب‌ترین، دل‌انگیزترین ترانه‌های ایرانی را من بر آنم که او با گویش بومی خود سروده است.

موضوع ترانه‌های باباطاهر

ترانه‌های پیر الوند در زمینه‌های گوناگون است. پاره‌ای از سر شیفتگی است، بزمی است، سخنی است از دل.

پاره‌ای دیگر جهان‌شناسانه و اندیشه‌ورزانه است. پاره‌ای دیگر نهان‌گرایانه و رازآشنایانه، پاره‌ای دیگر از گونه‌ای است که من آن را «ادبِ پرخاش» می‌نامم، خرده سنجی است. نگشت نهادن بر پلشتی‌ها و پلیدی‌های زمانه است.

راست این است که ما این پیر هژیر را آن‌چنان که او را می‌سازد و می‌برزد، نه شناخته‌ایم و نه شناسانده‌ایم. زمان نیست، شب بر سر دست در می‌آید. من سخن را کوتاه می‌کنم. تنها چند ترانه را بر می‌خوانم. اندکی درباره هر کدام از آن‌ها با شما ما سخن می‌گویم.

این ترانه یکی از آن ترانه‌های شیفته‌وار است. من می‌گویم به دیوانی می‌ارزد، سروده‌ای چهار لختی.

«نسیمی کز بن آن کاکل آیو/

مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو

چو شو گیرم خیالش را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آیو»

نغزتر، نازک‌تر، دلاویزتر، شورانگیزتر از این نمی‌توان سخن گفت.

یا این ترانه دیگر:

«خور آیین چهره‌ات افروته‌تر بی

به جانُم تیرعشقت دوته‌تر بی

دونی خال رخت از چه سیاهه؟

هر آن نزدیک خور بی سوته‌تر بی»

به دیوانی آیا نمی‌ارزد؟

یا این ترانه که در آن پیر الوند یکی از باورهای باستانی ایرانی را بستر سخن خود گزیده است:

«مو آن بحرم که در ظرف آمدستُم

چو نقطه بر سر حرف آمدستُم

به هر الفی الف قدی بر آیو

الف قدم که در الف آمدستم»

این ترانه نهان‌گرایانه است. چو نقطه بر سر حرف آمدستم، این دیدگاهی است در جهان‌شناسی راز.

از دید این جهان‌شناسان، جهان با همه فراخی، با همه پیچیدگی‌ها و گوناگونی‌های آن، از یک خال از یک نقطه پدید آمده است. نقطه‌ها با هم پیوند گرفته‌اند. نویسه‌ها را ساخته‌اند، نویسه‌ها واژه‌ها را، واژه‌ها دفترها را، آفرینش دفتری است.

این داستان را شاید خوانده باشید؛ نوشته‌اند که پیشوای نخستین شیعیان، روزی در بیرون از شهر با یکی از یاران یکدله خود گام می‌زد. درباره آفرینش سخن رفت.

او گفت: همه نوبی را در هم پیچیدند، فرو فشردند. نخستین سوره شد. آن را درهم فشردند، «بسم الله الرحمن الرحیم» شد. آن را هم فرو فشردند، در هم پیچیدند. «ب» آغاز این آیه شد، ب را هم فرو فشردند، نقطه زیر ب شد.

او گفت: من نقطه زیر ب هستم.

هیچ در این باره سخن نمی‌گویند.

دو دیگر این است به هر الفی الف قدی برآید. باور ایرانیان این بوده‌است، هنوز هم به‌گونه‌ای هست که در پایان هر هزاره‌ای بلند بالایی سر بر می‌آورد. ایران را از خواری، از فروماندگی، از بی‌راهه‌گی، از پلیدی و پلشتی می‌رهاند.

«به صحرا بنگرم صحرا ته وینم

به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت

نشان از قامت رعنا ته وینم»

سخنوری سخن‌دان روانشاد «محمدعلی صفیر» چندین سال پیش، به من می‌گفت: این ترانه را باید این‌گونه خواند، اگر این ترانه را بدین‌سان بخوانیم بسیار سخته‌‌تر و استوارتر خواهد شد.

«به دریا بنگرم دریات وینم

به صحرا بنگرم صحرات وینم

به هرجا بنگرم کوه و در و دشت

نشان از قامت رعنات وینم»

«دل عاشق به پیغامی بساجه

خمار آلوده با جامی بساجه

مرا کیفیت چشم تو کافی است

ریاضت‌کش به بادامی بساجه»

گاهی بسیار اندوهگینانه است. دل را به درد می‌آورد. مانند این ترانه:

«بهار آمد به صحرا و در و دشت

جوانی هم بهاری بود و بگذشت

سر قبر جوانان لاله روید

دمی که گلرخان آیند به گلگشت»

سپاس از شما، شب آغاز گرفت. گلبانگ هم برخاست. من سخن را به پایان می‌برم با آن ترانه دیگر، این هر دو را به روان پاک بابای دلارای همدان پیشکش می‌دارم. می‌خواستم از داستان دیگر هم یاد کنم که یک شگفتی دیگر را در پیر الوند نشان می‌دهد؛ اما از آن در می‌گذرم.

«کنون ماییم خوش در هگمتانه

درود و آفرین بر هگمتانه

نماد بهترین بوم برین است

بگویم نیز برتر هگمتانه»

سپاسگزارم. شب بر همگان خوش باد. بدرود.

 

ناهید زندی‌صادق

منبع: همدان‌نامه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612