میراث مکتوب- از دیدگاه فردوسی، دانش از زمرۀ ارجمندترین ارزشها و دانش جویی و دانشآموزی، از جملۀ شایستهترین کارها محسوب میشود. از اینرو، شگفت نیست که واژۀ «دانش» و مشتقّات آن، از چنان بَسامد بالایی در شاهنامه برخوردار باشد که تنها با مقولههایی نظیر: «خرد»، «راستی» «نیکی» و … قابل قیاس است.
در ادامه و ذیل عنوانهایی متمایز، از اهمیت دانش از نظر فردوسی و سپس از ویژگیهای آثار و مقولههای مرتبط با آن سخن خواهد رفت.
الف ـ ارج و جایگاه دانش و دانشی مَرد
در دیباچۀ این مبحث، جای آن دارد که از بیت بسیار معروفی یاد شود که همانند گوهری تابناک بر تارک فرهنگ سرافراز ایران زمین میدرخشد و در نوع خود، تنها با بیتهای سهگانۀ شیخ اجل سعدی دربارۀ انساندوستی (با مطلع: بنی آدم اعضای یکدیگرند) قابل
مقایسه است:
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد
ز دانش دل پیر برنا بُوَد
(شاهنامه نسخه مسکو، چاپ هرمس، آغاز کتاب، ص۱)
بیگمان، اگر فردوسی همین یک بیت را سروده بود، نامش در تاریخ ادبیات ایران جاودان میماند. پس از این مقدمه، اینک به بررسی زیرعنوانهای این عنوان پرداخته میشود.
۱ـ دانش، روشنی بخش جان و دل است:
ز دانش بودجان و دل را فروغ
نگر تا نگردی به گرد دروغ
(همان، داستان پادشاهی کسری نوشین روان،ص ۱۴۸۶)
۲ـ دانش، از نظر عظمت و شکوه، کوه را میماند:
گیاچون سخن دان و دانش چو کوه
که همواره باشد مر او را شکوه۱
(همان داستان، ص ۱۵۶۳)
۳ـ دانش بجوی که نادان را ارزشی فراتر از خاک نیست:
بپرسیدم از مرد نیکو سخن
کسی کو به سال و خرد بد کهن
که: «از ما به یزدان که نزدیکتر؟
که را نزد او راه باریکتر۲؟»
چنین داد پاسخ که: «دانش گزین
چو خواهی ز پروردگار آفرین
که نادان فزونی۳ ندارد ز خاک
به دانش بسنده کُنَد جانِ پاک»
(همان داستان، ص ۱۵۷۹)
۴ـ دانایی به مثابه تاجی بر تارک۴ آدمی است:
بدو گفت کسری: «چه روشنتر است
که بر تارک هر کسی افسر۵ است؟»
چنین گفت: «کاین جان دانا بُوَد
که بر آرزوها توانا بُوَد»
(همان داستان، ص ۱۵۳۴)
۵ـ همنشینی با دانا موجب ارتقای منزلت آدمی است و روشنی بخش جان و دل او:
چو با مرد دانات باشد نشست
زَبَر دست گردد سرِ زیر دست
(همان داستان، ص ۱۴۸۶)
۶ـ آدمی با بهرهمندی از دانش زنده است و بدون آن، تن مرده را ماند:
تنِ مرده چون مرد بیدانش است
که دانا به هر جای با رامش۶ است
به دانش بُوَد بیگمان زنده مرد
چو دانش نباشد،به گردش مگرد
(همان داستان، پادشاهی کسری نوشین روان، ص ۱۵۶۳)
۷ـ سخنان دانایان راهگشاست:
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
(شاهنامه، آغاز کتاب، ص ۲)
۸ـ نیوشیدن سخن دانایان برای تن، توشه و برای جان، اندیشه و هوشیاری به ارمغان میآورد:
سپردن به دانای داننده گوش
به تن توشه یابد به دل رای و هوش
(همان داستان، ص ۱۴۷۶)
۹ـ از دانش، کسی گزندی نمیبیند و از نادان جز گزند نصیبی حاصل نمیشود:
ز نادان نیابی جز از بتری
نگر سوی بیدانشان ننگری
(داستان پادشاهی اورمزد، ص ۱۲۴۰)
و نیز:
سخن چین و بیدانش و چارهگر۷
نباید که یابد به پیشت گذر
(همان)
و نیز:
هر آنکس که دانش نیابی برش
مکن رهگذر تا زید۸ بر درش
(همان داستان، ص ۱۲۳۹)
۱۰ـ اگر از دانش بیبهره باشی، بهترین گزینه، خاموشی اختیار کردن است:
ز دانش چو جان تو را مایه نیست
به از خامُشی هیچ پیرایه نیست
(داستان پادشاهی کسری نوشین روان، ص ۱۴۸۰)
ب ـ سلسله مراتب دانشها
دانش، در کل، مقولهای ارجمند است؛ ولی همه دانشها را ارزش یکسان و برابر نیست.
۱ـ در صدر همه دانشها، دانش ایزد قرار دارد:
سر راستی دانش ایزد است
چو دانستنیاش، زو۹ نترسی بد است
(همان)
۲ـ جمله دانشها از آن خداوند است:
همه دانش اوراست، ما بندهایم
که کاهنده و هم فزایندهایم
(داستان پادشاهی بهرام شاپور، ص ۱۲۸۳)
۳ـ دانش ما، در برابر عظمت و بیانتهایی دانش خداوند، به دانش بیچارگان میماند:
همه دانش ما به بیچارگیست
به بیچارگان بر بباید گریست
(داستان اکوان دیو، ص ۵۹۵)
ج ـ ویژگیهای دانش
۱ـ دانش همانند زره، حفاظتکنندۀ آدمی است و موجب ایمنی او:
هر آن مرد کو را خرد روشن است
به دانش یکی بر تنش جوشن۱۰ است
(داستان پادشاهی گشتاسپ، ص ۹۴۰)
۲ـ دانش روشنیبخش و موجب بهتری است:
چه دانی کزو جان پاک و خرد
شود روشن و کالبد بر خورد؟
چنین داد پاسخ که: «دانش به است
که داننده بر مهمتران بر مه است
(داستان پادشاهی کسری نوشین روان،ص ۱۵۹۶)
۳ـ دانش رهایی بخش است:
تو را دانش و دین رهاند درست
ره رستگاری ببایدت جُست
(شاهنامه، آغاز کتاب، ص۴)
۴ـ دانش آرامبخش جانهاست:
بر ما شکیبایی و دانش است
ز دانش روانها پر از رامش است
(داستان پادشاهی اسکندر، ۱۱۲۲)
۵ـ دانش پایانیافتنی نیست:
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
(داستان پادشاهی بهرام شاپور، ص ۱۲۸۳)
۶ـ دانش از تاج و تخت و گنج (ثروت) مطلوبتر و ارجمندتر است:
به دانش نگر، دور باش از گناه
که دانش گرامیتر از تاج و گاه۱۱
درِ دانش از گنج نامیتر است
همان نزد دانا گرامیتر است
(داستان پادشاهی کسری نوشین روان،ص ۱۵۸۳)
۷ـ دانشوری با جنگجویی ناسازگار است:
به دانش نیاید سرِ جنگجوی
نباید به جنگ اندرون آبروی
سر مرد جنگی خرد نسپرد
که هرگز نیامیخت کین با خرد
(داستان پادشاهی نوذر، ص ۱۶۵)
۸ـ دانایی پادشاه، موجب تواضع اوست:
فروتن بود شه که دانا بود
به دانش بزرگ و توانا بود
(داستان، پادشاهی کسری نوشین روان، ص ۱۴۸۰)
دـ آثار دانش
۱ـ بهرهمندی از دانش، موجب بهترشدن کردار از گفتار میشود:
کسی کو به دانش توانگر بود
ز گفتار، کردار بهتر بود
(جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، ص ۷۸۶)
۲ـ دانش موجب یزدانشناسی است و سپاسگزاری از باریتعالی:
به دانش ز یزدانشناس سپاس
خُنُک مرد دانا و یزدانشناس
(داستان پادشاهی شاپور پسر اردشیر، ص۱۲۳۵)
۳ـ بیبهرگی از دانش، موجب بیکاری است:
که بیکار مردم ز بیدانشی است
به بیدانشان بر بباید گریست
(داستان، پادشاهی بهرام گور، ص ۱۴۰۷)
هـ ـ ارتباط دانش با سایر مقولهها
۱ـ برخورداری از خرد، مایۀ پرورش روان به وسیلۀ دانش میشود:
چناندان که هر کس که دارد خرد
به دانش روان را همی پرورد
(پادشاهی کسری نوشین روان، ص ۱۴۹۱)
۲ـ گنج (ثروت)طلبی، برای اهل دانش، خواری میآورد:
سخن سنج و دنیا۱۲ به گنجی مسنج
که بر دانشی مرد خوار است گنج
(همان داستان، ص ۱۴۹۳)
۳ـ مغرورشدن بر دانش خویش، نشانۀ افزونی نادانی است:
هر آن که که گویی که دانا شدم
به هر دانشی بر توانا شدم
چناندان که نادانتری آن زمان
مشو بر تن خویش بر بدگمان
(شاهنامه نسخه مسکو، جلد ۸، ص۱۸)
فردوسی در جایی دیگر به نکوهش و سرزنش کسانی میپردازد که دربارۀ دانش خویش دچار «خودبزرگبینی» و «خودشیفتگی» شدهاند:
منش پست و کم دانش آن کس که گفت:
«کنم کِم ز گیتی، کسیم۱۴ نیست جفت»
(پادشاهی کسری نوشین روان،ص۱۴۸۰)
۴ـ دانشجویی همراه با راستیپیشگی، مانع کاستی روان میشود:
درِ دانش وآنگهی راستی
گر این دو نیابی، روانکاستی
(داستان دوازده، رخ، ص ۶۵۱)
۵ـ بهرهمندی از دانش همراه با دینداری، رهاییبخش توست:
تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
(شاهنامه، آغاز کتاب، ص۴)
ــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
۱ـ بیت یاد شده، مربوط است به ماجرای رفتن برزویه (طبیب انوشیروان) به هندوستان و آوردن کتاب پنچنتره که بعدها به صورت کلیله و دمنه درآمد.
۲ ـ سختتر، دشوارتر
۳ ـ برتری
۴ـ فرق سر، پیشانی
۵ ـ تاج
۶ ـ کوتاه شده «آرامش»
۷ـ حیلهگر
۸ـ زنده است.
۹ـ مخفف «از او» کنایه از خداوند
۱۰ـ خفتان، لباسی از جنس آهن که هنگام نبرد بر تن میکردند.
۱۱ـ تخت سلطنت
۱۲ـ مسکوک طلا، کنایه از ثروت و مال و منال
۱۳ـ مخفف «که ام»
۱۴ـ مخفف «کسی ام».
احمد کتابی
منبع: روزنامه اطلاعات