میراث مکتوب- تیسفون که در ۳۷ کیلومتری بغداد واقع شده است، روزگاری دراز (حدود ششصد سال، از گودرز دوم تا یزدگرد سوم: ۴۱ـ۶۵۱م) پایتخت زمستانی ایران بود که در «دل ایرانشهر» یا عراقِ امروز جای داشت؛ شهری که در دوران اشکانی به عنوان پایتخت غربی ایران در منطقۀ میانرودان ساخته شد و در پایان عصر ساسانی به تاراج رفت و رفتهرفته متروکه گشت. در سال ۱۹۳۲ باستانشناسان آلمانی و آمریکایی در آنجا به حفاری پرداختند و بخشی عمده آثار کشفشده را به موزه پرگامون برلین سپردند.
ایوان مدائن که هنوز آثارش در کرانۀ شرقی دجله نمایان است، در همین شهر قرار دارد. طاقکسری به عرض ۲۵ متر، پس از پل گاومیشان در ایران، عریضترین طاق معماری باستان است با بلندی تقریبی ۳۰ متر و پهنایی نزدیک به ۴۳ متر. ارتفاع نمای عمارت زمانی به ۷ متر بلندتر از ارتفاع طاق میرسید؛ اما عوارض طبیعی و فقدان رسیدگی لازم، به ویرانیهای پیاپی آن انجامید که متأسفاته بهتازگی نیز بخش از آن فروریخت. یکسوم بنا در سیل ۱۸۸۸ میلادی تخریب شده است. این کاخ در عصر ساسانی محل بارعام، برگزاری دیدارهای مهم و برگزاری جشنها بود. بر بدنه طاق کسری تصاویری از فتح شهر انطاکیه به دست ایرانیان نقاشی شده بود.
در مجاورت طاق، چهار دسته ویرانه مشاهده میشود که جالبترین آنها تلی است معروف به «حرم خسرو». این ویرانهها جزء کاخ بودهاند. به فاصله حدود ۴۶۰ متری طاق، بقایای ساختمانهایی مشاهده میشود که تا گوشه دیوار معروف به «بُستان کسری» که شاید حصار باغ گوزنان خسرو بوده، امتداد دارد. در فاصله حدود ۹۱۰ متری بستان، تلی به ارتفاع ۶ تا ۵/۷ متر واقع است که قاعدهاش چهارگوش و معروف به تلالذهب (تل طلا) یا خزانه کسراست. طاق کسری در وسط ویرانههای مدائن قرار دارد.
دیوارههای داخل بنای ایوان کسری تزئینات مفصل داشته و با استفاده از مرمر رنگی و موزائیکهای شیشهای مربوط به صحنههای نبرد (مثل صحنهای که خسرو را سوار بر اسبی در محاصره انطاکیه نشان میدهد) تزیین شده بود. کف بنا با صفحات مرمر ضخیم و قالیهای ابریشمی مفروش بود. در طاق کسری موزائیک شیشهای به کار رفته بود و خردههای کوچکی از این موزاییکها یافت شده است، هرچند هیچ نشانهای از خود نقشها به دست نیامده است. استفاده از گچبری در دوره ساسانیان با روشهای متنوع توسعه پیدا کرد و از آن در کاخ مدائن نیز به کار رفته است. مقدار زیادی از بقایای گچبریها به دست آمده که شامل نقوش گیاهی، نمادهای مذهبی، صفحات مستطیل با تصویر خرس و گراز و طاووس میشود.
معروف است که ابوایوب الموریانی در سال ۱۴۶ق/ ۷۶۳م به منصور عباسی پیشنهاد کرد طاق کسری را ویران کند و مصالحش را برای بنای بغداد بهکار ببرد. خالد برمکی خلیفه را برحذر داشت و گفت چنین کاری مخارج گزافی دارد. خلیفه برآشفت و آن را بر جانبداری او از ایرانیان به شمار آورد و به تخریبش فرمان داد؛ اما چون مخارج کار زیاد بود، دوباره نظر خالد را پرسید که گفت: «بهتر است کار را به پایان برد، وگرنه آیندگان خواهند گفت تازیان از تخریب بنایی که ایرانیان برپا کرده بودند، درماندند»؛ اما خلیفه از ادامه تخریب منصرف شد. مسعودی در مروجالذهب مینویسد: «هارون مصمم شد ایوان را خراب کنند و نظر یحیی [برمکی] را که محبوس بود خواست. یحیی نیز همان جوابی را داد که خالد به منصور داده بود.»
گفته میشود در سال ۱۳۸۳، رئیس هیأت مدیره سازمان میراث فرهنگی عراق با اشاره به این که طاق کسری و بناهای پیرامون آن، در آستانه نابودی است، از ایران و کشورهای دیگر برای کمک به بازسازی و نگهداری آن، کمک خواست. در مارس ۲۰۱۹ قسمتی از طاق فروریخت که با بازدید وزیر فرهنگ عراق از آن درباره ترمیم و نگهداری بنا قولهایی داده شد.
در آینه شعر
درباره این بنا چکامههایی سروده شده که در فارسی، قصیده خاقانی و در عربی «سینیۀ بحتری» معروفترین آنها هستند. ابوعباده بُحْتُری (۲۰۶ـ۲۸۴ق) که به گفته ابوتمّام و متنبّی، یکی از مهمترین شاعران عصر عباسی است و ظاهراً با دِعبل خُزاعی، شاعر بنام شیعی، مناسباتش همواره خوب بوده، در سفری که به عبور از کنار ایوان مدائن میانجامد، یاد زمان آبادانی آن را در قصیدهای افزون بر پنجاه بیت زنده میکند و دستگیری و یاری ایرانیان از یمنیان را بازگو مینماید و میگوید از این جهت بر من رواست که بگریم. در اینجا ابیاتی از بخشهای آغازین این چکامه که ارتباط چندانی با موضوع مورد نظر ندارد، حذف شده است.
صُنتُ نَفسی عَمّا یُدَنِّسُ نَفسی
و تَرَفَّعتُ عن جَدا کلِّ جِبسِ…
نفسم را از آلودگیها پاک داشتم و خود را از قبول بخشش فرومایگان برتر انگاشتم.
هجرت از شام به عراق به زیانم انجامید. چون از این موضوع ناراحتم، پس سر به سرم مگذار.
پسرعمویم (خلیفه) پس از محبت و الفت، به من بی محلی و توهین نموده و ناراحتم کرده است. هرگاه جفا بینم، حق دارم که سبکسیر سفر کنم و صبح زود بروم.
اندوه بر دلم هجوم آورد، پس شترم را متوجه قصر سپید مدائن ساختم.
تا تسلی یابم و فراموش کنم بخت و بهرهای را که به دیگران رسیده است و اندوهگین شوم به خاطر مکانی کهن از آلساسان.
غمها و مشکلات پی در پی، آنها را به یادم آورد و مشکلاتْ گاه چیزی را به یاد میآورد و گاه از یاد میبرد.
آنان (ساسانیان) در کاخی پر ناز و نعمت آرمیده بودند که دیده به بلندای آن نمیرسد.
گویی بر قلّۀ قاف بنا شده است و چندان از اقوام مختلف در آن بودند که دیگر نیازی به کسی نداشت و دروازهاش را بسته بودند!
منزلهایی آباد که چون ویرانۀ [بادیهنشینان] بی آب و علف و خالی از سکنه نبود.
بزرگواریهایی در اینان میبینیم که اگر حمیّت قومیام نبود، میگفتم بزرگواری قبایل عنس و عبس (همۀ تازیان) به ایشان نمیرسد. روزگارشان سپری شد و چندان کهن شدند که آدمی در تشخیص آن به اشتباه میافتد!
اکنون کاخ مدائن از کهنگی و خلوتی، به گورستانی میماند!
اگر آن را ببینی، درمییابی که روزگار پس از عروسی و شادی، عزا در آن به پا کرده است.
آن ساختمان به تو از شگفتیهای قومی خبر میدهد که سخن دربارهشان به اشتباه نمیآمیزد.
فاذا ما رأیت صوره أنطا
کیه، ارتعت بین روم و فرس
و المنایا موائل و أنوشرو
ان یزجی الصفوف تحت الدرفس
به نقش و نگار دیوارهای کاخ بنگر تا به چگونگی نبرد ایرانیان با رومیان در انطاکیه پی ببری.
آنجا که انوشیروان جامهای سبز بر تن دارد که به زعفرانی میزند.
با شکوه و جلال بهآرامی در زیر درفش [کاویانی] از سپاهش سان میبیند.
کاخ خسرو چندان شکوهمند و سربلند است که گویی کوهی سرفراز در آنجا قرار دارد.
در آن تصویر، کسانی هستند که با نیزه و سرنیزه حمله میکنند و کسانی دیگر از ترس نیزه، در پناه سپر قرار میگیرند.
چشم میپندارد آن تصاویر زندهاند و آنها با هم میجنگند، ولی خموشند و صدایی از آنها برنمیخیزد.
درباره زندهبودنشان چنان به گمان افتادهام که دست برمیآورم تا لمسشان کنم!
از شرابی سیرابم کرد که پنداری ستارۀ شبافروز است یا پرتو خورشید.
و خیال کردم که خسرو پرویز همپیالۀ من است و باربد همدم من!
آیا آنچه میبینم، رؤیاست که چشمم را به تردید افکنده یا آرزوهایی است که گمانم را دگرگون ساخته؟
این کاخ از شگفتانگیزی به غاری میماند که در کنار کوهی سترگ ایجاد شده باشد.
ایوان از شدت اندوه، در برابر دیدگان مسافرانی که صبح و شام بر آن میگذرند، چنین مینماید که از یار عزیزش جدا شده یا همسر غمگسارش را به اجبار طلاق داده است.
روزگار بخت و اقبال این قصر را برگردانده و مشتری که سیارۀ خوشبختی است، در آن بدل به نحوست شده است.
گناهی نداشت که فرشهای ابریشمینش را از او گرفتند و پردههای پرنیان سپید از آن بیرون کشیده شد.
کاخی است برافراشته با غرفههایی که گویی بر قله کوه نهاده شده است.
پیدا نیست آن را انسان برای پریان ساخته تا در آن سکنی گزینند یا پریان برای آدمیان ساختهاند!
من برآنم که سازندۀ این کاخ در میان پادشاهان، شخص فرومایهای نبوده است.
احساس میکنم آنان را میبینم و جایگاهشان را درمییابم.
گویا هیأتهای نمایندگی در زیر آفتاب پشت سر هم به نزد خسرو میروند و چون زیاد ایستادهاند، خسته و درمانده شدهاند.
گویا کنیزان آوازخوان با لبانی رنگین در میان سراها پیچ و تاب میخورند.
گویا همین پریروز بود که آنها (ساسانیان) را دیدهام و دیروز از ایشان جدا شدهام.
انگار اگر کسی در پیشان برود، صبح روز پنجم به آنها میرسد!
سرایشان چندی را به شادی گذراند، سپس در غم و ماتم فرو رفت.
این کاخ درخور آن است که من آن را با اشکی که از دلدادگی سرچشمه میگیرد، یاری دهم.
این حقی است بر گردن من. با اینکه نه خانه خانۀ من است و نه نژاد نژاد من؛ بلکه این به سبب انعامی است که خداوندان این مکان را بر خاندان من کردهاند.
آنان که بهترین نهال را از هوش و خرد خود در سرزمین ما کاشتند؛ و کشور ما را با دلاورانی که پیوسته با ساز و برگ رزمی آماده کارزار بودند، یاری دادند و بر لشکر اریاط (حبشیان) تاختند و آنها را نابود ساختند.
به همین سبب چنان که میبینی، از آن پس من دوستدار مردمان شریف و بزرگوار گردیدهام، از هر جا و مکان و از هر اصل و تباری که باشند.
به نظر میرسد قصیدۀ معروف «ایوان مدائن» از افضلالدین بدیل خاقانی، با چشمی به همین قصیده سروده شده باشد، بهویژه آنجا که میگوید:
یک ره ز لب دجله، منزل به مدائن کن
وز دیده، دوم دجله، بر خاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلۀ خون گویی
کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
و نیز آنجا که میگوید:
این است همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک در او بودی دیوار نگارستان
این است همان درگه کو را ز شهان بودی
دیلم ملک بابِل، هندو شه ترکستان
این است همان صُفّه کز هیبت او بردی
بر شیر فلک حمله، شیر تن شادُروان
نیز این بیت:
مست است زمین، زیرا خوردهست به جای می
در کاس سر هرمز، خون دل نوشروان
نیز این بیت:
کسری و ترنج زر، پرویز و به زرین
بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان
منبع: روزنامه اطلاعات